پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
تیپ: [ اصطلاح کفتر بازی ] به دسته ای از کبوتران که با یکدیگر به پرواز در بیایند تیپ گفته می شود . برای تیپ کردن کافی است چند روز کبوتران را از صبح تا ...
نقش بازی: [ اصطلاح کفتر بازی ] به پرورش دهندگانی که نقش را پرورش می دهند و به صورت دسته جمعی کبوتران را به پرواز در می آورند نقش باز گویند . ( ( را ...
نقش بازی: [ اصطلاح کفتر بازی ] به پرورش دهندگانی که نقش را پرورش می دهند و به صورت دسته جمعی کبوتران را به پرواز در می آورند نقش باز گویند . ( ( را ...
کبوتر پلنگ: نوعی از کبوتر . ( ( یک تیپ کبوترهای معّیری و چتری و همدانی و یاهو و رسمی تو خانه داشت. رسمی های او را هیچکس نداشت. از خال قرمز و خال زر ...
کبوتر خال زرد: نوعی از کبوتر . ( ( یک تیپ کبوترهای معّیری و چتری و همدانی و یاهو و رسمی تو خانه داشت. رسمی های او را هیچکس نداشت. از خال قرمز و خال ...
کبوتر خال قرمز: نوعی از کبوتر . ( ( یک تیپ کبوترهای معّیری و چتری و همدانی و یاهو و رسمی تو خانه داشت. رسمی های او را هیچکس نداشت. از خال قرمز و خا ...
کبوتر سوش پا: نوعی از کبوتر . ( ( یک تیپ کبوترهای معّیری و چتری و همدانی و یاهو و رسمی تو خانه داشت. رسمی های او را هیچکس نداشت. از خال قرمز و خال ...
کبوتر شازده زرد: نوعی از کبوتر . ( ( یک تیپ کبوترهای معّیری و چتری و همدانی و یاهو و رسمی تو خانه داشت. رسمی های او را هیچکس نداشت. از خال قرمز و خ ...
کبوتر شازده گلی : نوعی از کبوتر . ( ( یک تیپ کبوترهای معّیری و چتری و همدانی و یاهو و رسمی تو خانه داشت. رسمی های او را هیچکس نداشت. از خال قرمز و ...
کبوتر رسمی : به کبوتر های بومی گفته می شود . ( ( یک تیپ کبوترهای معّیری و چتری و همدانی و یاهو و رسمی تو خانه داشت. رسمی های او را هیچکس نداشت. از ...
کبوتر یاهو : نوعی از کبوتر که آواز یاهو از دهان آن برمی آید. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . نوعی کبوتر که بانگ او شبیه به کلمه یاهو ا ...
کبوتر همدانی:این کبوتر به " دوکت پاپر همدانی " هم معروف هست . ( ( یک تیپ کبوترهای معّیری و چتری و همدانی و یاهو و رسمی تو خانه داشت. رسمی های او را ...
کبوتر چتری : دم چتری ها یکی از انواع کبوتران زینتی می باشند . ( ( یک تیپ کبوترهای معّیری و چتری و همدانی و یاهو و رسمی تو خانه داشت. رسمی های او را ...
کبوتر معیری : نوعی از کبوتر که احتمالا به معیر نسبت داشته ( ( یک تیپ کبوترهای معّیری و چتری و همدانی و یاهو و رسمی تو خانه داشت. رسمی های او را هیچ ...
نقش باز: به نظر می رسد در زبان داش مشدی ها و لات ها به معنی کسی که نقش لوطی گری را خوب بازی می کند . کسی که در لوطی گری مهارت دارد . ( ( دائی شکری ...
خمیر گیر : در زبان لات ها و داش مشدی ها به معنی پیشکار هم آمده است . ( ( دائی شکری هم با چندتا از دوستان شاطر و خمیرگیرش رو حصیری، کنار جوی آب روان ...
دائی ها : در قدیم در شیراز به بزرگ لات ها و داش مشدی ها گفته می شده است . ( ( داش ها و لوطی ها و دائی های محلات دَرشازده و لب آب و دروازه سعدی و شا ...
دود کشیدن : سیگار و چپق و قلیان و غیره کشیدن، دود کشیدن با نفس عمیق سیگار را کشیدن ( ( داش ها و لوطی ها و دائی های محلات دَرشازده و لب آب و دروازه ...
گُله بُگله: جای جای اینجا و آنجا. ( ( داش ها و لوطی ها و دائی های محلات دَرشازده و لب آب و دروازه سعدی و شاه داعی الله، ُگله بُگله رو گلیم ها و حصی ...
شاه داعی الله: یکی از محلات قدیمی شیراز بوده است . محله های قدیمی شیراز عبارتند از : اسحاق بیگ، محله بازار مرغ، محله بالا کفت ( بالا کفد ) ، محله در ...
محله لب آب: یکی از محلات قدیمی شیراز بوده است . محله های قدیمی شیراز عبارتند از : اسحاق بیگ، محله بازار مرغ، محله بالا کفت ( بالا کفد ) ، محله درب ش ...
دروازه سعدی: یکی از محلات قدیمی شیراز بوده است . امروزه در نزدیکی خیابان زند ( نزدیک فلکه ولی عصر ) ( ( داش ها و لوطی ها و دائی های محلات دَرشازده ...
دَرشازده: احتمالا در گذشته نام محلی در شیراز بوده است ، امروزه در شیراز "اقامتگاه سنتی درب شازده شیراز" نام خود را از آن گرفته است . ( ( داش ها و ل ...
بُنگاه : بنکده ؛ محل استقرار ؛ مکان ومأوا. ( ( چتر برگهای پرگشت چنارهای کهن، نور سکه هائی را که خورشید برزمین افشانده بود بلعیده بودند و سایه فلفل ...
خرند ( خَ رَ ) ( اِ. ) : آجرچینی لبۀ باغچه، جوی، و مانند آن. ( ( چتر برگهای پرگشت چنارهای کهن، نور سکه هائی را که خورشید برزمین افشانده بود بلعیده ...
پرگشت: انبوه، فراوان، متراکم، مجعد. ( ( چتر برگهای پرگشت چنارهای کهن، نور سکه هائی را که خورشید برزمین افشانده بود بلعیده بودند و سایه فلفل نمکیِ م ...
بیا و برو: [ لهجه و گویش تهرانی ] رونق . ( ( قهوخانه "تل عاشقان" زیر چنارهای تناور سنگین سایه، و دود کباب و چپق وتریاک و غلیان و زمزمه برهم خوردن ا ...
بیا و برو داشتن : [ لهجه و گویش تهرانی ] رونق داشتن . ( ( قهوخانه "تل عاشقان" زیر چنارهای تناور سنگین سایه، و دود کباب و چپق وتریاک و غلیان و زمزمه ...
آیه 10 سوره کهف. إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا آن گا ...
آیه 40 سوره توبه. إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُول ...
آیه 20 سوره کهف: إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ترجمه : یقینا آ ...
واژه ی دجّال از دو قسمت تشکیل شده دج و ال قسمت دج از فارسی وارد زبان عربی و بعد عبری شده است. اصل آن" دژ "بوده است. این واژه به معنی، ضد و مخالف می ...
در زبان ترکی به معنی زیبا و گؤزل دره به معنی دره زیبا می باشد.
الزهراوی که در قرون وسطی نزد اروپائیها albucacis خوانده می شد چندین اسباب مهم در جراحی توصیف یا اختراع کرد که شرح آنها در کتاب التصریف وی آمده است. ...
ابوالقاسم الزهراوی که در قرون وسطی نزد اروپائیها albucacis خوانده می شد چندین اسباب مهم در جراحی توصیف یا اختراع کرد که شرح آنها در کتاب التصریف وی آ ...
مطالعه بالینی یعنی پزشک به شکل عملی بر سر بالین یک بیمار حضور یافته و بیماری او را عملا مطالعه کند، از زمانی که بیمار به بیمارستان مراجعه می کند و بس ...
واژه ی سالخاق در زبان ترکی در اصل به بار چهارپایی گفته می شود که جمع و جور نباشد و شل و ول باشد . یعنی اگر بار چهار پا کاملا به بدن حیوان چسبیده و آو ...
واژه ی قبراق در زبان ترکی در اصل به بار چهارپایی گفته می شود که جمع و جور باشد و شل و ول نباشد یعنی اگر بار چهار پا کاملا به بدنش چسبیده و آویزان نبا ...
دوش : دوش حمام تغییر یافته ی دؤش ترکی می باشد . دؤش در زبان ترکی به پستان و سینه ی زن گفته می شود . دوش حمام به جهت شکل قیف مانند آن که به پستان زنان ...
اُرسی:در داستان های چوبک به معنی اتاق هم آمده احتمالا در و پنجره ی ارسی داشته با این نام آمده باشد. ( ( بعد دیگه اسبابامون رو از ارسی در آوردیم برد ...
کُلوک: نوعی از ظروف سفالی برای استفاده ترشیجات، خمره ی سفالی. ( ( بعد دیگه اسبابامون رو از اُرسی درآوردیم بردیم تو اتاق انباری بغل کلوک های ترشی ان ...
انف: دماغ، مغز . ( ( این شما هستید که انفتان معیوب است و از زور پرمدعا ئی و اینکه چند کلمه زبان فرنگی می دانید یا نمیدانید خدا را بنده نیستید. ) ) ...
فکل:کراوات. ( ( شیخ محمود: شما درس خوانده های این سال و زمانه همه کافر و مشرکید فکل می زنید و کونتان را با کلوخ پاک می کنید و خیال می کنید همه اش ا ...
اوغور: این واژه به شکل اقور هم ثبت شده در نوشته های فارسی به شکل اقور ثبت شده. این واژه ترکی هست. به معنی خوش یمن، دارای آخر خوش معنی می دهد. ( ( ب ...
اقور: این واژه به شکل اغور هم ثبت شده در نوشته های فارسی به شکل اقور ثبت شده. این واژه ترکی هست. به معنی خوش یمن، دارای آخر خوش معنی می دهد. ( ( به ...
تُنُک: رقیق، کم اندک، نحیف ( ( مگه نرفتی هندسون حکیمای فرنگی بت گفتن آبت تُنُکه بچت نمیشه؟ ) ) ( صادق چوبک، سنگ صبور )
ترکمون زده : [عامیانه، اصطلاح] نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری. مثل حامله شدن به بچه حرام زاده. ( ( این جندیه نیم واجبی هزار تا جاد ...
ترکمون: کلمه ای در مقام توهین و دشنام. ترکمون زده : [عامیانه، اصطلاح] نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری. حامله شدن به بچه حرام زاده. ...
پنجه: سست، خمار، بی حال، دارای ضعف جنسی بر اثر اعتیاد به مواد مخدر. ( ( شوور جاکشم که کاری ازش نمیاد. همش پنجه، دو سال آزگار همش پنجه، . . . آخرش م ...
ترشباله: آبکش ( ( مثه من بدبخت نیس که صورتم از آبله مثه تُرُش بالو میمونه مرداو نگاه سگ بم نمی کنن. ) ) صادق چوبک، سنگ صبور.