پیشنهادهای میثم نبی پور (٧٥٧)
رجوع شود به draw criticism
رجوع شود به draw criticism
برانگیختن انتقاد موجب انتقاد شدن
تبلی/آگهی تلویزیونی Television advertisement an advertisement on television
این واژ ه در معنی "برگزاری/برپا کردن/ترتیب دادن یک رویداد"، با واژه های زیر استفاده می شود stage a strike/protest/rally/stoppage/demonstration/sit - ...
واژه "بست نشینی خیابانی" مهجور و دورافتاده است. معادل و واژه ی که امروز استفاده می شود "تحصن" می باشد.
It's time you ( did something ) ( دیگه ) وقتش شده/رسیده You say "It's time you ___" when you're telling someone to do something that you think they ...
از روی وسوسه/هوس عمل کردن وسوسه شدن و عملی را انجام دادن وسوسه شدن و عملی کردن
از روی غریزه عمل کردن
وزیر دادگستری
خبر ( معمولا ناخوشایند، بد و ناراحت کننده ) را به کسی دادن توجه: با breaking news فرق دارد چهار معنی دارد ( theidioms. com ) که معمولا در دو حالت بی ...
معنی دقیق: سرقت از منزل ( و یا ساختمان تجاری ) SYNONYM: housebreaking
سرقت از منزل burglary
واژه مودبانه به معنی "از دنیا رفتن" بجای استفاده از واژه "مردن die" pass on حُسن تعبیر و یا نیک واژه ای است بجای استفاده از واژه "مردن die" euphemis ...
ادعا/اظهار/ابراز بی اطلاعی یا بی خبری کردن
protest/maintain your innocence اصرار بر بی گناهی داشتن ( بارها و بارها ) تاکید بر بی گناهی کردن ( به صورت مکرر ) say repeatedly that you are not ...
انتقال دانش
به صورت رسمی مرگ کسی را اعلام کردن
phrase: همچنین get across ( to somebody ) | get something across ( to somebody ) یه جورایی "شیرفهم کردن" موفق به فهماندن و یا انتقال یک مطلب/ایده/پ ...
collocation شرح دادن If you give an account of something that has happened, you describe it گزارش/شرح دادن ( کتبی و یا شفاهی ) a written or spoken ...
کودکان کمتربرخوردار کودکان محروم
همچنین tell your fortune طالع کسی را دیدن فال کسی را گرفتن to tell someone what will happen to them in the future by looking at their hands, using ca ...
مراجعه شود به tell someones’s fortune
مراجعه شود به tell someones’s fortune
مراجعه شود به tell someones’s fortune
چرت و پرت گفتن بی معنی/منطق حرف زدن حرف های نامشخص زدن
همون "مِن مِن کردن" هست در زبان عامیانه
همچنین hear ( something ) through/on the grapevine دهن به دهن شدن یک خبر The grapevine has it that . . . گفته ها/شنیده ها از این حکایت دارند که . . ...
همچنین hear ( something ) through/on the grapevine دهن به دهن شدن یک خبر The grapevine has it that . . . گفته ها/شنیده ها از این حکایت دارند که . . ...
همچنین hear ( something ) through/on the grapevine دهن به دهن شدن یک خبر The grapevine has it that . . . گفته ها/شنیده ها از این حکایت دارند که . . ...
The grapevine has it that . . . گفته ها/شنیده ها از این حکایت دارند که . . . اینطور شایعه شده که . . . داره دهن به دهن میشه که . . . همچنین hear ...
گفته ها/شنیده ها از این حکایت دارند که . . . اینطور شایعه شده که . . . داره دهن به دهن میشه که . . .
همچنین hurl abuse/insults/accusations etc ( at somebody ) کسی را با پرخاش و عصبانیت ( مورد ) آماج اتهام قرار دادن کسی را با داد و بیداد مورد اتهام ق ...
همچنین hurl abuse/insults/accusations etc ( at somebody ) کسی را با پرخاش و عصبانیت ( مورد ) آماج توهین و فحاشی قرار دادن کسی را با داد و بیداد مورد ...
قبایل کوچ نشین/بادیه نشین/کوچ گرد
بادیه نشینان قبایل کوچ نشین قبایل کوچ گرد
همچنین damnit و dammit not polite, very informal old - fashioned dammit
old - fashioned not polite, very informal همچنین damnit و damn it "a way of spelling "damn it
به I can tell you مراجعه شود
به i can tell you مراجعه شود
همون" ببین" خودمون هست. ( ببین: میخوام بهت بگم ) I tell you, this burger might be the best I've ever had ترجمه اینجانب: ببین، شاید این بهترین همبرگر ...
به to be in the interests of someone مراجعه شود
به نفع کسی بودن British English to be to the advantage of somebody This compromise would be in the interests of the fishing industry ترجمه اینجانب: ...
تمایلی ندارم
اهل ازدواج نبودن ( شخص ) که قصد ازدواج نداشتن ازدواجی نبودن ( فلانی ازدواجی نیست، دوست نداره ازدواج کنه ) not the type of person who wants to get ...
اهل ازدواج نبودن ( شخص ) که قصد ازدواج نداشتن ازدواجی نبودن ( فلانی ازدواجی نیست، دوست نداره ازدواج کنه ) not the type of person who wants to get ...
اهل ازدواج ازدواجی
سواستفاده ی پلیس از قدرت و اختیاراتش In most cases, the police do what they have been hired to do – to protect and serve the public. But sometimes p ...
همچنین a nomadic life زندگی آواره، زندگی خانه بدوشی، زندگی بی سر و سامان هم معنی: nomadic lifestyle, nomadic way of life, itinerant lifestyle
همچنین a nomadic existence زندگی آواره، زندگی خانه بدوشی، زندگی بی سر و سامان هم معنی: nomadic lifestyle, nomadic way of life, itinerant lifestyle