تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آخرین ولی نه کم اهمیت ترین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کتاب داستان انگلیسی آموزشی دارای سطوح مختلف در موضوعات مختلف شامل هنر، موسیقی، ادبیات، ورزش و غیره

پیشنهاد
٠

get ( someone ) into the habit of ( کسی را وادار به ) عادت به انجام کاری کردن to make ( a person ) start or stop doing ( something ) as a habit Ex. ...

پیشنهاد
٠

چشم از کسی برنداشتن، اجازه ندادن به کسی که از جلوی چشمتان کنار برود Since the accident, Donna hasn’t let the children out of her sight. Stay here ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

1. رشد کردن، بزرگ تر شدن چیزی 2. توسعه دادن ( چیزی ) ، شکل دادن ( چیزی ) ، تبدیل به چیزی کردن 3. بیشتر شدن ( احساس خاصی ) به مرور زمان 4. ساختن ( از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلسردکننده، کلافه کننده، ناامید کننده، رنج آور ( چون نمیشه به چیزی رسید یا تغییرش داد )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. بی تفاوت، خنثی، بی میل Sarah was absolutely indifferent to him, and it hurt. سارا نسبت به او کاملا بی تفاوت بود و این اذیت میکرد. 2 متوسط، نه چن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. ( کشور ) متحد 2. کشوران متحد در جنگ جهانی اول و دوم 3. یار وفادار، رفیق متحد، حامی وفادار، پشتیبان 4. چیزی که در پیروز شدن در شرایطی دشوار یاورته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

افکار و احساسات رو بیرون ریختن Don't bottle up your feelings and pour your hear out. احساساتت رو سرکوب نکن و هر چی تو فکرته بریز بیرون.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دور از انتظار، مغایر، بی شباهت به آنچه انتظارش را داشتیم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

1. pass something ↔ on ( to ) انتقال دادن ( اطلاعات، تجربه و . . . ) 2. pass something ↔ on a ) انتقال دادن بیماری از طریق ژن ها b ) سرایت دادن بی ...

٢