خط معما

لغت نامه دهخدا

خط معما. [ خ َطْ طِ م ُ ع َم ْ ما ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل خط روان. مقابل خط خوانا. || کنایه از ماه نو. ( آنندراج ) :
دوش بر لوح فلک خط معما دیده اند
صفحه گردون به آب زر محشی ̍ دیده اند.
خواجه جمال الدین سلیمان.

فرهنگ فارسی

مقابل خط روان مقابل خط خوانا

پیشنهاد کاربران

نوشتار رمزی، نوشته ای که خواندنش به رمزگشایی نیاز دارد: ( خود این مُنیت چون خط معما مشکل بود ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی نخست )

بپرس