پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
کلمه ( حسبان ) به معناى ظن است ، با این تفاوت که گویا استعمال کلمه حسبان در مورد ظن استعمالی است استعارى ، مانند کلمه عد - شمردن چون همه می دانیم که ...
کلمه ( ظن ) به معناى تصدیق بیش از پنجاه درصد و نرسیده به صد در صد است ، زیرا که اگر به درجه صد در صد برسد جزم و قطع می شود.
کلمه ( عقل ) در لغت به معناى بستن و گره زدن است . و به همین مناسبت ادراکاتی هم که انسان دارد و آنها را در دل پذیرفته و پیمان قلبی نسبت به آنها بسته ، ...
میسر در عرب بیشتر در یک نوع خاصی از قمار استعمال می شود، و آن عبارت است از انداختن چوبه تیر که از لام و اقلامش هم می گویند. و اما چگونگی این بازى ای ...
مقامر ( قمارباز ) را یاسر می گویند، و اصل در معنایش سهولت و آسانی است ، و اگر قمار باز را آسان خواندند به این مناسبت است که قمار باز بدون رنج و تعب و ...
کلمه ( صیام ) و کلمه ( صوم ) در لغت مصدر، و به معناى خوددارى از عمل است ، مثلا صوم از خوردن ، و صوم از نوشیدن ، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و ...
نام ایوان کوپالا که به لغت ایرانی، سکایی به معنی ایوان تنومند و به لغت اسلاو به معنی ایوان تعمید دهنده است، در رابطه با جشن و سرور اواسط فصل بهار است ...
ایوان ( Eyvan ) در اساطیر اسلاوها نام زرتشت به صورت ایوان ( دانای درخشان ) و ایوان کوپاله ( دانای درخشان تنومند ) ـ که هر دو در رابطه با آتش های مقدس ...
اصل کلمه سمبل یونانی Symvolo است به معنی"جفت و جور کردن دو چیز در کنار هم ، به هم پیوستن و روی همدگر انداختن" می باشد. این کلمه به زبان لاتین رفته و ...
جا افتادن : پذیرفته شدن , تثبیت شدن . عادی شدن ، سازگار شدن ، " هنوز در این استان مرزی اهمیت رسانه و نقش آن در توسعه استان برای خیلی از مدیران بخش خ ...
درگیری داشتن : نزاع داشتن ، مجادله داشتن ، مباحثه داشتن ، مشاجره داشتن . " نماد شناسان همیشه در مباحث نمادشناسی با هم درگیری دارند . "
انگشت در نمک زدن : سوگند خوردن و عهد کردن. ( ( اشاره به این حدیث نبوی "افتتح بالملح و اختم به" ) ) ( سفینة البحار ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...
انگشت دراز نکردن: انگشت کشیده داشتن از چیزی، کنایه از اعتراض نکردن و عیب نگرفتن. ( ( با تو یک روز آز و ناز نکرد بر تو انگشت کس دراز نکرد ) ) ( سیر ...
انگشت به دندان گرفتن: تعجب کردن، سخت حیران شدن. ( ( کان زن او را جواب داد درشت که به دندان گرفت از او انگشت ) ) ( حدیقه، ۵۴۵ ) ( فرهنگ لغات و تع ...
الف وحدت : در اصطلاح صوفیه موجودات خارجیه به حروف عالیات نشان داده شود، و هر گاه از موجودات به حرف عالیات نشان داده شود. معین است که الف که اول حروف ...
در بسم بودن : در چیزی فرو رفتن و پنهان شدن. ( ( خصم را رمح چون الف در بسم چشم ها کرده همچو جان در جسم ) ) ( حدیقه، ۵۲۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات ...
اُشنان فروش : اشنانی و اشنان گیاهی است که بدان رخت شویند. ( ( هنری گشته از هزار پدر خاصه اشنان فروش و صابونگر ) ) ( کارنامه بلخ، ۱۹۶ ) ( فرهنگ ...
اسب کسب زیر زین بودن : ظاهراً مهیا بودن اسباب روزی. ( ( روزی تو اگر به چین باشد اسب کسب تو زیر زین باشد ) ) ( حدیقه، ۱٠۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات ...
اسباب دادن: ظاهراً به معنی برخوردار کردن و متمتع ساختن است. ( ( تومر این مرغ راز چاه پر آب نتوانی ز آب داد اسباب ) ) ( حدیقه، ۴۶۵ ) ( فرهنگ لغات ...
قیز که در زبان ترکی قئز تلفظ می شود. که از مصدر ترکی قئزماق گرفته شده و چندین معنی دارد. ۱ - گرم شدن، داغ کردن بدن ۲ - عصبانی شدن ۳ - حشری شدن حیوان ...
توهم زدن : دچار توهم شدن ، دچار هذیان گویی شدن . خیالاتی شدن . به عالم هپروت رفتن . دچار روان پریشی شدن . " مرد شیشه ای توهم زد و خانواده اش را با چ ...
گاز چیزی را گرفتن : با استفاده از آن تند رفتن , با استفاده از آن سریع حرکت کردن ، گازش را گرفتن : در لهجه و گویش تهرانی یعنی تند رفتن .
به قد و قواره کسی بودن :به بلندی قامت و اندام او بودن ، کنایه از حریف او بودن ، در حد و اندازه ی او بودن . "نیکبخت واحدی در خصوص صحبتهای علی لطیفی م ...
مست و پاتیل : سیاه مست ، در تداول عوام ، حالت سکر و بی خبری بعلت مستی . تیان
بو گند دادن:بوی بد پراکندن، بویناک بودن، عفن بودن، گندیده بودن، متعفن بودن.
پیچیدن و رفتن : کنایه از اینکه تغییر موضع داد و از حرف و اصرار خود باز گشت . روی بر تافتن ، معادل قدیم آن عنان پیچیدن است . کنایه از اینکه راه خود را ...
شوت بودن: کنایه از خنگ بودن و بیشتر حواس پرتی داشتن ، سطح هوشی کمتر داشتن .
کنایه از احمق بودن , نفهم بودن , خل و چل بودن .
در لاک دفاعی خود فرو رفتن: از موضع خود عقب نشستن. دست از تعدی و تجاوز برداشتن و عقب نشینی کردن، بی توجه به پیرامون خود به فکر فرو رفتن.
قصه کلثوم ننه تعریف کردن: کنایه از اینکه با سخنان بی اساس سر مردم را گرم کردن، یک مشت مزخرفات به خورد مردم دادن. با سخنان بی اساس به سر مردم شیره مال ...
با زیر آبی در رفتن: با مخفی کاری و زرنگی خود را کنار کشیدن، خود را با مهارت خاصی از معرکه خارج کردن، با زرنگی از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن
سوال کلیدی: سوال حیاتی، سوال اساسی، سوال مهم، سوال اثرگذار، سوال طلایی، سوال ویژه، سوال خاص، ، سوال مشکل گشا،
اسم از سمو ( بر وزن غلو ) گرفته شده که به معنی بلندی و ارتفاع است ، و اینکه به هر نامی اسم گفته می شود به خاطر آنست که مفهوم آن بعد از نامگذاری از مر ...
مارادونا را ول کن غضنفر را بگیر: کنایه از اینکه از دشمن و غیر خودی نترس مواظب خودی و دشمن داخلی باش که راحت می تواند از اعتمادت استفاده کند و ضربه ی ...
شتاب صفر تا صد: کنایه از عکس العمل هر چیز یا هر کس در شروع یک عمل و کار. مثلا شتاب صفر تا صد فلانی خیلی کم است یعنی یک کمی دست و پا چلفتی است. یعنی ...
از گلو گریستن : ظاهراً به معنی ظاهر گریه کردن و فقط صدای گریه را در آورد نمی باشد مفهوم بیت نظیر این مثل در زبان تازه است که گفتند. ( ( نوحه گر کز ...
از گردن فرو نهادن : رها کردن از گردن، رفع تکلیف. خود را از مسئولیت کاری و عملی آزاد کردن . ( ( خویشتن را فرو نه از گردن تا شوی نازنین به هر بر زن ) ...
از صدف مشک و از آهو در جستن : کار بیهوده انجام دادن. نظیر آب در هاون کوفتن . ( ( آستین ارز هیچ خواهی پر از صدف موشک جو ز آهو دُر ) ) ( حدیقه، ۴۴۸ ...
از شکر تلخ تر به کس نگفتن: از شکر خوشتر به کسی نگفتن، از گل شکر تلخ تر نگفتن، با شیرین تر و با حرمت تر صورتی با کسی گفت و گو کردن، نظیر از گل نازکتر ...
ینگه در زبان ترکی به معنی جدید، از نو، دوباره، به تازگی، در حال حاظر معنی می دهد. در شب زفاف پیرزنی جلو در حجله داماد نگهبانی می داد که به آن پیرزن ی ...
از سر عین : ظاهرا به اشاره ی چشم است. ( ( تیغ او رخنه کرده از سر عین بیخ دیوار بست ذوالقرنین ) ) ( کارنامه برف ، ۱۸۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...
از سر سردی: از روی بی مهری. ( ( آن یکی گفتش از سر سردی که بدیدم سلیم دل مردی ) ) ( حدیقه ، ۶۷۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر مح ...
از ره بردن : منحرف ساختن، به مجاز گمراه کردن و گول زدن. ( ( پدر هر که را ز ره بردن دختر و زنش را بیفشردند ) ) ( کارنامه بلخ ، ۱۹۰ ) ( فرهنگ لغات ...
از روی به پشت دادن: مراد از روی خاصان و محارم است و مراد از پشت نامحرمان و عوام الناس است. "روی" وجه الله است و" پشت" خلق الله. یعنی راز را از وجه ال ...
از دیده باد آوردن: ورم چشم از گریه ی فراوان . ( ( از دل آتش ز دیده باد آورد علت جهل خویش یاد آورد ) ) ( حدیقه ، ۴۰۸ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...
از خود صید کردن : ظاهراً به معنی کشتن نفس است با توجه به حدیث شریف" موتوا قبل ان تموتوا "خود را نادیده گرفتن و فراموش کردن . ( ( شبلی آنگه که کرد ا ...
از خود زادن: ظاهراً به معنی از خود هنری نشان دادن و فرزند خصال خویشتن بودن است. ( ( گر تو هستی ز نسبت آدم هم ز خود زای با کمر چو قلم ) ) ( حدیقه، ...
از خود پیاده کردن: از خودبینی و خودخواهی دور کردن، از خود غافل کردن . ( ( باز دارش ز خو پیاده کند گوشه ی چشم او گشاده کند ) ) ( حدیقه، ۱۵۹ ) ( فر ...
از خط بودن: شاید مراد بیرون از خط و منحرف از جاده ی حقیقت باشد. ( ( جان بوبکر خط اوسط بود نه ز خط بد عتیق در خط بود ) ) ( حدیقه ، ۲۲۹ ) ( فرهنگ ...
از خانه : آشنا، از یک خانواده، هم خانواده. ( ( شرع از اشعار سخت بیگانه است گرچه با او کنون هم از خانه است ) ) ( حدیقه ، ۱۴۶ ) ( فرهنگ لغات و تعب ...