تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

[ تأکید بر اتمام انجام کاری تا انتهای روز: ] تا آخرای امروز همین امروز تا آخر وقت همین روز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

احمق فرض شدن ، احمق جلوه دادن ، مجسّمه بلاهت ساختن ، اسباب خنده شدن ، مضحکه خاص و عام شدن You got tired of making a fool of yourself in front of th ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

به گونه ای به نوعی به طریقی از جهتی [عامیانه] یه جورایی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

[ صدا ] آرام/ خفیف/ ضعیف/ خفه/ فرو خورده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

دوزاری کسی افتادن ، ( یکدفعه ) فهمیدن ، روشن شدن ، ( ناگهان ) به ذهن خطور کردن Then it hits me. بعدش یهو دوزاریم افتاد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

گستاخانه / با گستاخی ، مغرورانه / با غرور ، جسورانه / با جسارت ، سرکشانه / با سرکشی ، قاطعانه / با قاطعیت ، با کله شقی ، با سرتقی ، با خیره سری ، با ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

تهدید بالقوه به شمار آمادن ، خطر /تهدید محسوب شدن ، خطرآفرین بودن ، تهدیدآمیز بودن . Soldiers wouldn’t imagine a few primitive, uneducated people ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

در وهله اول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

از روی کنجکاوی ، از سر کنجکاوی . [در مکالمه عامیانه و هنگام پرسش] : فضولی نباشه .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

معادل عینی فارسی ندارد، اما اصطلاحی است درباره کسی که در عین خوب بودنش، عیب و نقص های جزئی هم دارد؛ مصداق این ضرب المثل های فارسی: "گل بی عیب خداست!" ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

نیت خیر داشتن منظور بدی نداشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

There it is! [به نشانه تأیید:] همینه ایناهاش آهان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

[عامیانه] اصلاً راه نداره ، فکرشم نکن ، شانسی نداری ، حرفشم نزن ، راه در رویی نداری ، خلاصی نداری ، عمراً ، اصلاً ، محاله ، غیر ممکنه ، به هیچ وجه ، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

استراحت مطلق

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

میخکوب شدن ، هنگ کردن ، یکّه خوردن ، ( سرجای خود ) خشک شدن ، ( شدید ) گیر کردن ، ( ناگهان ) متوقف شدن . her name stops me dead. نام او مرا سرجایم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

آینده درخشانی داشتن نوید بخش بودن امیدوار کننده بودن/ نشان دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

[عامیانه] بفهمی نفهمی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

I can’t bring myself to watch what’s about to happen. نمی توانم خود را متقاعد سازم تا آنچه که رخ می دهد را تماشا کنم. [ خودمانی ] روم نمیشه، دلم رض ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

[ماشین] دسته/ اهرم دنده. مثال: Depress the clutch again and slot the stick into the second gear. دوباره کلاچ رو فشار بده و [دسته رو] بنداز دنده دو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

[در بدن عضلانی] خوش تراش. مثلا: The chiseled lines of his strong muscles. خطوط خوش تراش ماهیچه های قوی اش.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

با عقل جور در می آید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

با خویشتنداری ثابت قدم محجوبانه بدون گلایه با حمیّت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

[چیز] بلاتکلیف/ معلق/ بی ادعا/ بی صاحب/ مطالبه نشده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

رابطه جنسی ، سکس، آمیزش جنسی ، مقاربت ، جفتگیری ، گاییدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

( راه خود را در پیش گرفتن ) دور شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

گیج کننده بهم ریخته ( اوضاع ) پیچیده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

آثار ارضاء [جنسی] مثال: I run my fingers over my thighs and find some of his release.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

بدتر از همه اینه که . . . چیزی که کارها رو خراب تر میکنه اینه که . . . چیزی که گند میزنه به همه چی اینه . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

قال قضیه را کندن قائله رو ختم کردن مسئله را تمام کردن قضیه را ردیف کردن پرونده موضوع را بستن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

ایستادگی کردن تاب آوردن سرپا ماندن سرجای خود ماندن زیر بار نرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

بسته به مکالمه کاربردهای متفاوتی داره: زدی تو خال!/ همینه! / خودشه! وقتشه! بسه دیگه!/ دیگه کافیه!/ تمومه! خودت خواستی! و. . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

جمع و جور کردن I just want to eat, sleep, and gather myself. من فقط می خواهم غذا بخورم، بخوابم و خودم را جمع و جور کنم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

[در چیزی یا چیزهایی اشتراک داشتن] وجه/ جنبه مشترک ، نقطه اشتراک We have more in common than you think. ما بیشتر از چیزی که فکرش رو می کنی نقاط مشت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

دید محیطی دید جانبی دامنه دید وسیع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

پایین تنه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

there’s a slim possibility that he’s a menace. احتمال اندکی وجود دارد که او یک تهدید است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

خیلی وقته ، از ازل .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

با توافق نظر به اتفاق نظر با اجماع مبتنی بر رضایت طرفین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

[ آلت مردانه ] راست کردن ، شق کردن .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

تازگی ها ، به تازگی ، اخیراً ، این اواخر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

[نهایت امید و آرزو] با حسرت ، حسرت بار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

[لباس] بدن نما

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

کارساز نبودن راه به جایی نبردن فایده ای نداشت/ بی فایده بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

وضعیت/ شرایط/ اوضاع بدی داشتن اوضاع خرابی داشتن وضع خوبی نداشتن در حالت بدی بودن ظاهر بدی داشتن مثال: . Your wound is still in bad shape زخمت هنوز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

غافل از اینکه. . . اصلاً فکرشم نمی کردم که. . . روحمم خبر نداشت که. . . Little did I know that the weasel had made a similar treaty with my mothe ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

رابطه بدی داشتن رابطه خوبی نداشتن سر سنگین برخورد کردن روی خوش نشان ندادن بد رفتاری کردن در شرایط بد/ نا مناسبی . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

بدجور کتک زدن کتک کاری ناجور I defended my mother and beat the hell out of him. از مادرم دفاع کردم و تا جایی که می خورد زدمش.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

پنجه پا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

My head snaps up and I observe him intently. سرم را به تندی بلند کرده و با دقت نگاهش می کنم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

غل و زنجیر