پیشنهاد‌های علی باقری (٣٩,٦٨٦)

بازدید
٢٩,٣٣٢
پیشنهاد
٠

از هم یا ز هم دریدن ؛ متفرق و جداکردن اجزاء چیزی را : تقاضی می کند دایم سگ نفس درونم را ز هم خواهد دریدن. ناصرخسرو ( ص 366 ) . شه از هم درید آن خور ...

پیشنهاد
٠

بردریدن پرده راز ؛ راز را آشکار ساختن. فاش ساختن راز : بیامد بگفت آنچه دید و شنید همه پرده رازها بردرید. فردوسی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ای دریغا ؛ افسوس. ای فسوس : ای دریغا طبع خاقانی که واماند از سخن کوسخندان مهین تا برسخن بگریستی. خاقانی. ای دریغا گر بدی پیه و پیاز په پیازی کردمی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریغ و درد ؛ دریغا. دردا. واحسرتا. یاحسرتا. افسوس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . دریغا و دردا. ( آنندراج ) : دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریغ که ؛ کاش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : به رخ چو مهر فلک بی نظیر آفاق است به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی. حافظ.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریغ من ؛ وای من. یا ویلتاه. واحسرتا. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : دریغ من که مرا مرگ و زندگانی تلخ که دل تبست و تباه است و تن تباه و تبست. آغاجی. غصه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- آه و دریغ ؛ آه و افسوس : دور جوانی بشد از دست من آه و دریغ آن ز من دلفروز. سعدی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ای دریغ ؛ وا اسفا. دریغا. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . افسوس. حسرتا. اسفاً علی. یا اسفی. ( دهار ) : ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم فش ای دریغ آن گو هنگام ...

پیشنهاد
٠

دست دریغ بهم سودن ؛ دست تأسف و تحسر بهم مالیدن : بهم برهمی سود دست دریغ شنیدندترکان آهخته تیغ. سعدی.

پیشنهاد
٠

بی دروغ و دریغ ؛ راست و بی تبعیض : شه چو دریاست بی دروغ و دریغ جزر و مدش به تازیانه و تیغ. نظامی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشک دریغ ؛ اشک حسرت : انگشت را از ستردن اشک دریغ هم پرداختگی آن نبود که نقش کشف الحال بستی. ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 96 ) .

پیشنهاد
٠

ضرب المثل ترکی : پیچ پیچ کت داغیدیب . پیچ پیچ کردن باعث شده که یک روستا تار و مار شود .

پیشنهاد
٠

ضرب المثل ترکی : پیچاق ویریسان قانی چیخمیر چاقو می زدی خونش در نمی آمد . کنایه از اینکه خیلی عصبانی بود

پیشنهاد
٠

ضرب المثل ترکی : پولو یئردن ده تاپدین سای . ترجمه : پول را از زمین هم پیدا کردی بشمار . توضیح : تحویل گرفتن پول بدون شمردن کاری اشتباه است .

پیشنهاد
١

ضرب المثل ترکی :پیشیک اولدوروب گلین گؤزی قورخودور . ترجمه : گربه را می کشد تا چشم عروس را بترساند. شعر : گربه را گردن زند با طبل و کوس تا بگیرد ...

پیشنهاد
٠

ضرب المثل ترکی :پیشیک ده ده سی خیرینه سیچان دوتماز. ترجمه : گربه موش را به احسان و خیر پدرش نمی گیرد شعر : هر که کاری کند ای جان نه به فکر من و ت ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ما در ترکی ضرب المثلی داریم که می گوید : پیشیگینه طوی دوتوب . ترجمه : برای گربه اش عروسی گرفته ( الکی دیل خوش کرده )

پیشنهاد
٠

ما در ترکی ضرب المثلی داریم که می گوید : آیی نان یولداش اولانین باشی داشا دئیر . ترجمه : هر کس همدم و دوست و رفیق خرس شود عاقبت سرش به سنگ می خورد. ...

پیشنهاد
٠

این ضرب المثل ترجه این ضرب المثل ترکی است که می گوید : آغلامییانا اَمجَک یوخدو . ترجمه: برای بچه ای که گریه نکند کسی شیر نمی دهد . توضیح : باید مس ...

پیشنهاد
٠

این ضرب المثل ترجمه این ضرب المثل ترکی است : آغاجی اؤز ایچنن گورد یئیر ترجمه : درخت را از درونش کرم می خورد . توضیح : خودی بهتر از دیگران به انس ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

ما در ترکی ضرب المثلی داریم که می گوید : آش داشاندا قاشّق تاپیلماز ترجمه : موقع سر رفتن آش قاشق پیدا نمی شود . توضیح: در موقع عجله کار آدم درست در ...

پیشنهاد
٠

ما در ترکی ضرب المثلی داریم که می گوید : آش داشاندا قاشّق تاپیلماز ترجمه : موقع سر رفتن آش قاشق پیدا نمی شود . توضیح: در موقع عجله کار آدم درست در ...

پیشنهاد
٠

ما در ترکی ضرب المثلی داریم که می گوید: آش توک مؤسَن چاناقیما نئیَه سندیریسان ترجمه : اگر آش بر کاسه ام نمی ریزی پس چرا کاسه ام را می شکنی . توض ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

ما در ترکی ضرب المثلی داریم که می گوید : آج ایت چاریق اوغورلار . ترجمه:سگ گرسنه چاروق می دزدد .

پیشنهاد
٠

این ضرب المثل ترجمه یک ضرب المثل ترکی است . آبری آپاران سوی ایچمه ترجمه: آبی که آبرو می برد نخور . نظیر : آبی که آبرو ببرد در گلو مریز .

پیشنهاد
٠

از دریچه چشم کسی دیدن ؛ از دیده او نگاه کردن. با چشم او نظر کردن. دیدن چنانکه او بیند: از دریچه چشم مجنون بایستی در جمال لیلی نظر کردن. ( گلستان سعدی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- دریچه چشم ؛ روزن دیده.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریچه گوش ؛ سوراخ گوش. ( ناظم الاطباء ) . کنایه از صماخ گوش. ( آنندراج ) : گرچه جان از روزن چشم از شما بی روزیست از دریچه گوش می بیند شعاعات شما. خا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریچه سینی ؛ یکی از دریچه های دل. ( لغات فرهنگستان ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریچه گاز ؛ در اصطلاح مکانیک ، دریچه ای که حول محوری گردش می کند و مقدار گازی را که در سیلندرهای اتومبیل داخل میشود کنترل می نماید، به این معنی که هر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریچه نای ؛ دریچه مکبی. ( لغات فرهنگستان ) .

پیشنهاد
٠

دریچه سه لختی ؛ یکی از دریچه های دل. ( لغات فرهنگستان ) .

پیشنهاد
٠

دریچه اطمینان ؛ در اصطلاح مکانیکی ، دریچه ای که در ماشینها تعبیه کنند تا چون که بخار در ماشین زیاده شود و احتمال انفجار رود دریچه خود بخود باز شود و ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریچه دولختی ؛ دریچه دو مصراعی. - || یکی از دریچه های دل . ( لغات فرهنگستان ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهن فروش: اسم. فروشندهٔ فرآورده های آهنی ( مانند تیرآهن میلگرد ) به همین قیاس: آهن فروشی.

پیشنهاد
٠

آهنربای میدانی: آهنربای برقی یا دائم که در ماشین ها برای تولید میدان مغناطیسی به کار گرفته می شود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی مع ...

پیشنهاد
٠

آهنربای زمینی: خاصیت مغناطیسی دو قطب زمین که باعث حرکت عقربه های مغناطیسی می شود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهنربای دایم: قطعه فولاد سختی که اگر یک بار به آن خاصیت مغناطیسی داده شود بیشترین بخش آن را نگاه می دارد. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ ف ...

پیشنهاد
٠

آهنربای القایی: فلز دارای قابلیت آهنربایی که با قرار گرفتن در میدان مغناطیسی به صورت آهنربا در می آید. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارس ...

پیشنهاد
٠

آهن سرد کوفتن:[ کنایی] کار بیهوده کردن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهن نبشی: آهن میله با مقطع راست گوشه. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهن شیار:[کشاورزی] نوک خیش که با آن زمین را شیار می کنند، آهن جفت. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهن سپری: میله های آهن ساخته شده به شکل تی T ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهک تفته: آهنی که بر اثر گرمادهی سرخ و نرم شده است. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهکی شدن:[ زیست شناسی] جانشین شدن قسمت های سخت بدن جانور یا گیاه با مواد آهکی. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهک لاغر: آهکی که از پختن سنگ های آهکی رُسدار تولید می شود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهک آب دیده: آهک کشته، آهک مرده. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهک شکفته: آهک زنده که با آب ترکیب شده است. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهک ساروج: آهک مخلوط با خاکستر، ماسه یا خاک رس، آهک چارو. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهسته کاری:[ ادبی] کندی، تنبلی ( آهسته کاری مایهٔ فرسایش جان است. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )