پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٢٧١)
دروازه دردستی شاه ؛ نام یکی از ده دروازه تبریز. ( نزهةالقلوب مقاله 3 ص 76 ) .
دروازه خزر ؛ تنگه خزر یا دربند خزر یا کاسپیای پورتای یا کاسپیای پولدی. رجوع به دربند و باب الابواب شود.
دروازه دراک موسی ؛ یکی از نه دروازه شهر شیراز. ( نزهةالقلوب مقاله ٔ3 ص 114 ) .
دروازه دربازار ؛ یکی از هفت دروازه روستا و شهرستان بخارا. ( احوال و اشعار رودکی ص 82 و 83 ) .
دروازه حد شرون ؛ یکی از ده دروازه ربض بخارا بر سر راه خوارزم. ( احوال و اشعار رودکی ص 78 ) .
- دروازه حفره ؛ یکی از هفت دروازه آهنین شهر بخارا. ( احوال و اشعار رودکی ص 42 و 78 و 85 ) .
دروازه چهل دختران ؛ یکی از پنج دروازه شهر استرآباد در جنوب شهر. ( سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 54 و 72 ) .
دروازه چین ؛ یکی از چهار دروازه شهرستان سمرقند. ( احوال و اشعار رودکی ص 128 ) .
دروازه حاجیان ؛ از دروازه های شهر بخارا. ( احوال و اشعار رودکی ص 446 ) .
دروازه پل سُوَیقه ؛ یکی از دروازه های بازار ربض بخارا نزدیک پل سویقه. ( احوال و اشعار رودکی ص 79 ) .
دروازه تلیک سر ؛ مدخل دهی است از دهستان اهلمرستان شهرستان آمل. ( از سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 36 ) .
دروازه جوی سرد ؛ یکی از ده دروازه تبریز. ( نزهةالقلوب مقاله 3 ص 76 ) .
دروازه بنی اسد، یا دروازه مهر ؛ یکی از هفت دروازه آهنین شهر بخارا. ( احوال و اشعاررودکی ص 78 و 85 و 97 ) .
دروازه بنی سعد ؛ یکی از هفت دروازه آهنین شهر بخارا. ( احوال و اشعار رودکی ص 78 و 84 ) .
- دروازه بیضا ؛ یکی از نه دروازه شهر شیراز. ( تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 103 ) ( نزهةالقلوب مقاله 3ص 114 ) .
دروازه پل حسان ؛ از دروازه های بازار ربض بخارا. ( احوال و اشعار رودکی ص 79 ) .
دروازه بحر خزر ؛ همان دربند است. ( از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 207 ) . و رجوع به دربند شود.
دروازه بخارا ؛ یکی از چهار دروازه شهرستان سمرقند. آنرا در اسروشنه و در آهن نیز نوشته اند. ( احوال و اشعار رودکی ص 128 ) .
دروازه بِل ؛ در شهر بابل بود و بل یکی از سه رب النوع بزرگ سومریها بشمار می آمد. ( تاریخ ایران باستان ج 1 ص 551 و 552 ) .
دروازه باب سعادت ، دروازه سعادت ؛ یکی از نه دروازه شهر شیراز. ( نزهةالقلوب ) .
دروازه باب نو ؛ یکی از نه دروازه شهر شیراز. ( نزهةالقلوب مقاله 3 ص 114 ) .
دروازه باغ زاغان ؛ به هرات. ( حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 255 ) .
دروازه باب الجامع ؛ ازدروازه های کهندز بخارا. ( احوال و اشعار رودکی ص 78 ) .
دروازه باب السهلة ؛ از دروازه های کهندز بخارا. ( احوال و اشعار رودکی ص 78 ) .
دروازه باب دولت ، دروازه دولت ؛ یکی از نه دروازه شهر شیراز. ( نزهةالقلوب مقاله 3 ص 114 ) .
دروازه افشینک ( افشینه ) ؛ یکی از هشت دروازه ربض سمرقند. ( احوال و اشعار رودکی ص 128 ) .
دروازه اوجان ؛ یکی از شش دروازه باروی غازانی تبریز. ( نزهةالقلوب مقاله 3 ص 76 ) .
دروازه اهر ؛ یکی از شش دروازه باروی غازانی تبریز. ( نزهةالقلوب مقاله 3 ص 76 ) .
دروازه اِسْبَسْک ؛ یکی از هشت دروازه ربض سمرقند. ( احوال و اشعار رودکی ص 128 ) .
دروازه اصطخر ؛ درب اصطخر. نام یکی از نه دروازه شهر شیراز. ( نزهةالقلوب مقاله 3 ص 114 ) ( تاریخ عصر حافظ ج 1 ) .
دروازه آهن ؛ یکی از هفت دروازه آهنین شهر بخارا. ( احوال و اشعار رودکی ص 78 و 79 ) .
دروازه ابراهیم ؛ یکی از ده دروازه ربض بخارا بسوی مشرق. ( احوال و اشعار رودکی ص 78 ) .
دروازه ارگ ؛ دروازه دولت. از دروازه های قدیم شهر تهران واقع در مدخل میدان توپخانه فعلی.
دروازه هزارگام ؛ میلهائی که بر دو طرف راه از برای نشان فرسنگ سازند. ( برهان ) ( از آنندراج ) .
پنج دروازه چارحد ؛ در بیت ذیل از خاقانی آمده و ظاهراً از چهارحد جهات اربعه و از پنج دروازه حواس پنجگانه و از هفت و نه زیب و زینت مراد باشد : مر این پ ...
دروازه دهان ؛ مدخل و آن که از باز شدن لبها پیدا آید : هر ساعت و لحظه زبان را منادی دروازه دهان و قلم را خطیب منابر بنان می دارد. ( منشآت خاقانی چ دان ...
دروازه گوش ؛ کنایه از سوراخ گوش است. ( برهان ) ( انجمن آرا ) . مجرای ظاهر اذن : وعده به دروازه گوش آمده خنده به دریوزه نوش آمده. نظامی.
دروازه نوش ؛ کنایه از دهان باشد که عرب فم خوانند. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) . - || کنایه از دهان محبوب. ( آنندراج ) : وعده به دروازه گوش آمده خنده ...
دروازه بر رخ کسی کشیدن ؛ بند کردن و برآوردن دروازه. ( آنندراج ) : عشق تو شهربند وجودم فروگرفت من بر رخ وصال تو دروازه می کشم. ملا شانی تکلو ( از آنن ...
از دروازه بدر رفتن ؛ گم شدن. فوت شدن. ( ناظم الاطباء ) .
وقت درو ؛ هنگام رسیدن و دان بستن غله. هنگام حصاد. ( ناظم الاطباء ) : نپندارم ای در خزان کشته جو که گندم ستانی به وقت درو. سعدی.
درنوشتن ماجری ̍ ؛ عفو کردن. بخشودن. اغماض. درگذشتن از آن : بسی بیند ازبنده کردار زشت چو بازآمدی ماجری ̍ درنوشت. سعدی.
درنگ درنگ ؛ حکایت صوت شکستن چیزی قطور و سخت. آواز شکستن چیزی. حکایت صوت شکستن استخوان : گردنت بشکند درنگ درنگ. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
با درنگ بودن آب کسی در جوی ؛ کنایه از مضیقه و تنگی و در دسترس نبودن وجه معاش او : بود راه روزی بر او تار و تنگ به جوی اندرون آب او با درنگ. فردوسی.
با درنگ بودن راه ؛ با معطلی وکندی و تأخیر بودن. دشوارگذاری داشتن : سوی ژرف دریا بیامد به جنگ که بر خشک بر، بود ره با درنگ. فردوسی.
در درنگ آوردن ؛ بصدا درآوردن : ناقوس به کعبه در درنگ آوردن بتوان نتوان ترا بچنگ آوردن. شیخ ابوسعید ابوالخیر ( از جهانگیری ) . یک بیک بر سنگ می زد ب ...
سرای درنگ ؛ جای باش. جای آرامش. اقامتگاه. منزلگاه. خانه و جای اقامت. خانه محل توقف. کنایه از جهان : شده تیره اندر سرای درنگ میان کرده باریک و دل کرده ...
درنگ فرمودن ؛ فرمان دادن به توقف. امر به تأخیر. فرمان به تمهل دادن. امر به اقامت دادن. الباث. ( منتهی الارب ) : به زابل نفرمود ما را درنگ نه با نامد ...
درنگ گرفتن ؛ باقی ماندن. ساکن شدن. سکون و سکونت اختیار کردن : مرا آرزو نیست با شاه جنگ نه در بوم ایران گرفتن درنگ. فردوسی.
جای درنگ ؛ جای ماندن. محل توقف. جای ایستادن. - || مناسب توقف و ایستادگی : ز باره فراوان ببارید سنگ بدانست کآن نیست جای درنگ. فردوسی. از ایران چو ...