پیشنهادهای علی حجتی (٩٤)
در صف ایستادن
منطقه Regional municipal 2 شهرداری منطقه ۲
دوغ
کشک
عوارض بزرگراه
ویروس های کامپیوتر
Person in a company who fixes computer
person in company who fixes computer
Damaged or broken computer file that cannot be opened فایل خراب کامپیوتری که باز نمیشه
سیستم موتوری سرعت فراتر از نور
اصلاح طلب آزادی خواه مدرن
منتقل کردن . منتقل شدن. انتقال
یک اتاق شبیه سازی مجازی که فیلمنامه و محل ها می تونن بارگذاری بشن
یه اتاق واقعیت مجازی شبیه سازی که سناریو و مکان ها میتونن بارگذاری بشن a virtual reality simulation room where scenarios and places can be loaded
مایعی که برای روشن تر کردن رنگ چیزها به کار رفته یا برای کشتن باکتری ها استفاده می شود
Fuel check
estate agency بنگاه Real estate املاک و مستغلات. معاملات املاک
همفکری. همفکری کردن. فکر بکر
Besides that هم هست تو یه قسمت از معنیش مترادف in addition هست Besides به علاوه . علاوه بر. به جز غیر از
Downturn رکود . رکود اقتصادی
کوکاکولا بدون قند نوشابه رژیمی Coke zero sugar
سقوط سقوط کردن تصادف تصادف کردن
حرکت. حرکت دادن. حرکت کردن جنباندن
جاده . راه
پیشروی پیشروی کردن پیش راندن پیشرفت پیشرفت کردن
Soundtrack میشه موسیقی متن که سر همه Soun track یه معنی دیگه داره
به سختی تقریبا خیلی کم
متحمل شدن تحمل کردن ( برای وزن ) نگه داشتن حفظ کردن ( نگه داشتن. نجات دادن ) 1. متحمل شدن This book could have sustained lot of damages این کتاب می ...
با مهربانی. با بزرگواری
With this ring I thee wed where it as a symbol of love and commitment با این حلقه من با تو ازدواج می کنم بپوشش به عنوان نشانه ای از عشق و تعهد
Nay - say نه گفتن
حوادث طبیعی
فاجعه مصیبت . تراژدی ( غمنامه ) Disester=بلا مصیبت فاجعه
پیشگویی کردن Prediction پیشگویی . پیش بینی Predictor پیشگو Predict پیش بینی کردن
Predict پیش بینی کردن Prediction پیشبینی پیش گویی Predictor پیشگو Foretell پیشگویی کردن
Street به معنی راه نیست به معنی خیابانه Road فقط معنی راه رو میده و جاده
کندن ( زمین ) . از زیر خاک بیرون کشیدن. کشف کردن
بیرون . اخراج کردن. اخراج شدن
Out
برجسته. برجسته بودن
Effect اثر تاثیر
در پی . به دنبال . در اثر I said this in the wake of your speech
عاقبت. پیامد
داور ( در حکمیت ) . حکم. میانجی
غرق در فکر . تو فکر. غرق در فکر کرد. به فکر فرو برد. شییفته. علاقه مند. وسواس ( چیزی ) . دیوانه ( از علاقه به چیزی ) غرق
رو فرم They are not in top shape اونارو فرم نیستن رو فرم مثل کسی که سلامتی و عملکرد بدنش منظم یا چیزی که عمل کرد منظمی داره درست کار میکنه یا شخص و چ ...
متأ هل است . از دواج کرده. متأهله دقت شه ازدواج کردن get married یا marry است
به طور مستقیم. مستقیما
1. ماده . . . وقتی می خوایم جنس یک چیز رو بگیم و از مواد تشکیل دهندش صحبت کنیم 2. مادی
مدروز . شیک