پیشنهادهای کاردۆ / Kardo (١,٥٣٥)
مُولِد: ١. زاده، زادەشده ٢. زمانِ زاده شدن، زادروز مُوَلِّد: ١. برقزا، برقساز ٢. سازنده، زاینده، زایا، زایشگر ٣. آفریننده، آفریدگار مُوَلَّد: ١. فر ...
تَبدیل به خاک: خاک شدن، خاک - شدگی، خاک - شده، دگرگونی /دگرش / ترادیسی / تراشکلی به خاک، خاکدیس - شدگی
دگرشوندگان
قُوّەیِ حافِظه: ١. نیرویِ یادآوری ٢. نیرویِ یادسپاری ٣. نیرویِ ذهن
اَسباب - کِشی کَردَن: جابەجا شدن، باروبنەکِشی کردن، کاچالکِشی کردن، کوچ کردن
نُقطەیِ عَطف: چرخشگاه، دگرشگاه، آغازگاه
١. نشانِ مرزی، مرزنما؛ سنگ چین ٢. راهنما، نشان، نشانه، نشانگرِ زیستگاهی / دست - ساخت، سازەیِ زیستگاهی / دست - ساخت ٣. رویداد برجسته، دگرش بزرگ، چرخشگ ...
مارماهی Aal *geschmeidig wie ein Aal ( sein ) فرز ( بودن ) ، چابک ( بودن ) ، چالاک ( بودن )
ظاهِراً: انگار، گویا، آن جور که پیداست، آن گونه که نشان می دهد، چنین می نماید، برای وانمود، از رویِ وانمود، از بیرون ( نما ) ، از برون ( نما )
دُبِّ اَصغَر: [ستارەشناسی] خرسِ کوچک
دُبِّ اَکبَر: [ستارەشناسی] خرسِ بزرگ
بَلایایِ طَبیعی: بلاهایِ زیستگاهی
دارالمَجانین: آسایشگاهِ روان - درمانی، تیمارستانِ روان - درمانی
دَر حَدِّ مَرگ: تا پایِ مرگ
تا پایِ مرگ خسته شده
مُتِمَدِّن: ١. فرهنگ - پیشه، فرهنگ - بنیاد ٢. شهرنشین، شهرگرا، شهری، شهرآیین
تَمَدُّن: ١. فرهنگ - پیشگی، فرهنگ - بنیادی ٢. شهرنشینی، شهرگرایی، شهرآیینی
مَمنوع - اُلخُروج: بەبرون - مرزبسته، بەبرون - بست، برون - ناگذر، مرزناگذر، برون - بازداریده
مَمنوع - اُلوُرود: بەدرون - مرزبسته، بەدرون - بست، درون - ناگذر، مرزناگذر، درون - بازداریده
رِساله: ١. پیامنامه، پژوهشنامه، پایاننامه، دانشنامه، نوشتنامه، نوشته، نوشتار، نامک، ماتیکان ٢. کتاب، نبیگ؛ دفترچه ٣. [کهنه] نامه
سالارِ انگشترها: بازگشتِ پادشاه
سالارِ انگشترها: دو برج
سالارِ انگشترها: همراهانِ انگشتر
سالارِ انگشترها
مَدعُوین: مهمانان، میهمانان، مهمان - شدگان، مهمان - شوندگان، فراخواندگان، فراخواندەشدگان
حَضرَت: ١. پیشگاه، خدمت، نزد، بودن، بود، بودش ٢. درگاه، آستان، آستانه ٢. ( از ) سو ٣. جایگاهِ خلافت ۴. سرور، فرمند، جناب، سرکار؛ . . . ِ پیامبر ۵. کی ...
حَصیر: ١. بوریا ٢. فرشِ / زیراندازِ بوریایی ٣. پهلو ۴. تنگنا ۵. زندان، بند ۶. خشن، تندخو، درشتخو
تَمَرکُز: ١. کانونمندی، هستەگرایی، نافەگرایی، وندسارمندی، میانگرایی، کُیانگرایی؛ یکجایی؛ همایش، گردهمایی، گردآوردی، گردآمدن؛ دورهمی ٢. هشیاری، هوشیار ...
بُلهَوَس: ١. دمدمی ٢. تَنکامه، زنباره، مردباره، آمیزشخواه، آمیزشران، آمیزشپرست، تَنجو، آرزومندِ جنسی، کامجو ٣. فزونخواه ۴. آزمند ۵. خواهان، خواستار، ...
ضِدّیَّت: ١. ناهمسویی، ناسازگاری، ناهمفکری، دوگانگی، دودستگی، چندگانگی، چنددستگی، نایکسانی، پادگری، ناهمخوانی ۲. دشمنی، ستیزەگری، کینەتوزی
مَحال: ١. نشدنی، ناشدنی، انجام - ناپذیر، نبودنی ٢. اندیشه / فکرِ نادرست ٣. جاها، مکانها؛ گسترەها، قلمروها، بخشها ۴. [شهر] برزنها ۵. [کهنه] زشت ۶. [که ...
وارِدِ جَنگ شُدَن: به جنگ رفتن، درگیرِ جنگ شدن، دچارِ جنگ شدن، جنگزده شدن
اُوقاتِ شَرعی: وختهایِ نماز و نیایش
سَنکوپ ١. [پزشکی] سینکُپ، سَنکُپ، ( دچارِ ) بیهوشیِ گذرا ٢. میخ شدن، میخکوب شدن، خشک شدن، گُرخیدن، کف کردن، بُریدن ٣. میخ - شده، میخکوب - شده، هاج - ...
syncope: ١. [پزشکی] سینکُپ، سینکُپی، بیهوشی ٢. [زبانشناسی] واکەبُری، واکەزدایی ٣. همبُرش ۴. ایست، بازایستادن، درنگ، لنگ، مانش، ایستایی، جایگیری، درجا ...
طاقِ کَسریٰ: تاقِ خُسرو، ایوانِ خُسرو
طاقِ نُصرَت: تاقِ پیروزی، کمانەبامِ پیروزی، گنبدِ پیروزی
سَقف: ١. بام، زیربام، پشت - بام، آسمانه، اُشکوب، پوشش، رویه ٢. تاق، تاقبام ٣. بالاترین، بیشترین
دَر حالِ پَرواز: در روندِ پرواز، در زمانِ پرواز
دَر شُرُفِ تأسیس: در آستانەیِ بنیانگذاری، در روندِ راەاندازی؛ در آستانەیِ ساخت
دَر شُرُفِ اِقدام به کاری: در آستانەیِ / در روندِ / نزدیک به انجامِ کار، در آغازِ انجامِ کاری
دَر شُرُفِ مَرگ بودَن: در آستانەیِ / در روندِ / نزدیک به مرگ بودن
دَر شُرُفِ تَکوین: در آستانەیِ آفرینش، نزدیک به پدید آمدن، در نزدیکیِ پیدایس، در روندِ / فرایندِ پیدایش
دَر شُرُفِ بەدِست گِرِفتَنِ قُدرَت: در آستانەیِ / در نزدیکیِ / در روندِ بەدست گرفتنِ نیرو
دَر شُرُفِ بازنِشَستِگی: در آستانەیِ بازنشستگی، نزدیک به بازنشستگی، در نزدیکیِ بازنشستگی، در روندِ / فرایندِ رخدادن، بازنشسته شدن
دَر شُرُفِ اُفتادَن بودَن: در آستانەیِ افتادن ( بودن ) ، نزدیک به افتادن ( بودن ) ، در نزدیکیِ افتادن ( بودن ) ، در روندِ / فرایندِ افتادن ( بودن )
دَر شُرُفِ وُقوع بودَن: در آستانەیِ رویدادن، نزدیک به رویدادن، در نزدیکیِ رخداد بودن، در روندِ / فرایندِ رخدادن، در پیش بودن، نزدیک بودن
دَر شُرُفِ: در آستانەیِ، نزدیک به، در نزدیکیِ، در روندِ، در فرایندِ
قُوَّتِ قَلب دادَن: ١. دلگرمی دادن؛ امید دادن ٢. دلیر کردن، پردل کردن، نترس کردن، بیباک کردن
قُوَّتِ قَلب: ١. دلگرمی؛ امید ٢. دلیری، پردلی، نترسی، بیباکی