پیشنهادهای Gilako (١١٧)
دو شیفته ( کاری ) دو نوبته ( کاری )
گیج کننده بهم ریخته ( اوضاع ) پیچیده
معادل Colonel : [درجه ای نظامی در بسیاری از کشورها] سرهنگ
با توافق نظر به اتفاق نظر با اجماع مبتنی بر رضایت طرفین
مثل . . . رفتار کردن اینطوری رفتار کردن [اصطلاحی که بستگی به جمله قبل خود دارد؛] مثلاً: We’re not a couple so we shouldn’t act like one. ما زن و ش ...
گره کور
[لباس] بدن نما
پنجه پا
عشق آنی ، عشق در یک نگاه . تعریف ( ترجمه شده از سایت های خارجی ) : عشق آنی وقتی رخ می دهد که دو شخصیت اغلب بدون شناخت از یکدیگر و خارج از ظواهر فی ...
دید محیطی دید جانبی دامنه دید وسیع
[ تأکید بر اتمام انجام کاری تا انتهای روز: ] تا آخرای امروز همین امروز تا آخر وقت همین روز
نمایش مبارزه ای مسابقه مبارزه ای مسابقه مهارت رزمی مسابقه نمایش مهارت
دَم دست بودن در دسترس بودن دسترسی داشتن مثال: During combat, you have to resort to whatever you have at hand. در طول جنگ، مجبوری به هرچی که دَم دست ...
به شرط اینکه . . .
بیشتر ، فراتر . مثال: don’t bend your knees past a ninety - degree angle. زانوهات رو بیشتر از زاویه ی نود درجه خم نکن.
ایستادگی کردن تاب آوردن سرپا ماندن سرجای خود ماندن زیر بار نرفتن
استراحت مطلق
وضعیت/ شرایط/ اوضاع بدی داشتن اوضاع خرابی داشتن وضع خوبی نداشتن در حالت بدی بودن ظاهر بدی داشتن مثال: . Your wound is still in bad shape زخمت هنوز ...
دلت رو خوش نکن به دلت آب و صابون نزن اینقدر از خودت تعریف نکن اینقدر از خودمتشکر نباش
با بی احساسی ، بدون حس
ساق کوتاه ، پا کوتاه . مثلاً: short - legged undergarment لباس زیر ساق کوتاه ( شورت مردانه )
[با حالتی] سؤالی/ استفهام آمیز/ پرسشگرانه
[عامیانه] بفهمی نفهمی .
خیلی وقته ، از ازل .
سر عقل آوردن ، به خود آوردن
تلاشی مذبوحانه
[عامیانه] اصلاً راه نداره ، فکرشم نکن ، شانسی نداری ، حرفشم نزن ، راه در رویی نداری ، خلاصی نداری ، عمراً ، اصلاً ، محاله ، غیر ممکنه ، به هیچ وجه ، ...
پایین تنه
گودی کمر ، پایین کمر
نفسانی ، شهوانی
دنیا دیده
گیجی ، منگی ، سردرگمی . تعریف دیکشنری کمبریج: in a way that shows you feel weak or ill and unable to think clearly. به نحوه ای که نشان دهد شما احس ...
از روی کنجکاوی ، از سر کنجکاوی . [در مکالمه عامیانه و هنگام پرسش] : فضولی نباشه .
کمد کوچک کنار تخت ، میز عسلی
غنیمت گرفتن [از طریق راهزنی یا اسیر گیری]
در وهله اول
بعضی جاها معادل Sergeant : [درجه ای نظامی] گروهبان
احمق فرض شدن ، احمق جلوه دادن ، مجسّمه بلاهت ساختن ، اسباب خنده شدن ، مضحکه خاص و عام شدن You got tired of making a fool of yourself in front of th ...
[ آلت مردانه ] راست کردن ، شق کردن .
به معنای سگی ماده است که در فصل جفت یابی و بچه دار شدن است. اما در انسان: جنده، زن حَشَری. اشاره به زن بسیار شهوتی دارد که سراغ هر مردی که بتواند پی ...
ناگهان/ به شدت باز شدن ، فوران کردن ، انفجاری گشودن ، با فشار باز شدن
تهدید بالقوه به شمار آمادن ، خطر /تهدید محسوب شدن ، خطرآفرین بودن ، تهدیدآمیز بودن . Soldiers wouldn’t imagine a few primitive, uneducated people ...
بدتر از همه اینه که . . . چیزی که کارها رو خراب تر میکنه اینه که . . . چیزی که گند میزنه به همه چی اینه . . .
there’s a slim possibility that he’s a menace. احتمال اندکی وجود دارد که او یک تهدید است.
حقیقت محض بودن ، کاملاً صحت داشتن ، نشانی از حقیقت داشتن ، به حقیقت چیزی پی بردن . I never paid attention to rumors, but now I know they had a ring ...
[ اصطلاح خودمانی ] منو نپیچون .
حرکت برق آسا in a flashing movement در یک چشم به هم زدن
در یک چشم به هم زدن ، در کسری از ثانیه ، بدون معطلی
میخکوب شدن ، هنگ کردن ، یکّه خوردن ، ( سرجای خود ) خشک شدن ، ( شدید ) گیر کردن ، ( ناگهان ) متوقف شدن . her name stops me dead. نام او مرا سرجایم ...
[در چیزی یا چیزهایی اشتراک داشتن] وجه/ جنبه مشترک ، نقطه اشتراک We have more in common than you think. ما بیشتر از چیزی که فکرش رو می کنی نقاط مشت ...