پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
راست خانه ؛ کسی که با همه کس از روی راستی و درستی و دیانت و امانت معاش کند. ( ناظم الاطباء ) .
دویتخانه ؛ جایی که در آنجا به امور دفتری می پردازند. رجوع به �دویت � و �دویت خانه � شود.
دیوان خانه ؛ بارگاه سلطنت. ( ناظم الاطباء ) . - || محل قضاوت و حکومت و عدالتخانه. ( ناظم الاطباء ) . - || دار الحکومه. ( ناظم الاطباء ) . - || ...
دولت خانه ؛ بارگاه. کوشک. خانه. ( ناظم الاطباء ) . - || سرای سلطنتی قزوین. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به �دولت خانه � شود.
دوستاقخانه ؛ زندان. محبس. جایی که مردمان را ببند کشند. رجوع به �دوستاق � و �دستاق � شود.
دلاّ ل ِ خانه ؛ آنکه شغلش آماده کردن خریدار و فروشنده خانه است برای معامله خانه. واسطه معامله خانه. گاهی دلال خانه در اجاره دادن خانه نیز واسطه میشود.
دندانخانه ؛ جای دندان در دهان. رجوع به دندان خانه شود.
دواخانه ؛ داروخانه. آنجا که دارو و دوا برای مرضی سازند و در اختیار آنها گذارند.
درشکه خانه ؛ جایی که درشکه را در آن جا قرار میدهند و طویله اسبهای درشکه نیز در آنجاست. رجوع به درشکه خانه شود.
دفترخانه ؛ محضر اسناد رسمی. جایی که مردمان در آنجا معاملات یعنی عقودو ایقاعات و بعضی از اسناد خود را به ثبت میرسانند. رجوع به دفترخانه شود.
درِ خانه ای بازداشتن ؛ کنایه از آمد و شد زیاد داشتن آن خانه. چون : فلانی درِ خانه اش باز است. واریز خرجی بیش از عادت در خانه داشتن.
در خانه ؛ دری که خانه را به بیرون مربوط می کند. - || دربار پادشاهی و سرای سلطنتی. ( ناظم الاطباء ) . - || خانواده ؛ محیط خاندان. چون : فلانی در خ ...
در جایی یا بجایی خانه کردن ؛ مقیم شدن در آنجا. چون : من دیگر به میخانه خانه کردم.
دبیرخانه ؛ اداره ای که مسؤول انجام کارهای دفتری مؤسسات بزرگ است. چون : دبیرخانه دانشگاه ، دبیرخانه سازمان ملل متحد. رجوع به دبیرخانه شود.
خیل خانه ؛ خاندان و دودمان. ( ناظم الاطباء ) : سالار خیلخانه دین حاجب رسول سردفتر خدای پرستان بی ریا. سعدی.
خیشخانه ؛ خیمه ای که از پارچه کتانی و یا از نی سازند. خانه ای که جهت دفع گرما سازند و اطراف آن را از خار شتر برآورند و از بیرون پیوسته آب بروی پاشند. ...
خورشخانه ؛ مطبخ. ( ناظم الاطباء ) . آشپزخانه. جایی که در آنجا خوراک پزند. رجوع به خورشخانه شود.
خویش خانه ؛ خانه خویش. خانه خویشاوند. ( اضافه مقلوب است ) .
خس خانه ؛ کلبه ای که از گیاههای سبز معطر می سازند. ( ناظم الاطباء ) .
خلوت خانه ؛ اطاق زن. ( ناظم الاطباء ) . - || اطاق. ( ناظم الاطباء ) . - || اطاق مخصوص. ( ناظم الاطباء ) . - || نمازگاه. ( ناظم الاطباء ) . رجوع ...
خم خانه ؛ میکده. میخانه. شراب خانه. ( ناظم الاطباء ) : سر به خمخانه تشنیع فرو خواهم برد. سعدی ( بدایع ) .
خانه خانه ؛ متخلخل. ( ناظم الاطباء ) . - || حجره حجره. ( ناظم الاطباء ) . - || سوراخ سوراخ. ( ناظم الاطباء ) . - || پارچه ای که نقش روی آن از ش ...
حوضخانه ؛ اطاقی از منزل که در آن حوض قرار دارد. رجوع به حوضخانه شود.
حویج خانه ؛ صندوق خانه. مکانی از منزل که در آن جا مایحتاج زندگی می نهند. رجوع به حویج شود.
حرمخانه ؛ جایی که حرم در آن جا زیست میکند. اندرون. قسمتی از منزل که پردگیان راست.
حجله خانه ؛ اطاقی که آراسته و زینت کرده اند تا عروس و داماد در آنجا بسربرند. ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به حجله خانه شود.
چلنگرخانه ؛ آهنگرخانه.
چشم خانه ؛ چشمدان. حفره ای در استخوان پیشانی که چشم در آن قرار گرفته است. ( ناظم الاطباء ) .
چای پزخانه ؛جایی که در آن جا سماور و وسایل درست کردن چای قراردارد و در آنجا چای درست می کنند.
چپرخانه ؛ مخفف چاپارخانه. محل نگاهداری اسبهای چاپاری. رجوع به �چاپارخانه � و �چپرخانه �شود.
چای خانه ؛ محل و جایی که در آنجا سماور و وسایل درست کردن چای وجود دارد و در آن محل چای درست میکنند. قهوه خانه.
جیبه خانه ؛ جبه خانه. جباخانه. اسلحه خانه. قورخانه. ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به جیبه خانه شود.
جنده خانه ؛ فاحشه خانه. خانه ای که روسپی ها در آن به فسق می پردازند. رجوع به جنده خانه شود.
جامه خانه ؛ رخت خانه. ( ناظم الاطباء ) . اطاق یا انباری که برای گذاردن جامه تخصیص می یابد : مهندسان طبیعت ز جامه خانه غیب هزار سله برآرند مختلف الوان ...
توپخانه ؛ آن قسمت از اداره لشکری که سلاحشان توپ است. ( ناظم الاطباء ) . قسمتی از لشکر که با توپ مسلح میباشند. - || جایی که توپ ها را در آنجا میگذار ...
ته ِ خانه ؛ دورافتاده ترین نقطه خانه. نقاط بی اهمیت منزل. چون : ته خانه را هم گشت. اثاثه بی اهمیت خانه. بنجل.
تنبل خانه ؛ جای گردآمدن تنبلها. معمولاً این کلمه بجایی اطلاق میشود که در آنجا عده ای فراهم می آیند و بدون اشتغال بکاری وقت میسوزانند.
تماشاخانه ؛ محلی که در آنجا بعضی چیزهایی موهوم و پاره ای افسانه ها را مجسم می نمایند و جهت اشتغال و عبرت نفس کارهای خوش آیند ظاهر میسازند و تقلیدهای ...
تلگراف خانه ؛ اداره ای که در آنجا مردم تلگرافهای خود را مخابره می کنند. رجوع به تلگراف خانه شود.
تعمیرخانه ؛ جایی که در آنجا شیئی را مرمت میکنند. رجوع به تعمیرخانه شود.
تلفنخانه ؛ اداره تلفن. اداره مرکزی تلفن.
تصفیه خانه ؛ امکنه ای که در آن جا آلات تصفیه ماده ای وجود دارد و بوسیله آنها آن ماده تصفیه میشود. چون : تصفیه خانه نفت ، تصفیه خانه نی شکر.
تشکخانه ؛ جا و اطاقی در منازل که در آن تشک و اثاث خواب نهند.
تشکخانه ؛ جا و اطاقی در منازل که در آن تشک و اثاث خواب نهند.
تجارتخانه ؛ حجره تجار که در آن جا به امر بازرگانی می پردازند. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به تجارتخانه شود.
تاریک خانه ؛ مکان تاریکی که عکاسها عکسهای خود را در آن ظاهر کنند. رجوع به تاریک خانه شود.
تابخانه ؛ خانه ای که بخاری و تنور در آن باشد. کوره. تنور. خانه ای که زمینش مانند زمین حمام مجوف بود و در آن آتش افروزند تا گرم شود و در مدت زمستان در ...
پست خانه
پیش خانه ؛ رواق و پیشگاه خانه و ایوانی که در مرتبه دوم خانه ساخته باشند. چادر و خیمه ای که در مسافرت از پیش فرستند. مقابل پس خانه. ( ناظم الاطباء ) . ...
بیمارخانه ؛ مریضخانه. بیمارستان. ( ناظم الاطباء ) . مستشفی.