occupied


معنی: مشغول
معانی دیگر: دست بکار، اشغال شده، تصرف شده، مسکون

جمله های نمونه

1. peasants occupied parks and annexed public lands
زارعین پارک ها را اشغال و زمین های عمومی را تملک کردند.

2. teachers occupied a position very like that of a father in our society
مقامی که معلم ها داشتند خیلی شبیه مقام پدر در جامعه ی ما بود.

3. vendors occupied half of the sidewalk
دستفروشان نصف پیاده رو را اشغال کرده بودند.

4. i have occupied the chair of english literature for years
سال هاست که کرسی ادبیات انگلیسی را اشغال کرده ام.

5. the germans occupied paris
آلمان ها پاریس را اشغال کردند.

6. the russians occupied half of iran
روس ها نیمی از ایران را اشغال کردند.

7. my place is occupied
صندلی من اشغال شده است.

8. problems that have occupied modern thinkers
مسائلی که متفکران امروزی را مشغول داشته است

9. the recovery of occupied territories
بازستانی سرزمین های اشغالی

10. The sofa was entirely occupied by two large cats.
[ترجمه گوگل]مبل به طور کامل توسط دو گربه بزرگ اشغال شده بود
[ترجمه ترگمان]دو گربه بزرگ روی کاناپه نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They occupied the city without striking a blow.
[ترجمه گوگل]آنها بدون ضربه ای شهر را اشغال کردند
[ترجمه ترگمان]شهر را بدون ضربه زدن به شهر اشغال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The soldiers commandeered vehicles in the capital and occupied the television station.
[ترجمه گوگل]سربازان خودروها را در پایتخت فرماندهی کردند و ایستگاه تلویزیونی را اشغال کردند
[ترجمه ترگمان]سربازان، وسایل نقلیه را در پایتخت اشغال کردند و ایستگاه تلویزیون را اشغال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It can be difficult to keep children occupied during the long summer holidays.
[ترجمه گوگل]ممکن است در تعطیلات طولانی تابستان مشغول نگه داشتن کودکان دشوار باشد
[ترجمه ترگمان]نگهداری بچه ها در طول تعطیلات طولانی تابستان دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We need something to keep the children occupied.
[ترجمه احمد معصومی] ما چیزی نیاز داریم که مشغول نگهداری کودکان باشد
|
[ترجمه گوگل]ما به چیزی نیاز داریم که بچه ها را مشغول نگه داریم
[ترجمه ترگمان]ما به چیزی احتیاج داریم که بچه ها رو مشغول نگه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Our flat is one of the two occupied in the block.
[ترجمه گوگل]آپارتمان ما یکی از دو آپارتمانی است که در بلوک اشغال شده است
[ترجمه ترگمان]آپارتمان ما یکی از آن دو اشغال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Bookshelves occupied most of the living room walls.
[ترجمه گوگل]قفسه های کتاب بیشتر دیوارهای اتاق نشیمن را اشغال کرده بودند
[ترجمه ترگمان]بیشتر دیواره ای اتاق نشیمن را اشغال کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشغول (صفت)
busy, engaged, occupied, employed

انگلیسی به انگلیسی

• conquered, seized; filled, taken up; in use (about a bathroom); inhabited, populated; absorbed, engrossed

پیشنهاد کاربران

1 ) مشغول ( کار و زندگی و امور . . . . )
2 ) اشغال ، تصرف شده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : occupy
✅️ اسم ( noun ) : occupation / occupancy / occupant / occupier
✅️ صفت ( adjective ) : occupied / occupational
✅️ قید ( adverb ) : occupationally
مشغول . مشغول کردن . اشغال کردن
Her time is still occupied with studying
اون خانوم هنوز مشغول شده با درس خواندن
اشغال کردن
سرگرم کردن، سرگرم نگهداشتن
occupied ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: اتاق پُر
تعریف: اتاقی که در حال حاضر به نام یک مهمان مشخص ثبت شده است
احاطه شده
کشوری که اشغال شده
سکونت داشتن
E. g. No such person ever occupied these premises
Busy
As busy as a bee
کشور اشغال شده
نوار وظیفه ( باند اشغال شده )
پُر ، پر شده ، گرفته شده
مشغول ( کار، امور زندگی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس