پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
کلمه ( ننشز ) از مصدر ( انشاز ) است که به معنای رشد و نمو دادن می باشد. ( و انظر الی العظام کیف ننشرها )
کلمه ( لبث ) به معنای مکث و باقی ماندن ( در جائی و در حالی ) است.
کلمه ( عروش ) جمع ( عرش ) است ، که به معنای داربست و آلاچیق است ، یعنی سقفی که بر روی پایه هائی زده می شود، تا بوته های مو را روی آن بخوابانند.
کلمه ( خاویة ) به معنای خالی و تهی شده است ، وقتی گفته می شود: ( خوت الدار ) معنایش این است که خانه خالی شد.
کلمه ( اماتة ) بر میراندن - که کار خدا است - اطلاق می شود، علاوه بر آن بر کشتن با آلت قتاله نیز اطلاق می گردد.
کلمه احیاء بر زنده کردن موجودی بی جان چون جنین در رحم و نفخه روح در او اطلاق می شود همچنین بر نجات دادن انسانی از ورطه مرگ نیز اطلاق می گردد.
کلمه ( انفصام ) به معنای انقطاع و انکسار است .
کلمه ( عروة ) به معنای دستگیره و یا به عبارت دیگر دسته ای است که با آن چیزی را گرفته و بلند می کنند، مانند دسته کوزه و دلو و دستگیره ظرف های مختلف ، ...
کلمه ( استمساک ) که مصدر است برای فعل ماضی ( استمسک ) به معنای چنگ زدن و چیزی را محکم چسبیدن است .
( اکراه ) به معنای آن است که کسی را به اجبار وادار به کاری کنند.
کلمه رشد که هم با ضمه ( راء ) و هم با ضمه ( راء و شین ) خوانده می شود به معنای رسیدن به واقع مطلب و حقیقت امر و وسط طریق است ، مقابل ( رشد ) کلمه ( غ ...
کلمه رشد که هم با ضمه ( راء ) و هم با ضمه ( راء و شین ) خوانده می شود به معنای رسیدن به واقع مطلب و حقیقت امر و وسط طریق است ، مقابل ( رشد ) کلمه ( غ ...
کلمه ( یؤ د ) مضارع از مصدر ( اءود ) است ، که به معنای سنگینی وخسته کنندگی است ، و چون گفته شود: ( العمل الفلانی آد زیدا ) معنایش این است که فلان عمل ...
کلمه ( کرسی ) ( از ماده کاف - راء - سین ) گرفته شده که به معنای به هم وصل کردن اجزای ساختمان است و اگر تخت را کرسی خوانده اند به این جهت بوده که اجزا ...
معنای کلمه رویا عبارت است از آنچه که یک انسان خواب رفته ، در عالم خواب مشاهده می کند، ( که از ماده رؤ یت به معنای دیدن است ) .
کلمه نوم به معنای راکد شدن بدن و خود خواب است ، چون وقتی جانداران به خواب می روند عوامل طبیعی که در بدن حیوان پدید می آید حواس و مشاعر آن را از کار م ...
کلمه ( قیوم ) بطوری که علمای صرف گفته اند، بر وزن ( فیعول ) است ، همچنانکه کلمه ( قیام ) بر وزن فیعال از ماده قیام است ، صفتی است که بر مبالغه دلالت ...
کلمه ی ( حی ) به معنای کسی است که حیاتی ثابت داشته باشد، چون این کلمه صفت مشبه است ، و مانند سایر صفات مشبه ، دلالت بر دوام و ثبات دارد.
مفرغ در اصل از ماده ی افراغ گرفته شده ( افراغ ) که فعل امر ( افرغ ) ، مشتق از آن است به معنای ریخته گری است ، یعنی فلز آب شده ای را در قالب بریزند.
کلمه ( افراغ ) که فعل امر ( افرغ ) ، مشتق از آن است به معنای ریخته گری است ، یعنی فلز آب شده ای را در قالب بریزند.
طائفه از ماده ی فئه می باشد فئه به معنای پاره ای از مردم است. ( تفسیر نمونه ) کلمه ( طائفه ) به معنای جماعتی از انسانها است و گویا بدین مناسبت جماعت ...
کلمه ( اغتراف ) و کلمه ( غرف ) به معنای آن است که چیزی را بلند کنی و بگیری ، مثلا می گویند: ( فلان غرف الماء ) و یا می گویند: ( فلان اغترف الماء ) ، ...
کلمه ( ابتلاء ) که اسم فاعل آن ( مبتلی ) از مشتقات آن است به معنای امتحان است .
کلمه ( جند ) به معنای مجتمعی انبوه است ، چه از انسان و چه از هر چیز دیگر، و اگر لشگر را جند نامیده اند به خاطر همین است که جمعیتی متراکم هستند .
کلمه فصل به معنای جدائی مکانی است ، همچنانکه در آیه : ( و لما فصلت العیر ) به همین معنا است ، و چه بسا که در معنای قطع یعنی ایجاد جدائی دو چیز استعما ...
معنای کلمه ( واسع ) که یکی از اسامی خدای تعالی است در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیائی دیگر را در خود می گنجاند، مانند سعه ظر ...
کلمه استصفاء به معنای اختیار و انتخاب است ، اصل آن ماده : ( صاد - فاء - واو ) است که به معنای چکیده و خالص از هر چیز است .
کلمه ( اصطفا ) به معنای اختیار و انتخاب است ، اصل آن ماده : ( صاد - فاء - واو ) است که به معنای چکیده و خالص از هر چیز است . فرق میان کلمه ( اصطفأ ) ...
کلمه ( بصط ) که به معنای دادن و از خود دور کردن است همان واپه ی بسط می باشد ، و این کلمه که در اصل از ماده ( باء - سین - ط ) است ، و طبق یک قاعده صرف ...
کلمه ( قبض ) به معنای گرفتن چیزی و کشیدن آن به طرف خویش است ، در مقابل کلمه بسط .
کلمه ( عسیله ) به معنای جماع است ، در صحاح گفته : در جماع ، عسیله است . یعنی لذتی است که تشبیه به عسل شده ، و اگر ( های ) تصغیر در آخرش آورده اند برا ...
( وسطی ) مونث ( اوسط ) ( میانه تر ) است ، و منظور از ( صلوة وسطی ) نمازی است که در وسط نمازها قرار می گیرد .
کلمه ( فضول ) مانند کلمه فضل به معنای زیادی است ، با این تفاوت که فضل به طوریکه گفته اند زیادی در مکارم و کارهای ستوده است ، و فضول ، به معنای زیادی ...
کلمه ( فضل ) مانند کلمه فضول به معنای زیادی است ، با این تفاوت که فضل به طوریکه گفته اند زیادی در مکارم و کارهای ستوده است ، و فضول ، به معنای زیادی ...
کلمه ( موسع ) ، اسم فاعل از باب افعال است که ماضی آن اوسع می باشد و موسع به کسی گویند که داراى وسعت مالی باشد.
طراز/تراز: تراز معانی متعدد دارد. از جمله "میزان ارتفاع چیزی نسبت به سطح معینی" معادل niveau فرانسوی و level انگلیسی که گاهی آنها را در فارسی به سطح ...
تراز/طراز: تراز معانی متعدد دارد. از جمله "میزان ارتفاع چیزی نسبت به سطح معینی" معادل niveau فرانسوی و level انگلیسی که گاهی آنها را در فارسی به سطح ...
اهل شقا: ارباب شقا. مردمان بدبخت و مستمند و بیچاره و گستاخ و بی ادب . ( ( و جزا هم قبای جمع بقا و سقا هم شفای اهل شقا ) ) ( حدیقه، ۲۳۱ ) ( فرهنگ ...
اهل الکفور: کافران، آنان که پیرو اسلام نیستند، ملحدان، بی دینان . ( ( دوری از سرّ کار همچو کفور هست اهل الکفور اهل قبور ) ) ( حدیقه ، ۲۶۸ ) ( فر ...
اولین برج : حمل، اولین برج از بروج دوازده گانه شمسی معادل فروردین . ( ( اولین برج زین حصار کبود تا کمر بر نبست رخ نمود ) ) ( سیرالعباد ، ۲۶۰ ) ( ...
اولوالعلم: خداوندان علم، دانایان، دانشمندان . ( ( شاه و عالم هر دو را حلم است این اوالامر و آن اولوالعلم است ) ) ( ، ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...
اولوالظلم:ستمگران، صاحبان ستم . ( ( ور قدمشان نه در ره ظلم است این اولوالظلم و آن اولوالخمر است ) ) ( حدیقه، ۵۸۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...
اول صف بر کسی ماندن: تقدم و پیشی و ریاست برکسی ماندن. ( ( کاول صف برکسی ماند کاخر کارها نکو داند ) ) . ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، د ...
کلمه ( فکر ) به معناى نوعی سیر و مرور بر معلومات موجود حاضر در ذهن است ، تا شاید از مرور در آن ، و یک بار دیگر در نظر گرفتن آن ، مجهولاتی براى انسان ...
کلمه ( فقه ) به معناى آن است که فهم ، یعنی همان صورت ذهنی را بپذیرد، و در پذیرش و تصدیق آن مستقر شود.
کلمه ( فهم ) به معناى آن است که ذهن آدمی در برخورد با خارج به نوعی عکس العمل نشان داده و صورت خارج را در خود نقش کند.
کلمه عرفان و معرفت ، به معناى آن است که انسان صورتی را که در قوه دراکه اش ترسیم شده ، با آنچه که در خزینه ذهنش پنهان دارد، تطبیق کند، و تشخیص دهد که ...
کلمه ( ذکر ) ، به معناى پیش کشیدن صورتهایی است که در خزینه ذهن انبار شده ، و آن را بعد از آنکه از نظر و فکر غایب بوده ، حاضر سازیم ، و یا اگر حاضر بو ...
مورد استعمال کلمه شعور محسوسات است ، نه معقولات و به همین جهت حواس ظاهرى را مشاعر می گویند.
کلمه ( شعور ) که به معناى ادراک دقیق است از ماده ( شعر - به فتح شین ) گرفته شده ، که به معناى مو بوده و ادراک دقیق را از آنجا که مانند مو باریک است ، ...