پیشنهادهای Gilako (١١٧)
معادل Colonel : [درجه ای نظامی در بسیاری از کشورها] سرهنگ
گره کور
ایست بازرسی مثال: the jeep passes the revision points with no problems. جیپ بدون هیچ مشکلی از ایست های بازرسی عبور می کند.
[صفت] : کسی که به هیچ وجه نمیشه چه از لحاظ گفتار و چه از نظر رفتار اطلاعاتی ازش بیرون کشید. سفت و سخت دهن قرص
بدون خم به ابرو آوردن
جمع و جور کردن گندکاری درست کردن خرابکاری کارها و اوضاع را روبراه کردن ترتیب کارها را دادن
[اصطلاحی نظامی] کسی که مردم را برای به خدمت نظام/ ارتش در آوردن نام نویسی می کند. ثبت نام کننده ( برای سربازی ) سرباز گیر
تیر اندازی/ شلیک هوایی
حرکت برق آسا in a flashing movement در یک چشم به هم زدن
گودی کمر ، پایین کمر
ساق کوتاه ، پا کوتاه . مثلاً: short - legged undergarment لباس زیر ساق کوتاه ( شورت مردانه )
با بی احساسی ، بدون حس
دلت رو خوش نکن به دلت آب و صابون نزن اینقدر از خودت تعریف نکن اینقدر از خودمتشکر نباش
تلاشی مذبوحانه
نفسانی ، شهوانی
پسرانه. مثال: It’s the first time I’ve seen him grinning boyishly. این اولین بار است که دیده ام با حالتی پسرانه لبخندی به پهنای صورت می زند.
به طرز فریبنده ای به شکل فریبکارانه ای
نمایش مبارزه ای مسابقه مبارزه ای مسابقه مهارت رزمی مسابقه نمایش مهارت
دو شیفته ( کاری ) دو نوبته ( کاری )
غنیمت گرفتن [از طریق راهزنی یا اسیر گیری]
سر عقل آوردن ، به خود آوردن
گیجی ، منگی ، سردرگمی . تعریف دیکشنری کمبریج: in a way that shows you feel weak or ill and unable to think clearly. به نحوه ای که نشان دهد شما احس ...
ناگهان/ به شدت باز شدن ، فوران کردن ، انفجاری گشودن ، با فشار باز شدن
به معنای سگی ماده است که در فصل جفت یابی و بچه دار شدن است. اما در انسان: جنده، زن حَشَری. اشاره به زن بسیار شهوتی دارد که سراغ هر مردی که بتواند پی ...
در یک چشم به هم زدن ، در کسری از ثانیه ، بدون معطلی
دستور برقراری نظم
[ اصطلاح خودمانی ] منو نپیچون .
( ساختمان ) سه طبقه
دنیا دیده
[با حالتی] سؤالی/ استفهام آمیز/ پرسشگرانه
به شرط اینکه . . .
حقیقت محض بودن ، کاملاً صحت داشتن ، نشانی از حقیقت داشتن ، به حقیقت چیزی پی بردن . I never paid attention to rumors, but now I know they had a ring ...
( ماشین ) درب سمت شاگرد
مثل . . . رفتار کردن اینطوری رفتار کردن [اصطلاحی که بستگی به جمله قبل خود دارد؛] مثلاً: We’re not a couple so we shouldn’t act like one. ما زن و ش ...
فکر کسی یا چیزی از سر افتادن از فکر کسی یا چیزی بیرون آمدن
شلوغش نکن ، جوش نزن ، فکرش رو نکن ، نگرانش نباش ، به دل نگیر ، خودت رو خسته نکن ، سختش نکن ، سخت نگیر
[ماشین] دنده عوض کردن مثال: You’re ready to upshift now. تو الان آماده ای که دنده عوض کنی.
با رضایت کامل خاطر جمع
محکم
دستگیر کردن
حرف روی حرف نیاوردن ، تن در دادن ، روی خط آوردن ، مطیع ساختن ، تسلیم شدن ، از قوانین پیروی کردن ، یکصدا کردن
جفت چشم مثال: a different set of blue eyes. یک جفت چشم آبی متفاوت.
با اطمینان خاطر
عشق آنی ، عشق در یک نگاه . تعریف ( ترجمه شده از سایت های خارجی ) : عشق آنی وقتی رخ می دهد که دو شخصیت اغلب بدون شناخت از یکدیگر و خارج از ظواهر فی ...
پا را از حد فراتر گذاشتن ، زیاده روی کردن they took things too far and this time there’ll be repercussions. آنها پا را از حد فراتر گذاشتند و این با ...
به طرق مختلف از خیلی جهات he’s rescued me in more than one way. او به طرق مختلف مرا نجات داده است.
چهره ی سرخ شده [ از شدت خجالت، خشم، مستی و. . . ]
In a swift movement طی حرکتی برق آسا ، در یک چشم بر هم زدن
( بی اختیار ) فکری به ذهن خطور کردن I can’t help thinking [ اصطلاح ] نمی توانم این فکر را از سرم بیرون کنم؛ ( خودمانی ) نمی تونم از فکرش دربیام.
به خود ترس راه دادن. مثال: I don’t run scared. به خودم ترس راه نمیدم.