پیشنهادهای موسی (١,٨٠٢)
harvest ( noun ) = محصول، برداشت، درو harvest index = شاخص برداشت ، harvest loss = ضایعات برداشت ، harvest time = زمان درو یا برداشت ، harvest seaso ...
1. The rustle of grain was gone, replaced by the earthy scent of a freshly harvested field. خش خش غلات از بین رفته بود و بوی خاکی یک مزرعه تازه برد ...
defect ( noun ) = flaw ( noun ) به معناهای: عیب، نقص، کاستی معناهای دیگر : درز، ترک، شکاف، شکستگی
1. Their very piousness was rooted in blind prejudice and this made them extremely interesting because they were so obviously flawed. ریشه پرهیزکار ...
مرگبار، کشنده
engage = engross به معناهای: کاملا به خود مشغول کردن، به خود جلب کردن، در خود غرق کردن، درگیر شدن در چیزی
1. The symmetry is pleasing, at the end of a narrative that is bracing, adventurous, touched by surprises, perfectly balanced and completely engross ...
constant = persistent به معناهای مصر، پایدار، با استقامت، پیوسته، پی در پی، مداوم، ماندگار، بی وقفه، ثابت، دایمی، یکنواخت، استوار
احساس ملالت و خستگی، بی حوصلگی، دلزدگی
1. The solicitor was not happy with the engrossment and the will was executed again five days later, this time witnessed by two Italian gentlemen. ...
اگر به صورت صفت یا Adj باشد یعنی عصبانی یا رنجیده از اینکه با شما ناعادلانه رفتار شده است. ( رنجیده خاطر )
منفی بافی، بدبینی
engender = produce به معنای پدید آوردن، موجب شدن ، بار آوردن ، به وجود آوردن، عمل آوردن
produce = engender
ارزشمند، ارزنده، سودمند، پر پاداش، پر مزیت، پر منفعت، پر ارزش
discriminate = distinguish به معنای متمایز ساختن، فرق گذاشتن، تشخیص دادن
1. His most distinguishing feature, however, was a black eyepatch that crossed his forehead and covered his left eye. متمایزترین ویژگی او ، یک چشم ...
1. Another distinguished citizen, who prefers not to be named, puts it another way. یکی دیگر از شهروندان سرشناس، که ترجیح می دهد نامش فاش نشود ، رو ...
دختر یا زن فارغ التحصیل، دانش آموخته زن یا دانشجوی سابق یک مدرسه ، کالج یا دانشگاه خاص.
1. It is strange that a different publisher used the same title page, but the text is not distinguishable from the 1865 edition. عجیب است که ناشر ...
از لحاظ ریخت شناسی
کار خوبی انجام بده که مورد توجه قرار بگیری متمایز جلوه دادن نشون بده که چقدر توانا هستی
Impose = dictate به معناهای تحمیل کردن، دیکته کردن، حکم کردن، اجبار کردن، به زور وادار کردن، اعمال نفوذ کردن
1. The pig leader Napoleon and his rival Snowball symbolize the dictator Stalin and the Communist leader Leon Trotsky رهبر خوک ها ناپلئون و رقیبش اس ...
طفره رفتن را کنار گذاشتن و متعد شدن برای انجام کاری ( انتقاد می کنید که شخص یا اشخاصی خیلی با احتیاط رفتار می کنند زیرا آنها مطمئن نیستند که چه کار ...
فس فس کردن، طفره رفتن، تعلل کردن، لفت دادن، گاماس گاماس کاری رو انجام دادن
1. She laughed at me, Russell wrote, when I behaved like a don or a prig, and when I was dictatorial in conversation. راسل نوشت ، او به من خندید ، ...
سلطه گرانه، کسی که می خواد افسار یک شخص یا عده ای برای کنترل و سلطه گری بر آن ها در دست خودش باشد.
( verb ) grow ( verb ) = cultivate به معنای کشت کردن، کاشتن، پروراندن
1. Britain took a more prominent role than other European countries in developing the cultivation of improved kinds of damson. انگلیس نقش برجسته تر ...
1. Furthermore, in cultivated soils, dense compact subsoils frequently underlie the loosened topsoil. بعلاوه ، در خاکهای زیر کشت ، زیر بستر خاک سفت ...
ناراحتی، زحمت، اسباب زحمت، مزاحمت، اذیت، دردسر، ناجوری
هم خوانی، جور بودن
جایگزینان
grind ( verb ) = Crush ( verb ) به معنای خرد کردن
1. However, crushing defeats at the Battle of Stalingrad and the Battle of Kursk devastated the German armed forces. با این حال ، شکست های سنگین در ...
Creep ( verb ) = Crawl خزیدن، سینه خیز رفتن معانی دیگر Creep به معنای نفوذ کردن، رخنه کردن ( شامل چیره شدن ترس و اظطراب و استرس در فرد ) ، مور مور ...
Crawl = Creep ( verb ) خزیدن، سینه خیز رفتن
1. Some polychaetes such as the sea mouse also bear a ventral muscular, creeping sole. برخی از کرم های مویی مانند موش دریایی نیز دارای یک کفه عضلان ...
به هر مرحله از ماه در طی چرخه ماه بین ماه نو و ماه کامل گفته می شود. که هر شب بزرگتر می شود. . . . در هر نقطه از چرخه ماه ، می توان قسمتهای مختلفی از ...
یک کرم دریایی است که در اقیانوس اطلس شمالی ، دریای شمال ، دریای بالتیک و مدیترانه یافت می شود. . . . بدن آن از "پرزهای مو مانند" پوشیده شده است.
hasten = accelerate تسریع کردن، سرعت بخشیدن، شتاب کردن، شتاب گرفتن، عجله کردن
1. The faster graphics accelerators and improving CPU technology resulted in increasing levels of realism in computer games. شتاب دهنده های گرافیکی ...
یک لوله الکترونی که در آن دسته الکترونها توسط میدانهای الکتریکی تولید می شود و برای تولید و تقویت جریان فرکانس فوق العاده بالا استفاده می شود.
شتاب دهنده ذرات به دستگاهی گفته می شود که ذرات بنیادی مانند الکترون ها یا پروتون ها را به انرژی های بسیار بالا می رساند. در یک سطح اساسی ، شتاب دهنده ...
AWS Global Accelerator یک سرویس شبکه ای است که با استفاده از زیرساخت شبکه جهانی وب سرویس آمازون ، ترافیک وب کاربر شما را از طریق اینترنت ارسال می کند ...
1. You can't beat lightweight wheels for snappy acceleration and climbing power. برای شتاب سریع و قدرت صعود نمی توانید حریف چرخ های سبک وزن شوید. ...
روحیه اجتماعی ( علاقه مندی به برقراری ارتباط موثر در اجتماع )
از لحاظ فرض عملی، فرضاً، به طور پیش فرض، بالفرض مترادف = theoretically
1. They theorize, however, that it may bring out the diseases symptoms early in young people who are genetically predisposed to it. با این حال ، ای ...