پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٢٧١)

بازدید
٢٦,١٥٧
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روشنائی دادن ؛ روشنی بخشیدن. نورانی ساختن : ای مایه خوبی و نیک رایی روزم ندهد بی تو روشنایی. رودکی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راه دادن دل ؛ برات شدن بدل.

پیشنهاد
٠

راه دادن استخاره ؛ خوب آمدن استخاره.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دم بتله دادن ؛ گیر افتادن : دم بتله نمیدهد، جان از مهلکه بیرون میکشد. سخت محتاط است.

پیشنهاد
٠

دل دادن کسی را ؛ او را تشجیع کردن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست ندادن ؛ تسلیم نشدن : همه نیروی خویش چون پیل مست بدیدی و کس را ندادی تو دست. فردوسی.

پیشنهاد
١

دست بدست دادن ؛ معاضدت. مظاهرت. تأیید. مدد کردن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستگاه دادن ؛ قدرت و توانائی دادن. مسلط ساختن : که او داد بر نیک و بد دستگاه ستایش مر او را که بنمود راه. فردوسی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادسخن دادن ؛ ببهترین وجهی گفتن.

پیشنهاد
٠

خواب خرگوش دادن ؛ غافل کردن.

پیشنهاد
٠

خاتمه دادن به امری ؛ انجام دادن آن. باتمام رساندن آن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چاک دادن ؛ دریدن.

پیشنهاد
٠

چرخ دادن در دیگ ؛ چیزی را در دیگ کردن و بر آتش نهادن و گردانیدن برای نیم سرخ شدن.

پیشنهاد
٠

جوش و جلا دادن ؛ آزار کردن. آشفته ساختن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جیره دادن ؛ بیستگانی دادن. مقرری و اجری دادن.

پیشنهاد
٠

جلو دادن به کسی ؛ او را بکارهاتسلط دادن. تشجیع کردن. براختیار او افزودن.

پیشنهاد
٠

جان دادن برای چیزی ؛ برای آن نهایت مناسب بودن. نیک زیبنده بودن برای آن : این تیرها برای سقف جان میدهد. نیک درخور و مناسب آن است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تو دادن ؛ فروبردن. بلعیدن. اوباریدن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توسعه دادن ؛ بسط دادن. وسعت دادن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تن بکار دادن یا ندادن ؛ از زیرکار فرار نکردن ، یا کردن.

پیشنهاد
٠

ترجیح دادن بر ؛ برتر شمردن از.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاراج دادن ؛ گذاردن که غارت کنند. رها کردن که لاش کنند : همه گنج او را بتاراج داد بلشکرکشی بدره و تاج داد. فردوسی.

پیشنهاد
٠

پیش دادن درسی ؛ بر استاد خواندن درس روان کرده را.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پشتی دادن ؛ تکیه دادن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاچ دادن ؛ افشاندن حبوب و دانه ها در طبق برای پاک کردن از فضول.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بحساب گذاردن ؛ خلعت دادن ؛ خلعت بخشیدن.

پیشنهاد
٠

اَه به بهای چیزی ندادن ؛ بهیچ شمردن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افاقه دادن ؛ تسکین دادن. از حدت و شدت آن کاستن. ( دوائی دردی را ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجرت دادن ؛ مزد دادن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارزان دادن ؛ مقابل گران دادن. ببهای ارزان واگذار کردن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشاعه دادن ؛ پراکندن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهار دادن ؛ آهار داده شدن. آهار گرفتن : بیا تا به کشتی پیاده شویم ز خون و خوی آهار داده شویم. فردوسی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آگهی دادن ؛ خبردادن ؛ مطلع ساختن : بدو گفت ، بنگر که تا چیست کار بیا و مرا آگهی ده ز کار. فردوسی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفتاب دادن ؛ گستردن در آفتاب. قرار دادن در معرض تابش نور خورشید: جامه های پشمی را آفتاب داد؛ در آفتاب گسترد. کبوتران را آفتاب داد؛ بجائی که آفتاب می ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب و تاب دادن ؛ مبالغت کردن در بیان مطلبی ، بگزاف شرح و بسط دادن مطلبی و یا سخنی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

آب دادن ؛ مشروب ساختن ؛ سقی کردن. سیراب کردن. - || گذاشتن که آن را آب ببرد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جاروب دادن . و بدین معنی در مقام مکافات و سزا دادن نیز آمده در مقام حرب و قتل. به معنی انعام و بخشش برسبیل استهزاء مستعمل شود : پس از خشم فرمود کو را ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گوز دادن ؛ گوز زدن ، چیزی که بگرو گذارند چون مصحف به هندو دادن : داد مخلص دل بزلفت با هزاران التماس چون پریشانی که مصحف را به هندو میدهد. مخلص.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حال دادن ؛ به معنی گذاشتن اعم از آنکه مکان کس باشد چون : کوچه دادن ، راه دادن : از کوچه تنگی که خری میگذرد ره دادن او نه از ره تعظیم است. ملاسبحانی. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناله دادن : شاخ گل بر یاد لعلش جام پر می میدهد شاخ آهو از فغانم ناله نی میدهد. میرزاطاهروحید.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جانشین دادن : قصه ، کوته رحم فوتید و وفا از هم گذشت جانشین هر دوشان بغض و عداوت داده اند. ملافوقی یزدی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارشاد دادن : خدایا چون مرا در عاشقی ارشاد میدادی چه می شد اندکم گر بیوفائی یاد میدادی. محمدقلی سلیم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بداد رسیدن ؛ رفع ظلم کردن. کمک کردن. یاری دادن.

پیشنهاد
٠

بداد آمدن از دست. . . ؛ فریادش بلند شدن از دست. . . بستوه آمدن از، زلّه شدن از.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

بداد آوردن ؛ زلّه کردن. ستوه کردن. بفریاد آوردن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روز داد ؛ روز جزا. روز قیامت. روز رستاخیز : ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده وگر تو می ندهی داد، روز دادی هست. سعدی.

پیشنهاد
١

دادش بلند شدن ؛ فریاد وی برخاستن از تعدی و آزار.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دره بیداد ؛ دره ای که از بس دوری آواز بتک آن نتواند رسید. آنجا که ستم بسیار کنند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باداد ؛ با عدالت. عادل. دادگر : و این [ ماوراءالنهر ] ناحیتی باداد و عدل است. ( حدود العالم ) . پدرت آن شهنشاه باداد راست ز خاقان پرستار زاده نخواست ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادِ دِل ؛ خواسته دل. خواهشهای دل : غم داد دل از کنارشان برد وز دلشدگی قرارشان برد. نظامی.