تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منحرف شدن . گریز زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تفسیر توضیح تعبیر نظر تفسیر کردن اظهار نظر کردن نظر دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درهم و برهم این آشفتگی مخلوط کردن ترکیب کردن قاطی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Check in پذیرش شدن Check some one inیه نفر رو پذیرش کردن Check some thing in یه چیز رو تحویل دادن I want to check in please من میخوام پذیرش بشم لطف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مشغول . مشغول کردن . اشغال کردن Her time is still occupied with studying اون خانوم هنوز مشغول شده با درس خواندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در تماس بودن ( با نامه و. . . فاصله داری باش ) در ارتباط بودن ( معلومه فاصله ای نیست )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

تا وقتی . . . . By the time you get there it will be finished تا وقتی که اونجا برسی اون تموم خواهد شد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Going to اگه بخوایم آینده رو بفهمونی قشنگ میتونی برش داریم بجاش will بزاریم آخرش هم میشه خواهم . . . معنای میرم میشه یا میریم استمراری با to be قص ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قصد داشتن خیال داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Pussy

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

دیدار. ملاقات. جلسه . گرد همایی تلاقی ( مثلا دو رود )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

رشته تجربی مخفف رشته علوم تجربیه که میشه Experimental science major

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Fruit leather Fruit roll ups

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خوراک مختصر . خوردنی مختصر میان وعده . میون وعده مثلا عصرونه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گروه . حزب . طرف . مهمانی . جشن . مهمانی گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغ سوخت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قبض. اسکناس. منقار. نوک. صورت حساب . صورت حساب دادن . برات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جملات امری . ضروریات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اندازه . اندازه گرفتن . اندازه گیری . مقیاس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تغذیه . مواد غذایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

برنامه. برنامه ریزی کردن. فهرست . جدول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قرار گذاشتن . ترتیب دادن . مرتب کردن . تنظیم کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سهم . سهام . تقسیم کردن. شرکت کردن . شریک بودن . به اشتراک گذاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هیجانی . عاطفی. احساساتی. احساسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

نزدیک به . حوالی . به سوی . نسبت به . برای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

حساس . دارای حساسیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیال کردن. خیال پردازی کردن. رویا پردازی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در صف ایستادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

خیال . خیال پردازی. رویا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیش نیاز . پیش نیازی اسم و صفته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Suggest پیشنهاد کردن توصیه کردن نیست توصیه اعم از پیشنهاد مردنه اما پیشنهاد جزئی از معانی توصیست Recommend توصیه کردن. پیشنهاد کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

Recommend پیشنهاد کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

یک مشت ( از ) چند ( تا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سرزنش. سرزنش کردن تقصیر . مقصر دانستن I put . lay the blame of that bad circumstances on you من تقصیر اون اتفاق بد رو گردن تو میندازم He didn't took ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

Slow down کم کردن سرعت . کم شدن سرعت . کاهش یافتن Slowdown با اقتصاد economic یعنی رکود . جاهایی به معنی کاهش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To fill out the prescription Doctor said I will fill out your prescription دکتر گفت من نسخت رو خواهم نوشت ( تکمیل خواهم کرد . پر خواهم کرد )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نوشتن نسخه توسط دکتر هم معنی میده که نوعی پر کردن و تکمیل کردنه Doctor said I will fill out your prescription دکتر گفت من نسخت رو خواهم نوشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

جالب . جالب توجه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

جالب. مجذوب کننده . جذاب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کم کردن سرعت . کم شدن سرعت کاهش یافتن. کاهش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Finally. it's about time جفتش میشه بالاخره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی که به مونا کمک می کنه صندلی هاشون رو پیدا کنن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لایق ارزشمند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تخصیص دادن. تخصیص دوباره یا مجدد دادن اختصاص دادن. اختصاص دوباره یا مجدد دادن Reallocat

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مدروز . شیک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. ماده . . . وقتی می خوایم جنس یک چیز رو بگیم و از مواد تشکیل دهندش صحبت کنیم 2. مادی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به طور مستقیم. مستقیما

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

متأ هل است . از دواج کرده. متأهله دقت شه ازدواج کردن get married یا marry است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رو فرم They are not in top shape اونارو فرم نیستن رو فرم مثل کسی که سلامتی و عملکرد بدنش منظم یا چیزی که عمل کرد منظمی داره درست کار میکنه یا شخص و چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

غرق در فکر . تو فکر. غرق در فکر کرد. به فکر فرو برد. شییفته. علاقه مند. وسواس ( چیزی ) . دیوانه ( از علاقه به چیزی ) غرق