تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

سالمند

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

گردهمایی، محفل

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسم کسی بد در رفتن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غریب و تازه وارد مثال : I am brand new to New York

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

eexactly

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

orthogonal

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

[ریاضیات] زیر فضای تولید شده توسط چند بردار. به طور مثال span دو بردار x و y در فضای سه بعدی برابر با صفحه ax by ( برای تمام اعداد حقیقی a و b ) است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نظرم = In my opinion مثال: This music is too fast for my taste

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوراک خودته

پیشنهاد
٠

نمیخوام سنگ بندازم جلو پاتون ( در موقعیت هایی استفاده میشه که یک نفر سر ناسازگاری با بقیه گروه داره و همش با نظرات اونا مخالفت میکنه و اونا شاکی میشن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در حدود؛ تقریبا مثال: I've known them for like ten years

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به صورت ناگهانی ظاهر شدن مثال: snakes broke out of the sidewalk

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مایه تعجب کسی شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این کلمه هم میتونه به صورت مفرد و هم به صورت جمع ترجمه بشه یعنی: فرد باهوش مثال: He's the brains behind the operation افراد باهوش مثال: We need to g ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در دیگر موارد. . .

پیشنهاد
٠

( شخصی ) همیشه همین طوریه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

این کلمه میتونه به یک صفت مثبت بار معنایی منفی بده و در این حالت ترجمه مستقیم اون لازم نیست اما شاید " غیرمنتظره" برای ترجمه مستقیم مناسب باشه. مثال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درست میشه

پیشنهاد
٠

زمخت کردن کاری یا چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همکار دلسوز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

وظیفه خود را انجام دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرمشغله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی نشده نگران نباش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نظرم. . . ، معتقدم که. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نقض شدن ( قانون، قرارداد و غیره )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اختصاص دادن تخصیص دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برای کی مهمه؟ کی [به اون] اهمیت میده؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

a sequence of instructions that can be executed by a computer or programming language

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تخصیص دادن اختصاص دادن مثال: we have to supply a value for this parameter

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محدود بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعمیم دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

[ریاضیات] به طور کامل تقسیم شدن ( با باقیمانده صفر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محدود شدن ( به چیزی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست و پا گیر بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

[برنامه نویسی] تعریف کردن ( متغیر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مزیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در برنامه نویسی معادل inherit به معنای ارث بری است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از اون گذشته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مودبانه shit به معنای گند زدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذی نفع بودن ( =سود بردن از چیزی ) مثال: I don't have an affiliation with them. I'm just a big fan

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منجر شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( علوم رایانه و فناوری اطلاعات ) انتقال اطلاعات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه حل دم دستی ( و نه اصولی برای حل یک مشکل )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعمال شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ناسازگار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تایپ ده انگشتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

to take advantage of, or in many cases, simply to use

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

unimportant in comparison with something else

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

If something such as a system or place is up and running, it is operating normally.