پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٥,٣٣٧)

بازدید
١٨,٠٦٥
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: مصالحه کردن – یکی رو فدای دیگری کردن – انتخاب بین دو گزینه – معامله ی متقابل در زبان محاوره ای: یه چیز رو می دی تا یه چیز دیگه بگیری ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: go to the mat – fight fiercely – battle hard – struggle intensely – resist strongly 🔹 مثال ها: She fought tooth and nail to keep her j ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: تا تهش وایسادن – تا آخر جنگیدن – کوتاه نیومدن – خودتو انداختی وسط دعوا در زبان محاوره ای: تا تهش رفتی، جنگیدی تا آخر، ول کن نبودی 🔹 ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: خودتو به خطر انداختن – ریسک کردن – وسط گذاشتن خودت – از بقیه جدا شدن برای حمایت در زبان محاوره ای: رفتی رو شاخه ی نازک، خودتو انداخت ...

پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: خودتو به خطر انداختن – ریسک شخصی کردن – جونتو کف دست گرفتن – خودتو وسط گذاشتن در زبان محاوره ای: خودتو انداختی وسط، جونتو گذاشتی کف ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: گرم و صمیمی – پرانرژی – پرمحبت – قوی – دلچسب در زبان محاوره ای: جون دار، حسابی، توپ، دلی، باحال 🔹 مترادف ها: warm – sincere – robus ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: عضلانی – قوی هیکل – پرزور – تنومند در زبان محاوره ای: هیکل دار، قلدر، سنگین، مردانه 🔹 مترادف ها: muscular – burly – beefy – strappi ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: عضلانی – تنومند – قوی هیکل – پرقدرت در زبان محاوره ای: هیکل دار، گنده، قلدر، سنگین، پرزور 🔹 مترادف ها: muscular – bulky – strong – ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: اشاره وار – کنایه آمیز – پر از ایهام – غیرمستقیم – پر از ارجاع 🔹 مترادف ها: indirect – suggestive – symbolic – metaphorical – ellipt ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: enchant – charm – mesmerize – captivate – spellbind – fascinate 🔹 مثال ها: She bewitched everyone with her mysterious smile. با لبخن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: fascinating – captivating – gripping – absorbing – enthralling 🔹 مثال ها: The documentary was absolutely riveting. مستند واقعاً خیره ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: جا دادن – مرتب کردن – در تخت خواباندن – با اشتها غذا خوردن 🔹 مترادف ها: fold – arrange – secure – eat heartily – snuggle 🔹 مثال ها: ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: بسته بندی کردن – مرتب جا دادن – ذخیره کردن – انبار کردن چیزی رو با دقت و نظم در جایی قرار دادن یا ذخیره کردن—معمولاً برای حمل، نگهدا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: همراهی بدون قضاوت / حضور امن در زبان محاوره ای: �کنار کسی بودن بدون اینکه بخوای درستش کنی� �Hold space� یعنی اینکه برای کسی جا باز ک ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: تمرین شکم / دراز و نشست جزئی در زبان محاوره ای: حرکت شکمی، تمرین سیکس پک، کرانچ ( ورزشی – تمرین شکم ) : حرکتی برای تقویت عضلات شکم، ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

حرکت وال پوشآپ ( Wall Push - up ) یک نوع حرکات تمرینی مخصوص مبتدی ها و افراد با تحرک محدود است که عضلات سینه، شانه ها، بازوها و مرکز بدن ( کر ) را تق ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: پناه دادن / جا دادن / مراقبت کردن در زبان محاوره ای: خونه دادن، سرپناه دادن، زیر بال و پر گرفتن در معانی دیگر: فریب دادن / درک کردن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: sleep over / crash / spend the night / bunk / lodge 🔹 مثال ها: The kids stayed over at their grandparents’ house. بچه ها شب رو خونه ی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: شب مانی در خانه ی دیگران / سفر با اقامت رایگان در زبان محاوره ای: خونه به خونه خوابیدن، سفر ارزون، پناه گرفتن 🔹 مترادف ها: stay ove ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: خوابیدن / شب مانی کردن / جا گرفتن در زبان محاوره ای: شب خوابیدن، تخت گرفتن، شب موندن 🔹 مترادف ها: sleep / stay / lodge / crash / ca ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: Excellent, Top - notch, A , Perfect, Highly recommended 🔹 مثال ها: Your idea is brilliant—two thumbs up! ایده ت فوق العاده ست—دو شست ب ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: کارشناس ارزیاب / ارزیاب رسمی / قیمت گذار / کارشناس ارزش گذاری در زبان تخصصی: کارشناس تخمین ارزش، کارشناس برآورد، ارزیاب دارایی 🔹 مت ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: چرخه بازخورد / حلقه بازخورد / چرخه ی واکنش در زبان محاوره ای: دور باطل، چرخه ی تکراری، حلقه ی اصلاح 🔸 تعریف ها: 1. ( سیستمی – علمی ) ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: نقد تحسین آمیز / بازخورد درخشان / بررسی بسیار مثبت در زبان محاوره ای: تعریف حسابی، نظر فوق العاده، تمجید کامل 🔹 مترادف ها: rave rev ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسم و شکل فعلی 🔹 معادل فارسی: کوبیدن / ضربه زدن / انتقاد شدید / بستن محکم / حمله لفظی در زبان محاوره ای: در رو کوبیدن، له کردن، زدن، تخریب کردن 🔹 ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

اَکُلیْد 🔹 معادل فارسی: افتخار / جایزه / نشان / تقدیر / تحسین / تمجید در زبان رسمی: نشان افتخار، جایزه ی معتبر، تقدیر ویژه در زبان محاوره ای: افتخا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی/اسم : حمله / ضرب و شتم / انتقاد شدید / کوبیدن / تحقیر در زبان محاوره ای: له کردن، زدن، کوبیدن، تخریب کردن 🔹 مترادف ها: assault / att ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: کاملاً رد شده / افتضاح / اصلاً خوب نبود / دو انگشت شست پایین 🔹 مترادف ها: terrible / awful / not recommended / rejected 🔹 مثال ها: ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: ظاهر شدن / حضور یافتن / نمایان شدن / شرمنده کردن ( شرمنده کردن ) : کسی را در جمع خجالت زده یا بی اعتبار کردن مثال: She showed me up ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

فعل محاوره ای به معنای آزار دادن یا اذیت کردن مترادف ها: annoy / bother / irritate مثال؛ It bugs me when people talk during movies. اذیتم می کنه وق ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: بی انرژی / خسته / از پا افتاده / تحت تأثیر مواد در زبان محاوره ای: داغون، برق گرفته، له شده، بی رمق ( مصرف مواد – فرهنگی ) : در زبا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: گیج / منگ / خواب آلود / ناپایدار / بی حال در زبان محاوره ای: داغون، قاطی، کله سنگین، خواب زده 🔹 مترادف ها: dazed / woozy / muzzy / ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: گیج / از نظر ذهنی درهم ریخته / تحت تأثیر مواد محرک در زبان محاوره ای: داغون، قاطی، توهمی، از خود بی خود 🔹 مترادف ها: overwhelmed / ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مترادف ها: combative / aggressive / belligerent / bellicose / quarrelsome / truculent 🔹 مثال ها: His public statements became increasingly pugna ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: hostile / aggressive / pugnacious / combative / antagonistic / warring 🔹 مثال ها: The mood at the meeting was belligerent. جو جلسه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت **"وسمه کشیدن"** در زبان فارسی به معنای **نقش بستن یا ایجاد لکه، اثر، یا علامت خاصی روی سطح پوست یا چیز دیگر** است. معمولاً این اصطلاح به صورت ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: زبان پاک گرا / زبان گرای محافظه کار / طرفدار زبان ناب در زبان محاوره ای: وسواسی زبانی، ضد واژه های بیگانه 🔹 مترادف ها: linguistic p ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: replication error / intrinsic error / within - group variance 🔹 مثال ها: If there are no replicate observations, pure error cannot be ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مترادف ها: diplomatic credentials / ambassadorial letter / official designation 🔹 مثال ها: The ambassador presented his letter of credence to th ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: همه چیز رو بردن / پیروزی کامل / قاپیدن همه ی جوایز در زبان محاوره ای: همه رو ترکوندن، همه چی رو بردن، قلع و قمع کردن رقبا 🔹 مترادف ...

پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: دل کسی رو بردن / مجذوب کردن ناگهانی / عاشق کردن برق آسا در زبان محاوره ای: طرفو قاپیدن، عاشق کردنش، از پا انداختن با عشق 🔹 مترادف ه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مثال ها: Everything was fine until the sound system malfunctioned and things went pear - shaped. همه چیز خوب بود تا اینکه سیستم صوتی خراب شد و او ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل های فارسی: عبور کردن، رد شدن، سر زدن، گذری رفتن، بی وقفه ادامه دادن در زبان محاوره ای: یه سر زدن، رد شدن، یه دور زدن، بی وقفه رفتن 🔹 متراد ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: همه چیز به هم ریخت / اوضاع خراب شد / گندش دراومد / ترکید در زبان محاوره ای: �شَت خورد به پنکه�، �ترکید�، �قضیه لو رفت�، �آشوب شد� 🔹 ...

پیشنهاد
٣

چترباز چتر نجاتش را باز کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسم **Cheyenne** و اسم فارسی **شایان** دو نام مجزا با ریشه ها و معانی متفاوت هستند و به هم ارتباط ندارند. ### Cheyenne: - **ریشه:** نام یک قوم سرخ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: فلان فلان شده / لعنتی / سانسور شده در زبان محاوره ای: فلان فلان شده، فلان فلان کُن، یا بی ناموس ( بسته به شدت و زمینه ) 🔹 مترادف ه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: مشروب دست ساز / الکل غیرقانونی / عرق خانگی در زبان محاوره ای: �عرق سگی�، �مشروب قاچاقی�، �شنگولی� 🔹 مترادف ها: moonshine / bootleg l ...

پیشنهاد
٢

عبارت "okay ma'am your sights are on" به صورت کامل و استاندارد معمول نیست و کمی نامفهوم به نظر میرسد. اگر این عبارت کاملتر باشد مثل "okay ma'am, you ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

/ˈdoʊ. tɪdʒ/ دُوتیج 🔹 معادل فارسی: دوران پیری ( به ویژه همراه با زوال عقل ) در زبان محاوره ای: خرفت شدن، از کار افتادگی ذهنی، پیری شدید 🔹 مترادف ها ...