تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

renowned ( adj ) = celebrated ( adj ) به معناهای:مشهور، معروف، پرآوازه، نامی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

به کائوچوی استخراجی از درختان ( کائوچو ) که به صورت ماده لاستیکی است نیز rubber می گویند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

permissible ( adj ) = acceptable ( adj ) به معناهای: قابل قبول، مجاز، پذیرفتنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سهل انگاری، بی دقتی . susan completed the assignment in a haphazard way سوزان تکالیفش را با سهل انگاری ( بی دقتی ) به اتمام رساند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

سخت یافت شدن، سخت پیدا شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. Dean offered, in spite of being a bit peeved at the man's Abruptness دین پیشنهاد داد ، علی رغم اینکه کمی از تندی لحن مرد آزار دیده بود. 2. Cont ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

disturbing ( adj ) = disruptive ( adj ) به معناهای:مخل، مختل کننده، مزاحم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

attractive = appealing به معناهای: جذاب، گیرا، دلربا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

استرس ذهنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

در یک چشم به هم زدن the hours in this job are very unpredictable. You sometimes have to work late at very short notice. ساعات انجام این کار بسیار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به معنای: همراهی کردن i am looking forward to catching up with you soon من مشتاقانه منتظر هستم که به زودی شما را همراهی کنم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

کشف نفت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

the political candidate was discursive when asked what his position in poverty از نامزد سیاسی وقتی سوال می شود که نقش او در رابطه با فقر چیست ، به هم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

delighted ( adj ) = elated ( adj ) به معناهای:بسیار خوشحال، مشعوف، شادمان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

definition: انحراف ، تغییر جهت دادن، تغییر عقیده دادن، تغییر مسیر دادن، متمایل شدن، عزیمت ، دور شدن ، انشعاب یافتن به معنی دور شدن یا متمایل شدن از م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

wonder ( verb ) = در شگفت بودن، تعجب کردن، در ( ذهن ) از خود پرسیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

amenity ( noun ) = convenience ( noun ) به معناهای: تسهیلات رفاهی، امکانات، وسایل پذیرایی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

strong ( adj ) = vigorous ( adj ) به معناهای: پرتوان، قوی، نیرومند، توانمند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

معانی:نیرو، قدرت، انرژی، توان، شور، سرزندگی، زور، نیرومندی، قوت examples: 1. he approached his work with vigor. او با قدرت به کار خود می پرداخت. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

1. We would vigorously oppose such a policy. ما شدیداً با چنین سیاستی مخالف خواهیم بود. 2. The vegetables in the garden vegetate vigorously. سبز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مالاندن دست ها به یکدیگر برای گرم کردن She chafed her cold hands vigorously. او دستان سرد خود را به شدت به هم می مالید.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

shallow ( adj ) = superficial ( adj ) به معنای: سطحی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

1. Religious education is poorly and superficially taught in most schools. تعلیمات دینی در اکثر مدارس به صورت ضعیف و به طور سطحی آموزش داده می شود. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

unconvinced ( adj ) = skeptical ( adj ) به معناهای: شکاک، غیرمطمئن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. She is a skeptic about the dangers of global warming. او در مورد خطرات گرم شدن کره زمین شکاک است. 2. One does not have to be an atheist to be ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

1. I looked at him skeptically, sure he was exaggerating. با شک و تردید به او نگاه کردم ، مطمئن شدم که اغراق می کند. 2. I had listened skepticall ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به طور متکبرانه، به طور مغرورانه، به طور تحقیر آمیز، به طور اهانت آمیز، از روی خودبینی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

basic ( adj ) = rudimentary ( adj ) به معناهای: اصولی، بنیادی، پایه ای، مقدماتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. The handyman knew only the rudiments of carpentry. مرد فنی فقط اصول اولیه نجاری را می دانست. 2. You'll only have time to learn the rudiments o ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

prepare ( verb ) = prime ( verb ) به معناهای: آماده کردن، مهیا کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨٢

1 - اگر به صورت صفت ( adj ) به کار بیاد به معناهای : نخست، نخستین، اولیه ( نظر اهمیت یا از نظر زمانی ) ، اصلی، عمده، درجه یک، ممتاز، اعلی ( از نظر کی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

tiny ( adj ) = minuscule ( adj ) به معناهای: ریز، بسیار کوچک، کم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. Frankly, I find the minutia of everyday life much more interesting than the glaring important life changing events that shape our lives. صادقانه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سر و ته چیزی رو زدن ( خلاصه کردن ) ، ماستمالی کردن، نادیده گرفتن، کم اهمیت جلوه دادن، سرسری گرفتن If anything, this is a lively book that doesn't b ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

دو مثال به صورت صفت در جمله به معنای ریز و کوچک 1. some leaves are covered with minute hairs. بعضی از برگها با کرک های ریز پوشیده شده است. 2. e ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

dangerous ( adj ) = hazardous ( adj ) به معناهای: خطرناک، پر مخاطره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. It is a wide - ranging inquiry looking at all aspects of the bushfire hazard situation in Australia. این یک تحقیق گسترده است که تمام جنبه های و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

محلی است که در آن اوراقی ها به ویژه ضایعات فلز تا زمان فروش نگهداری می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

با اصطلاح taking a chance on a guess یک معنا را تداعی می کندبه معنای داشتن یک فرصت حدس که در درجه اول ریسک کردن می باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

1. They were standing outside a dilapidated little shack that seemed to be tilting rather hazardously to the left. آنها بیرون یک کلبه کوچک فرسوده ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

phenomenal ( adj ) = exceptional ( adj ) به معناهای:استثنایی، فوق العاده، خارق العاده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. Gellert's lectures on poetry, rhetoric, and ethics were exceptionally popular. سخنرانی های گلرت در مورد شعر ، بلاغت و اخلاق از محبوبیت فوق العا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

complex ( adj ) = elaborate ( adj ) به معناهای: پرجزئیات، پیچیده، تو در تو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. With such refinement or elaboration, the explicative power of the model can be realized to its fullest possible extent. با چنین پالایش یا تفصیلی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

1. He went on to claim that she had made the whole story up to frame him in an elaborate ruse as revenge for his affair. وی در ادامه ادعا کرد که او ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. From the top I can touch the elaborately decorated, corbeled ceiling without stretching. از بالا می توانم سقف مهر و موم شده با تزئین استادانه و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

diverse ( adj ) = eclectic ( adj ) به معناهای:متنوع، جور وا جور، گلچین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

definition=متشکل از عناصر گرفته شده از منابع مختلف، همچنین: ناهمگن. 2: انتخاب بهترین موارد در تعالیم ، روش ها یا سبک های مختلف. معانی:متنوع، جامع، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

definition = به روشی که فقط از یک سبک یا مجموعه ایده پیروی نکند اما طیف گسترده ای را انتخاب کند یا از آن استفاده کند. 1. My mind works rapidly, c ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

فهرست نمایش های آماده برای نمایش دادن