پیشنهادهای ناصر خسروی (١٩٥)
هَمرُخداد: زمانیکه دو مناسبت یا رویداد با هم در یک زمان رخداده باشند. برابر انگلیسش coincident هست که آکسفورد اینگونه تعریف کرده. occurring togeth ...
در لری بروجردی: اوسه use نمونه: ناهار هَردم اوسه وریسام. ناهار خوردم بعدش بلند شدم/برایستادم.
در لری بروجردی: مِرژِنگ merzheng
در لری بروجردی، وُرچیدن vorchidan به معنی سوا کردن، جدا کردن است. کمی کمک مادرت سبزی ورچین ( سبزی پاک کن ) .
در لری بروجردی گله gela برابر دانه است. برای نمونه: یه گِلَه بام وِرداشتم. برابر فارسی یک دانه بادام برداشتم.
مَتل matal به معنی داستان کوتاه است. در شعر: اَتل مَتل توتوله. . . یا در متلک انداختن. برابر انگلیسی tale یا در عربی مَثَل.
مَتل matal به معنی داستان است. در شعر: اَتل مَتل توتوله. . . یا در متلک انداختن. برابر انگلیسی tale یا در عربی مَثَل.
تعریف اکسفور: تکنیکالی، undead مرده است ولی هنوز حرکت میکنید، میجنبد. پیشنهاد: مُردال، مُردینه، زِگور ( یا زیگور ) مردال: آنچه که به مانند مرده ا ...
واژه ی آلمانی sauerkraut = کلم شور sauer = شور kraut = سبزیجات، کلم
فرازیست، pro = فرا biotic = زیست ( =زندگی ) سه واژه ی دیگر با bio biology = زیست - شناسی antibiotic = پادزیست biotechnology = زیست - فناوری
Refactoring: فرآیند بازسازیی یی که کارکرد اصلی تغییر نکند. refactor برای بازچینی بهتر/ بهبود انجام میشود و فرقش با rebuild این است rebuild بار معن ...
نوواژه برای جایگزینیِ #eros و #erotic به ترتیب به معنای الهه یا دیوِ شهوت و آنچه به شهوت مربوط است. ا↙️ برای #eros #ورنا 👈 varnā 👈 برساخته از وَ ...
نوواژه برای جایگزینیِ #eros و #erotic به ترتیب به معنای الهه یا دیوِ شهوت و آنچه به شهوت مربوط است. ا↙️ برای #eros #ورنا 👈 varnā 👈 برساخته از وَ ...
اسمِ مصدرِ گاییدن است، ستاک حال ش گا - است، نمونه بگام ( سکس بکنم ) ، میگام ( سکس میکنم ) ستاگ گذشته ش گای - است، نمونه گاییدم ( سکس کردم ) عقب و ...
برزیسته = survived ( یا برزیویده ) برزیستن = survive برزیوش = survival ( اسم ) برزیستی = survivable
تَرآاِنسانگرایی: به جنبش فلسفی، اجتماییِ که پشتیبانِ بالابردن و پیشرفت شرایط انسانی با توسعه و فرادسترسپذیر کردن تکنولوژی های پیچیده یی که شدیدا بتوا ...
a priori: پَرتُم a posteriori: اَفدُم توضیح واژه ی: a priori: آنچه پیش تر هست/است a posteriori : آنچه پس تر هست/می آید بودنت در خاک باشد بآفدم همچ ...
a priori: پَرتُم a posteriori: اَفدُم توضیح واژه ی: a priori: آنچه پیش تر هست/است a posteriori : آنچه پس تر هست/می آید بودنت در خاک باشد بآفدم همچ ...
a priori: پَرتُم a posteriori: اَفدُم توضیح واژه ی: a priori: آنچه پیش تر هست/است a posteriori : آنچه پس تر هست/می آید بودنت در خاک باشد بآفدم همچ ...
a priori: پَرتُم a posteriori: اَفدُم توضیح واژه ی: a priori: آنچه پیش تر هست/است a posteriori : آنچه پس تر هست/می آید بودنت در خاک باشد بآفدم همچ ...
در لری بروجردی لیج برابر لیز در فارسی است.
در لری بروجردی �لیج� است. دَسِم لیجهَ برابرِ دستم لیزه است.
در لری بروجردی: قَزون
در لری بروجردی قیچ به معنی کج چشم قیچ = چشم کجی = strabismus
کِلآشیدن = خاریدن
در لری بروجردی شیتَک
تِل به معنی تپه است، در لری بروجردی برای اشاره به کسی که شکمش به مانند تپه بزرگ است به کار میرود.
پنداری : انگار که، گویی
در لری بروجردی ( و قطعا بسیاری از شهرهای دیگر ) �نالی� و �نالیچه� را برای زیرانداز، تشک استفاده میکنند.
جُستَن = to find: پیدا کردن، یافتن جُسته = found، پیدا شده ستاک حال جُستن، جوی - است. برای نمونه: جُستم، اول شخص زمان گذشته است جویم، اول شخص زمان اک ...
survive = برزیویدن survival = برزیوش
زَهره zahre در فارسی ( نمونه ی شناخته: زَهرم ترکید ) زَلوک zaluk در پارسیگ زلَه zela, zēla در لری
در پارسیگ تیک
در لری بروجردی فنجیدن = پاشیدن
در بروجردیِ لری درکی dareki = مصنوعی نمونه: فلانی دِنو درکی هِشتهَ. فلانی دندان مصنوعی گذاشته.
آب ( اسم ) = water آبکی ( صفت ) = watery, liquid آبی ( اسم، صفت ) = رنگِ آبی = blue
ریزسبزی ها
دشواری = difficulty دشوار = difficult آسان = easy هنجار = normal سخت = hard
در لری بروجردی: نیجی.
آگاه باش. واژه ی آگاه با نگاهیدن درپیوند است پس در کل مشکلی نیست که be aware me را �به من آگاه باش� یا �aware me� مرا آگاه کن، بیاگاه مرا ، ترجمه ک ...
در لری بروجردی غاره زدن، به معنی صدای بلندی درآوردن، فریاد و بانگ زدن در کتاب دکتر محمد بشیر حسین، زغاریدن: بانگ زدن، فریاد زدن
گاه به معنی زمان است و گاهشمار یعنی زمانشمار، شمارننده ی زمان. استاد حیدری ملایر گاهشمار را برابر calendar /تقویم به کاربردند.
آمپسند ( popular ) : چیزی در میان کسان زیادی مورد پسند بودن. popularis ( z ) e: آمپسندیدن ( فعل ) popular: آمپسند popularized: آمپسندیده populari ...
آمپسند ( popular ) : چیزی در میان کسان زیادی مورد پسند بودن. popularise: آمپسندیدن ( فعل ) popular: آمپسند popularized: آمپسندیده popularity: آمپ ...
آمپسند ( popular ) : چیزی در میان کسان زیادی مورد پسند بودن. popularise: آمپسندیدن ( فعل ) popular: آمپسند popularized: آمپسندیده popularity: آمپ ...
چرا نباید واژه ی نظریه را برابر theory به کاربرد و نگره بهتر است؟ زیرا ۱ - نظریه را از نظر گرفته اند و نظر به معنی نگاهی بسیار کوتاه داشتن است که در ...
backward compatibility: پشتسوسازگاری : سازگاری با آنچه که پشت سر است foreward compatibility: پیشسوسازگاری : سازگاری با آنچه که پیش روی است
سگویی: به گفتگو یا بحث میان سه کس فعل آن را میتوان به دیس های ( forms ) زیر داشت: سگویی کردن، سگوییدن واژه های هم ساختار: دُگویی: dialogue تَکگو ...
استراتژی: فراروندِ ساختنِ مجموعه ای از فعالیت های خوب هماهنگ شده که با هدف اشغال یا گرفتن یک جایگاه باارزش در زمینه یی رقابتی است.
به لری بروجردی هُمال یعنی رقیب یا کسی که میکوشد برابری کند. نمونه: رضا با من هُمالی میکنه ( به بروجردی reza va me homali mona ) نمونه: رضا هُمالمه ...