پیشنهادهای اکرم عبادی (٥٩)
get ( someone ) into the habit of ( کسی را وادار به ) عادت به انجام کاری کردن to make ( a person ) start or stop doing ( something ) as a habit Ex. ...
چشم از کسی برنداشتن، اجازه ندادن به کسی که از جلوی چشمتان کنار برود Since the accident, Donna hasn’t let the children out of her sight. Stay here ...
1. رشد کردن، بزرگ تر شدن چیزی 2. توسعه دادن ( چیزی ) ، شکل دادن ( چیزی ) ، تبدیل به چیزی کردن 3. بیشتر شدن ( احساس خاصی ) به مرور زمان 4. ساختن ( از ...
دلسردکننده، کلافه کننده، ناامید کننده، رنج آور ( چون نمیشه به چیزی رسید یا تغییرش داد )
1. بی تفاوت، خنثی، بی میل Sarah was absolutely indifferent to him, and it hurt. سارا نسبت به او کاملا بی تفاوت بود و این اذیت میکرد. 2 متوسط، نه چن ...
1. ( کشور ) متحد 2. کشوران متحد در جنگ جهانی اول و دوم 3. یار وفادار، رفیق متحد، حامی وفادار، پشتیبان 4. چیزی که در پیروز شدن در شرایطی دشوار یاورته ...
افکار و احساسات رو بیرون ریختن Don't bottle up your feelings and pour your hear out. احساساتت رو سرکوب نکن و هر چی تو فکرته بریز بیرون.
دور از انتظار، مغایر، بی شباهت به آنچه انتظارش را داشتیم
1. pass something ↔ on ( to ) انتقال دادن ( اطلاعات، تجربه و . . . ) 2. pass something ↔ on a ) انتقال دادن بیماری از طریق ژن ها b ) سرایت دادن بی ...