تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

حرف نشنو و یاغی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

همون موقع که همون حین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

تمومه دیگه، آخرشه دیگه I just have one more letter to sign and that should do it. بسشه، کفایته ( بیشتر برای رسمی رد کردن یک تعارفه ) "Do you need m ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

حرفه ای

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

حرف آخر و نهایی رو زدن، فصل الخطاب کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

باقی ماندن I caught the plane with only two minutes to spare. اضافی آمدن If you have any woolyarn to spare when you've finished the sweater, can you ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

چیه؟ What’s with this bill? I don’t owe you any money. چرا این طوریه؟ what's with the hat چشه؟ What's with him? Is he upset?

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

چیز یا کسی که رای آورده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

حال حالکی راه رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

تمومش کردن، از ش گذشتن I thing we could work past this problem.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

در برهه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

در اختیار شما

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

. . . همینه دیگه، . . . این شکلیه دیگه، رسم. . . همینه جای خالی بستگی داره بعد is چی بیاد، مثلا such is the tale of true love such is life

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

خود ابرازی کردن، اظهار وجود کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

طبق شنیده ها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

دوباره روی پا ایستادن، احیا شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

اینطور نیست که. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

از قبل ترتیب کاری رو دادن ( قبل اینکه کسی کاری رو درخواست کرده باشه ما اون کار رو برای اون شخص انجام بدیم ) I took the liberty of booking theatre se ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

شیره مالیدن سرکسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

عینه، به همان اندازه، همان قدر که

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

طبق قول و قرار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

خدا رحمت و حفظ ( ت، ش و . . . ) کنه عافیت باشه، خیر باشه ( بعد از عطسه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

قبلا می شد راهنمایی الان میشه متوسطه اول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

به چه قیمتی He got the job, but at a cost. اون شغل گیرش اومد ولی به چه قیمتی!!؟؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیش از هر چیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

کار تموم ( شکست و مرگ و نابودی و فنا ) This is a doomed city.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

به دور ازremote from reality ( به دور از واقعیت ) دور، بعید ( در مکان ) دور افتاده از راه دور a remote server دور ( در زمان ) remote past ( گذشته ی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

از کار در آمدن، جور خاصی به انتها رسیدن These figures have come out wrong! I don't understand it. Your painting has come out really well. جور خاصی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

متوجه، خود آگاه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

آوردن به همراه داشتن، با خود یدک کشیدن، دارا بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

سرکار گذاشتن کسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

ثبت نام و اطلاعات در یک نوشته و فرم و لیست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

پاره ای از اوقات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

با کمال میل، بی حرف پس و پیش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

ممنوع به عمل آورده شده، ممنوع به حساب آمده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

در مورد حیوانات پیش کردن هم معنا میده She's always chasing cats out of the garden to protect her precious birds.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

ذره به ذره ( یعنی همش )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

در کمین انسان یا حیوان بودن پاییدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

با وجود بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

قدر چیزی رو دانستن I held onto the tech shares after the stock market fell because I knew they would recover.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

یه کلیتی، کلیت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

معنادار a knowing look/glance/smile اگاهانه و از روی علم a knowing breach of the order by the appellants’ یک جایی دیدیم که به این معناهم استفاده شده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

کندن یا کنده شدن ( در مورد پوشش و لباس ) ، ول شدن یا ول کردن و انداختن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

کسی که خصوصیات روحی و اخلاقی و سلیقه ای خیلی شبیه به کسی دیگر دارد، حالا تو فارسی هر چی بهش می گیم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

رعیت، عامی Joe's a real peasant. دهقان Most of the produce sold in the market is grown by peasant farmers

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

بدرد خوردن The terms they're offering don't work for us.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

انگار نه انگار که

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مساله جزئی، جزئی نگری، ریزبینی ( معمولا با on می آید و on به معنای: به حساب، رو حساب، روی مبنای، به خاطر، ترجمه می شود ) He was disqualified from th ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

چاشنی کردن I bought a new sofa and they threw in a chair.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

باز نگر ی کردن مرور کردن