پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
مار خانگی را نمی کشند ، این مثل در جائی گویند که کسی قرابتی و ربطی داشته و این دیگری هرچند باو آزاری و آسیبی رساند او در پی مکافات او نباشد و طالب ان ...
مثل دم مار، یعنی سخت تلخ . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
مار گرزه ؛ مار سیاه کفچه دار. ( غیاث ) ( آنندراج ) . افعی. ( دستوراللغة ) : ز مار گرزه مار گرد ریگ پر غدیرها و آبگیرهای او. منوچهری.
مار عینکی ؛ گونه ای مار سمی خطرناک که در موقع خشم ناحیه گردن خود را پهن می کند و در این حال تصویر عینکی بر روی فلسهای ناحیه خلفی گردن حیوان مشاهده می ...
مار کر ؛ نوعی مار : از تو و خشم تو بینادل هراسد بهر آنک چون نبیند کی هراسد مور کور از مار کر. سنایی.
مار ضحاک ؛ هریک از مارانی که بردوش ضحاک رسته بودند. ( فرهنگ فارسی معین ) .
مار ضحاکی ؛ زنجیر که بر پای مجرمان نهند. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) .
مار طوقی ؛ یکی از گونه های مار آبی که در اطراف گردن یک ردیف فلسهای روشن تری شبیه گردن بند دارد ، این مار بدون سم است. ( فرهنگ فارسی معین ) .
مار شیبا ؛ پهلوی �ماری شپاک � مار زود خزنده و چالاک. افعی ( فرهنگ فارسی معین ) : سر دیوار او پر مار شیبا جهان از زخم آنها ناشکیبا. ( ویس و رامین ) .
مارصورت ؛ به هیئت مار : تو مارصورتی و همیشه شکر خوری خاقانی است طوطی و دایم جگر خورد. خاقانی
مار شکنج ؛ مارشکنجی. مار سرخ. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) : و اندر کوههای وی ( اهواز ) مارشکنج است. ( حدود العالم ) . زن نیک در خانه مار است و گ ...
مار شکنجی ؛ نوعی مار. مار سرخ : برآمد ز کوه ابر مازندران چو مار شکنجی و ما ز اندر آن. منوچهری.
مار زنگوله دار ؛ مار زنگی. - مار زنگی ؛ گونه ای مار سمی خطرناک که در آمریکای شمالی و جنوبی می زید. تسمیه این مار بدان جهت است که در ناحیه دم دارای ...
مار شکم سوراخ ؛ کنایه از نای هفت بند است که استادان نای نوازند. ( برهان ) ( آنندراج ) .
مار شکن ؛ مارشکنجی نوعی مار : گشته روی بادیه چون خانه جوشنگران از نشان سوسمار و نقش ماران شکن. منوچهری.
مار زر ( زرفام ) ؛ کنایه از قلم است. ( فرهنگ فارسی معین ) .
مار دم گسسته ؛ مار دم کنده : مار را چون دم گسستی سربباید کوفتن کار مار دم گسسته نیست کار سرسری. سلمان ساوجی.
مار دوزبان ؛ کنایه از مردم منافق و دو روی باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
مار دم کنده ؛ مار دم گسسته و کنایه از دشمن کینه جو است : و علی تکین دشمن است به حقیقت و مار دم کنده که برادرش را طغاخان از بلاساغون به حشمت امیر ماضی ...
مار در پیراهن داشتن ؛ دشمن نزدیک داشتن. ( از ناظم الاطباء ) .
مار دریائی زهری ؛ گونه ای مار سمی خطرناک است که دمش جهت سهولت عمل شنا تا حدی مسطح شده و در نواحی گرم اقیانوس کبیر و اقیانوس هند می زید. ( فرهنگ فارسی ...
مار در پیراهن ؛ کنایه از دشمن نزدیک باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ماردر آستین داشتن شود.
ماردانی ؛ جای تاریک و تنگ و مرطوب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
مار در آستین داشتن ؛ خصم در خانه پروردن : چو در خانه ترا دشمن بود یار چنان باشد که داری بآستین مار. ( ویس و رامین ) .
مار خوش خط و خال ؛ ماری که اندامش را نقشهای خوش و رنگین فرا گرفته باشد. - || شخص با ظاهری آراسته و باطنی خبیث. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . کنای ...
مار خوردن ؛ رنج و سختی بردن و غم و اندوه خوردن : لعل روان ز جام زر، نوش و غم جهان مخور زین فلک مزوری ، بهرچه مار می خوری. سلمان ساوجی.
مار خوردن و افعی شدن ؛ سختی کشیدن و گرم و سرد روزگار چشیدن و سیلی زمانه خوردن و در نتیجه مجرب و آبدیده وزرنگ و بیدار شدن. و البته این ترکیب از نوعی ت ...
مار جعفری ؛ قسمی مار ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . گونه ای مار سمی خطرناک. توضیح آنکه با مراجعه به مآخذی که در دست بود این گونه تشخیص داده نشد. ( ف ...
مار جهنده ؛ ماری است باریک و کوتاه و بر درخت شود و هرکرا بیند خویشتن بدو اندازد. و نوعی دیگر است می گویند هم سوی پیش بجهد و هم به پس بازجهد و سر و دن ...
مار حمیری ؛ مار منسوب به حمیر. و رجوع به حمیر شود. - || کنایه از ضحاک است زیرا که ضحاک از قبیله حمیر بود. ( از غیاث ) ( آنندراج ) .
مار به دست گرفتن ؛ کنایه از کار دشوار کردن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
مار بیوراسب ؛ مارضحاک. مارزننده. مار مغزخوار : تیر چون مار بیوراسب شده زو سوار اوفتاده ، اسب شده. نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 127 ) .
مار به دست دشمن کوفتن ؛ دشمن را برای سلامت خود بخطر افکندن. خطر را متوجه دشمن ساختن.
مار به دست دیگری گرفتن ؛ دیگری را کار دشوار فرمودن. ( ناظم الاطباء ) . کار دشوار به کسی فرمودن که در آن خطر تمام بود بلکه شهرت کار خود هم در آن منظور ...
مار بزرگ ؛ ثعبان. ( ترجمان القرآن ) .
مار افعی ؛ قسمی از مار که افعی نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) .
مار آبی ؛ گونه ای مار بدون زهر است که در مجاورت رودخانه ها و اماکن مرطوب می زید و از طعمه های کوچک موجود در آب مانند ماهیان و قورباغه ها تغذیه می کند ...
سرکوفته مار ؛مار سرکوفته. مار که سرش کوفته باشند. مار که ضربتی بر سر او زده باشند تا بمیرد : از یادتو غافل نتوان کرد بهیچم سرکوفته مارم نتوانم که نپی ...
گزیده مار ؛ کسیکه مار او را گزیده باشد. مار گزیده : من آزموده ام این رنج و دیده ام سختی ز ریسمان متنفر شود گزیده مار. سعدی.
چون مار بر خود پیچیدن ؛ از درد یا عصبانیت بر خود پیچیدن : یقین دانست که دولت ایشان منقطع خواهد گشت و چون در زمان وزارت او انقطاع می یافت چون مار برخو ...
از دهن مار بیرون آمده ؛ کنایه از چیزیست که کمال راست باشد که هیچ کجی در اونباشد. ( غیاث )
ضرب الاجل: اجل به معنای" زمان معین" و ضرب الاجل به معنای "تعیین زمان برای اجرای کاری" است امروزه در فارسی این ترکیب را گاهی به معنای "پایان زمان معین ...
صنایع: این کلمه در عربی جمع صناعت و صَنیعه است، اما در فارسی آن را به عنوان جمع صنعت به کار می برند و اشکالی ندارد. ( ابوالحسن نجفی، فرهنگ دشواری ه ...
صَدیق/صدیّق: این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. صَدیق، به فتح اول، به معنای ( ( دوست، خاصه دوست یکرنگ ) ) است ( در جمع: اَصْدِقاء ) : ( ( این عال ...
چرا/ چه را : واژه چرا ، به معنای " برای چه؟ " به همین صورت نوشته می شود ولی اگر به معنای" چه چیز را ؟ " باشد باید در دو کلمۀ جدا از هم و به صورت "چه ...
چرا/ چه را : واژه چرا ، به معنای " برای چه؟ " به همین صورت نوشته می شود ولی اگر به معنای" چه چیز را ؟ " باشد باید در دو کلمۀ جدا از هم و به صورت "چه ...
" چای "یا" چایی" :تلفظ و املای صحیح این کلمه چای در وزن نای است . غالباً ، به تبع تلفظ رایج در محاورۀ مردم تهران آن را به صورت" چایی" بر وزن "ماهی" م ...
" چای "یا" چایی" :تلفظ و املای صحیح این کلمه چای در وزن نای است . غالباً ، به تبع تلفظ رایج در محاورۀ مردم تهران آن را به صورت" چایی" بر وزن "ماهی" م ...
مرغ صراحی ؛ صراحیی که شبیه مرغ سازند : مرغ صراحی زند یکدم بر بام ما تا فلک آن مرغ روز بستن بر دام ما. خاقانی.
شیر مرغ حاضر کردن ؛ عزیز و نایاب تر چیزی را برای کسی خواستن و فراهم کردن : نیکو داشتها به هر روز به زیادت بود چنانکه اگر به مثل شیر مرغ خواستی در وقت ...