پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٦٠٩
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تفرحون از ماده فرح به معنی شادی و خوشحالی است که گاهی ممدوح است و شایسته ، همانگونه که در آیه 4 - 5 سوره روم آمده است و یومئذ یفرح المؤمنون بنصر الله ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( و رزقکم من الطیبات ) . طیبات معنی بسیار گسترده ای دارد که هر چیز پاکیزه اعم از غذا ، لباس ، همسران ، خانه ها ، مرکبها ، حتی سخنان و گفتگوهای پاکیز ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بناء چنانکه ابن منظور در لسان العرب می گوید : به معنی خانه هائی است که اعراب بادیه نشین از آن استفاده می کردند ، مانند خیمه ها و سایبانها و نظائر آن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یجحدون از ماده جحد در اصل به معنی انکار کردن چیزی است که در دل وجود دارد ، یعنی انسان معتقد به چیزی باشد در عین حال آن را نفی کند ، و یا معتقد به نفی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

( و النهار مبصرا ) مبصر به معنی بینا است ، و توصیف روز به بینا بودن در حقیقت یکنوع تاکید و مبالغه در بینا کردن مردم است . ( تفسیر نمونه ج : 20 ص : 1 ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساعة به گفته راغب در مفردات در اصل به معنی جزئی از اجزاء زمان است و از آنجا که وقوع قیامت و حساب انسانها در آن روز به سرعت انجام می گیرد از آن تعبیر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

سلطان به معنی دلیل و برهانی است که مایه سلطه انسان بر طرف مقابل می شود . ( تفسیر نمونه ج : 20 ص : 138 )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَهَمَنُ ابْنِ لی صرْحاً لَّعَلی أَبْلُغُ الأَسبَب ( حم 36 ) فرعون گفت : ای هامان ! برای من بنای مرتفعی بساز شاید به وسائلی رسم . ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کاظم از ماده کظم در اصل به معنی بستن دهان مشکی است که پر از آب باشد سپس در مورد کسانی که از خشم و غضب پر می شوند اما به دلائل مختلفی آن را اظهار نمی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

سیق از ماده سوق به معنی حرکت دادن است . تفسیر نمونه ج : 19 ص : 550

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نَفَخَ به معنی دمیدن و صور به معنی شیپور یا شاخ میان تهی است که معمولا برای حرکت قافله یا لشکر ، یا برای توقف آنها به صدا درمی آوردند ، البته آهنگ ای ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

( و الارض جمیعا قبضته یوم القیامة و السماوات مطویات بیمینه ) . مطویات از ماده طی به معنی به هم پیچیدن است که گاه کنایه از گذشتن عمر یا عبور از چیزی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

قبضة به معنی چیزی است که در مشت می گیرند ، و معمولا کنایه از قدرت مطلقه و سلطه کامل بر چیزی است ، همانگونه که در تعبیرات روزمره می گوئیم فلان شهر در ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

( له مقالید السماوات و الارض ) . مقلد : مقلید جمع مقالید است . مقالید به گفته غالب ارباب لغت جمع است ( هر چند زمخشری در کشاف می گوید این کلمه مفردی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ان تقول نفس یا حسرتا علی ما فرطت فی جنب الله و ان کنت لمن الخاسرین حسرت به معنی اندوه و غم بر چیزهائی است که از دست رفته و پشیمانی ببار آورده است . ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

قنوط : قنوط در اصل به معنی مایوس شدن از خیر استو ( تفسیر نمونه ج : 19 ص : 500 )

پیشنهاد
٠

احوال کسی را گرفتن : حال کسی را در غیاب او از دیگری پرسیدن ( ( حاج اصغر خیلی احوالت را از من می گیرد. ) ) ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )

پیشنهاد
٠

احوالپرسی کردن با کسی: هنگام دیدار کسی از چگونگی وضع حال او پرسش کردن، تعارفات متداول را در برخورد با کسی به جا آوردن. ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطل ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

احوالپرسی: تعارف کلامی که هنگام دیدار یکدیگر به زبان آورند. پرسش چگونگی وضع و حال کسی. مترادف خوش بش، چاق سلامتی . ( ( با هم ولایتی هایش گرم اختلاط و ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

احمد شاهی: سکه ۵ ریالی نقره رایج در زمان احمد شاه قاجار ( ( بی بی جان یک احمد شاهی کف دست او گذاشت. ) ) ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اِحلیل کار :حیله گر. حقه باز. فریبکار. ( مترادف پشت هم انداز. قالتاق. ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )

پیشنهاد
٠

اِحلیل زدن به کسی: کنایه از فریب دادن کسی را ، از خامی کسی سواستفاده کردن. ( ( به ما احلیل زد و ما را تحلیل برد و پدرمان را درآورد ) ) ( ابوالحسن ن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اِحلیل خوردن: کنایه از فریب خوردن . خام شدن با ساده دلی. بازیچه دست کسی قرار گرفتن. ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احرامی: پارچه دست بافت نسبتاً ضخیم که از آن به جای سجاده یا بوقچه یا روفرشی استفاده کنند. ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

احدی :هیچکس. مترادف احدالبشر. ( ( همسایه ها غرق خواب بودند و صدا و ندا از احدی بلند نمی شد ) ) ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احد و واحد : یگانه و بی شریک. ( ( به خدای احد و واحد چنان به سیخک می کشم که مرغ های هوا واست گریه کنند. ) ) ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احدالناسی: هیچکسی . ( آدم توی خانه اش بساط دم و دود راه بیندازد و هیچ واهمه ای هم از احدالناسی نداشته باشد. ) ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارس ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احتیاط داشتن :مشکوک به نجس بودن. ( ( این استکان چای احتیاط دارد باید ببری آب بکشی ) ) ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احتیاجی: مورد احتیاج . لازم . ضروری. احتیاج به قضای حاجت ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )

پیشنهاد
٠

احتیاج کسی افتادن به کسی : به او محتاج شدن و از او کمک خواستن ( ( بارها از من قرض گرفته بود اما من هنوز احتیاجم به او نیفتاده بود ) ) ( ابوالحسن نج ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احتیاجش گرفتن: احتیاج به غذای حاجت داشتن، ( وقتی به خانه دوست پدرش رسیدند احتیاجش گرفت. ) ) ( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )

پیشنهاد
٠

احتیاجش به کسی بودن: محتاج کسی بودن . احتیاج به کسی داشتن ( ( سرمایه ای بهش می دهم که خودش کاسبی کند و دیگر احتیاجش به من نباشد. ) )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

احترام گذاشتن: سلام نظامی دادن. ( مترادف بالا گذاشتن ) ( ( افسر نگهبان به دو نفر پاسبان اشاره کرد دو پاسبان احترام گذاشتن و خارج شدند ) ) ( طوطی ۳۸ )

پیشنهاد
٠

احترام کسی را نگه داشتن: کسی حرمت کسی را ضایع نکردن. مواظب حفظ احترام کسی بودن.

پیشنهاد
٠

احترام کسی را داشتن: برای کسی حرمت قائل بودن. ( ( احترام بابام را داشت وگرنه حتماً رفوزگی روی شاخم بود ) )

پیشنهاد
٠

احترام کسی دست خودش بودن : به دیگری بی احترامی نکردن یا تا دیگری متقابلاً به شخص بی احترامی نکند برای حفظ احترام خود به دیگری بی احترامی نکردن.

پیشنهاد
٠

احترام خود را داشتن: با ادب خود احترام دیگران را جلب کردن. بی ادبی نکردن.

پیشنهاد
٢

اَجی مَجّی لا ترجی : وِردی که جادوگر معمولا با ادای آن کارجادوگریش را آغاز می کند .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اجل مُعَلّق: 1 - مرگ ناگهانی ۲ - مرگ غیر عادی

پیشنهاد
٠

عجل پس گردن به کسی زدن: دست سرنوشت، کسی را جبراً به سویی راندن یا به کاری واداشتن.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجل برگشته : کسی که مرگش رسیده باشد ، بخت برگشته

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اَجَق وَجَق: 1 - دارای رنگ های تند و ناهماهنگ ۲ - غیرمتعارف و کم و بیش زننده . عجیب و غریب

پیشنهاد
٠

اجر خود را بردن: ارزش کار خود را با گله گذاری یا تذلل از بین بردن.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اجباری رفتن: خدمت نظام وظیفه خود را انجام دادن �اول باید بروی اجباری بعد بروی دنبال شغل�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به اجباری رفتن: خدمت نظام وظیفه خود را انجام دادن �اول باید بروی اجباری بعد برو دنبال شغل�

پیشنهاد
٠

اجاق کسی را روشن کردن : کنایه از عقبه کسی را ادامه دادن ( معمولا در مورد فرزند نرینه گویند ) � پسر اولش که در خانه او را باز کرده بود و اجاقش را روشن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجاق زدن: اجاق و دیگر لوازم و مواد تهیه غذا برای عزاداری مذهبی را در خانه خود برپا کردن.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجاره داری : شغل کسی که به اجاره دادن اتاق و خانه و نظایر آن پردازد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجاره خط : اجاره نامه ، ( ( مالک حسین آباد جفت گاوی ۷۰۰ تومان اجاره خط با دهاتیی ها رد بدل کرده ) ) ( نفرین زمین ۲۷۶ )

پیشنهاد
٠

گرفتار چیزی بودن :درگیر چیزی بودن ، دست و گریبان چیزی بودن ، مبتلا به عارضه ای بودن ( بیچاره گرفتار درد مفصل است ) ( فرهنگ فارسی عامیانه ، ابوالحسن ن ...