تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یعنی عقلانیت یا خردورزی: در فلسفه یونانی، به بکارگیری عقل و خرد برای حصول شناخت گفته می شود که در مقابل مفاهیمی چون، تجربه گرایی یا اصالت حس قرار می ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به سقف چیزی رسیدن مثلاً به سقف سرعت، به سقف قیمت، . . . Inflation topped out at 12 per cent تورم به سقف 12 درصد رسید

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مطابق دیکشنری آنلاین آکسفورد، 1. اسم فاعل است ( نه صفت ) و به معنی �عیب یاب� یا �تشخیص دهنده عیب� به صورت ترکیب اضافی ( مضاف و مضاف الیه ) به کار م ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عیب یابی ( در کامپیوتر و الکترونیک ) مرض یابی، تشخیص بیماری ( در پزشکی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

موهن ( توهین آمیز نسبت به مقدسات )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کلمه ای با این املا نداریم و اشتباه است. صحیح آن extravagant است. لطفا اصلاح فرمایید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

شواهد فزاینده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

reach out ( to somebody ) التفات و مرحمت کردن The church needs to find new ways of reaching out to young people She was a great one for reaching ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

التفات و مرحمت کردن The church needs to find new ways of reaching out to young people

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زندگی پُرمشغله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ضربه مهلک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اعیان و اغنیا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

ذی شعور بودن ( احساس و ادراک ) ذی شعور بودن ( انگلیسی: Sentience ) به ظرفیت داشتن احساس و ادراک گفته می شود. فلاسفه قرن هجدهم از این مفهوم برای تما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

قاطع؛ مطلق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیش بینی از روی قرائن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

مقتضی؛ اقتضایی؛ احتیاطی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

راز و نیاز گفتن با کسی یا چیزی to share your emotions and feelings with somebody/something without speaking He spent much of his time communing wit ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

پریدن حرف از دهان ( حرف غیر منتظره یا ناخواسته ای زدن ) to say something, especially something surprising or rude She sometimes comes out with th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

یه چیز ی ( مثلا در کتب For and Against داستان پنجم ) [countable] ( with an adjective ) ( old - fashioned ) an object that is unusual or diffi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

Much Ado About Nothing هیاهوی بسیار برای هیچ - نمایشنامه ی کمدی اثر ویلیام شکسپیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عداوت، خصومت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

1. make a fuss about sth الم شنگه راه انداختن؛ قشقرق به پا کردن I'm sorry for making such a fuss about the noise She made a big fuss about not havin ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قربون صدقه کسی رفتن They made a great fuss of the baby The dog loves being made a fuss of Make a fuss of your dog when he behaves properly

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

1. آرزو His burning ambition was to study medicine At last he had realized his life's ambition 2. عزم و اراده She was driven by personal ambition Sh ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

شرمسار؛ خجالت زده؛ خِجِل self - conscious ( about something ) : nervous or embarrassed about your appearance or what other people think of you He's ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خوش باور؛ ساده لوح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

خود بزرگ بین؛ متکبّر thinking that you are better or more important than anyone else By contrast, his brother was vain, selfish and egoistic

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سیاست مآب؛ سیاست مآبانه؛ مدبرانه careful not to say or do anything that will annoy or upset other people SYNONYM diplomatic That wasn't a very tac ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

علیرغم محالات ( برخلاف نا محتمل ها ) . Against all ( the ) odds, he made a full recovery

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محالات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

اختیار ویژه، حق ویژه ( به واسطه موقعیت اجتماعی ) the royal prerogative ( = the special rights of a king or queen ) The president exercised his pr ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

shed something خلاص شدن از چیزی . The factory is shedding a large number of workers a quick way to shed unwanted pounds ( = extra weight or fat on ...

پیشنهاد
٢

دستِ بالا را گرفتن؛ جانب احتیاط را گرفتن ​to show too much of a good quality in order to avoid showing too little I thought it was better to err on ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به موضوعی پی بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مصرّانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. صیانت We have a duty to uphold the law The freedom of the press must be upheld 2. تنفیذ ( تأیید حکم یا سند قبلی ) Judge Davis upheld the county ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غفلتاً

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. متحمل شدن [C1] You risk incurring bank charges if you exceed your overdraft limit If the council loses the appeal, it will incur all the legal cos ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

غیرمترقبه، دو از انتظار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

شرح ما وقع؛ شرح حال، شرح ماجرا an eyewitness account ( = a description given by somebody who saw what happened ) ?Can you give us an account of w ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابلاغ کردن [C2] to officially state something or say that rules, principles etc must be obeyed . He had clearly laid down his view in his opening ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

مرعوب کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. صیاد 2. استثمارگر

١