پیشنهاد‌های علی باقری (٣٧,٥٢٨)

بازدید
٢٤,١٣١
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم چیدن ؛ زخم خوردن. مجروح شدن. رجوع به ارمغان آصفی ج 2 ص 11 و ترکیب زیرشود.

پیشنهاد
٠

دست به زخم کردن ، دست به زخم گشادن ؛ آغاز زدن کردن. آماده ٔزد و خورد شدن. به نبرد دست یاختن. دست بکار شمشیرزنی یا بکار بردن سلاحی دیگر شدن. جنگ آغاز ...

پیشنهاد
٠

دست به زخم کردن ، دست به زخم گشادن ؛ آغاز زدن کردن. آماده ٔزد و خورد شدن. به نبرد دست یاختن. دست بکار شمشیرزنی یا بکار بردن سلاحی دیگر شدن. جنگ آغاز ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست زخم کردن ؛ بمعنی دست بزخم کردن و جنگ آغاز کردن است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بزخم ؛ کتک خورده. شکنجه دیده. زخمی. مجروح : همی بود قیصر بزندان و بند بزاری و خواری و زخم و گزند. فردوسی. - || به زور کتک. بوسیله زدن و کوفتن : ز ...

پیشنهاد
٠

به زخم رو آوردن ؛ بزدن چوگان آغازیدن. به چوگان بازی پرداختن. به بازی گوی و چوگان پرداختن و به گوی زدن آغازیدن : چو کودک بزخم اندر آورد روی فزونی ز هر ...

پیشنهاد
٠

ستخوان در زخم گذاشتن ، یا استخوان لای زخم گذاشتن ؛ کاری را بعمد بطول کشانیدن. گویند قصابی را استخوان خرده ای بر پلک خلیده او را بتعب میداشت. لاجرم به ...

پیشنهاد
١

ستخوان در زخم گذاشتن ، یا استخوان لای زخم گذاشتن ؛ کاری را بعمد بطول کشانیدن. گویند قصابی را استخوان خرده ای بر پلک خلیده او را بتعب میداشت. لاجرم به ...

پیشنهاد
٠

سر واکردن زخم ؛ ( در تداول عامه ) باز شدن دمل و یا زخمی دیگر بطوری که خون یا چرک و پلیدی از آن بیرون شود. گویند: مرهم نهادیم تا زخم سر واکند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخمی کردن ؛ زخم وارد کردن بر خود یا دیگری. مجروح گرداندن. ریش ساختن و جرح. رجوع به �زخمی � و �زخمی کردن � شود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم نمک ؛ زخم آلوده به نمک. چون خواهند که شب زنده دارند زخمی بر انگشت زده نمک بر آن بندند تا از درد زخم در نمک خوابیده خواب نبرد. ( از آنندراج ) ( از ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم نمک بند ؛ زخمی که برای بند شدن خون ، نمک بر آن بندند. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) : هر شب ز شور گریه بی اختیار خویش زخم گلوی خویش نمک بند کرده ایم. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم یافتن ؛ زخمی شدن. زخم برداشتن. مجروح و خسته شدن : زخمی نیافت دل ز تو کز چاک سینه ام آغوش باز از پی زخم دگر نکرد. مجرم یزدی ( از ارمغان آصفی ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم نمایان ؛ زخم آشکار مقابل زخم پنهان و زخمی که در زیر لباس پنهان باشد یا آنقدر خرد باشد که دیده نشود. - || زخم بزرگ ؛ جراحت درشت : نخوردند از محب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم گَزَک زده ؛ زخم آب کشیده. ( آنندراج ) : دل خون گرفته است که دشمن هم از غمش در هم کشید روی چو زخم گزک زده. میرالهی ( از آنندراج ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم گشادن ؛ مقابل بستن بود. ( آنندراج ) . سر باز کردن زخم. بسته شدن سر زخم. رجوع به �زخم باز� شود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم منکر ؛ زخم سخت. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) . رجوع به �زخم زدن � شود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- زخم کار ؛ تعمیر بنا و زخم بنا . ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم رس ؛ جارح و نافذ. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ترکیب �زخم رسیدن � شود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم دریدن ؛ گویا در این بیت بمعنی باز شدن زخم و کنایت ازافزودن ریش و کشیدن عشق به رسوایی باشد : یاران ملامت من حیران نگه کنید گر زخم ما درید بخوبان ن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم درست ؛ کنایه از موت. ( آنندراج از فرهنگ یوسف و زلیخای جامی ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم داشتن ؛ زخمی بودن. رجوع به همین ترکیب شود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم دامن دار ؛ کنایه از زخم دراز و رسا و زخم فربه که دوختن آن مشکل بود. ( آنندراج ) : چهره خورشید زرد از درد بی زنهارکیست زخم دامن دار صبح از غمزه خو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم دجله ریز ؛ کنایه از زخمی که از آن خون بسیار رود. ( بهار عجم ) ( از آنندراج ) : تارک دل زخم دجله ریز فروخورد سینه جان داغ شعله خوار برآورد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم بهم آمدن ؛ ( در تداول عامه ) التیام. بسته شدن سر زخم و دمل.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم پیرا ؛ کنایه از مرهم : آتش افروز شکر شیرینی پیغام تست زخم پیرای ملاحت تلخی دشنام تست. صائب.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم خواستن ؛ طالب زخم بودن. زخم چیدن ، چنانکه زخم نخواستن معنی طالب خستگی و جراحت نبودن می دهد : نمی خواهد دلم زخمی که با مرهم بود کارش من و آسایش در ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم بها ؛ دیه. فدیه. جریمه ایجاد جراحت ، نظیر خون بها : فتاده اندشهیدان بفکر زخم بها چه صحبت است که دعوی بقاتل افتاده ست. ظهوری ( از آنندراج )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم برگرفتن ؛ مجروح شدن. زخمی گشتن. زخم برداشتن : ز تیغ شاه بسی زخم بر گرفت بکتف ز شست شاه بسی تیر خورد در صف جنگ. سنجر کاشی ( از آنندراج ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم باز ؛ ( در تداول امروز ایرانیان ) جراحتی که سر آن باز باشد. رجوع به �باز شدن زخم � و �بستن زخم � در ذیل زخم شود.

پیشنهاد
٠

زخم بر زخم افتادن ؛ زخم روی زخم آمدن. پی در پی زخم برداشتن. بسختی زخمی شدن. جراحات فراوان و سخت یافتن : چشم همی زد حسن از چشم زخم زخم دگر بر دگری اوف ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم برداشتن ؛ خسته و مجروح شدن. ( آنندراج ) ( ارمغان آصفی ج 2 ص 11 ) ( بهار عجم ) . اکنون در تداول مردم ایران گویند: زخم برداشت ؛ یعنی زخمی گشت. مجرو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم آلود ؛ آلوده به زخم. آنکه بر تنش ریشهای فراوان باشد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم افکندن ؛ خسته و مجروح کردن. ( آنندراج ) . زخم انداختن. ( بهار عجم ) : کی به شود به مرهم زنگار آسمان زخمی که ما به دل ز تمنا فکنده ایم. صائب.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم انداختن ؛ خسته و مجروح کردن. ( از آنندراج ) : بسی گرد بر گرد هم تاختند بسی زخم چون آتش انداختند. ؟

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم آب کشیده ؛ سیم کشیده. ناسور شده. ریشی که اثر تماس با آب آلوده آماس کند و ملتهب گردد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- زخم آزمای ؛ آنکه بکرات خسته و مجروح شده باشد. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) ( ارمغان آصفی ) ( ناظم الاطباء ) . مبتلا به جراحت. آنکه ریشی دارد که هیچگاه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم آلو، زخمالو ؛ ( در تداول عامه ) آلوده بزخم. آنکه بر تنش ریشهای فراوان باشد. پرزخم. زخمو.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بستن زخم ؛ ( در تداول عامه ) بسته شدن سر زخم بطوری که خون یا جراحت از آن بیرون نشود. - || پیچیدن آن با وسائل معمولی پس از مرهم نهادن. - || التیام ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بهم آمدن زخم ؛ ( در تداول عامه ) بسته شدن سر زخم با التیام یا بی موقع و بدون التیام. رجوع به �زخم بستن � شود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرزخم ؛ زخمالو. پرریش. سخت مجروح. زخمی : زبانم خود چنین بر زخم از آن است که هرچ او میدهد زخم زبانست. ؟

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخم آب رسیده ؛ زخمی که آب دزدیده باشد. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) . آب کشیده. سیم کشیده : بیا که در غم هجر توچشم گریانم چو زخم آب رسیده بهم نمی آید. م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازشدن زخم ؛ ( در تداول عامه ) گشوده شدن سر زخم و بیرون آمدن خون یا چرک و کثافات از آن. مقابل بسته شدن زخم بمعنی بهم آمدن سر زخم. - || باز شدن دستم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بحر زخار ؛ دریای پر. ( از تاج العروس ) : هر دو چون کوه و گنجخانه علم هر دو بحر از درون ولی زخار. خاقانی. آب آن نهر زخار از خون آن کفار جرار گلگون و ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چشم زخ زدن ؛ چشم زدن. نظر زدن : عطارد را بدوزم دیده بد که جادو خامه ام را چشمزخ زد. عمید. رجوع به چشمزخ ، چشمزخم و زخم شود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چشمزخ کردن ؛ چشم زخم زدن. نظر زدن. چشم زدن : زحل در حشمتش چون چشمزخ کرد ز اشک خون رخ ما پر ازخ کرد. عمید لوبکی ( از رشیدی ، فرهنگ نظام ، انجمن آرا و ...

پیشنهاد
٠

آیه 62 سوره کهف: فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِنْ سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبًا ترجمه : فَلَمَّا جَاوَزَا پس چون ...

پیشنهاد
٠

آیه 61 سوره کهف: فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا ترجمه : فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرزحیر ؛ پر اندوه. پر غم. سخت اندوهناک : دل بنده پر زحیر است و خواستمی که مرده بودمی تا این روز ندیدمی. ( تاریخ بیهقی ) . دلم پر زدرد است و جهال خلق ...

پیشنهاد
٠

در زحیر افکندن ( خود را ) ؛ در سختی و محنت انداختن. دچار رنج و ناراحتی ساختن : بر تو آسان کرد و خوش ، آن را بگیر خویشتن را در میفکن در زحیر. مولوی.