تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

معادل Colonel : [درجه ای نظامی در بسیاری از کشورها] سرهنگ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گره کور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایست بازرسی مثال: the jeep passes the revision points with no problems. جیپ بدون هیچ مشکلی از ایست های بازرسی عبور می کند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

[صفت] : کسی که به هیچ وجه نمیشه چه از لحاظ گفتار و چه از نظر رفتار اطلاعاتی ازش بیرون کشید. سفت و سخت دهن قرص

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدون خم به ابرو آوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جمع و جور کردن گندکاری درست کردن خرابکاری کارها و اوضاع را روبراه کردن ترتیب کارها را دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

[اصطلاحی نظامی] کسی که مردم را برای به خدمت نظام/ ارتش در آوردن نام نویسی می کند. ثبت نام کننده ( برای سربازی ) سرباز گیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر اندازی/ شلیک هوایی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حرکت برق آسا in a flashing movement در یک چشم به هم زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گودی کمر ، پایین کمر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساق کوتاه ، پا کوتاه . مثلاً: short - legged undergarment لباس زیر ساق کوتاه ( شورت مردانه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

با بی احساسی ، بدون حس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلت رو خوش نکن به دلت آب و صابون نزن اینقدر از خودت تعریف نکن اینقدر از خودمتشکر نباش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تلاشی مذبوحانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نفسانی ، شهوانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پسرانه. مثال: It’s the first time I’ve seen him grinning boyishly. این اولین بار است که دیده ام با حالتی پسرانه لبخندی به پهنای صورت می زند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به طرز فریبنده ای به شکل فریبکارانه ای

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

نمایش مبارزه ای مسابقه مبارزه ای مسابقه مهارت رزمی مسابقه نمایش مهارت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دو شیفته ( کاری ) دو نوبته ( کاری )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

غنیمت گرفتن [از طریق راهزنی یا اسیر گیری]

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سر عقل آوردن ، به خود آوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

گیجی ، منگی ، سردرگمی . تعریف دیکشنری کمبریج: in a way that shows you feel weak or ill and unable to think clearly. به نحوه ای که نشان دهد شما احس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ناگهان/ به شدت باز شدن ، فوران کردن ، انفجاری گشودن ، با فشار باز شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به معنای سگی ماده است که در فصل جفت یابی و بچه دار شدن است. اما در انسان: جنده، زن حَشَری. اشاره به زن بسیار شهوتی دارد که سراغ هر مردی که بتواند پی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

در یک چشم به هم زدن ، در کسری از ثانیه ، بدون معطلی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دستور برقراری نظم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

[ اصطلاح خودمانی ] منو نپیچون .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

( ساختمان ) سه طبقه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دنیا دیده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

[با حالتی] سؤالی/ استفهام آمیز/ پرسشگرانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به شرط اینکه . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

حقیقت محض بودن ، کاملاً صحت داشتن ، نشانی از حقیقت داشتن ، به حقیقت چیزی پی بردن . I never paid attention to rumors, but now I know they had a ring ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

( ماشین ) درب سمت شاگرد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

مثل . . . رفتار کردن اینطوری رفتار کردن [اصطلاحی که بستگی به جمله قبل خود دارد؛] مثلاً: We’re not a couple so we shouldn’t act like one. ما زن و ش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

فکر کسی یا چیزی از سر افتادن از فکر کسی یا چیزی بیرون آمدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

شلوغش نکن ، جوش نزن ، فکرش رو نکن ، نگرانش نباش ، به دل نگیر ، خودت رو خسته نکن ، سختش نکن ، سخت نگیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

[ماشین] دنده عوض کردن مثال: You’re ready to upshift now. تو الان آماده ای که دنده عوض کنی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

با رضایت کامل خاطر جمع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

محکم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

دستگیر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

حرف روی حرف نیاوردن ، تن در دادن ، روی خط آوردن ، مطیع ساختن ، تسلیم شدن ، از قوانین پیروی کردن ، یکصدا کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جفت چشم مثال: a different set of blue eyes. یک جفت چشم آبی متفاوت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

با اطمینان خاطر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

عشق آنی ، عشق در یک نگاه . تعریف ( ترجمه شده از سایت های خارجی ) : عشق آنی وقتی رخ می دهد که دو شخصیت اغلب بدون شناخت از یکدیگر و خارج از ظواهر فی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

پا را از حد فراتر گذاشتن ، زیاده روی کردن they took things too far and this time there’ll be repercussions. آنها پا را از حد فراتر گذاشتند و این با ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به طرق مختلف از خیلی جهات he’s rescued me in more than one way. او به طرق مختلف مرا نجات داده است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

چهره ی سرخ شده [ از شدت خجالت، خشم، مستی و. . . ]

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

In a swift movement طی حرکتی برق آسا ، در یک چشم بر هم زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

( بی اختیار ) فکری به ذهن خطور کردن I can’t help thinking [ اصطلاح ] نمی توانم این فکر را از سرم بیرون کنم؛ ( خودمانی ) نمی تونم از فکرش دربیام.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به خود ترس راه دادن. مثال: I don’t run scared. به خودم ترس راه نمیدم.