تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

[اگر مربوط به زمان حال باشد] عدل امروز ، مخصوصاً امروز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

حضور و غیاب/ حاضر غایب فهرست اسامی برنامه کاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

دستگیر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

با خویشتنداری ثابت قدم محجوبانه بدون گلایه با حمیّت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

با عزمی راسخ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

گستاخانه / با گستاخی ، مغرورانه / با غرور ، جسورانه / با جسارت ، سرکشانه / با سرکشی ، قاطعانه / با قاطعیت ، با کله شقی ، با سرتقی ، با خیره سری ، با ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

رابطه جنسی ، سکس، آمیزش جنسی ، مقاربت ، جفتگیری ، گاییدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر اندازی/ شلیک هوایی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دستور برقراری نظم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

[ صدا ] آرام/ خفیف/ ضعیف/ خفه/ فرو خورده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

نقص/ قطع عضو شده ، مثله شده [بریدن و ناقص کردن آلت جنسی در زنان ] اخته شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

I can’t bring myself to watch what’s about to happen. نمی توانم خود را متقاعد سازم تا آنچه که رخ می دهد را تماشا کنم. [ خودمانی ] روم نمیشه، دلم رض ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

غل و زنجیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

In a swift movement طی حرکتی برق آسا ، در یک چشم بر هم زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

( بی اختیار ) فکری به ذهن خطور کردن I can’t help thinking [ اصطلاح ] نمی توانم این فکر را از سرم بیرون کنم؛ ( خودمانی ) نمی تونم از فکرش دربیام.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

حرف روی حرف نیاوردن ، تن در دادن ، روی خط آوردن ، مطیع ساختن ، تسلیم شدن ، از قوانین پیروی کردن ، یکصدا کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

My head snaps up and I observe him intently. سرم را به تندی بلند کرده و با دقت نگاهش می کنم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

[در چیزی یا چیزهایی اشتراک داشتن] وجه/ جنبه مشترک ، نقطه اشتراک We have more in common than you think. ما بیشتر از چیزی که فکرش رو می کنی نقاط مشت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

میخکوب شدن ، هنگ کردن ، یکّه خوردن ، ( سرجای خود ) خشک شدن ، ( شدید ) گیر کردن ، ( ناگهان ) متوقف شدن . her name stops me dead. نام او مرا سرجایم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

در یک چشم به هم زدن ، در کسری از ثانیه ، بدون معطلی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حرکت برق آسا in a flashing movement در یک چشم به هم زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

[ اصطلاح خودمانی ] منو نپیچون .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

حقیقت محض بودن ، کاملاً صحت داشتن ، نشانی از حقیقت داشتن ، به حقیقت چیزی پی بردن . I never paid attention to rumors, but now I know they had a ring ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

there’s a slim possibility that he’s a menace. احتمال اندکی وجود دارد که او یک تهدید است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

بدتر از همه اینه که . . . چیزی که کارها رو خراب تر میکنه اینه که . . . چیزی که گند میزنه به همه چی اینه . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

تهدید بالقوه به شمار آمادن ، خطر /تهدید محسوب شدن ، خطرآفرین بودن ، تهدیدآمیز بودن . Soldiers wouldn’t imagine a few primitive, uneducated people ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ناگهان/ به شدت باز شدن ، فوران کردن ، انفجاری گشودن ، با فشار باز شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به معنای سگی ماده است که در فصل جفت یابی و بچه دار شدن است. اما در انسان: جنده، زن حَشَری. اشاره به زن بسیار شهوتی دارد که سراغ هر مردی که بتواند پی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

[ آلت مردانه ] راست کردن ، شق کردن .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

احمق فرض شدن ، احمق جلوه دادن ، مجسّمه بلاهت ساختن ، اسباب خنده شدن ، مضحکه خاص و عام شدن You got tired of making a fool of yourself in front of th ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

بعضی جاها معادل Sergeant : [درجه ای نظامی] گروهبان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

در وهله اول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

غنیمت گرفتن [از طریق راهزنی یا اسیر گیری]

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

کمد کوچک کنار تخت ، میز عسلی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

از روی کنجکاوی ، از سر کنجکاوی . [در مکالمه عامیانه و هنگام پرسش] : فضولی نباشه .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

گیجی ، منگی ، سردرگمی . تعریف دیکشنری کمبریج: in a way that shows you feel weak or ill and unable to think clearly. به نحوه ای که نشان دهد شما احس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دنیا دیده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نفسانی ، شهوانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گودی کمر ، پایین کمر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

پایین تنه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

[عامیانه] اصلاً راه نداره ، فکرشم نکن ، شانسی نداری ، حرفشم نزن ، راه در رویی نداری ، خلاصی نداری ، عمراً ، اصلاً ، محاله ، غیر ممکنه ، به هیچ وجه ، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تلاشی مذبوحانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سر عقل آوردن ، به خود آوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

خیلی وقته ، از ازل .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

[عامیانه] بفهمی نفهمی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

[با حالتی] سؤالی/ استفهام آمیز/ پرسشگرانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساق کوتاه ، پا کوتاه . مثلاً: short - legged undergarment لباس زیر ساق کوتاه ( شورت مردانه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

با بی احساسی ، بدون حس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلت رو خوش نکن به دلت آب و صابون نزن اینقدر از خودت تعریف نکن اینقدر از خودمتشکر نباش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

وضعیت/ شرایط/ اوضاع بدی داشتن اوضاع خرابی داشتن وضع خوبی نداشتن در حالت بدی بودن ظاهر بدی داشتن مثال: . Your wound is still in bad shape زخمت هنوز ...