پیشنهادهای Gilako (١١٧)
[ تأکید بر اتمام انجام کاری تا انتهای روز: ] تا آخرای امروز همین امروز تا آخر وقت همین روز
احمق فرض شدن ، احمق جلوه دادن ، مجسّمه بلاهت ساختن ، اسباب خنده شدن ، مضحکه خاص و عام شدن You got tired of making a fool of yourself in front of th ...
به گونه ای به نوعی به طریقی از جهتی [عامیانه] یه جورایی
[ صدا ] آرام/ خفیف/ ضعیف/ خفه/ فرو خورده
دوزاری کسی افتادن ، ( یکدفعه ) فهمیدن ، روشن شدن ، ( ناگهان ) به ذهن خطور کردن Then it hits me. بعدش یهو دوزاریم افتاد.
گستاخانه / با گستاخی ، مغرورانه / با غرور ، جسورانه / با جسارت ، سرکشانه / با سرکشی ، قاطعانه / با قاطعیت ، با کله شقی ، با سرتقی ، با خیره سری ، با ...
تهدید بالقوه به شمار آمادن ، خطر /تهدید محسوب شدن ، خطرآفرین بودن ، تهدیدآمیز بودن . Soldiers wouldn’t imagine a few primitive, uneducated people ...
در وهله اول
از روی کنجکاوی ، از سر کنجکاوی . [در مکالمه عامیانه و هنگام پرسش] : فضولی نباشه .
معادل عینی فارسی ندارد، اما اصطلاحی است درباره کسی که در عین خوب بودنش، عیب و نقص های جزئی هم دارد؛ مصداق این ضرب المثل های فارسی: "گل بی عیب خداست!" ...
نیت خیر داشتن منظور بدی نداشتن
There it is! [به نشانه تأیید:] همینه ایناهاش آهان
[عامیانه] اصلاً راه نداره ، فکرشم نکن ، شانسی نداری ، حرفشم نزن ، راه در رویی نداری ، خلاصی نداری ، عمراً ، اصلاً ، محاله ، غیر ممکنه ، به هیچ وجه ، ...
استراحت مطلق
میخکوب شدن ، هنگ کردن ، یکّه خوردن ، ( سرجای خود ) خشک شدن ، ( شدید ) گیر کردن ، ( ناگهان ) متوقف شدن . her name stops me dead. نام او مرا سرجایم ...
آینده درخشانی داشتن نوید بخش بودن امیدوار کننده بودن/ نشان دادن
[عامیانه] بفهمی نفهمی .
I can’t bring myself to watch what’s about to happen. نمی توانم خود را متقاعد سازم تا آنچه که رخ می دهد را تماشا کنم. [ خودمانی ] روم نمیشه، دلم رض ...
[ماشین] دسته/ اهرم دنده. مثال: Depress the clutch again and slot the stick into the second gear. دوباره کلاچ رو فشار بده و [دسته رو] بنداز دنده دو ...
[در بدن عضلانی] خوش تراش. مثلا: The chiseled lines of his strong muscles. خطوط خوش تراش ماهیچه های قوی اش.
با عقل جور در می آید
با خویشتنداری ثابت قدم محجوبانه بدون گلایه با حمیّت
[چیز] بلاتکلیف/ معلق/ بی ادعا/ بی صاحب/ مطالبه نشده
رابطه جنسی ، سکس، آمیزش جنسی ، مقاربت ، جفتگیری ، گاییدن
( راه خود را در پیش گرفتن ) دور شدن
گیج کننده بهم ریخته ( اوضاع ) پیچیده
آثار ارضاء [جنسی] مثال: I run my fingers over my thighs and find some of his release.
بدتر از همه اینه که . . . چیزی که کارها رو خراب تر میکنه اینه که . . . چیزی که گند میزنه به همه چی اینه . . .
قال قضیه را کندن قائله رو ختم کردن مسئله را تمام کردن قضیه را ردیف کردن پرونده موضوع را بستن
ایستادگی کردن تاب آوردن سرپا ماندن سرجای خود ماندن زیر بار نرفتن
بسته به مکالمه کاربردهای متفاوتی داره: زدی تو خال!/ همینه! / خودشه! وقتشه! بسه دیگه!/ دیگه کافیه!/ تمومه! خودت خواستی! و. . . .
جمع و جور کردن I just want to eat, sleep, and gather myself. من فقط می خواهم غذا بخورم، بخوابم و خودم را جمع و جور کنم.
[در چیزی یا چیزهایی اشتراک داشتن] وجه/ جنبه مشترک ، نقطه اشتراک We have more in common than you think. ما بیشتر از چیزی که فکرش رو می کنی نقاط مشت ...
دید محیطی دید جانبی دامنه دید وسیع
پایین تنه
there’s a slim possibility that he’s a menace. احتمال اندکی وجود دارد که او یک تهدید است.
خیلی وقته ، از ازل .
با توافق نظر به اتفاق نظر با اجماع مبتنی بر رضایت طرفین
[ آلت مردانه ] راست کردن ، شق کردن .
تازگی ها ، به تازگی ، اخیراً ، این اواخر
[نهایت امید و آرزو] با حسرت ، حسرت بار
[لباس] بدن نما
کارساز نبودن راه به جایی نبردن فایده ای نداشت/ بی فایده بودن
وضعیت/ شرایط/ اوضاع بدی داشتن اوضاع خرابی داشتن وضع خوبی نداشتن در حالت بدی بودن ظاهر بدی داشتن مثال: . Your wound is still in bad shape زخمت هنوز ...
غافل از اینکه. . . اصلاً فکرشم نمی کردم که. . . روحمم خبر نداشت که. . . Little did I know that the weasel had made a similar treaty with my mothe ...
رابطه بدی داشتن رابطه خوبی نداشتن سر سنگین برخورد کردن روی خوش نشان ندادن بد رفتاری کردن در شرایط بد/ نا مناسبی . . .
بدجور کتک زدن کتک کاری ناجور I defended my mother and beat the hell out of him. از مادرم دفاع کردم و تا جایی که می خورد زدمش.
پنجه پا
My head snaps up and I observe him intently. سرم را به تندی بلند کرده و با دقت نگاهش می کنم.
غل و زنجیر