پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٤٥٤)

بازدید
٢٦,٣٨٠
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر سبک زخمه ؛ تیر شکرزخمه. مراد از تیر بی خطا. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر شکرزخمه ؛ تیری که هر جا زنند بصواب برسد و خطا نکند. ( آنندراج ) : همی رفت بر باد چون نفس مطرب ز تیر شکرزخمه جانهای شیرین. منیر ( از آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر روی ترکش ؛ به معنی تیر خوب و بهتر که آن را بیرون ترکش جاسازند و در آنجا گذارند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : اگر شب را نداری زنده صائب جهد کن با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیررس ؛ مسافت پرتاب یک تیر. آنجا که تیر گشادداده تواند رسید. آن مقدار مسافت که تیر به هدف اصابت تواند کرد. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ) . فاصله بین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیردوزکردن ؛ با تیر دوختن. تیر فراوان زدن کسی یا چیزی را. تیرباران کردن : فلسفی و آنچه پوزش می کند قوس نورت تیردوزش می کند. مولوی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر دوکمانه ؛ تیری که چون گشاد یابد بجای برسد و از آنجا جسته بجای دیگر خورد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . و بعضی گویند تیر کاری و همچنین تیر دو کمان ...

پیشنهاد
٠

تیر در جعبه گذاشتن ؛ تیر در ترکش نگه داشتن احتیاط را. مجازاً، دوراندیشی کردن : جواب این نامه برسید الحق سخن های هول باز نموده بود اکفأوار و هیچ تیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر تیزپر ؛ تیری که به سرعت و تندی برود. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر چارپر ؛ نوعی از تیر که چارپر دارد. ( آنندراج ) : جواب نامه کلیم از ستمگری خواهد که مرغ نامه بر اوست تیر چارپرش. کلیم ( از آنندراج ) . ز بهر کشت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر خاکی ؛ نوعی از تیر که پیکانش از استخوان باشد و ازهمه تیرها دورتر رسد چنانکه پیش تیراندازان شهرت دارد. ( آنندراج ) . تیر کوچک سبکسر. ( ناظم الاطبا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر بیله ؛ بیلک : اگر که رستم پیلی بکشت در خردی به تیر بیله ز پیلی تو کرده ای دو تبر. فرخی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 132 ) . رجوع به بیلک شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر تام ؛ تیر تمام که بکار تیراندازان آید و پر و پیکان او درست باشد. ( آنندراج ) . تیر کامل بی عیب. ( غیاث اللغات ) : کمان را زهی برزد از چرم خام به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر برگشاد ؛ بالاضافت ، تیر ازکمان جسته. ( آنندراج ) : به وقت پویه تیر برگشاد است کند چون جمع خود را گردباد است. محمدقلی سلیم ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

تیر بر نشانه زدن ؛ به مقصود رسیدن. موفق شدن. کامیاب گردیدن : و پسر رومی در این معنی نیز تیر بر نشانه زده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 55 ) . در این حض ...

پیشنهاد
٠

تیر بسنگ خوردن ؛ به مقصود نرسیدن و ناامید شدن. ( ناظم الاطباء ) . برنیامدن آرزو و انتظار. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ) : اما تیر رسید بر جایگاهی که ...

پیشنهاد
٠

تیر به تاریکی افکندن ؛ تیر به تاریکدان انداختن. از قبیل مشت به تاریکی زدن که کنایه از تصور بلاتصدیق است ؛ یعنی کار بگمان و پندار کردن. . . ( آنندراج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر بدخشان ؛ تیر دوسر. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

تیر از کمان بدررفتن ؛ تیر از شست بدر رفتن. تیر از شست شدن. کار از کار گذشتن : چون برفت تیر از شست بدر رفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 320 ) . اما تیر از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- مثل آهو ؛ تند در تک. - || با چشمانی نیکو.

پیشنهاد
٠

به آهو گوید دو بتازی گوید گیر ؛دو تن را بر یکدیگر برآغالد. شاخ آهو میوه نیارد : ز شاخ آهو هرگز مدار چشم ثمر. قاآنی. نظیر این ضرب المثل در زبان ترک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آهوی مانده ( آهوی لنگ ) گرفتن ؛ زبون گیری کردن. زور با ناتوان. جنگ با افتاده : زهی سوار که آهوی مانده می گیرد! بود مصاف تو ای چرخ با شکسته دلان همیشه ...

پیشنهاد
٠

آهوی ناگرفته بخشیدن ؛ چیز را که در تصرف وملکیت ندارد بعطا دادن : فرستاده گفت ای خداوند رخش بدشت آهوی ناگرفته مبخش. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آهو شدن ؛ در تداول عوام ، برای یافتن مطلوب یا معشوقی سر به بیابان نهاده رفتن چنانکه کس او را بازیافتن نتواند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آهوی سپید ؛ رئم. ج ، اَرْآم ، آرام.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماده آهو ؛ظبیه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آهوَکان ؛ آهوان خُرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

استعداد داشتن در زبان ترکی می شود" چیخاری اولماق " وقتی در زبان ترکی می خواهند بگویند فلانی در فلان کار استعداد ندارد می گویند: بو ایشده " چیخاری یوخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در زبان کردی به سنگ ( Kevir ) گفته می شود . کپبر در زبان ترکی به گمان تغییر یافته ی همان کویر می باشد. یک نوع سنگ رسوبی از جنس خاک رس با ذرات ریز که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شراب حصرم ؛در اصطلاح اطباء فشرده آن است نه رب آن. و فرق میان آن دو آنکه شرابش با شکر باشد و رب آن بدون شکر. ( بحرالجواهر ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شراب سفرجل ؛ شراب به ْ. || نام قسمی گل است. درختکی است با گلی سرخ تیره رنگ که گل برگهای خشبی شکننده دارد که آن گل بوی شراب دهد. ( یادداشت مؤلف ) . ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

- شراب اصول ؛ شربتی که ازچند ریشه ترتیب داده اند. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شراب افسنتین ؛ بگیرند افسنیتن رومی پنج درم سنگ ، گل سرخ پانزده درم سنگ ، سنبل دودرم سنگ ، تربد سپید نیم کوفته دو درم سنگ ، همه را اندردو من آب بپزند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شراب توحید ؛ در اصطلاح عرفا، محو شدن در ذات و مبرا گشتن از شواغل دنیا. ( فرهنگ مصطلحات عرفا ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شراب خام ؛ نزدصوفیه عیش ممزوجی است که مقارن عبودیت بود و شراب پخته عیش صرف را گویند که مجرد از اعتبار عبودیت بود. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شراب عشق ؛ کنایه از آنچه مایه تعلق ودلدادگی شود : از شراب عشق جانان مست شو کآنچه عقلت میبرد شرست و آب. سعدی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شراب ارزن ؛ غبیراء. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شراب یهود ؛ باده ای که پنهان و کم خورند چه یهودان از ترس مسلمانان شراب را پنهان و کم خورند. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مرد شراب ؛ دوستدار باده. حریف میخواری. که باده نوشد. باده پرست : نه مرد شرابی که مرد ضرابی نه مرد طعامی که مرد طعانی. منوچهری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شراب اجاص ؛ در اصطلاح اطباء فشرده اجاص است نه رب آن و فرق میان آن دو آنکه شرابش با شکر است و رب آن عصاره آن است بدون شکر. ( بحرالجواهر ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شراب موصل ؛ شرابی که در یک من آن چهار من آب داخل کنند. ( آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

شراب نوش گوار ؛ شراب عسل. شراب بی خمار. ( ناظم الاطباء ) . باده نوشین گوار.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شراب یک منی ؛ شراب که در ظرف یک منی خورند به دلالت حال و اراده محل. رجوع به نبید یک منی شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شراب مغسول ؛ سیکی. شراب مثلث. ( بحرالجواهر ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شراب ممزوج ؛ در طب ، شراب به آب آمیخته است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شراب مثلث ؛ سیکی. شراب مغسول. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شراب مروق ؛ شرابی است که خبز کعک را در آن خیسانیده و بعد از شش ساعت صاف نموده باشند. ( فهرست مخزن الادویه ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شراب معسل ؛ پنج جزء از آن و یک جزء از عسل را در ظرفی بزرگ گذارند که بجوشد و مقدار کمی نمک بر آن ریزند تا کف آن بالا آید و چون جوشش آن فرونشست در خمها ...

پیشنهاد
٠

شراب لب شیرین ؛ شرابی که تلخ و تند نباشد. - || باده شیرین. ( آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- شراب متوسط؛ شراب که شش ماه بر او گذشته باشد و از یک سال تجاوز نکند و آن را شراب عتیق نیز گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( بحرالجواهر ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شراب گذشته ؛ باده بی مزه از کیف افتاده. ( ناظم الاطباء ) . شراب بی مزه از کیفیت افتاده. ( غیاث اللغات ) . شراب که از حالت اصلی خود گذشته. ( از آنندرا ...