پیشنهادهای مهدی کشاورز (٣,٤١٠)
در سروده و چکامه می توان واژه "جُفت" را به جای بیت و واژه "لنگه" را به جای مصراع بکار برد.
نویسه و واج /گ/ با نام "گاف": این واجِ بی کاربرد در تازی، در زبان پارسی، درست مانند واجِ /ک/ به دو شیوه ساخته و واگویی می شود یعنی مانند واج ک، دارا ...
نویسه و واج /و/ با نام "واو"، به جز واکه های ( واجهای صدادارِ ) [اُ] و [او] که برای نمونه در واژه های "خوش" و "گوش" به کار می روند، این نویسه در پارس ...
نویسه و واج /و/ با نام "واو" به جز واکه های ( واجهای صدادارِ ) [اُ] و [او] که برای نمونه در واژه های "خوش" و "گوش" به کار می روند، این نویسه در پارسی ...
جا گرفتن، اندوختن یا اندوخته کردن. جا گذاشتن، اندوخته گذاشتن به جای رزرو گذاشتن، جا نگه داشتن، اندوخته نگه داشتن
جا گرفتن به جای رزرو کردن، واژه " اندوخته" هم به جای رزرو، کمابیش درخور است.
کشیدن به جای سِرو کردن در فارسی به جای "سِرو کردن غذا یا خوراک"، می گوییم " کشیدن غذا یا خوراک". زبان پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.
نامواژه اژدها را می توان در جایگاه هماَرز و برابر به جای دایناسور به کار برد. اژدها، خزنده و سوسماری بسیار بزرگ است در فرهنگ اسطوره ای مردمان جهان، ...
پیش کردن[در] = بستن در تا جایی که لای در باز بماند.
در گویش اصفهان، تُریدن به چم چرخیدن، دُور خوردن، تُر یا دُور شایدبا واژه tour به چم گردش یا جهانگردی و turn به چم چرخ، چرخیدن همریشه باشد.
در گویش اصفهان، تُریدن به چم چرخیدن، دُور خوردن، تُر یا دُور شایدبا واژه tour به چم گردش یا جهانگردی و turn به چم چرخ، چرخیدن همریشه باشد.
خواهش دعا کردن، نیک خواهی کردن
درخواست نیکخواهی، خواهش دعا
لابه کنان
در گویش مردم اسفهان، لُوه زدن، همان لابه کردن
لابه، لابه کردن = التماس کردن، لُوه زدن ( گویش اسفهانی )
به گویش اصفهانی [لُوه] لوه زدن = التماس کردن، اصرار بسیار کردن
چِزاندن، از بنیاد ( در اصل ) به چم برشته کردن، تفت دادن، آب کردن دنبه تا نزدیک به سوزاندن است. در فرهنگ عامیانه به چم با سخن آزار دادن، زخم زبان زدن ...
در گویش اسفهان، "جِز زِدَن" به چم [سوزش در جایی از تن داشتن] ( بیشتر در پی یک سوختگی کوچک )
در گویش اسفهانی کارواژه [کار دادن] به چم [کارایی داشتن، قابل استفاده بودن] است: این دستگاه هنوز کار میده.
اینگونه دگرشِ واج در واژگان، تنها ویژه ی واج /ن/ به /م/ نیست، دگرش به چ: هنگامی که در واژه ای واج /ج/ بیصدا باشد و پس از آن واج /ت/ بیاید، /ج/ به /چ ...
اژدها، نامواژه اژدها را می توان در جایگاه هماَرز و برابر به جای دایناسور به کار برد. اژدها، خزنده و سوسماری بسیار بزرگ است در فرهنگ اسطوره ای مردما ...
میانجی، میاندار، پیوندگر
میاندار، میانجی
/میانه/ در برخی جاها واژه میانه ( میونه ) را می توان به جای رابطه به کار گرفت: این دو برادر رابطه خوبی با هم ندارند. این دو برادر میانه خوبی با هم ...
دگرش به میم، اگر در واژه ای، واج /ن/ بیصدا باشد و پس از آن، واج /ب/ بیاید در هنگام واگویی ( تلفظ ) ، دگرش /ن/ به /م/ پدید می آید مانند واژه های شنبه ...
درود نویسه و واج [ک]: این نویسه ( ریخت نوشتاری واج ) در زبان تازی نماینده تنها یک واج است ولی در زبان پارسی نماینده دو واج، واج ک را در واژگان [کاهو، ...
سوزن قفلی
میخ شستی، شست میخ، شسمیخ
پاسخ به جناب باقری: داوش و ادعایی که بی سند دانشیک و گواهی تاریخی پیش انداخته شود چه ارزشی دارد؟ کوشکنلر! را از کجا آورده ای؟ برای کوچرو بودن آنها چه ...
در گویش مردم اصفهان نیز " مُک" به چم کامل و درست است.
مُکوار، مُک = کامل، تمام
در زبان پارسی گاهی، واژاکها ( اصطلاحها ) ی " کف رفتن" یا " کف زدن" به جای قاپیدن، قاپ زدن یا ربودن به کار می رود و کفرو یا کفزن، نام کُناک ( اسم فاعل ...
خودگردانی ( خودسالاری یا استقلال درونی )
پیوند همسری
پیوندی؛ خویشاوندی که پس از پیوند همسری پدید می آید. نَسَبی = تباری؛ خویشاوندی که در پیِ هم تبار و همخون بودن پدید آمده است.
ناپایدار = نِسبی، تباری = نَسَبی، پیوندی = سببی
/ پذیرفتن، روامند شناختن / ایران، استقلال بحرین را به رسمیت شناخت. ایران، خودسالاری بحرین را پذیرفت. ایران، خودسالاری بحرین را روامند شناخت.
مانترا واژه ای ست در سانسکریت به چم اندیشه ی رها و آزاد، و این اندیشه رها و بی قید و بند، در بنیاد همان سخن ایزدی یا گفتار وَرجاوند اهورایی ست، برابر ...
درود واژه "من" با درونمایه ( مفهومِ ) اندیشه و منش، واژه ای ست کهن و بکار رفته در اوستا، سرش سبز باد و تنش ارجمند / مَنَش برگذشته ز چرخ بلند ( فردوس ...
نویسش
دورو؛ کسی که نمودش همان بودش نیست. بیرونش با درونش همسان نیست.
درود کارواژه کَپیدن در پارسی کنونی به چمِ عامیانه ی خوابیدن ( به رو افتادن ) است ولی در گذشته چمِ ربودن و گرفتن را داشت: در خون جگر بسی تپیدم / تا بو ...
فراخواندن
کَپی به چم میمون که در زبان پهلوی " کپیگ" گفته می شد به گمان بسیار، از ریشه "کپ" گرفته شده، ریشه ای که اکنون به ریخت "قاپ" در قاپیدن به کار رفته، تک ...
دهخدا واژه بوزینه را نادانسته واز روی دست فرهنگنویسان پیش از خود به ابوزینه! پیوند داده ( با چه معنا و چه سندی، خدا می داند ) ولی اینگونه نیست، این و ...
دهخدا واژه بوزینه را نادانسته واز روی دست فرهنگنویسان پیش از خود به ابوزینه! پیوند داده ( با چه معنا و چه سندی، خدا می داند ) ولی اینگونه نیست، این و ...
درود کارواژه کَپیدن در پارسی کنونی به چمِ عامیانه ی خوابیدن ( به رو افتادن ) است ولی در گذشته چمِ ربودن و گرفتن را داشت: در خون جگر بسی تپیدم / تا بو ...
درود سنگنبشته رَباطَک در سال 1372 در روستایی در نزدیکی شهر رباطک در خاور استان سمنگان در شمال افغانستان یافت شد. این سنگنبشته، فرمانی حکومتی ست که ب ...
به دست آمده - مستفاد شدن = به دست آمدن، دریافت شدن