پیشنهاد‌های میثم نبی پور (٧٥٠)

بازدید
٤٨٠
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معادل انگلیسی آمریکایی American English: to make a profit

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

informal rustle something up ( for somebody ) ( بدون تدارک از قبل ) آماده کردن فوری خوراک و یا غذا با چیزهایی که دم دست هست یک جورایی شبیه "حاضری" ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

British English همچنین lodge a complaint/protest/appeal etc به صورت رسمی و قانونی شکایت/اعتراض/درخواست کردن to make a formal or official complaint, p ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

British English همچنین lodge a complaint/protest/appeal etc به صورت رسمی و قانونی شکایت/اعتراض/درخواست کردن to make a formal or official complaint, p ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین: make ( somebody ) an offer ( for/on something ) پیشنهاد قیمت دادن برای چیزی ( مخصوصا خرید خانه ) offer a particular amount of money for som ...

پیشنهاد
٠

همچنین make the acquaintance of somebody رسمی to meet somebody for the first time When you make someone's acquaintance, you meet them for the first ...

پیشنهاد
٠

به make someone's acquaintance مراجعه شود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom موفق به فرار شدن to succeed in escaping مثال: He made his escape before dawn ترجمه اینجانب: موفق شد که قبل از طلوع آفتاب فرار کند ( خیلی خودمون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معادل های انگلیسی: make a proposal make an offer

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فائق آمدن بر مشکلات/احساسات غلبه کردن بر مشکلات/احساسات to successfully control a feeling or problem that prevents you from achieving something to s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به باد ناسزا گرفتن to strongly criticize something or someone ( formal ) to criticize somebody/something strongly

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ظاهرنما، زرق و برق دار، پر جلوه excessively showy something that is ostentatious looks very expensive and is designed to make people think that its ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از نظر اینجانب به معنی امور/اقدامات جنایی It's a program that enforces the nation's laws by investigating cases, collecting evidence, conducting for ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به ثبات رسیدن a period during which there are no large changes To reach a point where gradual progress is no longer possible and stagnation is likely

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

دوست گرامی جناب "بهمن" با درورد خدمت شما. تلفظ این واژه به انگلیسی"سایکالوُجی" می باشد: /saɪˈkɒlədʒi/ /saɪˈkɑːlədʒi/ که از گذشته به اشتباه "پسیکولو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

با درورد. تلفظ این واژه به انگلیسی"سایکالوُجی" می باشد: /saɪˈkɒlədʒi/ /saɪˈkɑːlədʒi/ که از گذشته به اشتباه "پسیکولوژی" هم نوشته و تلفظ شده ( غلط مصط ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( UK gynaecologist ) متخصص زنان و زایمان a doctor who studies and treats the medical conditions and diseases of women, especially those connected wi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( North American English gynecologist ) متخصص زنان و زایمان a doctor who studies and treats the medical conditions and diseases of women, especially ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین poof [British, informal, taboo, offensive] Poofter is an insulting word for a gay man a very offensive word for a homosexual man an extremely ...

پیشنهاد
٠

a fair shake get/give somebody a fair shake give somebody/get ) a fair go ) خودمانی/غیر رسمی: با کسی عادلانه رفتار کردن رفتار منصفانه کردن to get o ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قرص/کپسول انرژی زا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( بریتانیا ) مسئول پارلمان اسکاتلند و یا مجلس ولز 2. ( ایلالت متحده ) مسئول حوزه رای گیری 3. ( ایلالت متحده ) ریاست یکی از دو مجلس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

play havoc with sth/wreak havoc on sth باعث هرج و مرج شدن و یا مشکلاتی را به وجود آوردن خرابی به بار آوردن To play havoc is to cause chaos or destru ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بنا به درخواست تجدید نظر بر اساس درخواست تجدید نظر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گفته می شود که . . . ادعا می شود که . . . بنا به گفته ی . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تاحدودی بر اساس . . . to develop ( something, such as a play or novel ) from something else ( such as a story or a person's life ) in a way that man ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کاملا واضح، باوقاحت اشکار ( در مواردی به کار می رود که گمان می شود چیزهایی بد و ناخوشایند می باشد ) مثال: It was blatantly obvious that she was tell ...

پیشنهاد
٠

مدرک قاطع/غیر قابل انکار

پیشنهاد
٠

. . . قتل غیرعمد به سبب غفلت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حکم حبس تعزیری Custodial sentences are reserved for the most serious offences and are imposed when the offence committed is “so serious that neither ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محکوم به انجام خدمات اجتماعی رایگان نوعی از محکومیت که فرد مجرم باید به عنوان مجازات و به صورت مجانی، نوعی خدمت اجتماعی را انجام دهد. این محکومیت مم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین hit the rocks To encounter an especially difficult, troubled, or low point, as in a relationship or some pursuit We'd been great friends for n ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

عبارت صحیح تر این می باشد: jump/leap to the conclusion that همچنین jump/leap to conclusions نیز استفاده می شود زود قضاوت کردن پیش داوری کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عصبانی، خشمگین هم معنی: furious angry mad ( informal ) raging boiling fuming infuriated incensed enraged maddened pissed off ( taboo, slang ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با خطر مواجه شدن همچنین: run into difficulties/problems/trouble/debt به مشکل برخوردن دچار مشکل/گرفتاری/دردسر شدن دچار قرض و بدهی شدن، قرض و بدهی بالا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همچنین: run into difficulties/problems/trouble/debt/danger به مشکل برخوردن دچار مشکل/گرفتاری شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موضوع های مهم و جدی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

موضوع های مهم و جدی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

weighty tome کتاب سنگین از نظر موضوع و محتوا کتاب با بار محتوایی سنگین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رهبری یک پژوهش/طرح تیمی را بر عهده داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

informal پول دادن خرج را دادن هزینه را دادن to be responsible for paying the cost of something to pay for something, especially something expensive ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

face ( up the ) facts to admit that something is true If you face the truth or face the facts, you accept that something is true To accept or confr ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

to exhibit a rash/spots در آوردن جوش جوش زدن/درآوردن بیرون ریختن دانه از بدن ( معمولا در اثر بیماری یا حساسیت )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

exhibiting a rash/spots در آوردن جوش جوش زدن/درآوردن بیرون ریختن دانه از بدن ( معمولا در اثر بیماری یا حساسیت )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فشار خون بالا

پیشنهاد
٠

میزان/سطح بالای قند خون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

unhappy or sad DEPRESSED, DEJECTED unhappy; unable to feel excited or energetic about anything If you are feeling down, you are feeling unhappy or de ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همچنین get off به خواب رفتن ( اینکه کسی بتونه بخوابه ) get some sleep get to sleep If you get off, or get off to sleep, you succeed in falling asle ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوش زدن come out in spots/a rash etc if you come out in spots etc, spots appear on your body If you come out in something, such as spots, they appea ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوش زدن