پیشنهادهای کاردۆ / Kardo (١,٥٣٥)
سَهل - اِنگار: سربەهوا، بی فکر، ولنگار، سادەانگار، سستکار، فراموشکار، ناهشیار، بی بندوبار؛ شلخته
خِدمَتِ دوسویه، خدمتِ همسان
تَسویه حِساب: ١. پاک - از - پاککاری ، پاکسازی / برابرسازی / ترازسازیِ حساب، ارزیابیِ دارایی ٢. تاوانگیری؛ تاواندهی
مُصادِره کَردَن: بازگیری ( کردن ) ، بازگرفتن، نگهداشتن
تُوقیف کَردَن: بازگیری ( کردن ) ، بازگرفتن، نگهداشتن
بازگیری ( کردن ) ، بازگرفتن، نگهداشتن
تَسلیم شُدَن: تن ( در ) دادن، سپر انداختن، وا دادن، گردن نهادن، کوتاه آمدن، لُنگ انداختن
اِقدامِ اِحتیاطی: کنشِ / کوششِ پیشگیرانه، گامِ / پیشرویِ بازدارنده
پس گرفتن، براندازی کردن، برانداختن، برافکنی کردن، برافکندن، از - میان - برداشتن، از میان بردن، دور ریختن، نامعتبر کردن، بەهم زدن، بیهودە کردن، تباە ک ...
اِلغا کَردَن: پس گرفتن، براندازی کردن، برانداختن، برافکنی کردن، برافکندن، از - میان - برداشتن، از میان بردن، دور ریختن، نامعتبر کردن، بەهم زدن، بیهود ...
به تأخیر اُفتادَن: دیر کردن، به درنگ / دیر افتادن، به دیرتر انداخته شدن، به درنگ واداشته شدن، به آینده وانهاده شدن
باطِل کَردَن: پس گرفتن، براندازی کردن، برانداختن، برافکنی کردن، برافکندن، از - میان - برداشتن، از میان بردن، دور ریختن، نامعتبر کردن، بەهم زدن، بیهود ...
لَغو کَردَن: پس گرفتن، براندازی کردن، برانداختن، برافکنی کردن، برافکندن، از - میان - برداشتن، از میان بردن، دور ریختن، نامعتبر کردن، بەهم زدن، بیهودە ...
سُقوط کَردَن: ١. ( به پایین ) افتادن، فرو افتادن ( به پایین ) پرت شدن؛ به زمین خوردن، با زمین / دریا برخورد کردن ٢. افت کردن، کاهش یافتن، کم شدن، کاس ...
وَضعیَّتِ فُوق - اُلعادّه: روالِ نابەهنجار
تُوصیف کَردَن: ١. خواندن، نامیدن ٢. ستایش کردن، ستودن ٣. بیان کردن
دَر حالی که: به گونەای که، زمانی که، که همزمان، در روندی که
حَدِّ نِصاب: اندازەیِ نیاز، اندازەیِ بسنده
زمانِ رهسپاری
عَجَله کَردَن: شتاب کردن، شتابیدن، شتافتن، زود / زودتر کاری انجام دادن، جنبیدن، درنگ نکردن
تَمام - عَیار: کامل ١. یکسره، یک - دست، رسا، بی - کم - و - کاست، درست، درسته ٢. سره، ناب؛ بی - غش - و - پاک
مُعاشِرَتی: انجمن - دوست، مردم - دوست، مردمی، مردمگرا، مردم - آمیز، مردم - زی، مردم - بنیاد، گروەدوست، اهلِ رفت - و - آمد، رفت - و - آمدخواه، رفت - و ...
قَبولاندَن: ١. وادار به پذیرش / پذیرفتن کردن ٢. باوراندن، پذیرفتاریدن، پایبند کردن ٣. پذیرفته / پذیرفته - شده کردن، پذیرش - شده به شمار آوردن
کامِلاً: یکسره، پاک، سراپا، سرتاپا؛ بی - کم - و - کاستی، بدونِ کمبود
حافِظه: ١. یاد، ذهن، ویر، هوش ٢. یادسپاری ٣. یادآوری
نَفَسِ عَمیق: نفسِ کامل / ژرف، هِن - زنی، هِن زدن، ژرف - دَم
صُحبَت کَردَن: از . . . گفتن، از . . . گپ زدن، گپ زدن، سخن گفتن، گفتار کردن، گفتن، چانه زدن
اَربابِ رُجوع: ١. [اداری] درخواست - کننده، درخواستگر ٢. [بازرگانی] خریدار، خریدکننده، مشتری ٣. [قانونشناسی] موکل ۴. کمکجو، کمکخواه ۵. درمانجو، درمانخ ...
شَرطی - سازی: [در روانشناسی] ذهنیت - سازی، عادت - دهی، مفزشویی، بارآوری فکری
نُفوذگَر: ١. رخنەگر، کارا، کارآمد، کارساز، هنایشگر ٢. خبرچین، سخن - چین، انیشه ٣. [دنیایِ دیجیتال] رخنەگر، دزدِ رایانەای
حالَتِ آکوزاتیو: [دستورِ زبان] فرایندِ کنشپذیرِ بی - میانجی / گذرنده، فرایندِ رایی
مُرَتَّب کَردَن: دستی به چیزی کشیدن، آراسته کردن، آراستن، پیراسته کردن، پیراستن، آماده کردن، جور کردن، چیدن، روبەراه کردن، سامان دادن، راست و ریست کر ...
دَر مَعرَضِ خَطَر: در خطر، دستخوشِ خطر، فرارویِ / پیشِ - رویِ خطر، در رودررویی / رویارویی با خطر
تَسلیم بودَن: بنده و بردەیِ / پیروِ / فرمانبردارِ / فرمانبر / گوش بەزنگِ / گوش بەفرمانِ / رامِ کسی بودن
قابِلِ - عُبور: گذرپذیر، گذرکردنی، گذشتنی، گذشت - پذیر، ردشدنی، رفت - و - آمدپذیر؛ سوارەرو، کَشتی - رو، قایق - رو، ترن - رو، هواپیمارو، ترابررو، کیها ...
گذرپذیر، گذرکردنی، گذشتنی، گذشت پذیر، ردشدنی، رفت وآمدپذیر، سوارەرو، کَشتی رو، ترن رو
اَز فَرطِ: از تندیِ، از سختیِ؛ از زیادیِ، از فراوانیِ، از بس ( کە )
اَز شِدَّتِ: از تندیِ، از سختیِ؛ از زیادیِ، از فراوانیِ، از بس ( کە )
مَصرَف کَردَن: ١. به کار بردن، به کار بستن، بهره گرفتن، بهرەگیری کردن، بهره کشیدن، بهرەکِشی کردن، بهره جستن، بهرەجویی کردن، گساردن، درکِشیدن ٢. گسارد ...
تَرجیحاً: بیشتر، بیشتر از همه، بهتر، بهتر از همه
وَضعیَّتِ سِفید: فرایندِ نبودِ خطر، روالِ سفید
اِجرا/اِجراء کَردَن: به کار بردن، به کار بستن، انجام دادن، به انجام رساندن، به جا آوردن، پیاده کردن؛ سرپرستی کردن
تَغییرِ جَهَت: دگرسویی، دگرسو شدن، دگرراهی، دگرراه شدن، دگرشِ راه، دگرشِ سو؛ کجراهەروی، کجروی، کژروی، بیراهەروی، بیراهگی، گمراهی، ازراەبەدررفتگی، چَف ...
تَغییرِ جَهَت دادَن: ١. به بیراهه رفتن، راهِ خود را کج کردن، از راهِ خود دور شدن ٢. به بیراهه بردن، راهِ کسی یا چیزی را کج کردن، از راهِ خود دور کردن ...
مُجَهَّز کَردَن: با - سازوبرگ / سازوبرگدار کردن، سازوبرگ دادن، آماده کردن، آمادن، آراسته کردن، آراستن، دارنده / دارا کردن، بسیج کردن، بسیجیدن
مُجَهَّز: با - سازوبرگ، سازوبرگدار، آماده، آراسته، دارنده، دارا، بسیج، بسیجیده، بسیج - شده، با، همراه با
اِنحِرافِ مَسیر: کجراهەروی، کجروی، کژروی، بیراهەروی، بیراهگی، گمراهەروی، گمراهی، ازراەبەدررفتگی، چَفسیدگی
حَریمِ خُصوصی: قلمرویِ فردی
عَمَلاً: ١. در راستیت، به درستی ٢. کمابیش ٣. در رفتار / کردار
مُطلَق: ١. یله، رها ٢. تنها ٣. سددرسد، بی چون و چرا ۴. رسا ۵. بی - پایان ۶. خودگردان ٧. خودکامه ٨. آویژه، آهنجشی، آهنجیده