پیشنهادهای بهنوش عافیتطلب (٣٢١)
[در متن های قدیمی تر] امنیه
سبد رخت چرک ها
روحیه بخش
تنها کار مثال: All I can do is pray تنها کاری که از دستم برمی آید دعا کردن است.
شبانگاهی مثال: evening news اخبار شبانگاهی
تازه مثال: always sing at my work, and what's more, my song is not tuneless. من همیشه سر کار آواز می خوانم و تازه آوازم هم ناکوک نیست.
ورانداز کردن. مثال: She came up beside me and studied herself in the mirror. آمد کنارم و خودش را در آینه ورانداز کرد.
[کسی را] تحویل نگرفتن
باصفا
[در بازی] قبول نیست.
با شک وتردید
از خجالت آب شدن
رنگ وروپریده
دل را به دریا زدن.
[با ماشین] راه افتادن
تصمیم خود را دربارۀ چیزی گرفتن
چیزخور مثال در این جمله: I have no idea how he’d talked me into going to the circus. I must’ve been intoxicated. نمیدانم چطور مرا راضی کرد به سیرک ...
خود را به کاری مجاب کردن
سن وسال دار
از صرافت چیزی افتادن
دست شستن از
از آب وگل درآمدن
از پا ننشستن
باب طبع
خوشایند
از لحاظ جسمانی
بی پناهی
دل توی دل کسی نبودن برای انجام کاری
از هر دری حرف زدن
طلبیدن مثال: It requires a lot of energy انرژی فراوانی می طلبد.
بال وپر دادن
تحریف شده
گاهی �در کمین نشستن� هم معنی می دهد. مثال: the disease that threatens people مرضی که در کمین مردم نشسته است.
گاهی �از چشم افتادن� و� از چشم انداختن� هم معنی می دهد.
معانی دیگر: محدودیت، قدرت
هدف غایی
ناهمخوانی
ملموس
جلوه کردن
نسل اندرنسل
زیبارو
مخاطرات
نامفهوم
در حالت مجهول ( to be cheated ) می تواند به معنای �رودست خوردن�باشد.
تلاش، تقلا، مبارزه، نبرد ( از فرهنگ پویا )
گزاف
یکی از �کله علفی� برای معادل این کلمه استفاده کرد که به نظرم بد نیست.
به ترتیب چیدن
روبه راه مثال: everything is fine همه چیز روبه راه است.
شروع به حرف زدن کردن مثال: she started in about her interests شروع کرد به حرف زدن دربارۀ علایقش