تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

تأیید ( مطالبی که قبلا گفتین با ارائه مثال و استدلال )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پیامی را به کسی منتقل کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

مثل کَنه به کسی چسبیدن برای آزار اذیت و ترساندن ( مخصوصا افراد مشهور یا اونایی که قبلا باهاشون رابطه داشتین )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

vulgar

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

علائم آشکارساز، علائم برملاکننده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مشاجره شدید ( معمولا بین دو یا چند دوست/اعضای خانواده )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

vast

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

make up

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تلاش ناموفق ( با فاصله بسیار کمی تا موفقیت ) مثال: . Soccer crowd shouted after a near miss تماشاگران فوتبال بعد از گل از دست رفته فریاد کشیدند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

شخص غیرخلاق

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کلاس آموزشی. مثال: . Think of the smaller arguments as training sessions

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

دردسر ساز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

غلبه کردن، فائق آمدن ( بر یک مسئله یا مشکل )

پیشنهاد
٢

دستگاه خودکار ضبط صدا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

شخص پر رو و حاضر جواب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( مربوط به دستگاه های ) صوتی. مثال: project devices such as MP3. . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

ظریف ( بدون جلب توجه ) مثال: discreet jewellery

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

زندگی کردن ( برای رسیدن به هدفی خاص مثل شهرت ) مثال: . He's Always wanted to live up to that sort of reputation

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

fanatic

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٨

تفاوت ریزی که با nap داره اینه که از این واژه بیشتر برای کشورهای گرمسیری استفاده میشه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Medical condition means a health impairment which results from birth, injury or . disease, including mental disorder

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

به معنای بی پول بودن است و با bankrupt که معنای ورشکستگی رو میده نباید اشتباه گرفته بشه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

نهادینه شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

قسر دررفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

apparently

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

exhausted

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

سیر شدن از چیزی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

از شدت ترس خشک شدن!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

generally

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به هم ریختن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

از دست دادن. مثال: . You can't beat the feeling of flying

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

( تجربه ) سخت و ناخوشایند، کابوس وار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

عجله نکردن در انجام کاری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

emission

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

معکوس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٨

اثر کربنی ( =میزان کربن دی اکسیدی که شما طی مدت مشخصی وارد جو زمین می کنین! )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

وام گرفتن ( معنای چیزی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

از موقعیت استفاده کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

منظورم این نیست که. . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

هیجان برانگیز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

میزان مشخصی از چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

توانایی در ارتباط برقرار کردن با چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

باران مقطعی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

سرمازدگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

تجدید نظر کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

تداعی کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

unhealthily

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

bearing in mind

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

keeping in mind

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

بدون برنامه ریزی و یا قصد قبلی ( کاری را انجام دادن )