پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٦٢٥
پیشنهاد
١

نگاه سرزنش امیز: نگاهی که از روی گلایه انداخته شده است، نگاه شکوه آمیز ( ( طیبه خانم زنش همانطور که تو آستانه مشرف به حیاط روی گلیم پاره ای نشسته ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

( ( طیبه خانم زنش همانطور که تو آستانه مشرف به حیاط روی گلیم پاره ای نشسته بود و دیگ آبگوشت بز باش روی منقل فرنگی جلوش می جوشید، نگاه سرزنش آمیزی به ...

پیشنهاد
١

در یک چشم بهم زدن: کنایه از زمان اندک ، فوری ( ( آمیرزا محمود خان درست حدس زده بود. در یک چشم بهم زدن اسباب مختصر گاری بر زمین بغل چاهک ریخته شد. ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کاکل ذرت : رشته های مو مانند بالای میوه ذرت ( ( بینی کج و چشمان برآمده و موی صاف رنگ کاکل ذرت مادر بچه ها و چشمان رک زده مثل چشمان موشی که توی تله ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

رک زده : خیره ، زل زده ( ( بینی کج و چشمان برآمده و موی صاف رنگ کاکل ذرت مادر بچه ها و چشمان رک زده مثل چشمان موشی که توی تله گیر افتاده باشدو صورت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

خطمخالی : دارای خط و خال ( ( یکی از آنها یک خیار زردنبوی تخمی نیش می کشید و مف خودش را به جای نمک با آن می لیسید. سر و صورتشان مثل اینکه با دوده با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( ( وضعیت اسف آور این خانواده که رئیس آن تازه از یک دوچرخه فکسنی پیاده شده بود، آمیرزا محمود خان را فوراً به یاد زیرزمین بغل چاهک انداخت. ) ) ( صادق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

اسف آور : تاسف بار ، چیزی که تأسف دیگران را بر انگیزد . چیزی که مایه ی تأسف شود . ( ( وضعیت اسف آور این خانواده که رئیس آن تازه از یک دوچرخه فکسنی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ورد زبان بودن : دایم تکرار شدن ، لقه لقه زبان شدن ( ( خوب می خورد، خوب می خوابید و فقط از آمیرزا محمودخان حرف شنوی داشت و او را از تخم چشمانش بیشتر ...

پیشنهاد

از تخم چشم بیشتر دوست داشتن : بیش از حد عزیز داشتن ، بیش از حد احترام قایل شدن ( ( خوب می خورد، خوب می خوابید و فقط از آمیرزا محمودخان حرف شنوی داش ...

پیشنهاد
٠

سُر و مُر گُنده راه رفتن : مثل آدم های سالم و تندرست راه رفتن . ( ( این زن هفت تا داغ دیده و با وجود این هنوز سر و مر گنده راه می رود. ) ) ( صادق چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سُر و مُر گُنده راه رفتن : مثل آدم های سالم و تندرست راه رفتن . ( ( این زن هفت تا داغ دیده و با وجود این هنوز سر و مر گنده راه می رود. ) ) ( صادق چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مصیبت دیدن ، غم مرگ عزیز خود را تجربه کردن . ( ( این زن هفت تا داغ دیده و با وجود این هنوز سر و مر گنده راه می رود. ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفر ابلیس : گناه ابلیس ، ابا کردن ابلیس از سجده ( ( گلین خانم که دیگر از کفر ابلیس مشهورتر است. علاوه بر اینکه خانم صاحب خانه است از آن زن های تنبا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

( ( همه می دانستند که اتاق دم دری ، مردش در بانک ملی تحویل دار است و به تازگی یک فرش مشک آبادی خریده صد تومان. ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

دم دری : نزدیک در ، کنار در ( ( همه می دانستند که اتاق دم دری ، مردش در بانک ملی تحویل دار است و به تازگی یک فرش مشک آبادی خریده صد تومان. ) ) ( صا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

بی مایه : کم خرج ، ارزان . ( ( اما این خوشی و تفریحی بود که برایش خیلی بی مایه و بی خرج تمام می شد. ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیال بد : اندیشه ی ناپسند ، خیال ناجور ، بد اندیشی . ( ( اما هیچوقت خیال بد به دلش راه نمی داد. چونکه خودش دو دختر نورسیده و ملوس داشت که این جور ف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

سگی : لایق سگ ، در خور سگ ( ( گفتیم آمیرزا محمودخان با برو بچه هایش در آن دو تا اتاق رو به قبله داشتند که تابستان سگی می گذراندند. ) ) ( صادق چوبک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ول : رها و آزاد ( ( این هلفدونی به قدری مرطوب بود که همیشه مثل سقف حمام از در و دیوارش آب می چکید. تمام بوی گند چاهک آن تو ول بود. . ) ) ( صادق چوب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

( ( این هلفدونی به قدری مرطوب بود که همیشه مثل سقف حمام از در و دیوارش آب می چکید. ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اجاره رفتن : به اجاره داده شدن ، به مستاجر واگذار شدن ( ( تمام اتاق های این خانه به اجاره رفته بود مگر یک اتاق یک دری که گوشه حیاط بغل چاهک بو گندو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دل نازک: احساساتی، باعاطفه، حساس ( ( دو دختر نو رسیده و ملوس داشت که همیشه پژمرده و غمگین بودند و پیش خودی و بیگانه از داشتن چنان پدر دل نازک و وراج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

خودی : فامیل ، آشنا ( ( دو دختر نو رسیده و ملوس داشت که همیشه پژمرده و غمگین بودند و پیش خودی و بیگانه از داشتن چنان پدر دل نازک و وراجی سر به زیر ...

پیشنهاد
١

در این آیه خداوند می فرماید برگرد به سوی من . این فراخواندن انسان از طرف خداوند، به آیه ی 38 سوره ی بقره بر می گردد . در آیه ی 38 بقره خداوند انسان ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

آلاچیق: آلاچیق واژه ترکی است به معنی " نیمه باز " می باشد که از دو قسمت تشکیل شده است: آلا: آلا در ترکی به معنی ناتمام، ناکافی، نیمه کاره معنی می ده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

امام صادق ( علیه السلام ) نَحْنُ اَلْمَثَانِی اَلَّذِی أَعْطَاهُ اَللَّهُ نَبِیَّنَا مُحَمَّداً ( ص ) وَ نَحْنُ وَجْهُ اَللَّهِ نَتَقَلَّبُ فِی اَلْ ...

پیشنهاد
٥

در قرآن اصحاب یمین یعنی شیعیان حضرت علی ( ع ) علی بن إبراهیم ( رحمة الله علیه ) - قَوْلُهُ وَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ قَالَ: ع ...

پیشنهاد
٣

در قرآن اصحاب یمین یعنی شیعیان حضرت علی ( ع ) علی بن إبراهیم ( رحمة الله علیه ) - قَوْلُهُ وَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ قَالَ: ع ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در قرآن اصحاب یمین یعنی شیعیان حضرت علی ( ع ) علی بن إبراهیم ( رحمة الله علیه ) - قَوْلُهُ وَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ قَالَ: ع ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

: به نظر می رسد گام در فارسی با واژه انگلیسی come ( آمدن ) و Coming ( درحال آمدن ) که بیشتر منظور از آمدنی است که با قدم زدن و پیاده آمدن صورت گرفته ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلیل از کلاله گرفته شده است. کلاله در اصل به معنی احاطه می باشد. کلیل به معنی تاج می باشد و از این رو به تاج کلیل می گویند که سر را می پوشاند. و واژه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

قارپوز آباد روستایی است تقریبا نزدیکی های قزوین احتمالا نام این روستا هم روسی باید باشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( ( دو دختر نو رسیده و ملوس داشت که همیشه پژمرده و غمگین بودند و پیش خودی و بیگانه از داشتن چنان پدر دل نازک و وراجی سر به زیر و شرمسار بودند. ) ) ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

( ( زنش دیگر بیچاره شده بود. شوخی نیست آدم بیست و پنج سال با یک سنخ گله و شکایت و آه و ناله و زنجمور و نق نق سرو کار داشته باشد. ) ) ( صادق چوبک ، مس ...

پیشنهاد
٥

( ( تو کوچه، تو اداره، تو سلمانی، تو حمام، تو مطب دکتر، هر دوست و آشنایی که به چنگش می افتاد بیخ خرش را می چسبید و آنقدر از بیچارگی و بدبختی مردم می ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوی جبلی :اخلاق ذاتی، خلق و خوی طبیعی، غریزی، فطری، نهادین ( ( حالا در اینجا فقط می پردازیم به شرح شمه ای از اخلاق معمولی و خوی جبلی او که می توان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

رفیق شش دانگ : رفیق کامل ، رفیق تمام عیار ، ( ( اگر خدا قسمت کند و بخت یاری کند و اخلاقتان جور بیاید که با او رفیق شش دانگ بشوید. ) ) ( صادق چوبک ، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سربشوی: پرهیر گار ، پاک دست ( ( بینی و بین الله خود آمیرزا محمود خان هم آدم کاری و سربشوی است. ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آدم کاری : آدم کاردان ، آدم کهنه کار، گرگ باران دیده ( ( بینی و بین الله خود آمیرزا محمود خان هم آدم کاری و سربشوی است. ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس ...

پیشنهاد

صحبت کسی گل کردن : بطور کنایه بمعنی تأثیر کردن. طرف تحسین و تمجید واقع شدن، وقتی صحبتش مورد تایید قرار می گیرد . ( ( هنوز هم که صحبتش گل می کند و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

گل کردن : بطور کنایه بمعنی تأثیر کردن. طرف تحسین و تمجید واقع شدن ( ( هنوز هم که صحبتش گل می کند و از صاحب منصبان قدیمی این وزارتخانه صحبت می شود ش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

پیر دیر: با تجربه . ( ( وقتی که شوشتر به ایران آمد این آقا سال ها بود در ادارت مختلف مالیه استخوان خرد کرده بود و پیر دیر شده بود. ) ) ( صادق چوبک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

( ( اما هر چه رفتند دهن گیره ای گیر نیاوردند. برف هم دست بردار نبود و کم کم داشت شب می شد. ) ) ( صادق چوبک ، دو همراه )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

نم نشستن : اشک آلود شدن ، مرطوب شدن . پر از اشک شدن ( ( مادر که چشمانش نم نشسته بود و به آنها نگاه نمی کرد و به گریبان خود به گونه کودک شیر خواره ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

گلابتون: [ عامیانه ] نخهای ابریشمی زرین و سیمین ( ( بعد یک کلاه مخمل بنفش زمخت از لای بقچه در آورد و به او نشان داد. دوره کلاه گلابتون دوزی شده بود. ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

غلیزبند: [ عامیانه ] سینه بند کودک ، در زبان ترکی به آن دؤشلوک گفته می شود . ( ( چمدان را چسبید و درش را باز کرد و از توش یک بقچه قلمکار درآورد. لا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نیم کش: [ عامیانه ] نیمه جان ، نیم شعله ( ( آهسته در اتاق را هل داد و رفت تو. تو اتاق یک چراغ پایه بلور نمره هفت، نیم کش می سوخت. ) ) ( صادق چوبک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

قباسوخته: [ عامیانه ] غمگین و به ظاهر خوشحال . ( ( بعد یک خنده ی قباسوختگی تو صورتش ول شد و با چاپلوسی گفت: ) ) ( صادق چوبک ، چرا دریا طوفانی شده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

ترتلیس: [ عامیانه ] ( فَ مَ ) ( اِ. ) خیس و باران خورده به گویش شیرازی . ( ( تا کهزاد را دید خود به خود گفت:"کجا بیدی که ایجوری ترتلیس شدی؟ خدا مرگ ...