پیشنهادهای اکرم عبادی (٣٨)
مرجع: لانگمن 1. a ) خونریزی کردن b ) خون گرفتن از کسی 2. اخاذی کردن 3. تخلیه کردن هوا یا مایعات از وسیله ای جهت تعمیر آن 4. ( در مورد رنگ پارچه ) رنگ ...
See you soon: به زودی ( درآِینده نزدیک ) تو را خواهم دید ( زمان ملاقات دقیق مشخص نیست ) ، به امید دیدار ( نزدیک ) This suggests that you expect to ...
1. خوراک، غذایی که به آرامی در مایع در ظرف سرپوشیده در فر پخته می شود مثلا chicken casserole خوراک مرغ tuna casserole خوراک ماهی تن 2. ظرف دردار گ ...
1. پیشنهاد کردن، طرح کردن، propose The zoo asked its visitors to suggest a name for the new baby panda. 2. حاکی بودن، نمایانگر بودن، indicate Opini ...
1. دور هم جمع شدن یا بسیج شدن ( به منظور هدف مشترک مثلا حمایت از یک ایده یا یک حزب سیاسی ) 2. تجدید قوا کردن، جان تازه گرفتن مرجع: لانگمن
عجیبم نیست که. . . ، جای تعجبم نداره که. . . ، بیخودی نیست که
در کمال تعجب ( و تحسین ) ، در اوج شگفتی، با تعجب بسیار
معنی 1 لانگمن: گوله، تکه، یک قطعه کوچک از جسمی جامد بدون شکل خاصی Strain the custard to remove lumps. کاستارد را از صافی رد کنید تا گوله هاش از بی ...
درِ ماهیتابه را گذاشتن، درپوش یا محافظ روی ماهیتابه گذاشتن
دویدن آهسته، پیاده روی تند
کشاورز فقیر، روستایی
وقت سر خاروندن نداشتن، تا خرخره زیر فشار کاری بودن، بسیار شلوغ و گرفتار بودن
بالا و پایین بردن یا این طرف آن طرف کردن چیزی٬ تکان خوردن٬ وول خوردن مثل بالا و پایین بردن گوش٬ ساق پا٬پشت٬ انگشتان پا و . . . یا مثلا بالا و پایین ...
ادامه معانی longman: ۶. ( در ورزش ) لیگ یا دسته مثل لیگ برتر٬ لیک دسته اول مثلا : a second - division club یعنی یک باشگاه لیگ دسته دو ۷. فرآیندی که ...
مرجع : longman ۱. تقسیم٬ قسمت٬ توزیع ۲. اختلاف ( عقیده٬ نظر و . . . ) ٬ تفرقه ۳. عمل تقسیم در ریاضیات ۴. بخش یا تیم کاری در یک سازمان ۵. لشگر یا بخش ...
( verb ) ۱. درو کردن٬ برداشت کردن محصولات از زمین ۲. برداشت اعضای بدن برای پیوند به دیگری در آینده
۱. هرس کردن٬ شاخ وبرگ درختان را بریدن به منظور رشد بهتر ۲. تعدیل کردن ( نیرو٬ کارکنان ) ٬ خلاصه مفید کردن٬ شاخ و برگ چیزی را زدن
با چوبی یا پایه دیگری گیاهی را ایستاده نگه داشتن، پایه اضافه کردن به گیاه
rقبر خود را کندن، خود را به دردسر انداختن
قبر خود را کندن، خود را به دردسر انداختن
کسی را از دردسر بیرون آوردن، کمک کردن به رهایی کسی از مشکلی
ظرفی که بشود داخل فر گذاشت و غذا در آن سرو شود مثل ظرف لازانیا خوری از جنس سرامیک یا فلز لعابی، پیرکس و . . . معنی لانگمن: ظرف عمیق در دار یا پوشی ...
( verb ) 1. جوش آمدن، قلقل کردن، حباب زدن The cola bubbled up when I unscrewed the lid. 2 صدای قلقل درآوردن bubble away The water was bubbling aw ...
وسواس ( در مورد چیزی ) ، نگرانی بابت اینکه کاری با دقت و جزئیات کامل انجام بشه
قول دادن، ضمانت دادن، تضمین کردن، وعده دادن Like pre - reviewing, skimming cannot promise more than 50 percent comprehension. مثل پیش مرور کردن، سطح ...
1. کف چیزی را گرفتن، سرشیر گرفتن، رویه گرفتن ( از مایعات ) 2. به طور سطحی خواندن ( برای فهمیدن ایده کلی ) 3. عبور کردن از سطحی با تماس اندک ( مثل ح ...
شیشه پنجره یا در double glazing شیشه دوجداره پنجره یا در
آخرین ولی نه کم اهمیت ترین
کتاب داستان انگلیسی آموزشی دارای سطوح مختلف در موضوعات مختلف شامل هنر، موسیقی، ادبیات، ورزش و غیره
get ( someone ) into the habit of ( کسی را وادار به ) عادت به انجام کاری کردن to make ( a person ) start or stop doing ( something ) as a habit Ex. ...
چشم از کسی برنداشتن، اجازه ندادن به کسی که از جلوی چشمتان کنار برود Since the accident, Donna hasn’t let the children out of her sight. Stay here ...
1. رشد کردن، بزرگ تر شدن چیزی 2. توسعه دادن ( چیزی ) ، شکل دادن ( چیزی ) ، تبدیل به چیزی کردن 3. بیشتر شدن ( احساس خاصی ) به مرور زمان 4. ساختن ( از ...
دلسردکننده، کلافه کننده، ناامید کننده، رنج آور ( چون نمیشه به چیزی رسید یا تغییرش داد )
1. بی تفاوت، خنثی، بی میل Sarah was absolutely indifferent to him, and it hurt. سارا نسبت به او کاملا بی تفاوت بود و این اذیت میکرد. 2 متوسط، نه چن ...
1. ( کشور ) متحد 2. کشوران متحد در جنگ جهانی اول و دوم 3. یار وفادار، رفیق متحد، حامی وفادار، پشتیبان 4. چیزی که در پیروز شدن در شرایطی دشوار یاورته ...
افکار و احساسات رو بیرون ریختن Don't bottle up your feelings and pour your hear out. احساساتت رو سرکوب نکن و هر چی تو فکرته بریز بیرون.
دور از انتظار، مغایر، بی شباهت به آنچه انتظارش را داشتیم
1. pass something ↔ on ( to ) انتقال دادن ( اطلاعات، تجربه و . . . ) 2. pass something ↔ on a ) انتقال دادن بیماری از طریق ژن ها b ) سرایت دادن بی ...