پیشنهادهای علی حجتی (٩٤)
منحرف شدن . گریز زدن
تفسیر توضیح تعبیر نظر تفسیر کردن اظهار نظر کردن نظر دادن
درهم و برهم این آشفتگی مخلوط کردن ترکیب کردن قاطی کردن
Check in پذیرش شدن Check some one inیه نفر رو پذیرش کردن Check some thing in یه چیز رو تحویل دادن I want to check in please من میخوام پذیرش بشم لطف ...
مشغول . مشغول کردن . اشغال کردن Her time is still occupied with studying اون خانوم هنوز مشغول شده با درس خواندن
در تماس بودن ( با نامه و. . . فاصله داری باش ) در ارتباط بودن ( معلومه فاصله ای نیست )
تا وقتی . . . . By the time you get there it will be finished تا وقتی که اونجا برسی اون تموم خواهد شد
Going to اگه بخوایم آینده رو بفهمونی قشنگ میتونی برش داریم بجاش will بزاریم آخرش هم میشه خواهم . . . معنای میرم میشه یا میریم استمراری با to be قص ...
قصد داشتن خیال داشتن
Pussy
دیدار. ملاقات. جلسه . گرد همایی تلاقی ( مثلا دو رود )
رشته تجربی مخفف رشته علوم تجربیه که میشه Experimental science major
Fruit leather Fruit roll ups
خوراک مختصر . خوردنی مختصر میان وعده . میون وعده مثلا عصرونه
گروه . حزب . طرف . مهمانی . جشن . مهمانی گرفتن
چراغ سوخت
قبض. اسکناس. منقار. نوک. صورت حساب . صورت حساب دادن . برات
جملات امری . ضروریات
اندازه . اندازه گرفتن . اندازه گیری . مقیاس
تغذیه . مواد غذایی
برنامه. برنامه ریزی کردن. فهرست . جدول
قرار گذاشتن . ترتیب دادن . مرتب کردن . تنظیم کردن
سهم . سهام . تقسیم کردن. شرکت کردن . شریک بودن . به اشتراک گذاری
هیجانی . عاطفی. احساساتی. احساسی
نزدیک به . حوالی . به سوی . نسبت به . برای
حساس . دارای حساسیت
خیال کردن. خیال پردازی کردن. رویا پردازی کردن
در صف ایستادن
خیال . خیال پردازی. رویا
پیش نیاز . پیش نیازی اسم و صفته
Suggest پیشنهاد کردن توصیه کردن نیست توصیه اعم از پیشنهاد مردنه اما پیشنهاد جزئی از معانی توصیست Recommend توصیه کردن. پیشنهاد کردن
Recommend پیشنهاد کردن
یک مشت ( از ) چند ( تا )
سرزنش. سرزنش کردن تقصیر . مقصر دانستن I put . lay the blame of that bad circumstances on you من تقصیر اون اتفاق بد رو گردن تو میندازم He didn't took ...
Slow down کم کردن سرعت . کم شدن سرعت . کاهش یافتن Slowdown با اقتصاد economic یعنی رکود . جاهایی به معنی کاهش
To fill out the prescription Doctor said I will fill out your prescription دکتر گفت من نسخت رو خواهم نوشت ( تکمیل خواهم کرد . پر خواهم کرد )
نوشتن نسخه توسط دکتر هم معنی میده که نوعی پر کردن و تکمیل کردنه Doctor said I will fill out your prescription دکتر گفت من نسخت رو خواهم نوشت
جالب . جالب توجه
جالب. مجذوب کننده . جذاب
کم کردن سرعت . کم شدن سرعت کاهش یافتن. کاهش
Finally. it's about time جفتش میشه بالاخره
کسی که به مونا کمک می کنه صندلی هاشون رو پیدا کنن
لایق ارزشمند
تخصیص دادن. تخصیص دوباره یا مجدد دادن اختصاص دادن. اختصاص دوباره یا مجدد دادن Reallocat
مدروز . شیک
1. ماده . . . وقتی می خوایم جنس یک چیز رو بگیم و از مواد تشکیل دهندش صحبت کنیم 2. مادی
به طور مستقیم. مستقیما
متأ هل است . از دواج کرده. متأهله دقت شه ازدواج کردن get married یا marry است
رو فرم They are not in top shape اونارو فرم نیستن رو فرم مثل کسی که سلامتی و عملکرد بدنش منظم یا چیزی که عمل کرد منظمی داره درست کار میکنه یا شخص و چ ...
غرق در فکر . تو فکر. غرق در فکر کرد. به فکر فرو برد. شییفته. علاقه مند. وسواس ( چیزی ) . دیوانه ( از علاقه به چیزی ) غرق