پیشنهادهای محمد افشاری (٥٩)
جنس بنجل از آب درآمدن - چشم بسته خرید کردن
درخشش کوتاه مدت؛ کوشش گذرا؛ تلاش ناپایدار؛ اقدام بی ثمر
روز فراموش نشدنی؛ روز خاطره انگیز؛ روز به یاد ماندنی
این فقط از دماغ سوختگی اش است؛ گربه دستش به گوشت نمی رسه میگه بو میده
با یک گل بهار نمی شود.
به عذرخواهی افتادن؛ به غلط کردن افتادن
به دنبال نفع شخصی بودن؛ نفع خود را خواستن؛ سلام گرگ بی طمع نیست
از چاله به چاه افتادن
ماستمالی کردن؛ لاپوشانی کردن؛ رفع و رجوع کردن
رفیق نیمه راه؛ دغل دوست
غائله را خواباندن؛ آب بر آتش ریختن
سفره ی دل خود را پیش همه باز کردن
طلسم را شکستن؛ سر صحبت را باز کردن
محله ی ولگردها؛ محله ی فقیرنشین؛ حلبی آباد؛ زاغه نشین
نکته ی انحرافی
دل به دریا زدن؛ با شیر دست و پنجه نرم کردن
خودنما ؛ متظاهر
چشمم آب نمی خورد؛ مشکوکم
بر باد رفتن؛ بی نتیجه ماندن؛ دود شدن و به هوا رفتن؛ نقش بر آب شدن
از کسی استقبال باشکوه کردن؛ عزت گذاشتن به؛ تکریم کردن
شکست تحقیرآمیز؛ شکست ننگین
عواقب کاری را کشیدن؛ تقاص پس دادن
پرونده ی جنجالی
ضد حال؛ آیه ی یأس؛ آینه ی دق
سهم عمده
بازارگرمی کردن؛ تنور را گرم نگه داشتن؛ کار را ادامه دادن
آب و هوای گرم پاییزی
( در برابر مشکلات ) خم به ابرو نیاوردن
شمشیر داموکلس؛ خطر قریب الوقوع؛ اجل معلّق
باد آورده؛ پول باد آورده؛ مال باد آورده
در میانه ی کار تغییر عقیده دادن؛ نظر خود را عوض کردن؛ رأی ندادن به کاندیدایی که برای انتخابات مجدد تلاش می کند
پاسخ منفی؛ جواب رد
توبیخ شدن؛ سرزنش شدن
جیب خود را پر کردن؛ ثروتمند شدن ( با بهره گیری از فرصت ها )
به مسئله دامن نزدن؛ پا روی دم مار نگذاشتن؛ مسئله را مسکوت گذاشتن
نوک کسی را چیدن؛ باد کسی را خالی کردن
مورد موافقت اکثریت قرار گرفتن؛ پیروز شدن؛ فاتح شدن؛ غلبه کردن
وکیل برجسته؛ وکیل کاربلد
مست کردن
( با مشکلات ) سرشاخ شدن؛ با مشکلات و مسائل مستقیماً مواجه شدن؛ شاخ به شاخ شدن
یک راست؛ مستقیماً
از قبول مسئولیت شانه خالی کردن؛ از زیر بار مسئولیت فرار کردن
بند را آب دادن؛ افشا کردن راز؛ برملا کردن سر و راز
به مبارزه طلبیدن
( به خاطر ترس و عدم اطمینان ) جا زدن؛ منصرف شدن
احساسات خود را بروز دادن
با دشمن فرضی جنگیدن؛ با دشمن خیالی مبارزه کردن
منتظر نگه داشتن؛ چشم به راه نگه داشتن
جوانی های خود را کرده بودن؛ خوش گذرانی های خود را کرده بودن
طلسم را شکستن؛ سر صحبت را باز کردن