تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به صورت سیری ناپذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به طرق مختلف از خیلی جهات he’s rescued me in more than one way. او به طرق مختلف مرا نجات داده است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

غافل از اینکه. . . اصلاً فکرشم نمی کردم که. . . روحمم خبر نداشت که. . . Little did I know that the weasel had made a similar treaty with my mothe ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

بدجور کتک زدن کتک کاری ناجور I defended my mother and beat the hell out of him. از مادرم دفاع کردم و تا جایی که می خورد زدمش.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

محکم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

با رضایت کامل خاطر جمع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ناحیه شرمگاهی زن : برجستگی گوشتی روی استخوان شرمگاهی که از موی زائد پوشیده شده است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

با اطمینان خاطر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

پا را از حد فراتر گذاشتن ، زیاده روی کردن they took things too far and this time there’ll be repercussions. آنها پا را از حد فراتر گذاشتند و این با ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

تازگی ها ، به تازگی ، اخیراً ، این اواخر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

دوزاری کسی افتادن ، ( یکدفعه ) فهمیدن ، روشن شدن ، ( ناگهان ) به ذهن خطور کردن Then it hits me. بعدش یهو دوزاریم افتاد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

[اصطلاحی نظامی] کسی که مردم را برای به خدمت نظام/ ارتش در آوردن نام نویسی می کند. ثبت نام کننده ( برای سربازی ) سرباز گیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

آثار ارضاء [جنسی] مثال: I run my fingers over my thighs and find some of his release.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

چهره ی سرخ شده [ از شدت خجالت، خشم، مستی و. . . ]

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

فکر کسی یا چیزی از سر افتادن از فکر کسی یا چیزی بیرون آمدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

جمع و جور کردن I just want to eat, sleep, and gather myself. من فقط می خواهم غذا بخورم، بخوابم و خودم را جمع و جور کنم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جمع و جور کردن گندکاری درست کردن خرابکاری کارها و اوضاع را روبراه کردن ترتیب کارها را دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

تکلیف کسی با خودش مشخص نبودن. مثال: You’re hot and cold and don’t even know what you want! معلوم نیست با خودت چند چندی و حتی نمی دونی چی می خوای!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

بسته به مکالمه کاربردهای متفاوتی داره: زدی تو خال!/ همینه! / خودشه! وقتشه! بسه دیگه!/ دیگه کافیه!/ تمومه! خودت خواستی! و. . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

[چیز] بلاتکلیف/ معلق/ بی ادعا/ بی صاحب/ مطالبه نشده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

چشم و گوش باز دقت مضاعف احتیاط زیادی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدون خم به ابرو آوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

[نهایت امید و آرزو] با حسرت ، حسرت بار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

شلوغش نکن ، جوش نزن ، فکرش رو نکن ، نگرانش نباش ، به دل نگیر ، خودت رو خسته نکن ، سختش نکن ، سخت نگیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

جنگ/ درگیری / تنش/ اختلاف داخلی کشمکش/ منازعات/ تعارض/ تناقض درونی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

قال قضیه را کندن قائله رو ختم کردن مسئله را تمام کردن قضیه را ردیف کردن پرونده موضوع را بستن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

با عقل جور در می آید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

کارساز نبودن راه به جایی نبردن فایده ای نداشت/ بی فایده بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

هر از گاهی گهگاهی گاه به گاه بعضی مواقع در فواصل معین درخلالِ. . . مثال: I spend most of that night dozing at intervals. بیشتر آن شب را هر از گاهی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

[صفت] : کسی که به هیچ وجه نمیشه چه از لحاظ گفتار و چه از نظر رفتار اطلاعاتی ازش بیرون کشید. سفت و سخت دهن قرص

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

رابطه بدی داشتن رابطه خوبی نداشتن سر سنگین برخورد کردن روی خوش نشان ندادن بد رفتاری کردن در شرایط بد/ نا مناسبی . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

نیت خیر داشتن منظور بدی نداشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

کاملاً غریبه/ بیگانه غریبه ای بیش نبودن مثال: After all the things that have happened between us, we’re still perfect strangers. پس از تمام اتفاقات ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

جفت چشم مثال: a different set of blue eyes. یک جفت چشم آبی متفاوت.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به خود ترس راه دادن. مثال: I don’t run scared. به خودم ترس راه نمیدم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

[در بدن عضلانی] خوش تراش. مثلا: The chiseled lines of his strong muscles. خطوط خوش تراش ماهیچه های قوی اش.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

پسرانه. مثال: It’s the first time I’ve seen him grinning boyishly. این اولین بار است که دیده ام با حالتی پسرانه لبخندی به پهنای صورت می زند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

There it is! [به نشانه تأیید:] همینه ایناهاش آهان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

[ماشین] دسته/ اهرم دنده. مثال: Depress the clutch again and slot the stick into the second gear. دوباره کلاچ رو فشار بده و [دسته رو] بنداز دنده دو ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

[ماشین] دنده عوض کردن مثال: You’re ready to upshift now. تو الان آماده ای که دنده عوض کنی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

با حالتی تهدیدآمیز با حالتی هشدارگونه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

معادل عینی فارسی ندارد، اما اصطلاحی است درباره کسی که در عین خوب بودنش، عیب و نقص های جزئی هم دارد؛ مصداق این ضرب المثل های فارسی: "گل بی عیب خداست!" ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

آینده درخشانی داشتن نوید بخش بودن امیدوار کننده بودن/ نشان دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

به گونه ای به نوعی به طریقی از جهتی [عامیانه] یه جورایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

( ساختمان ) سه طبقه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به طرز فریبنده ای به شکل فریبکارانه ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایست بازرسی مثال: the jeep passes the revision points with no problems. جیپ بدون هیچ مشکلی از ایست های بازرسی عبور می کند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

( لباس زنانه ) پشت گردنی ، تاپ گردنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

( راه خود را در پیش گرفتن ) دور شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

( ماشین ) درب سمت شاگرد