پیشنهاد‌های مهدی کشاورز (٢,٨٣٠)

بازدید
٤,٨٨٠
تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

خیلی دقت بالایی هم نیاز نداره امین جان، سرمه را وام گرفته یه ماق هم چسبونده بهش شده سرمه ماق و سورماق یعنی کشیدن و مالیدن! این که دیگه کاری نداره آپو ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

فراروانشناختی

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

ریشه گاه؛ گستره ی پیرامون ریشه، گرداگرد ریشه

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

روانسنجانه

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

روانبُد

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

روانسنج

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

کنشگر روانشناختی، کنشگر روانشناسیک، کُنای روانشناختی، کنای روانشناسیک، کنای روانیک، کنشگر روانیک

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

آزمون روانشناسی آزمون روانسنجی

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

روانی، روانیک، روانشناسیک؛ روانی یا روانیک= وابسته به روان روانشناسیک= وابسته به روانشناسی، از روانشناسی [ایک پسوند صفتساز پهلوی - پارسی است مانند ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مزه رسان، مزه افزا، مزَفزا

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

چاشنی مزه افزا، مزَفزا مزه رسان

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

شماره شناسایی

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

برگیز شناسایی؛ برگیز پیشنهاد سرور ایرزاد در زیر واژه ی کارت است. برگیز: برگ و پسوند کوچکساز [ایز] برگیز= برگه ی کوچک

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

درود به کاربر امید باقری که گفت [واژه ی ریشه پیوندی با بنواژه ی رشتن ندارد چون ریشه بیشتر همچو موی پریشان است تا چیزی که بافته شده باشد] بزرگوار، [رش ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی لاله ساخته از لال ( =سرخ ) و پسوند نامساز [ه] است: دو لب چو نار کفیده دو رخ چو سوسن سرخ دو رخ چو نار شکفته دو لب چو لاله لال عنصری واژه ی لال ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

به گفته ی دهخدا واژه ی روده ساخته از رود و پسوند نامسازِ [ه] است؛ روده همچو رود دراز و پرپیچ و خم است ازین رو به این اندام روده گفته اند.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

هفَشتی

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

هفَشتی

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

سپهرپیکران

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

سپهرپیکر، پیکر سپهری، سپهرپیکران= صورتهای فلکی

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

روانشناسیک= از روانشناسی، همبسته به روانشناسی، مربوط به روانشناسی= psychologic و نیز روانشناختی و روانشناسشی . روانشناسیکال= psychological . پسون ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

روانپژوهیدن= روانپژوهی کردن، پژوهش روانشناسی کردن روانکاویدن روانشناختن

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

تارپاشناس، حشره شناس

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

جُمَنده= تارپا، حشره جمنده شناسی= حشره شناسی

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

تارپاشناس، جُمَنده شناس

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

جُمَنده شناسی تارپاشناسی

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

تارپاشناسیک جُمَنده شناسیک حشره شناسیک

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

جُمَنده شناسانه، تارپاشناسانه

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

جمنده شناختی، تارپاشناختی

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

جُمنده ای، تارپایی؛ جُمَنده شناسیک، تارپاشناسیک؛ وابسته به جمنده شناسی یا تارپاشناسی جمنده= حشره، جنبنده، تارپا

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

جمنده شناسی جُمَنده= حشره، جنبنده

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

تَرز، گاهی می توان ترز را جایگزین حالت کرد: [او به ترز ناجوری سخن می گوید] واژه طرز تازیده ( عربی شده ) ترز پارسی ست.

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

تَرز، گاهی می توان ترز را جایگزین وضعیت کرد. [او به ترز ناهنجاری راه می رفت. ] واژه ی طرز، تازیده ( عربی شده ) ترز پارسی ست.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

تَرز ناپایا، ترز= حالت، روش، وجه ناپایا= التزامی، غیر قطعی

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

ناپایا، ناپایدار، در دستور زبان ناپایا به جای التزامی=غیرقطعی تَرز ناپایا به جای وجه التزامی.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

"ریخت"، "گونه"، "تَرز" در دستور زبان می توان از یکی از واژه های ریخت و یا گونه و یا ترز به جای [وجه] بهره گرفت: ریخت دستوری یا گونه دستوری یا ترز دست ...

پیشنهاد
٠

زبان پارسی نوین دارای سه پیشوند دستورزبانی است که به کارواژگان ( فعلها ) نقش دستوری می دهد: ۱ ) پیشوند بـ : در پیوستن به بن کنونی، تَرز دستوری ( وجه ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

ناپایا، ناپایدار، نااستوار

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

ترز دستوری، گونه دستوری، ریخت دستوری

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

ترز گزارشی، گونه گزارشی، ریخت گزارشی

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

تَرز= روش، شیوه واژه ی طرز، تازیده ( عربی شده ) ترز پارسی ست.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

ریخت اگری/اگریک/گرویی گونه اگری/اگریک/گرویی ترز اگری، ترز گرویی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

درود اینکه ترکی در ایران سال به سال در تکاپو برای نزدیک شدن و همانندی بیشتر با پارسی است چیزی ست که خواه ناخواه روی داده و خواهد داد، بازتاب این گرای ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سیالو= آلو شابلون، سیاه آلو

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بخت برگشته، شوربخت

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بخت برگشتگی، شوربختی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در بسیاری از فتادها می توان بجای واژه ی دوران از واژه ی روزگار بهره گرفت: روزگار جوانی یا کودکی روزگار پارینه سنگی روزگار اژدهایان ( دایناسورها ) ر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روزگار در دانشواژه هایی که واژه ی عصر در آنها بکار رفته می توانیم از برابرنهاد روزگار بجای عصر بهره گیریم: روزگار آهن روزگار سنگ روزگار یخبندان روز ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روزگار یخبندان

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روزگار پیدایی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دم خوش، دمت خوش، دمتان خوش هنگام بکام

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نمایان، پیدا، هویدا

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٣

تنها یه تخت جمشید بسه! نه برای شماها که هیچ، برای همه ی جهان، خدا خواسته که استوار و سرافراز بایسته و زبان گویای این سرزمین باشه که آواز و آوازه ش ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هَمادزی هماد= همه، باهم، زی= زیست کننده همادزی واژه ای پیشنهادی ست که می توان آن را برای نامیدن [گردایه یا مجموعه ای پویا از ریززیمانها ( گروههای ری ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد

درود به اندیشه و آبروی راستگویان پشتیبان و همه کاره ی خانواده ی شما دایی تونه؟!! پدر، مادر، پدربزرگ، برادر، حتا عمو هیچکس رو ندارید تکیه گاه و پشتیبا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پنهانی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در پهلوی واژه ی چاتوروان یا شاتوروان بکار می رفته که در پارسی به ریخت شادُروان درآمده و به چم سراپرده است که بر ایوان خانه کشیده می شده . واژه های ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نامجویی، نامخواهی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

نامجو، نامخواه

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در برخی واچک ( جمله ) ها می توان [چنان، آنچنان] را جایگزین اینقدر و آنقدر کرد: اینقدر هوا گرمه که نمیشه بیرون رفت. چنان هوا گرمه که نمیشه بیرون رفت.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جان داده، کشته، مرده

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جان دادگان، کشتگان، مردگان

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد

با درود به دوست بزرگوار سرور نقدی در پاسخ به پرسشی که داشتید دیدگاهم را می گویم؛ شما دو پرسش پیش نهاده اید: [آیا هر {دگرساختن}، یک گونه {تاثیر/اثر گذ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ددغولِژدر آرژانتینی دد= وحشی، گوشتخوار غولژدر= اژدر غول پیکر، دایناسور بزرگ اندام . جیگانتوسور= ددغولژدر ماپوسور= ددغولژدر آرژانتینی

پیشنهاد
٠

دداژدران؛ دد= وحشی، گوشتخوار اژدر= دایناسور . ددغولِژدر= اژدر گوشتخوار غول پیکر

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ددغولِژدران؛ دد= وحشی، گوشتخوار غولژدر= اژدر ( دایناسور ) غول پیکر

پیشنهاد
٠

ددغولِژدر دندان کوسه ای؛ دد= وحشی، گوشتخوار غولژدر= اژدر ( دایناسور ) غول پیکر

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ددخاراِژدر؛ دد= وحشی، گوشتخوار خاراژدر= اژدر ( دایناسور ) خاردار

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ددغولِژدر؛ دد= وحشی، گوشتخوار غول اژدر= اژدر ( دایناسور ) غول پیکر

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ددشاخِژدر دد شاخ اژدر دد= وحشی، گوشتخوار، از شاخه ددپایان

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آزمند، رَژد

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آزمندی، فزونخواهی، افزونخواهی فزونگرایی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اژدر ( دایناسور ) های ددپا مانند: ددشاهِژدر: تیرانوسوروس رکس ددخارژدر: اسپینوسوروس ددغولِژدر: جیگانتوسوروس ددغولژدر آرژانتینی: ماپوسوروس پیشوند[دَد ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ددپا مانند: ددشاهِژدر: تیرانوسوروس رکس ددخارژدر: اسپینوسوروس ددغولِژدر: جیگانتوسوروس ددغولژدر آرژانتینی: ماپوسوروس پیشوند[دَد] اگر از آغاز نامها بر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ددغولِژدر، غول اژدر ددمنش

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

غولدزد

پیشنهاد
٠

خارغولِژدر، غول اژدر خاردار، خاراژدها

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بازو اژدر، بازواژدر، غول اژدر گردن دراز اژدهای دراز گردن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در برخی فتادها ( نمونه ها ) : رو به= متمایل به این رنگ آبی رو به ( متمایل به ) سبز است.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رو به . . . هوا کم کم متمایل به گرمی ست. هوا کم کم رو به گرمی ست.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آرژانتینِژدر، آرژانژدر اژدر آرژانتینی، اژدهای آرژانتینی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خزنده پایان، پیشنهاد: سوسپایان؛ سوسپا= پا سوسماری، اژدهایان چارپا

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شاه اژدر، شاهژدر

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شاه اژدها، شاه اژدر، شاهژدها، شاهژدر

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تیز اِژدر، تیزژدر

پیشنهاد
٠

تیز اژدران، تیزِژدران؛ نشان دهنده تیزرو بودن این اژدهایان یا دایناسورها؛ تیزژدر= ولوسیراپتور

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خاراژدها، خاراِژدر، خارژدر

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شاخ اژدها، شاخژدها

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هم افزودن، همافزودن، همافزایی کردن، همافزایش. اثر افزایشی چند کنشگر بر یکدیگر، بگونه ای که برآیند اثر آنها باهم، از جمع اثر آنها به صورت تکی بیشتر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هم افزودن، همافزودن همافزایی کردن Synergize اثر افزایشی چند کنشگر بر یکدیگر، بگونه ای که برآیند اثر آنها باهم، از جمع اثر آنها به صورت تکی بیشتر اس ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سه شاخ اژدر، سشاخِژدر سه شاخ چهره، سشاخرو

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شاه اژدها، شاهژدها، شاهِژدر

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شاه اژدها، شاهژدها، شاهِژدر - سردسته اژدهایان ( دایناسورها ) -

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رانش افزایی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

همکارِگان، همکاره ها

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هم افزودن، همافزودن : این چند دارو اثر یکدیگر را می همافزایند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هم افزاییکی، هم افزایشی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

همافزا، هم افزاینده= سینرژیک همافزایی= سینرژی . # همافزودن ( بنواژ یا مصدر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیوسته با . . . همبسته به . . .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- هم افزا، همافزا=هم افزاینده= کنشگر یا عامل همافزایی - هم افزاییک، همافزاییک= مربوط به هم افزایی، همبسته با همافزایی؛ هر دو برابرست با synergistic

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هم افزانه، همافزانه همافزاگونه، همافزاوار

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

همیافتی، همیابی همپذیری

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

همیابی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رسش= بلوغ، بالندگی، پختگی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رسش= بلوغ رسیده= بالغ

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- گریزناپذیر، چاره ناپذیر، - ناگزیر، ناچار، ناچاره - ناگزیرانه، ناچارانه - رخدادنی - خداخواه، خداخواسته

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- زور - گریزناپذیر، نیروی گریزناپذیر - پیش بینی ناپذیر

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- زود - آنی، بیدرنگ - بدحال

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گریزپذیر، پرهیزپذیر

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بی درنگ، بیدرنگ

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

میزدان، شاشدان

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شاشدان، پیشابدان، مثانه

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

میزنای؛ میز= پیشاب، شاش نای= لوله میزنای لوله ای رگ مانند است که پیشاب را از گرده ( کلیه ) به میزدان ( مثانه ) می رساند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برانگیخته

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برانگیختگی، برانگیزش جوشش، جوش و خروش تب وتاب

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جوشی، جوششی، برانگیخته

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تک لُب پیشانی: لبِ پیشانیِ یک تکه ناهنجاری رویانی ( جنینی ) که در آن لب پیشانی مغز به دو نیمه راست و چپ تقسیم نمی شود و یک تکه می ماند که مرگ رویان ...

پیشنهاد
٠

تک لُب پیشانی: لبِ پیشانیِ یک تکه

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دوختگاه= جایگاه دوخت

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دوختگاه

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دوزندگی، درزیگری، خیاطی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مته، مته برقی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

انگ ساز، انگساخته اَنگ= تهمت دروغ، بدنامی ناخواسته

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خبرمایه

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گیادَروا= فیتوپلانکتون ، دروای گیاهی گیادروایان= فیتوپلانکتون ها زیا دروا= زئوپلانکتون، دروای جانوری

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گیادروا، گیادَروایان دروایان گیاهی، پلانکتون های گیاهی گیادروایان و زیا دروایان

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیا دَروایان دروایان جانوری پلانکتون های جانوری گیادروایان و زیا دروایان

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیادَروا= زئوپلانکتون زیا دروایان= زئوپلانکتون ها دروایان دربردارنده ی دو شاخه ی گیادرواران و زیادروایان هستند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیادَروا= زئوپلانکتون زیا دروایان= زئوپلانکتون ها دروایان دربردارنده ی دو شاخه ی گیادرواران و زیادروایان

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گیادَروا= فیتوپلانکتون گیادروایان= فیتوپلانکتون ها

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

درواخوار

پیشنهاد
٠

درواشناسی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دَروا= پلانکتون دروایان= پلانکتون ها دروا یا دروای واژه ای کهن به چم شناور، آویزان، سرگردان و. . است.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ریزگان : گروه های ریزتنی، گردهمایی های میکروبی، گردایه های ریزتنی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ریزتنی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گزاف آمیز، گزاف آلود، گزافه مند بیش از حد، بیش از اندازه

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

همادزی، همادزیست

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هَمادزی، همادزیست ( زیست کننده باهم ) گردایه ای از ریززیمانها ( گروههای ریزجاندار ) به همراه میزبان آنها را می توان همادزی نامید.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ریزجاندار، ریزاندامه ریزجانداران، ریزاندامگان= میکروارگانیسم ها

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیمان، گردایه ( مجموعه ) های بزرگ زیست گیتایی با گونه های گیاهی و جانوری ویژه.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ریززیمان، ریززیمانها گردایه هایی از ریزجانداران

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیست گیتاییک

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیست گیتایی

پیشنهاد
٠

گوارزی، گوارزیست، گوارزیان، گوارزیستان

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زبانزد یا فرواژه ی [مشت را تو رفتن]، گواژه ( کنایه ) از وادادن و کوتاه آمدن و یا رها کردن چیزی از روی نبود توانایی در بدست آوردن آن است. در جایی که ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کشمکش، ستیزه گویی، تنش

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گواژه، پوشواژه، گواژه= گوشه کنایه، سخن پوشیده و نارُک

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

"اسب زین کرده" استعاره از یک کار یا کنونه ( حالت ) آماده، ساخته پرداخته، لقمه آماده

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ساخته پرداخته اسب زین کرده

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تا کی بچه بودن و بچگی کردن؟! چه کارشناسی داشته باشی چه نداشته باشی باید پایبند و پاسخگو باشی، باید بزرگ بشی.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پِیآوا، پی آوا، واژه ای پیشنهادی ست به جای وُیس ( voice ) در پندارگاه ( فضای مجازی ) ، پیآوا= پیام آوا، آواپیام

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آوا، پِی آوا، پیآوا، به جای وُیس در پیامرسانها. پیآوا= پیام آوا زبان پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آوا، پِیآوا، پی آوا، پیام آوا

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مُشتی : رسولی با وی نامزد کردند با مشتی عشوه و پیغام. ( تاریخ بیهقی ) . از بیت المال بر او چیزی بازگشت ، اما مشتی زوائد فراهم نهاده اند. ( تاریخ بی ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مُشتی: تعدادی، مقداری پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند و مرد [ حسنک ] خود مرده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 184 ) . مشتی غوغا و مفسدان که جمع آمد ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مُشتی= یک مشت، اندکی، کمی، یک تعداد یا مقدار کم : پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند و مرد [ حسنک ] خود مرده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 184 ) . ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گمان برانگیز شدن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گمان برانگیز کردن، گمان برانگیز خواندن

پیشنهاد
٠

گمان برانگیز کردن، گمان برانگیز خواندن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گمان انگیز، گمان برانگیز

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گمان انگیز

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گمانمند

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بددرمان

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

با استواری، با شدت، با زور با خم به ابرو نیاوردن، نیرومندانه، با گام های استوار

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- استوارانه - بسیار، به فراوانی

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- بسی، بسیار - یکسره، سراسر - استوارانه، پافشارانه

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

با سپاس، سپاسمندانه، سپاسگذارانه

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- بسیار - پافشارانه - استوارانه

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٢

بخواست، به خواست، بخواسته

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پرتوان، پرزور، زورمند

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خَب، خف

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارگشا

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

کارگشا

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریزپرنده با زیرگروه های چارپر، ششپر، هشتپر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناآرامیها این واژه را می توان در بسیاری از فتادها به جای اعتراضات به کار برد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خودفروخته

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سختترین کیفر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاید گویا انگار

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شهر بوزآباد در نیمروز خاوری کاشان و یکی از بخش های شهر آران و بیدگل است که باشندگان آن به زبان پهلوی گویش راژی سخنور هستند. در بخشبندی های کشوری، ای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نام ابوزیدآباد یک نام من درآوردی حکومت عربگرا و تازی زده است، نام دیرینه و درست این شهر کهن در زبان راژی یا راجی، بوزآباد یا به گفته باشندگان آنجا بی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درود برخی دوستان ریشه ی واژه مویز را در آمیزواژه ی "مو آویز" ( =انگور آویخته ) دانسته اند. دیدمان دیگری که می توان در نگاه داشت آمیختگی واژه ی مو هم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرور مرزبان اگر مژه از موز به چم پوشش برگیری شده بود پیش از همه و درخورتر از همه باید به موی سر مژه گفته می شد که پوشاننده ی سر است و حتا به ریش گفته ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در کنونه ( حالت ) سخنگیر ( دوم کس ) بودن: بزرگوار، گرامی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این بنده خدا هم با این همه فشار چجوری داره زندگی می کنه آیا؟! یه آرامبخش کلونازپام با یه لیوان آب سرد بکش بالا تا با این همه فشار چشمات نزده بیرون! ت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[واژه ی باردار در پارسی یک واژه ی نوساز است] انگار مثلن واژه باردار تو همین صد سال گذشته ساخته شده! واقعا حیفه که این درافشانیها آراسته به چند بیت سر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

نامواژه ی کشمش از دو بخش کش و مش فراهم آمده؛ "کش" کوتاه شده کِشک یا کَشک بوده و واژه ی کشک همان خشک است، درواقع کشک که برای نامیدن دوغ خشک شده کاربرد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایزه=خاله دا - دای - دایه - دایک= مادر ایزه= پسوند کوچکساز است مانند دوشیزه، کنیز، مویز. دایزه= مادر کوچک، که برای خواهرِ مادر که همچون مادر دوم ی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دا - دای - دایه - دایک= مادر ایزه= پسوند کوچکساز مانند دوشیزه، کنیز، مویز دایزه= مادر کوچک، که برای خواهرِ مادر که همچون مادر دوم می ماند بکار رفته ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- خوارداشتی، خوارداشت= کوچک کردن، پست نمودن - خوارگونه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چندتا، تعدادی، مقداری ( کاربرد سبُک آلود ) از ایشان به رزم اندرون نیست باک چه مردان بردع چه یک مشت خاک. فردوسی ای روی تو چون باغ و همه باغ بنفشه خو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سَبُک آلود

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- چندتا، چنتا - یک مشت، یه مشت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وندها و ابزارهای بَستساز ( قیدساز ) برای قید شیوه یا حالت: - پسوند ان مانند گریان، خندان، لرزان، و. . . او گریان ( به حالت گریه ) آمدو خندان ( به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وندها و ابزارهای بَستساز ( قیدساز ) : - پسوند ان مانند گریان، خندان، لرزان، و. . . او گریان ( به حالت گریه ) آمدو خندان ( به حالت خنده ) رفت. - ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

سخنگو واژه ی سخنگو را می توان به جای روابط عمومی به کار برد هنگامی که می خواهیم بگوییم فلان کارمند، روابط عمومی سازمان یا شرکت ( بنگاه ) است. او س ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- مرده، بافتمرده این بافت مرده ( نکروز شده ) این اندام، بافتمرده شده. - بافتمردگی، بافتمیری، بافمیری، بافتمیرِش، مرگ بافتی بدبختانه بافتمردگی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بافتمیری، بافمیری بافتمیرش، بافتمردگی، مرگ بافتی

پیشنهاد
٠

زیبخشان گروه ب

پیشنهاد
٠

زیبخشان گروه ب

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیبخش، زی بخش واژه ی ویتامین از دو بخش ویتا ( Vita ) و آمین فراهم آمده است. ویتا واژه ای لاتینی به چم زندگی ست و آمین ( NH۲ ) ، آمیزه ای نیتروژن دار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گروه ب، ویتامین های گروه ب

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پسوند جایی، پسوند جایگاه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چگالش=فشردگی ژالش=ژاله ای شدن ( میعان ) برای پیشگیری از گنگی واژه، چگالش را برای ترادیس ( تبدیل ) شدن گاز به جامد بکار بریم و ژالش را برای ترادیس شد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

چگالش=فشردگی ژالش=ژاله ای شدن ( میعان ) برای پیشگیری از گنگی واژه، چگالش را برای ترادیس ( تبدیل ) شدن گاز به جامد بکار بریم و ژالش را برای ترادیس شد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترادیساندن= تبدیل کردن ترادیسیدن= تبدیل شدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترادیسیدن به جای تبدیل شدن ( ترادیسش ) ترادیساندن به جای تبدیل کردن ( ترادیسانش ) در سرمای زیر صفر، آب به یخ می ترادیسد. سرما، آب را به یخ ترادیسا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لِرد گرفتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لِرد کردن، ته نشستن، ته نشین شدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لِرد کردن= ته نشستن، ته نشین شدن، رسوب کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لِرد گرفتن= رسوب گرفتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لِرد به چم ته نشست، رسوب، دُرد لرد گرفتن= رسوب گرفتن لرد کردن= ته نشستن، ته نشین شدن

پیشنهاد
٠

لِرد آبرفتی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لِردان، دُردان

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در شیمی: ته نشستن، تهنشینی، تهنشینش ( رسوب کردن ) ته نشاندن، تهنشانی، تهنشانش ( رسوب دادن، باعث ته نشین شدن )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذشته رسا ( نقلی ) : کاری که در گذشته انجام شده ولی اثرش هنوز هست. نمونه: او به سفر رفته است ( هنوز هم در سفر است ) . من ناهار خورده ام ( هنوز سیر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارواژه ( فعل ) گذشته ی دور: کاری که پیش از یک زمان دیگر در گذشته روی داده است. رفته بودم خوانده بودی گرفته بود

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذشته دورتر، گذشته دورِ رسا ( بعید نقلی ) ؛ کارواژه یا فعل گذشته ی دورتر که آمیخته ای از گذشته ی دور ( بعید ) و گذشته ی رسا ( نقلی ) است. 🟢 این کار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذشته دورتر، گذشته دورِ رسا ( بعید نقلی ) ؛ کارواژه یا فعل گذشته ی دورتر که آمیخته ای از گذشته ی دور و گذشته ی رسا ( نقلی ) است. 🟢 این کارواژه ی گذ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیماریزانه ( بیماریزا - انه ) ، بیماریزایانه، بیماریزاوار، بیماریزاسان این ترکیزه ( باکتری ) ، بیماریزا نیست ولی بیماریزانه رفتار می کند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از واژه ی لیان به چم تابان، می توان دانشواژه ی " گرمالیان" را ساخت به جای [ترمولومینسانس]؛ گرمالیان: روشی که در آن با گرما دادن به برخی کانیها و رسید ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"گرمالیان" واژه " لیان" واژه ای پارسی به چم [درخشان، تابان] است جمشید کیانی نه که خورشید لیانی کز نور عیانی همه رخ عین سنائی خاقانی. آمیغ واژه ی گر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بُن شناسی، بنشناسی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکی نیست که واژه ی اُت یا اوت در ترکی برگرفته و کوتاه شده ی واژه ی آتش است که در سانسکریت هوتش و در پارسی تاجیکی اُتش واگویی می شود؛ این واژه در پار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"هرگز" واژه ی هرگز که کاربر مسعودی به جای واژه ی تازی ممنوع پیشنهاد دادند بسیار درخور و کاربردی است: سیگار کشیدن ممنوع= سیگار هرگز ورود ممنوع= ورود ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

اشک در نامواژه ی اشکان پیوندی با اشک که برآیند گریه است ندارد؛ این اشک کوتاه شده ی ارشک است، ارشک به ریخت آرش نیز کوتاه شده است. ارشک نامی ایرانی ست ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

باهم ببینیم تاریخنگاران درباره ی زبان آذربایگان چه گفته اند: ۱ ) ابن ندیم در کتاب خود الفهرست، برپایه سخن ابن مقفع ( سده یک هجری ) سرزمین های اصفهان، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دانشور، دانشمند

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

درود با سپاس از کاربر آرش کیانی برای خاستگاهها و بنمایه های روشنگرانه ای که نمایان کردند؛ حتا اگر این پسگشتها هم نبود نام اردشیر بابکان بنیانگذار شا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شناسایی، شناسش

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تبارسنجی، بن سنجی، بنیادسنجی بنشناسی، بنیادشناسی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به جای جنس و جنسیت ( نر و ماده ) ، واژه ی " ژاد" که دگردیسیده ی زاد است درخور می باشد. ژاد، بخش دوم یا تکواژ دوم واژه ی نژاد است؛ ژاد یا همان زاد، ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مایه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی نژاد از دو بخش فراهم آمده: ژاد، بخش دوم یا تکواژ دوم واژه ی نژاد است؛ ژاد یا همان زاد، بن گذشته ی بُنواژه ی زادن است که با پیشوند [نِ]، واژه ی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

به جای جنس و جنسیت ( نر و ماده ) ، واژه ی " ژاد" که دگردیسیده ی زاد است درخور می باشد. ژاد، بخش دوم یا تکواژ دوم واژه ی نژاد است؛ ژاد یا همان زاد، ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارساز

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

درود جناب ژ کسی که بخواهد آزادانه، رها بی وابستگی و به دور از تعصب چیزی فراگیرد فراخواهد گرفت ولی اگر در یک چارچوب بسته، خشک و کج وچوله ی پنداری که گ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابزاره

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزارنده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرفتاری، گره، پیچیدگی چالش

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابزارک، نوواژه ی ابزارک نه تنها بار نایی ( منفی ) ندارد که آوایِش و تلفظ آسان تری دارد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همیابی، همیافتی، همپذیری

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همیافتی، هم یافتی، همیابی، هم یابی، گاهی نیز در برخی فتادها ( موردها، نمونه ها ) می توان به جای تفاهم، واژه ی همپذیری را جایگزین کرد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریزجاندار، ریزاندامه به جای میکروارگانیسم، ریزاندامِگان به جای میکروارگانیسم ها

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریزاندامه، ریزاندامِگان= میکروارگانیسم ها

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسترساز، این واژه را می توان به جای [باعث] به کار گرفت.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بستر، بسترساز: ماده ی خوراکی، نمناکی و تاریکی، بستر یا بسترساز ( باعث ) رشد کپک خواهد بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارافزار به جای اپلیکیشن یا برنامه کاربردی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

در زمینه ی دانش رایانه و برای کاربردهای گوناگون: [کارافزار، برنامه، برنامک] زبان پارسی در ساخت دانش واژه ها بسیار پویاست و توان درونزایی بالایی دارد، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارافزار، برنامه. زبان پارسی در ساخت دانش واژه ها بسیار پویاست و توان درونزایی بالایی دارد، توانمندتر از انگلیسی و فرانسه که در بخشهای گوناگون دانش، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویناس در پهلوی واژه ی "ویناس" به چم جنایت و گناه به کار می رفت، این واژه در پارسی نوین به ریخت گناه که چم فراگیرتری دارد درآمده لیک می توان ریخت پهل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرشکوه، باشکوه، شکوهمند. هیچ ارزندگی و اهمیتی نداره که لاکچری درست است یا لاکشری یا لاکطری! ارزنده اینه که همگی بیاییم زبانمون رو از آسیب واژه های ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبکسر، سبکسار، سبک مغز

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی آبرو، سبک، سبکسر، بی فرهنگ، فرومایه، بدپوش، قرتی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیبا، قشنگ، باشکوه، شکوهمند، بافرهنگ، آبرومند، خوشپوش، خوش جامه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باشکوه، پرشکوه، شکوهمند، پر زرق و برق، چشمگیر، فریبنده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکوهمند، پرشکوه، ارجمند، بزرگوار، گرانمایه، بلندپایه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکوه، شکوهمندی، ارج، ارجمندی، بزرگواری، بزرگی، جایگاه، پایه، تراز

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلندپایه آبرومند، پرشکوه، شکوهمند، پرارج، ارجمند

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلندپایه، ارجمند، ارزشمند شکوهمند،

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشنامی، بزرگواری، بزرگی، ارزش، ارزشمندی، ارج، ارجمندی شکوه، شکوهمندی، جایگاه تراز و . . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبرو، آبرومندی، ارجمندی، بزرگواری، جایگاه، تراز، شکوه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تلکه: تله ک، تله ی کوچک، تله ی پندارین، تله ای فریبنده برای به چنگ آوردن پول و دارایی آدمهای خام

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فروگشت= کاتابولیسم، فراگشت= آنابولیسم

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بِهتَن، درست، تندرست

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بِهتَنی، درستی= سلامتی بهتن= سالم

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بِهتَن، درست، تندرست= سالم، سلامت بهتنی، بهبودی، تندرستی= سلامتی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
-١٣

برخی کژاندیش و کوته بین گمان می کنند اگر هر روز بیایند و به دیدگاه های درست و دانشورزانه نپسند ( منفی ) دهند می توانند راستی و حقیقت را بپوشانند یا گ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کژندیش، کج اندیش

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برقساز، برقزا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دهانبان، دهنبان

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بَرقبان

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برقبان

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

درود ریشه ی بنواژه ی قاپیدن درپایه "کَپ" است که امروزه به ریخت کف در بنواژه های [کف رفتن، کف زدن=ربودن، قاپیدن] هم دیده می شود. از ریشه ی کپ، بنواژ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"کشتمان" می توان از واژه ی کهن کشتمان برای جایی که هم کشتزار و هم پرورشگاه چارپایان است بهره گرفت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

همسنجی واژه های بازار و باجه ( بازچه ) : واژه ی بازار که در پهلوی واچار و وازار بوده در پارسی کنونی به ریخت بازار درآمده است. این واژه جدای از ریشه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرتابگر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بَشن ( bashn ) = تن، قد و قامت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برآمدن= طلوع کردن، برآمد و برآیش=طلوع

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

جناب یوسفی می توانی بگویی در کدام نسخه ی کهن و دستنویس واژه ی پهلوی را به ریخت پایگاوی نوشته است؟ شاید بگویی برو از خود جهانگیر تاوادیا بپرس! خب باشد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلی، دلبخواهی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اندیشه رها، آزاد، آرام

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

درود بر کاربر ذریه برای این خواسته می توانید از واژه های [نشیب یا نشیبگاه] بهره ببرید.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خورآمد برآمد خورشید یا طلوع خورشید

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خورشُد رفتن خورشید، فروشُد خورشید خورشد= غروب خورشید

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برآمد= طلوع خورآمد= آمدن خورشید، طلوع خورشید، sunrise فروشُد= غروب خورشُد= رفتن خورشید، غروب خورشید، sunset

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فروشُد= غروب خورشُد= رفتن خورشید، غروب خورشید، sunset برآمد= طلوع خورآمد= آمدن خورشید، طلوع خورشید، sunrise

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خورشُد فروشُد خورشید

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خورآمد، برآمدِ خورشید

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

"برآمد" برآمدن= بالا آمدن، برآمد= طلوع فروشد= غروب چو فردا برآید خور از خاوران برآئیم یکسر به مازندران. فردوسی. بس زود برآمد ز فلک کوکب سعدم چه سو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"فروشُد" فروشدن، پایین رفتن واژه ی فروشد به جای غروب و برآمد به جای طلوع. بس زود برآمد ز فلک کوکب سعدم چه سود که در وقت فروشد چو برآمد. مسعودسعد. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

از، از سرِ در برخی جاها " از" و "از سرِ" بجای به خاطرِ و به علتِ گریه او " از" خوشحالی ست. این سخن او "از سر" شکم سیری بود!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پیِ بهرِ

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

در پیِ بهرِ

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگرش پذیر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگرش پذیر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

درود پشیمان=پیشِمان این واژه در خاستگاهها و پسگشتهای کهنِ پارسی دری و پهلوی به ریخت پشیمان نوشته شده نه پیشمان. هرچند می توان گفت [پشی] ریخت دیگری ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیتی پرستی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرآمد، بلندپایه، پیشرفته

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مبدل شدن= دگر شدن، دگر گشتن، دگردیس شدن مبدل کردن= دگر کردن، دگرش دادن، دگردیس کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگر کردن، دگرش دادن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگر گشتن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پادکار، چاره جویی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پادکار، چاره جویی، واکنش

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

دوستمان مهر ورزیده فرمودند که فارسی کنونی پیوندی با پهلوی ندارد تنها شمارگان یکسان است بازمانده اش از کجا آمده خدا می داند لابد از ترکی آمده! بنده خد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

درود [ازم استدی] ترکی است؟!!! ازم ترکی است یا استدی؟ از ( افزونواژ یا حرف اضافه ) که ریشه در پارسی میانه یا همان پهلوی دارد، فرنام یا ضمیر چسبان _َ م ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشاره به= نمایاندنِ، نشان دادنِ

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب بی یون، آب یون زدوده، آب وایونیده فرآیند ساخت این آب با آب چکیده ( مقطر ) یکسان نیست، آب چکیده به روش چکانش ( تقطیر ) بدست می آید ولی آب یون زدو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی یون، یون زدوده، وایونیده، آب دیونیزه= آب یون زدوده، آب وایونیده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یونیده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وایونش، یونزدایش

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یون زدوده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب بی یون، آب یون زدوده فرآیند ساخت این آب با آب چکیده ( مقطر ) یکسان نیست، آب چکیده به روش چکانش ( تقطیر ) بدست می آید ولی آب یون زدوده به روش برق ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تبارگروه، تک گروه، واژه ی [تک گروه] گرته برداشته از هاپلوگروپ است ولی [تبارگروه] دانشی تر و چمرسان تر است. هر تبارگروه خود به چند زیرگروه و زیرشاخ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تبارگروه، تک گروه، واژه ی [تک گروه] گرته برداشته از هاپلوگروپ است ولی [تبارگروه] دانشی تر و چمرسان تر است. هر تبارگروه خود به چند زیرگروه و زیرشاخ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تبارگروه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
-١٦٤

زبان آذری گونه ای از پهلوی و نام زبان کهن مردم آذربایگان پیش از روامندی ترکی است. یاقوت حموی جهانگرد سده ۷ هجری: [زبان مردم آذربایجان فارسی معرّب اس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

درود واژه ی کیوت یک واژه ی پارسی میانه ( پهلوی ) ست به چم جعبه، صندوقچه. کیوت به چم بانمک و تودل برو و لوسِ بیمزه یا بامزه و. . . پیوندی با پارسی ند ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیمان شکنانه ( بندواژ یا قید ) ناسپاسانه، خیانتکارانه پیمان شکنانه: به روش پیمان شکنان، ویژگی کاری که از روی پیمان شکنی انجام گیرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناسپاسانه ( بندواژ یا قید ) به روش ناسپاسان، ویژگی کاری که از روی ناسپاسی انجام گیرد. نمک نشناسانه، خیانتکارانه، پیمان شکنانه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیمان شکنانه، ناسپاسانه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تلخیها، ناگواریها، ناخوشایندیها، بدبیاریها

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویژگانه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویژگانه، ویژگانه را می توان به جای [شخصی، خصوصی] به کار برد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمایی، توانی

پیشنهاد
٠

خودهوش خودهوشمند

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با سرافرازی، با سربلندی و افتخار

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرافرازانه سربلندانه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خودسامانی فرآیندی که در آن مولکول ها یا بخشهای بی جان، بی هیچ رهنودی از بیرون، به شیوه ی خودبه خودی ساختارهای سامانمندو پیچیده تر را پدیدار می کند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش یاخته ها ساختارهای ساده ای بودند که در زمین نخستین ( کموبیش۴ میلیارد سال پیش ) از خودسامانی مولکول هایی مانند رنا ( RNA ) و لیپیدها پدید آمدند. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش یاخته

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مردمباب، بابامردم

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پکنده، پکشی، پکیدنی، ترکنده، ترکیدنی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پُکاننده ( از پکاندن ) پکاننده= منفجر کننده، چاشنی، خرج باروت پکنده= منفجر شونده، پکیدنی، ترکیدنی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

پُکنده ( نام کُناک=اسم فاعل ) از پکیدن. این واژه می تواند به جای واژه تازی [منفجره=منفجر شونده] به کار رود. پکنده= منفجر شونده، پکیدنی، ترکیدنی پکا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پُکاننده ( از پکاندن )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پُکاننده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پُکنده ( از پکیدن ) ترکنده ( از ترکیدن )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

پُکنده ( از پکیدن ) ترکنده ( از ترکیدن )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدگیری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماتکان پکنده مادگان ترکنده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرفته ها، چنگ اندازیها، چنگ انداخته ها

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

هرچی ما میگیم الف باز این آقا میاد میگه انف! این همه نمونه ی تاریخی آوردم بازم می گویی ترکمن!!! این اشکانیِ پدر ترکمن شده ی جنابعالی کجا به ترکمنی چی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گره، گِرَک دُشپِل، دشوِل

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زورگیریها، چنگ اندازیها

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرفتن، به زور گرفتن، زورگیری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

نماینده کنشگر کارگذار گماشته کارساز پادو و. . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بافت چوبی با ریشه ای به جای بافت فیبری ( در گیاهان ) بافت پیوندی ( در گوشت ها )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بافت چوبی، بافت ریشه ای ( در گیاهان و ماده ی خوراکی )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاهی می توان از واژه های "ریشه ای" و یا "چوبی" به جای فیبری بهره گرفت. بافت چوبی یا ریشه ای به جای بافت فیبری در ماده ی خوراکی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بندگاه بجای بلاکچین و زنجیره ی بلوکی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بندگاه به جای بلاکچین و زنجیره بلوکی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاکشو= خاک شونده، تجزیه شونده، بازپاش= بازپاشنده، پوسپذیر= پوسنده، پوسیدگی پذیر، واکاوی پذیر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"خوراکمند" خوراکمند واژه ای پیشنهادی ست که از آن می توان به جای واژه ی تازی مغذی بهره گرفت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوراکمند= دارای ارزش خوراکی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

خوش فرجام، نیک فرجام، نیک انجام

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

[همراه با] یا [به همراهِ] به جای [به اضافه ی]: ناهار چلو کباب داریم به اضافه ی مخلفات. ناهار چلوکباب داریم همراه با دورچین.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

پگاه بِکام

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کم شنوایی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

درود دوستانی که خواستار پژوهش یا بررسی زبان پهلوی اشکانی اند می توانند این زبان را برروی سکه های یافت شده از زمان اشکانی بیابند و نیز در سفالنوشته ها ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

"شانه رو" به جای اتوبوس بی آر تی می توان از واژه ی شانه رو بهره گرفت. شانه رو: اتوبوسی که از شانه ی خیابان ( بخش کناری خیابان ) گذر می کند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"شانه رو" به جای [اتوبوس بی آر تی] می توان از واژه ی شانه رو بهره گرفت. شانه رو: خودرو و یا اتوبوسی که از شانه ی خیابان ( بخش کناری خیابان ) گذر می ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

"شانه رو" به جای متروباس یا اتوبوس بی آر تی می توان از واژه ی شانه رو بهره گرفت. شانه رو: خودرویی که از شانه ی خیابان ( بخش کناری خیابان ) گذر می کن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

در سانسکریت چند واژه برای دیوار هست و از آن میان واژه ی " varaṇa वरण" درخور نگرش است. بخش نخست این واژه ( var ) به گمان بسیار با [وار] در دیوار و wa ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

زیاب، زی آب= زیست آب، آب زندگی زیاو، زی آو

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

براندازی، سرنگونی= اسقاط، ساقط کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُشناب، نراب، منی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

الجزایر با نام باستانی [نومیدیا]

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زامه دان

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زامه راه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شوساب، گُشناب شوس= منی، نراب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شوسی، نرابی= seminal شوس، نراب= منی، semen

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شوس، نراب واژه ی پهلوی شوس به چم نراب، منی، گُشناب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

کیسَک

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"شوسار" شوسار واژه ای پیشنهادی ست به جای [پروستات] شوسار: واژه ی پهلوی شوس به چم منی و پسوند کُناکی ( فاعلی ) آر. شوسار= سازنده، آورنده ی شوس

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

"شوسار" نوواژه ی شوسار به جای پروستات شوسار: واژه ی پهلوی شوس به چم منی و پسوند آر به چم آرنده، آورنده است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

"شوسار" شوسار: شوس=منی - پسوند کُناکی ( فاعلی ) آر ⬅️ شوسار.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تَنمایه، تنمایه ( پروتئین ) : ماده ی سازنده ی تن جانداران

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

از نوواژه ی " تَنمایه" می توان به جای واژه ی پروتئین بهره گرفت. تنمایه= مایه یا ماده ی سازنده ی تن جانداران

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تَنمایه، "تنمایه" واژه ای پیشنهادی ست که می توان به جای واژه ی [پروتئین] به کارگیری کرد. تنمایه: مایه یا ماده بنیادینِ سازنده ی تن جانداران

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم مایِگی، هممایگی، هم مادِگی، هممادگی، ( هم ماده بودن، همجنس بودن ) همسانی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

هم مایِگی، هممایگی، همماییک، هم مادگی، هممادگی، هممادیک همماده بودن، هممایه بودن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

مایه، مایَک، ماته، ماتَک، ماده ( ماده ی سازنده ی یک چیز یا کالا ) ، ماتَک=ماده ( در پهلوی )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

هممایه، هم مایه، هممایَک، همماتَک، همماته ماتَک: در پهلوی= ماده، مایه، ماده ی سازنده ی یک چیز

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم مایه، هممایه، هم ماده، همماده همریخت

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

به اندام ( و یا بخشی از اندام ) پیوند خورده از یک جاندار به جانداری دیگر در همان گونه، "دگرپیوند" گویند. مانند کلیه پیوندی از یک انسان به انسانی دیگ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیوند زدنِ یک اندام یا بخشی از اندام یک جاندار به جانداری دیگر در همان گونه؛ مانند پیوند کلیه از یک انسان به انسانی دیگر یا پیوند قرنیه که بخشی از چش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بافتی است که از یک اندام جدا شده و به اندامی دیگر از همان تن پیوند می شود. مانند تکه استخوانی که از لگن بیمار برداشت شده و به یک استخوان شکسته ی کوت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خودپیوندی: پیوند زدن بخشی از اندام یک تن به اندامی دیگر از همان تن. مانند برداشتن تکه ای از استخوان لگن و پیوند زدن آن به یک استخوان شکسته که دچار ک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

شمارشی، سنجشی

پیشنهاد
٠

زیست زمین شناس برابر با biogeographer دانشمند و پژوهشگری که درباره ی زمین شناسیِ زیستی پژوهش می کند.

پیشنهاد
٠

زیست زمین شناسی برابر با biogeography زمین شناسیِ زیستی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیست زمین شناس زیست گیتانگار

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیست زمین شناسیک، وابسته به ( مربوط به ) زیست زمین شناسی وابسته به زمین شناسیِ زیستی . زیست گیتانگاریک وابسته به گیتانگاریِ زیستی یا جغرافیای زی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیست زمین شناختی، زیست گیتانگاشتی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیست زمین شناسی= زمین شناسیِ زیستی زیست گیتانگاری= گیتانگاری یا جغرافیای زیستی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

توریک، تورین تور . پسوند نسبت[یک]= توریک = توری مانند نزدیک، تاریک، باریک، تاجیک تور . پسوند نسبت[ین]= تورین مانند سنگین، آهنین، زرین و. . .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

می توان از واژه ی همتافت به جای [شبکه] بهره گرفت.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

پذیرفتن، پذیرا شدن سرافراز کردن، سربلند کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خودفروبینی خودبیزاری: حالت سخت خودفروبینی یا خودکم بینی

پیشنهاد
٠

نمایه قنداَفزایی یا نماگر قندافزایی یک دانشواژه ی پیشنهادی ست به جای [شاخص گلیسمیک یا گلایسمیک] نمایه یا نماگر قندافزایی: سرعت افزایش قند خون پس از ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قنداَفزایی به جای گلیسمیک یا گلایسمی. نماگر قندافزایی= شاخص گلایسمیک ، نماگر قندافزایی نشان دهنده ی سرعت افزایش قند خون پس از خوردن هر ماده ی خوراک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"قنداَفزایی" خوراکی هایی با نماگر قندافزایی بالا، قند خون را به تندی بالا می برند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نماگر قنداَفزایی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"نماگر قندافزایی" قنداَفزایی به جای گلیسمیک

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

نماگر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

درود بر جناب نقدی ارجمند نشان دادن خشم آشکار در برابر اینگونه آدمها که گفتید نه تنها اثربخش نیست که برآیند ناینده ( منفی ) هم دارد و شاید طرف را در ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پیوند خورده، پیوست شده

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

نشیمن، جاگیری، جایگیری خانه گزینی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سکنی کردن یا گزیدن یا یافتن= خانه گرفتن، جاگیر شدن، نشستن، نشیمن کردن سکنی دادن= خانه دادن، نشاندن، نشیمن دادن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نشستن، نشیمن کردن، جاگیر شدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

جاگیر شدن، نشستن، نشیمن کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

جا دادن، نشاندن، نشیمن دادن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

جاگیر شدن، نشستن، نشیمن کردن به جای اسکان یافتن. جا دادن، نشاندن، نشیمن دادن به جای اسکان دادن

پیشنهاد
٢

جاگیر شدن، نشستن، نشیمن کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

جاگیر شدن، نشستن، نشیمن کردن به جای استقرار یافتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

جاگیر شدن، نشستن، نشیمن کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

جاگیر شدن، نشستن، نشیمن کردن= مستقر شدن، استقرار یافتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

گریزگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

تاج مِهِل = کاخ تاج در نامواژه ی "تاج محل"، واژه ی محل که درست تر آن مهل است از واژه ی سانسکریت "مَهالَیَ महालय " به چم [ساختمان بزرگ، کاخ] است: مهال ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در بسیاری از فتادها ( موردها ) که واژه ی محل یا مکان بکار رفته، به جای آن در پارسی می توان از یکی از پسوندهای جایگه بهره گرفت: محل تولد= زادگاه، زادب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

پرورشگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

گذرگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

فروگاه، فروشدگاه، ایوارگاه

پیشنهاد
١

آشغالگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرامگاه

پیشنهاد
١

تخمخانه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

خورشگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

جدایشگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واگرایی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آوردگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی دیدارگاه را می توان به جای [محل ملاقات] بکار گرفت.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

دیدارگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرامشگاه، خوابگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پرستشگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماندگاه، پایگاه، ستاد

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

گردگاه، باشگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

گردهمایی ها

پیشنهاد
٢

خودروگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

ماندنگاه، ماندگاه، زندگیگاه، زیستنگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

ماندنگاه چون واژه ی اقامت بیشتر برای یک نشیمن گذرا ( ماندن ) در جایی بکار می رود پس زیستگاه و یا زیستنگاه چندان به جای اقامتگاه درخور نیست لیک واژه ...

پیشنهاد
٠

خودروگاه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

کارسرا، کارکده

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارسرا از این واژه می توان به جای [محل کار] بهره گرفت.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

شاید و توانستن به جای امکان داشتن و ممکن بودن شاید=امکان دارد=ممکن بودن [در جمله ی خبری]: امکان داره دوستم هم بیاد= شاید دوستم هم بیاد . توانستن=امک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نشدنی است، کار نشدی است

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میانپار، میان پار، واژه ا ی گزیده شده به جای سانترومر میانپار: بخشی از فام تن که رشته های دوک هنگام تقسیم یاخته ای به آن می چسبند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

امکان دارد= شاید ممکن است= شاید ممکنه ( یا امکان داره ) منم بیام. شاید منم بیام.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میانپار، میان پار

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وامواژه، وام واژه

پیشنهاد
٠

"فروواژه" فروواژه به جای اصطلاح عامیانه واژه ای که تنها در زبان مردم کاربردی است نه در نوشتار و ادب، واژه ی تراز پایین.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فروواژه، واژه ای پیشنهادی ست که می تواند به جای [اصطلاح عامیانه] به کار گرفته شود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژآمیخت

پیشنهاد
٠

زامه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زامه زایی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هله پوک= هلِ پوک، دانه ی هل تهی و پوک که نمادی از یک چیز بی ارزش یا کم ارزش است. زبانزدِ [دوست مرا یاد کن به یه هله پوک] به چمِ: ای دوست، هتا یک چی ...

پیشنهاد
٠

[دوست مرا یاد کن به یه هله پوک] هله پوک= هلِ پوک، چیز کم ارزش این زبانزد را به کسی گویند که به ویژه پس از بازگشت از سفر، دوست یا خوشاوند خودش را فرا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیازامه ای

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"گیازامه" = آنتروزویید زامه ( کامه ی نر ) در گیاهان پست مانند جلبک ها و سرخسها.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی لمس به چم بی حس و سست و فلج، همان واژه ی لَس است که در برخی گویش ها به ریخت لَسم واگویی شده و با واژه های لش، لاش و لاشه که اندریافت بی حسی و ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

واژه ی لَس به چم بی حس، همان است که در زبان مردمی [لمس] گفته می شود. لس با واژه های لش، لاش و لاشه که اندریافت بی حسی و ناپویایی در آنهاست همریشه اس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پگاه بِکام

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چِشته= طعمه خوراک اندکی که در دام نهند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیمروز خوش، نیمروز بکام

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیانه= اگزون، میانه= اینترون

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پگاه بِکام به جای صبح بخیر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پگاه بکام، روز خوش

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رِناتَن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چندلادی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیسَک

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی "میانه" به جای [اینترون]

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در زیست شناسی، واژه ی "بیانه" به جای اگزون برگزیده شده است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوگرایی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش هسته ای، جاندار پیش هسته ای

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش هسته ای

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همتا، همسان، همانند

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چلیپا

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"چلیپایی شدن" جابجایی ماده ژنتیکی هنگام زادآوری ( تولید مثل ) جنسی بین فامینَک یا کروماتیدهای غیر خواهر دو فامتن ( کروموزوم ) همسان است که منجر به فا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هنگامِ. . . در همگامِ. . .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قندنما، قندواره

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قندنما، قندواره

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کافتن= شکافتن، تجزیه قندکافت= شکافتن قند، قندکافت به جای گلیکولیز

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"قندکافت" کافتن= شکافتن، تجزیه قندکافت= شکافت قند

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوگلوکززایی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوگلوکززایی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به سیفلیس دچار شدن، سیفلیس گرفتن، ( زبانزد ناسزاگونه )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوردن ( به لحن ناسزاگونه و زننده )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشنام آمیز، ناسزاگونه، زننده

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشنام آمیز، ناسزاگونه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برتری جو، فزونخواه، جاه پرست، زورجو

پیشنهاد
٠

تیغبرگِ خارزبان، کاکتوس خارزبان= تیغبرگ زبان مادرشوهر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برتری جویی، برتری خواهی زورجویی، زورگرایی، فزون خواهی، جاه پرستی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برتری جو، برتری خواه زورجو، زورگرا، فزون خواه، جاه پرست

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازآغاز کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازآغاز

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

جناب ملاقات و تلاقی لغات! عزیز باور کن ما در زبان پارسی واژه ای به نام کانسپت نداریم، نیست نداریم؛ چیه هر واژه ای رو باز می کنیم هی این واژه ی کذای ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"ویژه خوار" در زمینه های اداری، سیاسی و اقتصادی، نامواژه ی ویژه خوار نشان دهنده ی کسی ست که از جایگاه خود برای دستیابی به منابع، امکانات یا فرصت های ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویژه خواری ویژه خواری به چم بهره گیری از امتیازها یا موقعیت های ویژه برای بدست آوردن سودهای شخصی است. این فرواژه بیشتر در زمینه های اداری، سیاسی و ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"فرواژه" فرواژه، واژه ای پیشنهادی ست که می تواند در برخی نمونه های کاربرد واژه ی [اصطلاح]، به جای آن به کار رود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیره سرانه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"نوید" واژه ی نوید در بنیاد به چم خبر است لیک این واژه در پارسی نوین به چم خبر خوش و مژده به کار می رود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریافته= متوجه، متوجه شدی؟= دریافتی؟

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی [روشن] را می توان به جای ملتفت به کار برد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

مایه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیش دریافتی، بیش گرفتی، بیش گیری

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیش باری

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیش تیمارگر، بیش پرستار

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیش تیماری

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیش نرخی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیش انگیزش

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جداچاپ

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

جداچاپ

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

تبارنامه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تبارنامه، دودمانه، خاندا ن نامه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

کدیوَری= ریاست، کدیور= رئیس

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"کدیوَر" واژه ی کدیور در بنیاد به چم ( معنی ) کدخدا و دهبان و رئیسِ ده است لیک با گسترشِ چمِ واژه، می تواند به جای واژه ی رئیس نیز به کار رود. کدیور ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کدیوَر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویژگی نامیزه سازی، ویژگی نامیزه گری

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامیزه سازی، نامیزه ساختن نامیزه= امولسیون، نامیزه ساز= امولسیفایر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامیزه ساز= امولسیفایر، نامیزه= امولسیون

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"نامیزه ساز" نامیزه= امولسیون نامیزه ساز= امولسیفایر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامیزه پذیر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامیزه ساز

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامیزه ساختن، نامیزه کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامیزه، نامیزه یا ناآمیزه همان ناآمیخته است. نامیزه نوواژه ای ست به جای امولسیون.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در دانش شیمی می توان از یکی از واژه های زیر به جای سوسپانسیون و تعلیق بهره گرفت: شناوری، غوته وری، آب آویزش، آب ویزش، آویزش

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در دانش شیمی می توان از یکی از واژه های زیر به جای سوسپانسیون و تعلیق بهره گرفت: شناوری، غوته وری، آب آویزش، آب ویزش

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برخی از، شماری از

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برخی، شماری

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگهبانی، نگاهبانی، پاسداری، پاسبانی، نگهداشت

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کار گذاشته شدن، گذاشته شدن، گذارده شدن، نهاده شدن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دمان، گاهان

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیستی فراورده های خوراکی زیستی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پژوهشگاه" واژه ای که می تواند به جای [انستیتو] به کار رود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

"گریزانه" گُریزانه نامی ست که به جای سانتریفیوژ گزیده شده است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپاس از جناب طاهری برای نشان دادن پیوندی که میان واژه های گرد، گارد، گاردن و پرگار می تواند باشد. ولی خب من این را شوندی ( دلیلی ) نمی یابم برای این ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پادآسیمیک= پاراسمپاتیک آسیمیک= سمپاتیک

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پادآسیمیک" پاد آسیمیک واژه ای برگزیده به جای پاراسمپاتیک است. آسیمیک= سمپاتیک

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آسیمیک= سمپاتیک پادآسیمیک= پاراسمپاتیک

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" آسیمیک" آسیمیک، واژه ای برگزیده شده به جای سمپاتیک است. آسیمیک= آسیمه ای آسیمه=هراسان، آشفته - - - پاد آسیمیک= پارا سمپاتیک

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"همایه" به چم [به هم آمده، به هم پیوسته] است که همان چم سیناپس را داشته و جایگزین این واژه است. پس همایه ای، پس هماییک= پس سیناپسی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تارنویس

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تارنوشت= وب لاگ، تارنویس= بلاگر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارتند از . . . = اینهایَند . . .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فَرداد، فردادنامه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فَرداد، فردادنامه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمایی، نمایشی، گاهی نیز می توان واژه ی [نمادین] را جایگزین کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

"گرته" از واژه ی گرته به جای کُپی می توان بهره گرفت. گَرته ( گرده ) ، همان گرده زغال است که برای طرح و نگاره برداری از چیزی روی کاغذ می مالیدند و به ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از واژه ی گرته برداری می توان به جای کپی برداری بهره گرفت.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"چین چسب" به جای کات پیست ( cut paste )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چین چسب

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"گرته چسب" به جای [کپی پیست] "چین چسب" به جای [کات پیست]

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

"گرته چسب" به جای [کپی پیست]، گرته= کپی، "چین چسب" به جای [کات پیست]

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آسیب، آزار، گزند، دُژآیند، دُشایند، دژآمد، دشامد، بدآمد، = عوارض، مانند: آسیب یا آسیب های دارویی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موجگیر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرفتن، خط دادن، موج دادن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

گیرندگی، موج دهی، موجگیری

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مردم، مردم آشغال ساز بی رودرواسی مردم یعنی همین من وشمایی هستیم که از ارزش انرژی ناآگاهیم یا خودمون را به بی خیالی می زنیم، به سادگی و بی رویه بنزین ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

سحری= پگاهانه افطار= روزه گشا

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افطار= روزه گشا سحری= پگاهانه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سوبار!!! لابد پیشینه ی خودرو سوبارو هم برمی گردد به نام سواریی که سوبارها سوار می شدند. زمانی پنج هزار واژه ی همسان داشتند اینک شد صدها! و همچنان شن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایایخبندان یخزده ماندن خاک به مدت دو سال یا بیشتر در یک سرزمین که بیشتر در سرزمین های قطبی دیده می شود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پایایخ یا پایایخبندان" اگر خاک در یک سرزمین، دو سال یا بیشتر یخزده بماند به آن پایایخ یا پایایخبندان گویند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

پایایخبندان، پایایخ

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"باجه" به گمان فراوان کوتاه شده ی واژه ی پارسی [بازچه] است به چم [باز کوچک، دریچه ی کوچک]. واژه ی بازچه در یک فرایند زبانی پیش بینی پذیر به باجه دگر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایینرو، پایین رو

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بالارو، در برخی جاها می توان از واژه ی [بالارو] به جای صعودی بهره برد. کولون بالارو= کولون صعودی کولون پایینرو= کولون نزولی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تارنوشت= وبلاگ، تارنویس= بلاگر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر برآوردن= ظهور کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر برآوردن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"نشانگر" واژه ی نشانگر به جای کیت آزمایشگاهی به کار می رود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

ارزنده، ارزندگی به چم Importance

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سِهره

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"رایمند"، رای مند، خنک مرد داننده ی رای مند/به دل بی گناه و به تن بی گزند. اسدی توسی ( سده ی ۴ه ش )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یَخِش، یخزدگی، یخ زدن، یخیدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یخکِش= یخزده، منجمد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

در زبان عامیانه، واژه ی یخکِش به جای یخزده و منجمد به کار می رود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

درود بر شما و سپاس از نوشتار جناب پادپان واژه ی انویژگ که در نوشتار گویا به [ناجی] برگردان شده را گمان می کنم به واژه ی پارسی آویژه یا اَویژه ( اویژ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

"مَرواژ" مرواژ به جای فرواژه یا اصطلاح [جمله] در رایش ( ریاضی ) . مرواژ، واژه ای پیشنهادی ست که از دو بخش مر ( =شماره ) و واژ ( =واژه ) فراهم آمده ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"مَرواژ" مرواژ به جای فرواژه یا اصطلاح [جمله] در رایش ( ریاضی ) . مرواژ، واژه ای پیشنهادی ست که از دو بخش مر ( =شماره ) و واژ ( =واژه ) فراهم آمده ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی یار در زبان پهلوی به ریخت اَیار و در اوستا به ریخت اَوَر است. واژه ی اَوَر را می توان همان آور دانست از بُنواژه ی آوردن. اَور=آور=آورنده جدا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخنورانه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم اندر دژش کشمند و گیا درخت برومند و هم آسیا فردوسی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

یه بنده خدایی می گفت در روز ولنتاین به همدیگه کتاب هدیه بدید رابطه نیاز به کتاب! داره نه عروسک. کتاب ابزار فرهنگه و کتاب خوب می تونه بهترین هدیه باش ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

به دنبال نوشته جناب مدیاتک قیز یا کیز ترکی به چم دختر، به گمان بسیار از واژه ی کنیز در پهلوی و پارسی گرفته شده به چم دختر کوچک. Beyin به چم مغز در ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

نام بنیادین بوم بندر عباس و پیرامون آن از جمله آبخوست ( جزیره ) و دریای جنوبی آن در درازای تاریخ از دوران ساسانی و اسلامی تا قاجار، "هرمزد یا هرمز" ب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاربند، کارگزار، پاکار؛ اگر پند ما را شوی کاربند/ همیشه بماند کلاهت بلند فردوسی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"زیرچاپ" نوواژه ی دیگری به جای کاربن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راه انداختن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راه اندازی؛ راه انداختن= استارت زدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرخرگهای تاجی یا کرونری، دو سرخرگ پایه ای قلب اند که به ماهیچه های قلب خونرسانی می کنند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرخرگهای تاجی یا کرونری دو سرخرگ پایه ای قلب اند که به ماهیچه های قلب خونرسانی می کنند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چابَرگ به جای کاربن؛ چابرگ: چاپ برگ، برگه ای برای چاپ همزمان آنچه می نویسیم. - واژه ی پیشنهادی دیگر به جای کاربن، نوواژه ی [زیرچاپ] است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"چابَرگ" چابرگ نوواژه ی پیشنهادی به جای کاربن است. چابرگ: چاپ برگ، برگه ای برای چاپ همزمانِ آنچه می نویسیم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"زغالین" زغالین نوواژه ای ست که به جای واژه ی بیگانه ی گرافیت پیشنهاد می شود. زغالین= از جنس زغال، ماده ای با پایه ی کربن، گرافیت

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"زغالین"، زغالین ( =از جنس زغال ) به جای گرافیت

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پِیزُگ" از واژه ی زغال یا زگال می توان نوواژه ای به جای واژه ی کربن برساخت. پِیزگ نوواژه ای پیشنهادیست به جای واژه ی کربن. پِیزگ: پی=پایه - زُگ=زگ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پِیزُگ" از واژه ی زغال یا زگال می توان نوواژه ای به جای واژه ی کربن برساخت. پِیزگ نوواژه ای ست به جای واژه ی کربن. پِیزگ: پی=پایه - زُگ=زگال، زغال ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از واژه ی زغال یا زگال می توان نوواژه ای به جای واژه ی کربن برساخت: "پِیزُگ" پِیزگ: پی=پایه - زُگ=زگال، زغال. پیزگ= کربن، گوهر یا عنصری که پایه ی سا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پِیوا" پِیوا نوواژه ای ست که به جای واژه ی نیتروژن پیشنهاد می شود. پیوا: پِی=پایه - وا=وای=هوا [وا، وای، وایو] نامواژه هایی ست که در اوستایی، سانسک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پِیوا" پِیوا نوواژه ای ست که به جای واژه ی نیتروژن پیشنهاد می شود. پیوا: پِی=پایه - وا=وای=هوا [وا، وای، وایو] نامواژه هایی ست که در اوستایی، سانسک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پِیوا" پِیوا نوواژه ای ست که به جای واژه ی نیتروژن پیشنهاد می شود. پیوا: پِی=پایه - وا=وای=هوا [وا، وای، وایو] نامواژه هایی ست که در اوستایی، سانسک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمزا، آبزا، اُوزا

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نهادینگی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"نهادینگی" واژه ی پیشنهادی به جای تثبیت

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نَهِش، نهادینگی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نهادینه، نهاده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستیازی، ( کارواژه ) دست یازیدن= دست درازی کردن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

تُنگ= کوزه ی آب، پارچ؛ واژه ی تُنگ، همریشه با واژه ی تانک یا تانگ ( =مخزن آب ) در پهلوی است که در پارسی دری به ریختهای تُنگ و تونکه به چم آوند و کوز ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از پسوند گان می توانیم به جای جات بهره گیریم که نشان دهنده ی انواع یک چیز باشد: میوه گان= انواع میوه؛ به جای میوه جات سبزیگان= انواع سبزی؛ به جای سبز ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از پسوند "گان" می توان برای نشان دادن انواع یک چیز بهره گرفت: میوه گان= انواع میوه، آنچه را که میوه شمارند؛ به جای میوه جات. سبزیگان= انواع سبزی؛ به ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

ماژیک هایلایت= نِیفام نشانگذار

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

"نِیفام" نِی فام، واژه ی پیشنهادی گروه [جاوید پاژین] است به جای ماژیک؛ نیفام= نیی که دارای فام=رنگ است. و نیز نوواژه ی پَرَنگ: پر رنگ.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترشیگان= انواع ترشی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبزیگان= انواع سبزی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میوه گان= انواع میوه؛ واژه ی میوه گان جمع میوه نیست بلکه نشانگر انواع میوه است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

میوه گان= انواع میوه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میوه گان= انواع میوه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

نوشتِگان، سخنگان

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آگاهگر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آگاهگر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

نمونه هایی از کاربرد واژه ی "هنگ" به چم هوش، دریافت، دانایی، زیرکی در سخنگان کهن: که او را سپارم به فرهنگیان/که دارد سرِ مایه و هنگ آن. فردوسی یکی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

"سخنگان" سخن . پسوندِ گان؛ پسوند گان در برخی کاربردها همچم با پسوند گاه است و نشانگر جا و مکان: هرمزگان، آذربایگان، گلپایگان، شاپورگان، دلیگان، شادگا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"سخنگان" سخن . پسوندِ گان؛ پسوند گان در برخی کاربردها همچم با پسوند گاه است و نشانگر جا و مکان: هرمزگان، آذربایگان، گلپایگان، شاپورگان، دلیگان، شادگا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

آگاهگری، آگاهنمایی به جای اِعلام، اعلام کردن= آگاهاندن، آگاه کردن، اعلام کننده= آگاهگر،

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چنگ، چنگال چنگار= بدخیمی، سرطان بدخیم متاستاز دادن= چنگ انداختن؛ ! هنگامی که چنگالهای خدا، رویاننده و گشاینده ی بال پرواز برای چسبندگان به زمین می شو ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چندریختانه، چنددیسانه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چندریخت، چنددیس، چندیس

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریخت شناس، متخصص ریخت شناسی، Morphologist

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریخت شناس، ریختشناس

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریخت شناسانه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریخت شناسیک

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مُرده ریغ، مرده ریخت؛ ریغ و ریگ از ریخت گرفته می شوند، مرده ریگ= چیزی که از مرده ریخته. [ریغو=ریخو=کسی که پیاپی درحال ریختن از پشت است]

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

دِرَخت! پیشوند د ( به چم بسیار ) - رخت، راخت=راست، راز، رای دراختن=درازیدن=دراز شدن دراختن=دراستن=بسیار راست شدن=دراخت ( درخت ) شدن؛ دِرُختن=دِرُستن= ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نهاد، مانند نهاد کارگزار یا انجامگر به جای قوه ی مجریه!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارگزار، انجامگر، انجامنده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نهاد کارگزار، نهاد انجامگر؛ واژه ی مجری و مجریه، نام کُناک ( نام فاعل ) است و برای برابرگزینی نیازی به پسوند /ی/ نیست.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامواژه ی "میاندار" را به جای [مجری] نیز می توان به کار برد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میانداری= اجرا میاندار= مجری

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

میاندار

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

میاندار= مجری، میانداری= اجرا

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

جناب فرتاش، دریغ از واژه ی [انگلیسی دوست] که انگلیسی زده! انگلیسی خورده و عن گلیسی اوق زده.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"بایدنباید" ( برای کسی ) تعیین تکلیف کردن= بایدنباید کردن، بایدنباید گفتن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نژندانه، پرخاشگرانه، افسرده وار

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوم فرهنگ، بومفرهنگ، بومهنگ؛ بومفرهنگ به چم گردآیه ( مجموعه ) ای از فرهنگ ها، باورها، و نگرش ها است که در پیوند با بوم و زیستگاه مردم هر سرزمین پدید ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوم فرهنگ، بومفرهنگ، بومهنگ؛ بومفرهنگ یک واژه ی پیشنهادی است به جای ژئوکالچر. به چم گردآیه ( مجموعه ) ای از فرهنگ ها، باورها، و نگرش ها است که در پ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوم فرهنگ، بومفرهنگ، بومهنگ؛ بومفرهنگ ( ژئوکالچر ) به چم گردآیه ( مجموعه ) ای از فرهنگ ها، باورها، و نگرش ها است که در پیوند با بوم و زیستگاه مردم ه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرپل زهاب زهاب، زهاو، زاب، زاو؛ زهیدن به چم زاییدن و نیز تراویدن است: قوتت از قوت حق می زهد ( می زاید ) /نز عروقی کز حرارت می جهد. مولوی. زهاب یا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"نوشتِگان" نوواژه ای ست پیشنهادی به جای corpus. مجموعه نوشته ها و مقاله هایی که در یک پژوهش از آنها بهره گیری می شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوشتِگان

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تولید، محصول= فرآورده، تولیدی= فرآوری؛ شرکت تولیدی= بنگاه فرآوری، بنیاد یا بُنلاد فرآوری

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تولید: فرآورده، تولیدی: فرآوری؛ شرکت تولیدی= بنگاه فرآوری، بنیاد یا بُنلاد فرآوری

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

بنگاه، بنیاد، بنلاد، واژه ی بُنلاد به چم بنیاد است، از این واژه ی کهن می توان ویژه مندانه به جای واژه ی شرکت و کمپانی بهره گرفت، هرچند که بنگاه و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" اَبَربُنگاه" ابربنگاه یک نوواژه ی پیشنهادی ست که می توان به جای واژه ی بیگانه ی کنسرسیوم به کار گرفت.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابَربنگاه، ابربُنلاد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

اَبَربنگاه، ابربُنلاد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بنگاه، بنیاد، بنلاد، واژه ی بُنلاد به چم بنیاد است، از این واژه ی کهن می توان ویژه مندانه به جای واژه ی شرکت بهره گرفت، هرچند که بنگاه و بنیاد هم ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بنگاه، بنیاد، بنلاد، واژه ی بُنلاد به چم بنیاد است، از این واژه ی کهن می توان ویژه مندانه به جای واژه ی شرکت بهره گرفت، هرچند که بنگاه و بنیاد هم ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همگِرد یا مجموعه ی دینی - آیینیِ دوراونتاش پیرامون ۱۲۵۰ سال پیش از زایش مسیح ( ۱۲۴۰–۱۲۷۵ پ. م ) ، در دوران شاه ایلامی اونتاش ناپیریشا، در ستایش"اینشو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرانروب با پوییدن در کرانه و آب های کم ژرفا، آشغالهای درشت مانند چوب، بطری و پلاستیک را گردآوری کرده و در انباشتگاه یا مخزن خود می ریزد. این دستگاه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"کرانروب" کَران روب دستگاهی ست برای پاکسازی کرانه ها؛ دستگاهی چرخدار یا زنجیری که در کرانه ی دریا و نیز پهنای کم ژرفای دریا روانه شده و آشغالها را ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستگاهی برای پاکسازی کرانه ها؛ دستگاهی چرخدار یا زنجیری که در کرانه ی دریا و نیز پهنای کم ژرفای دریا روانه شده و آشغالها را از ماسه جدا و گردآوری می ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرانروب

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نارسایی، کمبود، سستی، کاستی، کمتوانی، ناتوانی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاستی ها، کمبودها، نارسایی ها، ناتوانی ها، سستی ها

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برتریها، توانمندیها= نقاط قوت، کاستیها، ناتوانیها، کمبودها، سستیها= نقاط ضعف

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برتری، توانمندی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کنونی، گذران، درگذر؛ هنگامی که واژه ی جاری در گزاره هایی مانند سال جاری، هفته ی جاری، روند جاری و. . . به کار می رود به جای آن می توان از یکی از جایگ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"فرستمان" به جای اداره پست

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در رایش ( ریاضی ) : سینوس= تپش ( موج تپشی ) کسینوس= واتپش تانژانت= سوده ( مماس ) کتانژانت= واسوده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در رایش ( ریاضی ) : سینوس= تپش ( موج تپشی ) کسینوس= واتپش تانژانت= سوده ( مماس ) کتانژانت= واسوده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در رایش ( ریاضی ) : سینوس= تپش کسینوس= واتپش تانژانت= سوده ( مماس ) کتانژانت= واسوده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در رایش ( ریاضی ) : سینوس= تپش کسینوس= واتپش تانژانت= سوده ( مماس ) کتانژانت= واسوده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامواژه ی تانک در جایگاه یک جنگ افزار: در جنگ جهانی یکم، انگلیسی ها برای نخستین بار از واژه ی تانک ( tank ) برای نامیدن این ابزار جنگی بهره بردند. ع ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

نامواژه ی تانک در جایگاه یک جنگ افزار: در جنگ جهانی یکم، انگلیسی ها برای نخستین بار از واژه ی تانک ( tank ) برای نامیدن این ابزار جنگی بهره بردند. ع ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

واژه ی تانک به چم ظرف یا مخزن آب، یک واژه ی هندوایرانی ( آریایی ) است. در نوشتارهای دینی زرتشتی و نوشته های تاریخی ساسانی واژه ی تانک یا تانگ نشانگر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی تانک به چم ظرف یا مخزن آب، یک واژه ی هندوایرانی ( آریایی ) است. در نوشتارهای دینی زرتشتی و نوشته های تاریخی ساسانی واژه ی تانک یا تانگ نشانگر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

واژه ی تانک به چم ظرف یا مخزن آب، یک واژه ی هندوایرانی ( آریایی ) است. در نوشتارهای دینی زرتشتی و نوشته های تاریخی ساسانی واژه ی تانک یا تانگ نشانگر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبگیرک

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

کنجه به چم دختر دگردیسیده ی همان واژه ی پهلویِ "کنیچک" است که در برخی گویش ها مانده است. کیجا در مازنی، کِچ در کردی، کنجه در سیستانی، کنیز در پارسی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاهی می توان از بُنواژه های [واداشتن، وادار کردن] به جای تحریک کردن بهره برد: سربازان با شلیک هوایی، دشمن را به واکنشی زودهنگام تحریک کردند. سربازان ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"فرازین" فرازین: فراز زین، زین یا صندلی که بر فراز کوه ها می رود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"فرازین" فرازین: فراز زین، زین یا صندلی که بر فراز کوه ها و دره ها می رود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

دُشرویش، دژرویش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگررویش= متاپلازی، نورویش= نئوپلازی، دُژرویش= دیسپلازی

پیشنهاد
٠

دگررویش روده ای

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دُژرویش، دشرویش، رُستن و رویشِ ناهنجار و بدریخت نورویش= نئوپلازی بایسته است که واژگان بیگانه را از آموزش کنار بگذاریم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نو رویش، نورویش= نئوپلازی، نورسته= نئوپلاسم

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نرخ شار، درصد شار

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شار به چم ( معنی ) جریان، مانند آبشار ( جریان ریزشی آب ) ، سرشار ( جریان سرریز ) ، شُرشُر آب ( جریان آب، روان آب ) ، شُره کردن ( جریان یافتن، روان ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گوی چرخ، گویچرخ، Guycharkh

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

لایه نگاره، نگاره؛ فرتور به دست آمده از دستگاه لایه نگار ( سی تی اسکن )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگاره، لایه نگاره؛ نگاره ی به دست آمده از دستگاه لایه نگار ( سی تی اسکن )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

می توان این واژه ( ترارَوی ) را به جای ترانزیت به کار گرفت. تراروی یا ترانزیت= جابجایی کالا و مسافر در دو سوی مرز بی پرداخت هزینه ی گمرکی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

ترارَوی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"انه" پسوند بندواژ ( قید ) ساز نیز است مانند: خردمندانه= از روی خرد نابخردانه= از روی بی خردی سرمستانه= از روی سرمستی و. . .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کودن وار، کودنوار مانند کودنها، نابخردانه،

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیبال یا نوکپایه ( نوک پایه ) ، بخشی باریکی از سر پرنده که پیوندگاه نوک و سر پرنده است. سیبال از جنس پوست یا غضروف بوده و سوراخهای بینی روی آن جای د ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوکپایه یا سیبال بخش بالایی نوک پرنده است همان بخش پوستی یا غضروفی که سوراخهای بینی پرنده روی آن جای دارد و پیوندگاه نوک با سر پرنده است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توان آور

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توان آور

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پِی بستگی، پیبستگی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پِیبسته ها، پیبستگان

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

دوست گرامی، واژه ی قاشق، تازیده ( معرب ) و دگردیس شده ی همان کاپچه یا کپچه است که در پهلوی به ریخت کپچک بوده است. کاپچک - کاچک - قاشق. در روند تازی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

به گمان من، از پیشنهادهای کاربر بیرانوند، واژه ی پیشنهادی "گوی چرخ" از همه بهتر است. گویچرخ

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاهیدگی به جای آتروفی، کاهیده= آتروفیک

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاهیده، کاسته

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاهیدگی، کاستگی؛ شاید واژه ی [کاستگی] بهتر باشد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاهیدگی، کاستگی، کاهش؛ واژه ی تحلیل آنجا که به چم [آب رفتن] است می تواند یکی از واژه های بالا را جایگزین خود ببیند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زنگزایش یا ژنگزایش؛ زنگزا یا ژنگزا= اکسیدزا= اکسیژن.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژنگان

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" ژنگزده" یا " ژنگزوده" نوواژه ی [ژَنگزده] به جای اکسیژنه. ژنگ= زنگ= اکسید، ژنگزا= زنگزا= اکسیدزا= اکسیژن. ژنگزده= زنگزده= آمیخته با ژنگزا یا اکسی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" ژَنگزا"؛ ژنگ یا زنگ به چم اکسید است، ژنگزا= اکسیدزا= اکسیژن. واژه ی ژنگزا را می توانیم به جای اکسیژن به کار ببریم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

گاهی [جا خوردن] را هم می توان به جای تعجب کردن به کار برد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" ژَنگزا کاهی" به جای هایپوکسی؛ ژنگزا= زنگزا= اکسیدزا= اکسیژن. کاهی= پسوندی برای نشان دادن کاستی. ژنگزاکاهی= هایپوکسی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" ژَنگزا"؛ ژنگ= زنگ= اکسید، ژنگیدن= زنگ زدن= اکسید شدن. ژنگزا= اکسیدزا= اکسیژن، ژنگزا نوواژه ای ست که می توانیم به جای واژه ی اکسیژن به کار بریم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژنگزا کاهی، ژنگزا= زنگزا، اکسیدزا، اکسیژن، کاهی: پسوندی برای کاسته شدن. ژنگزاکاهی= کاهش اکسیژن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژنگزا کاهی، ژنگزا= زنگزا، اکسیدزا، اکسیژن، کاهی: پسوندی برای کاسته شدن. ژنگزاکاهی= کاهش اکسیژن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژنگزا کاهی؛ واژه ی ژنگزا ( =زنگزا، اکسیدزا ) را می توان به جای اکسیژن به کار گرفت. پسوندِ [کاهی] نیز چم کاسته شدن را می رساند. ژنگزاکاهی= کاهش اکس ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاکبردار

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغزینه، واژه ی مغزینه را نیز می توان به جای بصل النخاع پیشنهاد داد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیازمغز، مغز همراه با بصل النخاع و نخاع همانند یک گیاه پیازدار است؛ مغز همچو تنه ی گیاه، بصل النخاع مانند پیازِ آن و نخاع همچون ریشه ی گیاه است؛ بنا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رِشتمغز، ریشمغز؛ مغز رشته ای، مغز رشته رشته، ریشه ی مغز چراکه رشته های عصبیِ مغز از گذرگاه درون مهره ای پایین آمده و هر یک از آنها از سوراخ های می ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرتونگارانه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرتونگاره

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پویشگر، خوانشگر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوانش کردن، خواندن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

لایه نگاردن، لایه نگاری

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوانشگر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بهین، ارزنده، چیز خوبی که با نگاه به بهایش ارزش خرید دارد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاسداشت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"بالچرخ" ( بال چرخنده ) ، این ابزار دارای شمارِ بالهای چرخنده ی گوناگونی است، چهارپر، شش پر، هشت پر، و نام کوادکوپتر ( چهارپر! ) را هم دچار چالش کرد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"بالچرخ" ( بال چرخنده ) ، این ابزار دارای شمارِ بالهای چرخنده ی گوناگونی است، چهارپر، شش پر، هشت پر، و نام کوادکوپتر ( چهارپر! ) را هم دچار چالش کرد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکافمان، شکافتار؛ شکافمان گونه ای از زایمان.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکافتار، شکافمان؛ شکافمان گونه ای از زایمان است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"زِهدان بُری" برش زهدان، برش جراحی در زهدان مانند شکافمان ( سزارین ) . زهدان بری به جای هیستروتومی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"زهدان سنج" ابزاری درجه بندی شده برای اندازه گیری عمق زهدان

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زهدان سنج

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برداشتن زهدان

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زهدان بینی به جای هیستروسکوپی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"زهدان نگاری"، روش نگاره سازی یا عکسبرداری رادیولوژی از زهدان ( رحم ) : با فرستادن داروی حاجب ( جذب کننده پرتو ایکس ) به درون زهدان، این دارو با فشا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

می توان از واژه ی دانشیکِ "زهدان برداری" به جای هیسترکتومی بهره گرفت.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرتُویدن، پرتو دادن، پرتودهی، پرتوافشانی، پرتابیدن - پرتاویدن - پرتویدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پرتُوِش" پرتابش - پرتاوش - پرتوِش، پرتوش= پرتودهی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پرتُوِش" = پرتویدن، پرتودهی، پرتو دادن، تاویدن، تابیدن، تابش پرتوِش - پرتاوش - پرتابش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

پرتاب - پرتاو - پرتو؛ پرتاب= افکندن به دور، پر پیشوندی ست که چم [به دور، به پیش] به واژه می دهد. واژه ی پرتو دگردیس شده ی همان واژه ی پرتاب است وی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افکندن به دور؛ پیشوند "پَر" به چم [به پیش، به دور] است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرتابه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرتابه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پخشاندنی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رانش زدا

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دردزدا، دردکُش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشنما، پیش نمایش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشنما، پیش نمایش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشنما، پیش نمایش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[بهتر دانستن یا بهتر دیدن] گاهی می توان بهتر دانستن یا دیدن را به جای ترجیح دادن به کار برد: ترجیح میدم خودم رو معرفی نکنم. بهتر میدونم خودم رو نشنا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

"بهتر دانستن" گاهی می توان بهتر دانستن را به جای ترجیح دادن به کار برد: ترجیح میدم خودم رو معرفی نکنم. بهتر میدونم خودم رو نشناسونم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باکتری کش، ترکیزه کش، پادترکیزه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گواهی، گواهی کردن به جای پاراف کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چادرزنی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٥

"پیکربندی" در بسیاری از زمینه ها، پیکربندی را می توان جایگزین نظم و ترتیب و تنظیم کرد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بُرشنِگار، رایا برشنگار

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بُرشنِگار، رایا برشنگار

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

پرتو دَرنِما" پرتو درنما یا درون نما به جای اشعه ایکس پرتوِ درون نما، پرتوی ست که درون تن را می نمایاند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرتوکاو ( کاونده با پرتو ) ، پویشگر درنِما، درنما= درون نما، از این نامواژه می توان برای نامیدن پرتو ایکس بهره گرفت. اشعه ایکس= پرتو درنما

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روبشگر= اسکنر، روبش= اسکن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی روبش به جای اسکن روبشگر= اسکنر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرتو دَرنِما" پرتو درنما یا درون نما به جای اشعه ایکس پرتو درنما، پرتوی ست که درون تن را می نمایاند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پرتو دَرنِما" پرتو درنما یا درون نما به جای اشعه ایکس پرتو درون نما، پرتوی ست که درون تن را می نمایاند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

روده بین، پس روده بین، پس روده= کولون، روده بزرگ

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

روده بینی، پس روده بینی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پس روده، پسروده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پس روده، پسروده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پس روده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زهدان برداری

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکم بینانه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکم کاوی، شکم شکافی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکم کاوی، شکم شکافی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکم بینی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکم بین

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درون بین

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

" ناسانِش"، " ناسانی"؛ : ناسانش/ناسانی به چم ( معنی ) ناهمانندی، نبودِ همسانی و دگرمان ( تفاوت ) است. ناسانش می تواند جایگزین تیزبینانه ای برای کنتر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علاقه= دوستاری، مهربانی، مهرورزی علاقه مند= دوستار

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترابرد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترابرد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همخوانی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همخوان، گاهی می توان از این واژه به جای منطبق بهره گرفت و از همخوانی به جای انطباق.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیستار

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیستگاهی، زیست بومی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیستگاهی، زیست بومی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پِیآیش" پیآیش به چم ( معنی ) در پی آمدن، به دنبال آمدن نوواژه ای به جای واژه های توالی، تسلسل، تواتر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پیآیش" در پی هم آمدن، زنجیروار آمدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پِیآیند= در پی آمدن، دنبال هم آمدن پی رفت= در پی رفتن، دنبال هم رفتن هردوی این واژه ها را می توان به جای تواتر، توالی، تسلسل و برابرهای لاتین آنها به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پِیآیند" پیآیند= در پی آمدن، زنجیره وار و پشت سر هم آمدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیآیند، در پی آمدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاسخ به جناب مهرابی در فرواژه ی [بعض دیگری=بهتر از دیگری]، درینجا هرآینه بعض=بِه از beh az ( =بهتر از ) بوده پس بعض= بِه از، بهتر از؛ [بِه از] در ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اُخت در اخت شدن همانا اوخت و یوخت بوده، یوختن= جستن= جفتن= جفت شدن اخت شدن= جفت شدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همیوغ درهم

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

درهم

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درهمآمیخت، درهم آمیخت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آمیخته، آمیختار

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آمیخته، آمیختار

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیوندگر پلساز، پیوندگر میانی، پیوندگر میانجی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیوندگر، پیوند

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیوندگری

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیوند، پیوندگر، پیوست، پِیبست، پِیبسته

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دریافته= مفهوم، concept فرایافت= مفهوم ژرف، دریافته ای فراتر از یک فهم و درک ساده، فراتر از concept

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گونه ی بنیادین، گونه ی پایه گونه ی گیاهی یا جانوری که در یک بوم سازگان ( اکوسیستم ) نقش برجسته و تعیین کننده ای را داراست.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

"بومگیر" به گونه یا گونه هایی از یک جاندار ( گیاه یا جانور ) که در یک زیست بوم چیره و فراگیر است بومگیر گفته می شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه های [ارزنده، برجسته] را گاهی می توان به جای مهم به کار گرفت.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"بومگیر" گونه یا گونه هایی از جانداران ( گیاه یا جانور ) که پوشش فراگیر یک بوم را می سازند، با نام"بومگیر" شناخته می شوند. واژه بومگیر در پارسی، گیا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاهی می توان [فراگیر] را به جای اصلی به کار برد: به گیاه اصلی یک منطقه، گیاه غالب گفته می شود. به گیاه فراگیر یک بوم، گیاه چیره یا "بومگیر" گفته می ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در جایی که واژه ی formation، به چم و معنی تشکیل و شکل گیری است می توان از برابرهای پارسیِ [پیدایش، ساخت، پدیداری، پدیدآیی، پایه ریزی و. . ] بهره گرفت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پویامیخت" پویامیخت ( =آمیخته ی پویا ) به جای کمپلکس فعال. پویامیختن به جای کمپلکس فعال شدن. . پویامیخت ( activated complex ) یک آمیخته ی پویا و نا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"فرایافت" به چم چیزی است که فراتر از دریافت حسی یا آغازین به دست می آید، یک برداشت یا تفسیر ژرفتر که با اندیشه ورزیِ همه گیرانه دریافته شود. برای و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریافتِگان

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"دریافته" می تواند به جای واژه ی تازی مفهوم به کار رود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گواهمند، خردمندانه، خردورزانه، دانشورانه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

"ساختاری" در دانش های رایانه، رایش ( ریاضی ) و گویاییک ( منطق ) می توان واژه ی ساختاری را به جای صوری ( صورت بندی شده یا فرمال ) به کار برد. زبان صو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"برآیندگیری" برآیندگیری نوواژه ای ست که می توان به جای واژه های [نتیجه گیری، استنتاج] به کار گرفت.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"دِگَرمند" نوواژه ای ست که می تواند به جای واژه ی تازی [متفاوت] به کارگیری شود. دگرمند= نامانند، دارای دگرمان دگرمان= تفاوت، نامانندی، ناسانی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"دگرمان" نوواژه ای ست که می تواند در کنار برابرواژه های دیگر به جای تفاوت، فرق، اختلاف، تفاضل و. . . به کار گرفته شود. دگرمند= متفاوت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" ناسانِش"، " ناسانی"؛ : ناسانش/ناسانی به چم ناهمانندی، نبودِ همسانی و دگرمان ( تفاوت ) است. ناسانش می تواند جایگزین تیزبینانه ای برای کنتراست در ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اندازه، اندازش، مایه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فشارش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دگرمند= متفاوت دگرمان= تفاوت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱ - جدایش، جدایی ۲ - پراکنش، پراکندگی ۳ - ناسانش، ناسانی، ناهمسانی، ناهمانندی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جدایش جدایی، جدا بودن، تفکیک، مغایرت، تفاوت.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جدایش، ناسانی،

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازیکار

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازیکار، به گمان من پیشنهاد کاربر عجمنده[بازیکار] بسیار بهتر است و دشواری های واژه ی بازی باز را ندارد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازیکار، واژه ی بازیکار بهتر از بازی باز است

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"بازیکار" از این نوواژه می توان به جای واژه ی بیگانه ی [گیمر] بهره برد. به جای گیمر واژه ی [بازی باز] پیشنهاد شده که چندان پیشنهاد درخوری نیست.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درود ریشه ی واژه ی "گوهر" ۱ ) کوهر، کوهار: کوه آر= آورده از کوه، سنگهای پربها که از کانهای در دل کوه برون آوری می شدند. ۲ ) همریشه با geo ( =زمین ) ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در پارسی کهن واژه ی گَو یا گُو را داشته ایم به چم پهلوان، دلاور، زورمند: به ره بر، گوِ پیلتن را بدید / بزد دست و تیغ از میان برکشید. فردوسی ز تخم سی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لفتش دادن، کش دادن، کشش دادن، مولیدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شلجمی برگرفته از واژه ی شلغمی؛ شلجمی به یک دیسه ی سه سویه ( بعدی ) گفته می شود که می تواند از چرخش یک خاگی ( بیضی، تخم مرغی ) ساخته شود. اگر خاگی یا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاگی= بیضی، خاگیک= بیضوی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

نوواژه ی "رنگاهنگ" به جای تونالیته؛ : رنگاهنگ دسته ای از رنگ ها یا درجه های یک رنگ است که در یک آفرینه ی هنری یا طرح، با یکدیگر هماهنگی دارند و حس ف ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بنواژه ی زاستن به چم زاییدن در آنندراج و فرهنگ شعوری هست که دهخدا آن را آورده، اینکه آیا این واژه ، پیشینه ی کهنتری داشته که این دو فرهنگنامه آن را آ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بُنواژه ی دِرُودن ( derowdan ) به چم دِرو کردن است. دِرو ( derow ) درو کردن= بریدن، قطع کردن دِرُودگر ( derowdgar ) = برشگر، چوببُر، نجار. پس باید ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

واژه ی درود هیچ پیوندی با واژه ی درودگر ندارد. : واژه ی "دُرود" ( dorood ) همریشه و همچم با واژه های درست، true و. . . چم سلام و آرزوی درستی و تندرس ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همسانی، همسان بودن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همسانگر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همسان شده، همسانیده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همسان کردن، همسانگری کردن، همسانیدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساینده، آن که چیزی را می ساید؛ سانیده چیه؟ واژه ی سانیده را می توان به چم [مانند شده] دانست.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همسانگری

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همسانگری

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همسانگر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همسانگر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی ستور همریشه با استوار، ستبر، ستون و. . برگرفته از ریشه ی اِستَ ( sta ) در ایستادن ( stand ) . ستور= چارپای ستبر، کلفت و گنده.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

واژه ی ستبر که در پهلوی به ریخت استبر ( مانند استبرک، استبرق ) ، ستپر و در اوستا ستَوره ( stawra ) نیز بوده با واژه های استوار، سُتور، استابولوم ( =ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاوِش= تاویدن، تاب آوردن، تحمل کردن گرنه بدبختمی مرا که فکند / به یکی جاف جاف زودغرس او مرا پیش شیر بپسندد / من نتاوم بر او نشسته مگس رودکی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاویدن، تاوش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

تاب آوری، تاویدن، تاوش، تاویدن=تاب آوردن: گرنه بدبختمی مرا که فکند/ به یکی جاف جاف زودغرس او مرا پیش شیر بپسندد / من نتاوم بر او نشسته مگس رودکی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تب و تاب، جوشش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

همدرونی، هم درونی، هملبی، همپوشی، همپوشانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

درود ُ سپاس خُرد# آک یا قئرئق یا . . . ، خِرَد برخی کسان جای شک دارد. بافتار ( متن ) ی که در بالا آمد برپایه ی بُنمایه ها ( منابع ) پهلوی ست یعنی چن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مانندواژه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آمیزواژه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تازیده= تازی شده، عربی شده، معرب

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

تنگیره، تنگیره واژه ای پارسی به چم دیگ و دیگچه و پاتیل و قابلمه است؛ این نامواژه پس از تازیدگی ( معرب شدن ) ، به ریخت تنجره و طنجره و تنجیر و. . در ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامواژه ی تنجره، تازیده ( معرب ) واژه ی پارسی تنگیره است که به دیگ و دیگچه و قابلمه گفته می شده است. این واژه به ریختهای تنجیر و طنجیر و طنجره نیز د ...

پیشنهاد
٠

همه چیز را همگان دانند ُ همگان هنوز از مادر نزاده اند. : در روزگار خسرو انوشیروان فرستاده ای سازمانی ( رسمی ) از روم به دربار آمد. انوشیروان برای آن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی پویامیخت در دانش طبیعی و هازمانی ( اجتماعی ) ، می تواند نشانگر سامانه ( سیستم ) هایی باشد که از همکنش و آمیختگی پاره ها یا بخشهای گوناگون فراه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

زاستار به چم طبیعت، زیست بوم. زاست، بن گذشته ی بنواژه ی زاستن است. زاستن= زاییدن زاستار: بنواژآور ( حاصل مصدر ) از زاستن. پس هرآینه واژه ی زاستار ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زندگی، زیِش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"کهرُبازی" [کهربایی] به چم برقی، الکتریکی و [زی] بن کنونی از بنواژه ی زیستن. کهربازی= زیَنده یا زیست کننده با کهربا یا نیروی الکتریکی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"کهزی، کهزیست" [کهربا] به چم برق، الکتریک و کَه کوتاه شده ی کهربا است. [زی، زیست] بن کنونی/گذشته از بنواژه ی زیستن. کهزی یا کهزیست= زیَنده یا زیس ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

زاستار به چم طبیعت، زیست بوم. زاست، بن گذشته ی بنواژه ی زاستن است. زاستن= زاییدن زاستار: بنواژآور ( حاصل مصدر ) از زاستن. پس هرآینه واژه ی زاستار ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

"پیکربندی" کانفیگ” واژه ای است که به طور کوتاه نشانگر تنظیمها یا پیکربندی است و از واژه ی انگلیسی “configuration” گرفته شده است. برابر پارسی سره اش ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بستن، سر هم کردن، پیوستن، پیوند دادن، چسباندن به جای وصل کردن، بسته شدن، چسبیدن، سر هم شدن، پیوند گرفتن به جای وصل شدن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بستن، بندیدن، سر هم کردن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پوکه، واژه ی پاکه فرانسه که به ریخت پاکت به پارسی راه یافته، همان [پوکه]ی خودمان است که برگرفته از واژه ی پوک و پوچ است. همانا اینها واژگان همریشه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی پوکه برگرفته از پوک و همریشه با واژه های پوچ و پوس ( بن کنونی از بنواژه ی پوسیدن ) و واژه ای پارسی ست. بودن واژه ی پوک در زبان مردم آذربایگان ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

در پرتونگاری یا رادیولوژی: پرتودهی به جای اکسپوز، . در میان پرتوکاران ( پیشه وران رشته ی پرتونگاری ) ، واژه ی اکسپوز به چم ( معنی ) پرتودهی ( پرتود ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پرتونگاری یا رادیولوژی: پرتودهی به جای اکسپوز، در میان پرتوکاران ( پیشه وران رشته ی پرتونگاری ) ، واژه ی اکسپوز به چم ( معنی ) پرتودهی ( پرتودادن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برانگیزنده، برانگیزاننده، آغازگر، آغازنده، پویاگر، پویاساز

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پویاگری، پویاسازی، آغازگری، برانگیزندگی: کُناک نام ( نام فاعلی ) برانگیختگی: کُنیک نام ( نام مفعولی )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پویاگر، پویاساز، آغازگر، آغازنده، برانگیزنده

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در زمینه های گوناگون دانشیک یکی از پیشنهادهای زیر می تواند به کار رود: برانگیزش، برانگیزندگی، برانگیزانندگی، آغازندگی، آغازگری، پویاگری

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برانگیزنده، برانگیزاننده، آغازگر، آغازنده، گشاینده، بسته به زمینه ی دانشیک و کاربردی این واژه.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پویامیخت" نوواژه ای ست که می توان به جای دانشواژه ی [کمپلکس فعال] به کار گرفت. پویامیخت= آمیخته ی پویا . پویامیختن= کمپلکس فعال شدن، ساخته شدن یا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پویامیخت" پویامیخت ( =آمیخته ی پویا ) به جای کمپلکس فعال. پویامیختن به جای کمپلکس فعال شدن.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

وفا= پایبندی باوفا= پایبند، بیوفا= ناپایبند، سست پیمان، نمک نشناس

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناپایبند، ناسپاس، دمدمی، سست پیمان

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

گاهی می توان "پیکربندی" را به جای تنظیمات به کار گرفت.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستیزه گویی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستیزه گویی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میاندار

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیرواژه ای، زیرواژیک

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گسترش پذیر

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پادنمون، پادنمونه

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پادنمون، پادنمونه

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

دانشنما، دانشسان، دانشگون، نادانش

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پزشکنما، پزشک نما

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخن برانگیز، گفتمان پرور

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چادرزنی،

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

باز درود، بازدرود

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همسو، همراستا=موازی ( زاب یا صفت ) همسویی، همراستایی=موازات ( نام ) ، #همسوییک

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

می توان از واژه ی [مِژوک] به جای لنز و عدسی بهره گرفت. این واژه برگرفته از مژو به چم عدسی است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

مژوک

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

گواهی، سرپرست رده پایین یک نوشته را گواهی ( تایید، پاراف ) می کند سپس سرپرست رده بالاتر آن را امضا می کند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

گواهی کردن، سرپرست رده پایین یک نوشته را گواهی ( تایید، پاراف ) می کند سپس سرپرست رده بالاتر آن را امضا می کند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آیین نامه، آرمان نامه، نگرش نامه

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوراکنامه

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"همرایان" رایانه همراه، همراه رایانه، همرایانه، 🟢همرایان

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

درود واژه ی شروع مگر پارسی است؟ واژه ی [ری استارت] اگر نام باشد برابرواژه ی "بازآغاز" بهترین است و اگر کارواژه ( فعل ) باشد می توان بازآغازیدن را در ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"بازآغاز" نوواژه ای ست به جای [ری استارت]

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

نامواژه ی دیزج، تازیده ( تازی شده ) دژگ یا دژک است به چم دژ کوچک. نمونه های دیگر آن در ایران، دیزین و دیزیچه است. شهر کوچک دیزیچه در اسپهان، کرانمن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

درود واژه ی زنده، زابِ کُناکی ( صفت فاعلی ) از بُنواژه ی زیستن است، بن کنونیِ این بنواژه [زی] و بن گذشته ی آن [زیست] است. مانند [دان و دانست] که بن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

واکنش، گاهی می توان به جای [اعتراض کردن]، از [واکنش نشان دادن] بهره گرفت.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

سنگین، سخت، گزنده، تندوتیز، . . . اعتراض شدیداللحن= پرخاش سنگین، واکنش سخت، واکنش سنگین، پرخاش تندوتیز، واکنش گزنده و. . .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

برابرواژه ی ضد در پارسی پیشوند پاد است لیک در بسیاری از نمونه ها که واژه ی ضد به کار رفته بستگی به نمونه، می توان از یکی از پسوندهای [زُدا، کُش، شکن، ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دم زدا، دمزدا، بخارزُدا

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باکتری کُش

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- ناقهرمان، - قهرمان ستیز

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کف زُدا، کفزدا

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زره شکن واژه ای ست که می توان به جای واژه های ضدزره و یا ضدتانک به کار گرفت.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زره شکن، تانک شکن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زره شکن، تانک شکن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زره شکن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شار، شارِش، شارگر؛ شار به چم جریان مانند شرشر آب، شُره کردن، سرشار، آبشار و. . پس می توان از واژه ی شار به چم جریان الکتریکی به جای شارژ بهره گیری ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شار، شارِش؛ شار به چم جریان مانند شرشر آب، شُره کردن، آبشار، سرشار و. . پس می توان از واژه ی شار به چم جریان الکتریکی به جای شارژ بهره گیری کرد. ش ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاد زنگنده، پادزنگ، پادژنگ، زنگ زدن برابر با اکسید شدن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

پاد زنگنده، پادزنگ، پادژنگ، [ زنگ زدن یا زنگیدن ( ژنگیدن ) برابر است با اکسید شدن]

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل گنده

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سُهَندشناس

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سُهَندزا

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سُهَندزا

پیشنهاد
٠

سُهَندزُدا ( حساسیت زدا ) ، آماس زدا

پیشنهاد
٠

واکنش برانگیز

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- سُهَندزا - واکنش برانگیز

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سُهَندزا ( حساسیت زا )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رانش زدا

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آگاهییابی خبریابی، خبرگیری. سازمانی برای آگاهی از نیروهای دشمن و یا خبرچینان، جنگ افزارها، برنامه ها و عملیات های در دست کار؛ و سپس فریب دهی و یا ا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پادافسردگی، پَدَفسردگی، افسردگی زدا

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دردزدایی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدآتش، آتشکُش

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

اندرونی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

کوبِشگیر، کوبه گیر، ضربه گیر

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پادزنگ، زنگزدا

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یخزُدا، یخ زدا

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دَردکُش= به جای مُسَکِن، تسکین بخش، دردزُدا

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دردزُدا، دردکش، آرامبخش

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چرک کُش، چرکزدا

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چرک کُش، چرکزُدا آنتی بیوتیک، پادزی، پادزیست.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چرک کُش نوواژه ای پیشنهادی به جای آنتی بیوتیک. چرک خشک کن، چرکزُدا. واژه ی چرک کش و حتا چرک خشک کن، چم و معنای درست تری از پادزی و پادزیست دارند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

چرک کُش، چرکزُدا، نابودگر چرک و عفونت، چرک خشک کن. به گمان من نامواژه ی آنتی بیوتیک که به پادزی و پادزیست برگردان شده، نه واژه ی لاتینی و نه برابر ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

دردکُش، آرامبخش، دردزُدا، دردآرام، دردنشان

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

دردکُش، آرامبخش، دردزُدا، دردآرام، دردنشان به جای واژه ی تازی مُسَکِن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دروغی، دروغین، ناراست، بی پایه، بی ریشه، پوچ، الکی

پیشنهاد
٠

پریزسنج، پریزآزما

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اِرتسنج، زمینسنج،

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قندسنج واژه ای ست پیشنهادی برای دستگاهی که قند یک ماده را می سنجد یا اندازه می گیرد. مانند دستگاه قند خون و یا دستگاه اندازه گیری قند در چقدر قند. ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" قندسنج" به جای [دستگاه تست قند خون]

پیشنهاد
٠

تنش سنج

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آموزنده، یادگیرنده

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

"سفت وسخت" نمونه: او نسبت به باورهای خود چندان متعصب نیست. او درباره باورهای خود چندان سفت و سخت نیست.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سفت وسخت، او دیدگاه متعصبانه ای درباره ی این موضوع دارد. او دیدگاه سفت وسختی درباره ی این جستار دارد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

درود استادان دهخدا و کزازی بر این باورند که واژه ی دادار که در اوستایی و پهلوی به ریخت داتَر و داتار بوده از ریشه دا ( =دادن ) و پسوند کُناکی ( فاعلی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پارسی کهن: میلاوه، میلاویه به جای اَنعام کاربرد داشته. برگرفته از واژه ی "میلاو" به چم شاگرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازیکن فوتبال، فوتبالگر، فوتبالکار

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در نگارگری و رنگ آمیزی: رنگاهنگ، در آهنگسازی: نواختار. نوواژه ای مانند رنگ نواخت نیز درخور نگرش است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

درود همسنجی واژه های آغاز، آغوز و آغیز: در بررسی واژگان بایسته است که به ارزندگی واژه نیز بنگریم؛ درینجا ما دو واژه ی آغاز و آغوز را داریم و برای برخ ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"رنگاهنگ" رنگاهنگ واژه ای پیشنهادی ست به جای تنالیته. پدیده ی تاریک و روشن درباره ی همه ی رنگها. تنالیته رنگ یا رنگاهنگ: به درجه بندی گوناگون یک رن ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درود همانندیِ نامواژه ی داریوش با واژه ی درویش درخور نگرش است. واژه ی درویش در پهلوی به ریخت [دریوش] به کار می رفته و شاید این واژه ریشه در پارسی ب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همانندیِ واژه ی درویش با نامواژه ی داریوش درخور نگرش است. همانگونه که یکی از دوستان نیز گفته است واژه ی درویش در پهلوی به ریخت [دریوش] به کار می رفت ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
-١٠

درود در پاسخ به کاربر عطار واژه ی جانور یک واژه ی نوساز و امروزی نیست که گرته برداشته از [ذات الحیات] تازی باشد. واژه ی جانور خودش واژه ای کهن است ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

واژه ی ژاندارم شاید از واژه ی جاندار پارسی گرفته شده باشد؛ واژه ی جاندار در سخنگان ( ادبیات ) کهن پارسی و در واژه نامه های دیرین به چم ( معنی ) نگهبا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

درود در بررسی واژگان بایسته است که به ارزندگی واژه نیز بنگریم؛ درینجا ما دو واژه ی آغاز و آغوز را داریم و برای برخی دوستان پرسش پیش آمده که کدام واژه ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

درود در پاسخ به کاربر رضایی من در آن پایین نوشتم که واژه ی بخش ریشه در بنواژه ی [بختن] در زبان پهلوی دارد. همانا بخش، بن کنونیِ بختن است مانند فرو ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به گمان فراوان واژه ی کرکره در بنیاد [گره گره] بوده؛ کرکره، تخته های باریک و بلندی ست که در گذشته با بند و به یاری گره های فراوانی به هم بسته می شده ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاید واژه ی قرقره دگردیسیده از فرواژه ی[گِردگَرد] باشد به چم [گرد گردنده، دور زننده]، این نمونه ها را ببینید: جهان فریبنده گردگرد/ره سود بنمود و خود ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

واژه ی قمقمه می تواند تازیده ( عربی شده ) یِ کُمکُمه باشد؛ کُم= شکم، شکمبه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

آدم کشته مرده ی چیم و چرایی های کاربر سرور می شود!: چون قَره ترکی است به ناچار قرقره هم ترکی است پس فرفره و کرکره و. . هم ترکی است!!! قره= سیاه، به ن ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٥

فرفره دگردیسیده واژه ی پرپره است، در زبانهای ایرانی نام های [پرپرو، فرفرو، پرپروک، فرفروک، پرپرک و. . ] به پروانه های کوچک و شب پره ها گفته می شود ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

دروغپردازان، چرتگویان

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دروغپرداز، چرت و پرت گو، چرتگو

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی [نینا] را به دو گونه می توان بررسی نمود: ۱ - همریشه با واژه های ننه، نانی، نونا در زبانهای آریواروپایی است به چم مادر یا مادربزرگ. ۲ - همریشه ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دُوان، دوگان، دوگانه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٤

کافنده، شکافنده، کافگر، شکافگر، [کاف یا کاو]، بنِ کنونی از بُنواژه ی کافتن است به چمِ شکافتن، برش زدن. کافتمان یا کافمان به جای جراحی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دررفت یا دررفتگاه به جای [خروج اضطراری]؛ دررفتن به چم گریختن است می توان از واژه ی دررفت یا دررفتگاه به جای فرواژه ی [خروج اضطراری] بهره گرفت. هما ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دررفت، دررفتگاه، دررفتن به چم گریختن است می توان از واژه ی دررفت یا دررفتگاه به جای فرواژه ی [خروج اضطراری] بهره گرفت. همانا دررفتگاه نام گذرگاهی م ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُشنیدگی، باروری

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُشنیده=گشنی شده برابر با لقاح یافته

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بارخیزی، باروری، بارآوری

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بارخیز، بارور و نیز بارآور

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُشنیدگی، توان یا قدرت گشنیدن، زادآوری،

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برون بَری، برونبری، برون فرستی به جای تخلیه؛ برونبری مردم شهر به خاطر تازش دشمن، برون فرستی مردم شهر به خاطر تازش دشمن، به جای: تخلیه ی مردم شهر ب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

پژوهشگاه؛ در جایی که خواسته از واژه ی [انستیتو]، یک نهادِ پژوهشی باشد می توان از واژه ی یادشده بهره برد. زبان مایه ور و ارژمند پارسی نیازی به واژگا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نکوهش آمیز، سرزنش آمیز، سرزنش آلود

پیشنهاد
١

ستایش برانگیز، ستایش آمیز

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

پُرسه، پرسمان، پرسش گزاره، جُستار کار، پیشامد، سختی، دشواری، و. . . همانگونه که یکی از کاربران گفت واژه ی [مسئله] از آن دست واژه هاست که در جایگاه ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٥

درود به کاربر سرور گمان کرده ای که همسانی چهره ای که میان ایرانیان به نمونه میان یک آذری و کرد و شیرازی و خرم آبادی و دامغانی هست همینجوری اتفاقی و گ ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

همه گیر، همه گیرانه، همگانی، فراگیر، فراگیرانه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستاوردی، آزمودنی، آزمودگی، آزمایشی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گزاره

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٥

درود به کاربر سروَر نمی دونم آن نگاره ای که برای نمایه ی کاربری خودت گذاشته ای از خودته یا نه ولی اون رو که می بینم یک چهره ی تبارمند ایرانی مانند ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

درود هنگامی که چیزی کمتر از ارزش درست و واقعیش وانمود شود دورریز خواهد شد، تباه خواهد شد، پساب و پسماند خواهد شد به ویژه در کشور ما با این سرپرستان ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٦

درود واژه "بخش" که به ریخت پخش نیز کاربرد دارد از واژه های پارسی میانه یا زبان پهلوی ست و به همین ریخت و چَم ( معنا ) در این زبان کاربرد داشته. بهر ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

نوواژه ی " آموزبرگ" به جای [فلش کارت] آموزبرگ=برگه ی آموزش

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" آموزبرگ" برگه ی آموزشی

پیشنهاد
٠

پویاندن، جنباندن، به پویش یا جنبش واداشتن یا درآوردن، در برخی باره ها: واداشتن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راهبردگر کسی است که سرپرستیِ ساختاربندی و پیاده سازی یک راهبرد را بر دوش دارد. راهبرد، کمابیش دربردارنده ی گزینش هدفها، شناساندن راهکارها برای دستی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلندپایه

پیشنهاد
٠

واداشتن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوانشگاه، تالار خوانش از نوواژه ی "خوانشگاه" می توان به جای [سالن مطالعه] بهره گرفت.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوانشگاه، تالار خوانش

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوانشگاه، تالار خوانش

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

راهبردگر

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

واژه ی پنجره به گمان بسیار برگرفته از واژه ی [پنجدَری] است. پنجدری در ساختمان سازی آیینی و کهن ایرانی، نام بزرگترین و فرمندترین اتاق خانه بود که دار ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

درود بر جناب توحیدی برای ساختن بنواژنام ( اسم مصدر ) ، پسوندِ [ش] بر سر بنِ کنونی می چسبد مانند دانش، کنش، روش، گویش، بینش و. . . در گونه ای دیگر از ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تو رو بخدا

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاهیده، کاسته

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاهیدن، کاستن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

کاهیدن، کاستن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

آمیزبنواژه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشته شدن، کشتگی؛ کشتگی: در کشتگیَم امید آن هست/کآری به بهانه بر سرم دست. نظامی [در کشته شدنم این امید هست که به این بهانه دستت را بر سرم آوری] به ...

پیشنهاد
٠

کشته شدن، در برخی جاها مردن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخنگیر نوواژه ی سخنگیر به جای واژه ی تازی [مخاطب]

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٤

سخنگیر نوواژه ی "سخنگیر" بهتر از هر واژه ای، فریافت و درونمایه ای که در واژه ی مخاطب هست را نشان می دهد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کِنِسک در واجآهنگ ( لهجه ) اسپهانی. همان کنس، و گناس در گویشهای ایرانی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درود در پاسخ به کاربر سامان واژه ی کِنِس ( به چم تنگ چشم ) ، کوتاه شده ی [کِنِسک] است و پیوندی با نام انجمن اسرائیلی ندارد، انجمن اسرائیلی [کِنِسِت] ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گِناس=کِنِس=کِنِسک، ناخن خشک، نان کور، تنگ چشم

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

درود بازنمود و روشنگری درباره ی پسوند "وَر": پسوندهای "ور" و "وار" و "واره" با واژه های "بر" و "بار" و بُنواژه ی "بردن[باردن]" همگی از یک ریشه و دارا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برونرفت ویژه، برونرفت ناچاریک، دررفت ویژه، دررفت ناچاریک

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

Safe شاید همریشه با "سفت" در پارسی باشد، واژه ی سفت به جز چم محکم، درونمایه هایی مانند درست و سالم، بی خطر، مطمئن و. . . را نیز می رساند که واژه ی s ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

درود تیرتخش به چم تیری ست که به سوی بالا پرتاب می شود و در جشنها و آتش بازی کاربرد داشته است. تیرتخش همینک در جایگاه یک فرواژه ( اصطلاح ) و برای رس ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوش نان، نوشنان، نان عسلی، نان شیرین

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوش نان، نوشنان

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی یورت در ترکی به چم زمین، سرزمین، جایگاه و. . به گمان نزدیک به یقین برگرفته از واژه ی " اَرتَ" در زبانهای اوستایی و پهلوی ست که همینک در زبان ک ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

درود واژه ی اَرت یا آرت به چم زمین، همانگونه که کاربر گرامی فرتاش نیز یادآور شدند ریشه در زبان اوستایی و پهلوی دارد که همینک نیز در زبان کردی به ریخت ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بایسته ها

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پیرایه ، پیرایه ها، زر و زیور گیتی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

گمان انگیز، شکدار

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صد درصد، بی بروبرگرد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

نرموک، خنزک

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نرموک

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایمردی حقا که با عقوبت دوزخ برابر است/رفتن به پایمردی همسایه در بهشت. سعدی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

داشته، داشته ها، توانایی، توانمندی، تولنمندی ها دارایی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

درود بهتر است از واژه ی "نِبیگ" که برگرفته از بنواژه ی نبشتن و نوشتن است به جای واژه ی تازی کتاب بهره گیری شود و واژه ی "نسک" نیز به جای نسخه و جلد ب ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماتِکان کیمیایی

پیشنهاد
٠

دو ژنگ پِیزُگ، ژنگ یا زنگ به جای اکسید و پِیزُگ به جای کربن. پیزگ: پِی= پایه - زُگ= زگال، زغال پِیزگ یا کربن پایه ی زغال است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

" ژَنگزا" ژنگ یا زنگ به چم ( معنی ) اکسید است. مدارید کردار او بس شگفت/که روشن دلش ژنگ آهن گرفت. فردوسی. و اکسیژن همان اکسیدزا ست، به جای اکسیژن ( ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" ژَنگارش" ژنگ یا زنگ به چم اکسید است. مدارید کردار او بس شگفت/که روشن دلش ژنگ آهن گرفت. فردوسی. ژنگیدن= اکسید شدن ژنگارش= اکسیداسیون ژنگان یا ژنگ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

زنگارش، ژنگارش

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژَنگیده، ژنگیده= زنگ زده، اکسید شده= اکسیده ژنگ یا زنگ به چم اکسید

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژَنگان یا ژنگارنده به جای اکسیدان ژنگ یا زنگ به چم ( معنی ) اکسید.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

دیگدان بلطف سخن تیزرو بود مرد/ولی دیگدانش عجب بود سرد سعدی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خسرمادر در پارسی دری افغانستان.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نای و نایین ( Nayin ) = منفی نای پنج= ۵ - قطب نایین= قطب منفی بار نایین= بار منفی آر و آرین ( arin ) = مثبت آر پنج= ۵ قطب آرین، بار آرین

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" نایَنده" ناینده به جای واژه های تازی [نافی و مُنافی] نافی به چمِ ( معنی ) نفی کننده، انکار کننده است، برای برابرسازی، می توان از پیشوند" نا" که د ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درود به کاربر سیامک گرامی نیازی به جاده خاکی زدن نیست. کجای نوشته های من بوی دشمنی و عناد به ترکزبانان می دهد یا نشانی از گردن کلفتی دارد؟! نوشته ای ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درود کاویدن، ریخت دیگری از بنواژه ی "کافتن" است و همچم با بنواژه ی شکافتن به چم چاک دادن، شکاف زدن. کافتن و کاویدن به چم جستجو و تهی کردن نیز است: س ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

در برخی جاها "همه گیر" و گاهی "همه گیرانه": سران آمریکا جنگ تمام عیار میان حزب الله و اسرائیل را نزدیک می دانند. سران آمریکا جنگ همه گیر میان حزب ال ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پسرفت کردن، [تودگانه] پس شاشیدن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میمون پنجه دار، پنجه کَپی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یوزگربه یا گربه وحشی نام پارسی سِروال است که در آفریقا می زیَد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

واژه ی [واژگون] در سخنگان و ادب هزاره ی گذشته به ریختهای [باشگونه، باژگونه و واشگونه] نیز دیده می شود: ای کار تو ز کار زمانه نمونه تر/او باشگونه و تو ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

ناوَردگان ناوردگان نوواژه ای پیشنهادی ست به جای تورنمنت واژه ی "ناورد" به جای مسابقه و رقابت: به گرز و سنان اسب تازی گرفت/به ناورد صد گونه بازی گرف ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناوَردگان، ناورد= مسابقه، رقابت ناورد گرفتن= مسابقه دادن: چو لَعلم با شکر ناورد گیرد/تو مرد آر آنگهی نامرد گیرد. نظامی به گرز و سنان اسب تازی گرفت/ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وَچَک یا واچَک واژه ای در پارسی میانه به چم جمله است. واژه ی "واچَک" همریشه با واژه های واج، واژ، واز، آواز و. . است، بِواج= بگو، حرف بزن. واچک= گف ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

"پندارگاه" سپاس از سرور نقدی از برای پیشنهادشان همانگونه که کاربر گرامی کمال هم گفته اند خواسته و منظور از فضا در فرواژه ی "فضای مجازی"، کیهان و آسم ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناگایشی، سترون، سردسرشت، سردمزاج

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مینویی مینویی به جای معنایی و معنوی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جدایش، بخش، دیوارک

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

"گزینه ای" به جای واژه ی بیگانه ی [تستی]، نیازی به افزودن چهار یا چند، پیش از واژه ی[گزینه ای] نیست، می توان از واژه ی گزینه ای به جای تستی بهره گرفت ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

"نوشتاری" آزمون نوشتاری

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوش پشت به منزلت ستوری داند که بر آن نشیند وچنانکه خواهد میراند و می گرداند و اگر رام و خوش پشت نباشد بتازیانه بیم می کند در وقت. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گردشبَر، گردش بر. واژه های بیگانه رو بریزیم دور.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

"ناوَرد" واژه ی ناورد به جای مسابقه و رقابت. به گرز و سنان اسب تازی گرفت/ به ناورد صد گونه بازی گرفت. اسدی توسی. سخن در صلاح است و تدبیر و خوی/نه ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

"ناوَرد" واژه ی ناورد به جای مسابقه و رقابت. به گرز و سنان اسب تازی گرفت/ به ناورد صد گونه بازی گرفت. اسدی توسی. سخن در صلاح است و تدبیر و خوی/نه ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

واژه ی "ناورد" به جای مسابقه و رقابت: به گرز و سنان اسب تازی گرفت/به ناورد صد گونه بازی گرفت. اسدی توسی. سخن در صلاح است و تدبیر و خوی/نه در اسب و ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

ناوَردگان، ناورد= مسابقه، رقابت ناورد گرفتن= مسابقه دادن: چو لَعلم با شکر ناورد گیرد/تو مرد آر آنگهی نامرد گیرد. نظامی به گرز و سنان اسب تازی گرفت/ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گردشبر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

"گردِشبَر" گردشبر واژه ای ست پیشنهادی به جای [تور لیدر]. گردشبر= راهنمای گردشگران

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

"ریززی" ریز زی: زنده ی بسیار کوچک. در پاسخ به کاربری که [دُشزی] را پیشنهاد کرده باید گفت این پیشنهاد، درخور برای و به جای باکتری ( آن هم از گونه ی ب ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

نظامی در آغاز اسکندرنامه خود را اینگونه "پیر پاسیگوی" شناسانده: بر آنگونه کز چند بیدار مغز/شنیدم درین شیوه گفتار نغز بسی نیز تاریخها داشتم/یکی حرف ن ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درود برای اینکه تبار یک واژه یا وند آشکار گردد به ویژه درباره ی واژگانی که در دو یا چند زبان همباز و مشترک اَند به جز ریشه یابی آن واژگان و وندها، پی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژک: پسوند بسیارکوچکساز، ژه: پسوند کوچکساز مانند مژه ( مو ژه ) ، نایژه، دریاژه ( دریاچه ) ژک مانند مژک ( موی بسیار کوچک ) ، نایژک

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

Dispatch= فرستادن، فرستش، فرستمان Dispatched= فرسته

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پادبست، پادپالایه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پالایش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گسیل، فرستش، فرستمان

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرسته، بسته ی پستی= فرسته

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"بومبُرد" بوم راهبرد، زمین راهبرد؛ بومبرد= ژئواستراتژی، بومبردی= ژئواستراتژیک

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"بومبُردی" بوم راهبردی، زمین راهبردی، راهبرد زمینی، راهبرد بومشناسانه؛ بومبرد= ژئواستراتژی بومبردی= ژئواستراتژیک

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

"تازیده" تازیده= تازی شده، معرب

پیشنهاد
١

موج پز، موجپز، تندپز

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موج پز، موجپز، تندپز دستگاه آشپزخانه ای برای تند گرم کردن خوراک۵

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موج پز، موجپز، تندپز

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

اَفسُرِش، فِسُرِش، فسردگی، شَجاییدگی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پسرفت، پسروی، پسرفتن.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تَراگو به جای دوبلور، تراگفت به جای دوبلاژ.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"تَراگفت" می توان از این نوواژه به جای واژه ی دوبلاژ بهره گرفت. تراگفت= دوبلاژ تراگو= دوبلور

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

تراگو= دوبلور، تراگفت، تراگویی، تراگویش= دوبلاژ، تراگفتن= دوبله کردن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

تراگفت، تراگویی، تراگویش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تراگفت، تراگویی، تراگویش. زبان ارجمند پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درود به جناب نقدی دوست بزرگوار، سپاسمندم از واکاوی زیبایی که درباره ی ریشه ی واژه ی زنده انجام دادید و به دست آوری بن های کنونی و گذشته ی آن؛ به گما ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سردمدار، زمامدار

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبباختی، dehydration ( دچار ) آبباختی ( شدن ) به از دست رفتن آب در جانداران بخاطر گرما یا اسهال و. . یا از دست روی آب در بیجانان بخاطر کنونه ( وضع ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

آبباخته، آبزدوده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

آبباختی، ( دچار ) آبباختی ( شدن ) به از دست رفتن آب در جانداران بخاطر گرما یا اسهال و. . یا از دست روی آب در بیجانان بخاطر کنونه ( وضعیت ) هنجارین ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمادات= بیجانان# جانداران جماد= بیجان

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برونگفت، برون گفت

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

برونگفت، برون گفت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

سه گانه . 🟢 دوستداران زبان کهن و ارجمند پارسی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پسرَوی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دیدارگاه، آستان

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

زیارت= دیدار، زائر= دیدارگر، زیارتگاه= دیدارگاه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لُرک

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیدارگر

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دُرواخ،

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

رادی، رادمنشی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رادانه، رادمنشانه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

راد، رادمنش

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشتر پیش یا پیشین به جای سابق، پیشتر به جای اسبق. زبان ارجمند پارسی نیازی به واژگان تازی ندارد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدآمدها، دشامدها، بدآیند، بدآمدان، دشامدان، بدآیندان

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

بدآیند، بدآمد

پیشنهاد
٢

آشتی دهی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آموزانه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ماتیکان

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آب کشیدن ( زدودن ناپاکی و پلیدی )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پایایی، پابرجایی، ماندگاری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پایایی، ماندگاری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بسنده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ژالیدن یا ژالش پیشنهادیست به جای واژه ی بیگانه ی میعان.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژالش مویین

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ژالیده ها، ژالیدگان؛ "ژالیده" نام کُنیک ( اسم مفعول ) از بنواژ " ژالیدن". ژاله، بخار آبِ مایع شده است پس می توان از این واژه، کارواژه و بنواژ ساخت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژالیده های گازی، ژالیده های وادی، ژالیدگان وادی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ژالش، ژالیدن؛ ژاله یا شبنم همان بخار آبِ مایع شده است که در خنکای هوای بامدادان بر روی گیاهان می نشیند بنابراین از واژه ی ژاله ( بخارآب مایع شده ) می ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

"بند" باید که از اسارت خویشتن گریخت. باید که از بند خویشتن گریخت. دربند= اسیر

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورافتاده، کهنه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

"بیرنگ" واژه های بیگانه رو بریزیم دور.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ورافتاده، کهنه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ناکارا، ناکار، بیخودی، بدردنخور، وراُفتاده پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

درود همداتِستان دات یا داد در پارسی میانه به چم قانون بوده و داتستان ( دادستان ) به چم رأی، چمد ( یعنی ) جایی یا چیزی که قانون در آن هست. واژه ی همد ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"نِبیگخانه" اینگونه که نگریسته می شود واژه ی "نِبیگ" که در پارسی میانه به چم کتاب به کار می رفته از نبیشتن یا نوشتن برگیری شده و از همه ی برابرواژه ه ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

درود به جناب نقدی گرچه شاید تاکنون دیدگاهتان درباره ی چیزی که گفتید تا اندازه ای دگرش یافته باشد لیک من هم نگاهم را به پیش می نهم. پیشنهادهای پارسی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"یادآور بودن" یادآور بودن به جای [حضور ذهن داشتن]

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیگیرانه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احیا کردن، دوباره زنده کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نانیازین

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بر پایه. . . هماهنگ با. . . ، سازگار با. . .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

چارپا

پیشنهاد
٠

هوابافتی زیرپوستی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"هوابافتی" نوواژه ی پیشنهادیِ هوابافتی به جای آمفیزم.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی "هوابافتی" نوواژه ای پیشنهادی ست به جای واژه ی بیگانه ی [آمفیزم]. در بیماری آمفیزم ششی، دیواره ی نازک حبابچه ها از میان رفته و تاول های هوایی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویژه گران، ویژه دانان

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرویژه گر، فرویژه دان، فرویژه گری، فرویژه دانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویژه گری، ویژه دانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویژه گران

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

درود انگیزنده، انگیزان؛ با نگاه به اینکه بنواژ [انگیختن] به چم جنباندن یا جهاندن از جای ( =تحریک ) است پس می توان از همین بنواژ ( مصدر ) بهره گرفت و ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برانگیزنده، انگیزنده تحریک کننده، محرک

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برگ برنده، اهرم فشار، مزیت، کارساز در یک دادوستد خوب

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اگر می شود، اگر بشود، اگر می توانید، اگر شدنی است

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

درگیری، ناسازگاری، کشمکش؛ درگیری خانوادگی= اختلاف خانوادگی، درگیری یا کشمکش دارایی= اختلاف مالی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پرهیزه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱ - دَرهم، درهم برهم، ۲ - پر هیاهو

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"گذارده" گذارده شدن= منصوب شدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگر نیاز بود، اگر نیاز دارید

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اگر می خواهید، اگر خواستید، اگر دلخواهتان است

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگر رخ دهد، اگر رخ داد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برپایه ی خبرهای پخش شده از خبرگزاری ها، از ۱۱ تیر تا امروز که ۳۱ تیر ۱۴۰۳ است ۱۳۳ تن در بنگلادش از برای پرخاش و واخواهی مردم به دولت این کشور کشته شد ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی درد

پیشنهاد
٠

آزادآموز بودن، آزادآموختن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آزادآموز

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نتیجه الدوله، نام نبیگ ( کتاب ) ی ست نوشته ی محمد حافظ اصفهانی در سده دهم هجری که در آن نوآوری هایی که داشته و ساخته است را همراه با نگاره ها و فرتور ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دانشورانه، دانشورزانه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دانش جامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود پارسی دوستان ارجمند در نگاه داشته باشند که واژه ی قانون که در بنیاد کانون بوده به چم آتشدان از هزاره های گذشته در زبان های سامی مانند اکدی و سری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در فرواژه ( اصطلاح ) هایی مانند "با وجود اینکه"، "با وجود آنکه" و. . می توان واژه ی وجود را سترد و بااینکه یا باآنکه را به کار برد، نیازی به واژه وج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ساخت نخستین گاهسنج یا ساعت افزارواره ( مکانیکی ) ؛ مهندس نوآور اسپهانی در سده دهم هجری که ساخت نخستین گاهسَنج ( ساعت ) افزارواره به نام او نوشته شده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جور، واژه ی جور را می توان به جای ست=هماهنگ به کار برد. پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهندس نوآور اسپهانی در سده دهم هجری که ساخت نخستین گاهسَنج ( ساعت ) مکانیکی به نام او نوشته شده است. محمد حافظ اصفهانی در سال های پایانی زمامداری تی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صادق ملارجب اصفهانی زاده ی میان سال های ۱۲۲۵ - ۱۲۳۵ ق و درگذشته در ۱۳۰۵ ق از سُرایندگان بنام اسپهان و مردی پارسا و ساده زی بود و از نویسش قرآن گذران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساده زی، قانع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ساده زی، ساده زیست اگر مراد از قانع، آدمی کم خواه و با زندگی ساده باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساده زی، ساده زیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عبارت است از. . . = اینهاست. . . عبارتند از. . . = اینهایند. . . عبارت بود از. . . = اینها بود. . . چیزهایی که از انبار درخواست کردیم عبارت است از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عبارت است از. . . = اینهاست. . . عبارتند از. . . = اینهایند. . . عبارت بود از. . . = اینها بود. . . چیزهایی که از انبار درخواست کردیم عبارت است از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عبارت بود از. . . = اینها بود. . . عبارت است از. . . = اینهاست. . . عبارتند از. . . = اینهایند. . . چیزهایی که از انبار درخواست کردیم عبارت بود از ...

پیشنهاد
٠

عبارت است از. . . = اینهاست. . . عبارتند از. . . = اینهایند. . . چیزهایی که از انبار درخواست کردیم عبارت است از. . . چیزهایی که از انبار درخواست ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آفریدار، آفرینش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمادواژگان، دانشواژگان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"نمادوارانه" اصطلاح، واژه ای ست که کمابیش به چم بنیادینِ خود به کار نمی رود بلکه در یک رشته ی ویژه، دارای یک چمِ ( معنیِ ) نمادین است بنابراین به جای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"نمادوارانه" اصطلاح، واژه ای ست که کمابیش به چم بنیادینِ خود به کار نمی رود بلکه در یک رشته ی ویژه، دارای یک چمِ ( معنیِ ) نمادین است بنابراین به جای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نمادواژ - دانشواژه - زبانزد - فرواژه . واژه ی اصطلاح واژه ای ست که کاربردهای گوناگونی یافته که برای ژرف نگرانه شدن زبان، بایسته است برای هریک از آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عبارت، از شماری واژه یا گزاره پدید آمده که درونمایه ی ویژه ای را داراست. به جای این واژه ی بیگانه می توان از واژه ی گزاره ( =جمله] برای واژه سازی به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هُورت: زمخت، گنده، نتراشیده نخراشیده، بداندام، ناهنجار در ریخت و اندازه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه هورچ در لری همات هورت است در پارسی به چم زمخت و نتراشیده نخراشیده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود بر جناب نقدی ارجمند نخست اینکه به گمان من پاد در پادسو نیز پیشوند است همانگونه که هم در همسو پیشوند است، همسو= همجهت، موافق پادسو= ناهمجهت، ضده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گذارده شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سازگاری، هماهنگی

پیشنهاد
١

سازگاری، هماهنگی، سازگار بودن، هماهنگ بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژه ی ممهور! از واژه های نادرستِ روامند شده در سخنگان و ادب ست. مُهر، واژه ای پارسی است و بردن آن به وزن مفعولِ تازی، از لغزش های میرزالغتی های عرب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تندروی، تند رفتن، تندروی کردن= زیاده روی کردن

پیشنهاد
٠

در برخی باره ها: تند رفتن، تندروی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باداب، باد آب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"اِشنُفتن"، "اشنودن" ریخت کهن بنواژهای شنودن، شنفتن و شنیدن، از ریشه ی [شنو] به چم دانستن، شناختن، فهمیدن که می تواند با sniff و snuff ( =بو کردن و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"اشنودن" ریخت کهن بنواژهای شنودن و شنیدن که می توان از آن به جای فرواژه ( اصطلاح ) "فهمیدن یا دریافتنِ بو" بهره گرفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گذاردن= تعیین کردن گذارده شدن= تعیین شدن زادروز پورسینا به عنوان روز پزشک تعیین شد. زادروز پورسینا به نام روز پزشک گذارده شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ارزنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود سپاس از جناب نقدی پیشکش به دوستان کنم که با واکاوی واژگان در اندیشه، من به این برآیند دست می یابم که شاید در بیشتر باره ها و نمونه ها پیشوند هن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نگریسته شدن، اینگونه که به نظر می آید، اینگونه که نگریسته می شود،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دُژَنباری، دُژاَنباری، دژنباری= انبارگری از برای سود اهریمنی و دشمنی با مردم. دژنبار= محتکر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سپاس از برای پاسخهای دوستان من تا اندازه ی بسیاری با این دیدگاه که واژه ی خشنود از خوش نود فراهم نشده همسو شدم ولی هنوز دل آرام نیستم که واژه ی خشنَو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود بر جناب فرتاش گرامی سپاس از بازنمایی که داشتید. بزرگوار آیا شما می توانید باور استواری داشته باشید که "خشنَو" جدای از اینکه چه چمی دارد، یک تکو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود [آر و نای] به جای مثبت و منفی پیشنهادهای درخور نگرشی از سوی دوستان به جای واژه های مثبت و منفی پیش کشیده شده مانند [های و نای] یا [هاده و نایه]. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُشعِر= آگاهنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نرمش، آسانگیری، ساده گیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خاستگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیمدار= مدلَّل

پیشنهاد
٠

جوشاک مهره ای، جوش خوردگی مهره ها و مفصل های لگن به یکدیگر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جوشاک مهره ای، جوش خوردگیِ آهسته وارِ مهره ها به یکدیگر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوشاک، سختی مفصل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هازش، برگرفته از واژه ی [هازیشن] در پهلوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هازش یا هازیشن در پهلوی به چم یقین ( در دین )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زمینه چینی، زمینه سازی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غوزوله یا غوزولو: غوز پسوند کوچکساز " اوله"، مانند کوتوله، دیگوله، کوچوله. غوزوله به ریخت غوزولو هم آوایِش می شود و به چم غوزیِ کوتاه است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی کوتوله دارای دو بخش "کوت" و "اوله" است. کوت از کوتاه می آید و همریشه با Cut، اوله پسوند کوچکساز است مانند دیگوله. کوتوله= بسیار کوتاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فرامده= مشتق. فرامدگی= اشتقاق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

فرامد یا فرامده به جای مشتق. فرایش یا فرامدگی به جای اشتقاق.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فرامد به جای مشتق، محصول. فرایش یا فرامدگی به جای اشتقاق، استحصال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرامد به جای مشتق. فرامد شدن= مشتق شدن، اشتقاق یافتن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژه ی هنداختار ساخته شده از بنواژه ی هنداختن یا انداختن است که پیشتر واژه ی هندازه ( اندازه، هندسه ) را پیشکش دانش انگارش ( ریاضی ) نموده است. هندا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زودگذر، ناپایدار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش نهاده شدن، به پیش نهاده شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با این گمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیاخته، نیازین، نیاز شده، دلخواه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تلخاب= باز، قلیا، تیزاب= اسید، زبان پارسی دارای دانشواژه های بایسته برای همه ی زمینه های دانشیک است و نیازی به وام واژه ندارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تیزاب= اسید تلخاب= باز، قلیا زبان پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

می توان از واژه ی " تلخاب" به جای [قلیا یا باز] بهره گرفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه های فرگشت یا فراگشت، یک دگرش و گشتن آهسته و زمانبر را بازنمایی می کنند، واژه ی واگشت نیز درپایه به چم ( معنی ) برگشت است که چمِ انقلاب را نمی رس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از واژه ی دگرگشت ( =دگرش، تغییر ) می توان به جای واژه ی تازی انقلاب بهره برد. طبع هوا بگشت و دگرگونه شد جهان حال زمین دگر گشت از گشت آسمان مسعودسعد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیوان شعری ست در ۴۰ هزار جفت ( بیت ) ، سروده ی ملافیروز پور کاووس از پارسیان و زرتشتیان هند که کمابیش ۲۰۰ سال پیش در آن سرزمین سروده شده است. جورج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پوکی، پوک بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"چیمانش"، "چمانش" چیم= دلیل چیماندن= دلیل آوردن چیمانش= استدلال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هنودگی= تاثر، اثرپذیری بن کنونی "هنای": پیشوند "هن" به چم [به درون، به داخل] بن کنونیِ" آی" = به درون آمدن، واژه های اثر و تاثیر زمانی به کار می رون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هناینده، هنایا، "هنای" پیشوند "هن" به چم [به درون، به داخل] بن کنونیِ" آی" = به درون آمدن، واژه های اثر و تاثیر زمانی به کار می روند چیزی به یا درو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"هنای" پیشوند "هن" به چم [به درون، به داخل] بن کنونیِ" آی" = به درون آمدن، واژه های اثر و تاثیر زمانی به کار می روند چیزی به یا درون چیزی دیگر نمود ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درود واژه ی هنایش که چمِ [به درون آمدن] دارد جایگزینی درخور به جای واژه ی تازی تاثیر است، واژه ی تاثیر نیز درون مایه و مفهوم به درون چیزی وارد شدن و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه ی هنایش که چمِ [به درون آمدن] دارد جایگزینی درخور به جای واژه ی تازی تاثیر است، واژه ی تاثیر نیز درون مایه و مفهوم به درون چیزی وارد شدن و اثر گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متخلخل= پوک تخلخل= پوکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نایش، نایندگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

" نایَنده" ناینده به جای واژه های تازی [مُنافی و نافی] مُنافی و نافی به چمِ ( معنی ) نفی کننده، انکار کننده است، برای برابرسازی، می توان از پیشوند" ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برکشیدن، برکشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آخشیج یا آخشیگ= عنصر ریشه ی این واژه به گمان بسیار [وخش] است به چم آغاز و ابتدا. وخشیگ = آخشیگ، چیزی بوده که در آغاز آفریده شده = نخستین آفریده. آخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شوند= دلیل، سبب، بن کنونی از بنواژه ی [شدن] - پسوند نامسازِ [ َند] شو َند ~ شُوَند یا شَوَند مانند: گزند، خورند ( شایسته، چیزی که به چیز دیگری بخور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"دَرواییک" واژه ی [دروای] به چمِ ( معنی ) [در هوا، افراشته، آویخته]. "وای" در پهلوی به چم هوا بوده ( واژه ی هوا دارای ریشه ی ایرانی ست ) و واژه ی در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"دَروا" دروا کوتاه شده ی واژه ی [دروای] است به چم در هوا، افراشته و نیز آویخته. "وای" در پهلوی به چم هوا بوده ( واژه ی هوا دارای ریشه ی ایرانی ست ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

"دَروا" دروا کوتاه شده ی واژه ی [دروای] است به چم افراشته و نیز آویخته. "وای" در پهلوی به چم هوا بوده ( واژه ی هوا دارای ریشه ی ایرانی ست ) و واژه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"دَروایی" دروایی به چم در هوا بودن، آویزان بودن است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایستایش، شیوه ی ایستادن یا جایگیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

"خون ایستی" بند آمدن خونریزی به روش های گوناگون.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"هم ایستایی" هم ایستایی در زیست شناسی به چم ( معنای ) پایداری و ماندگاریِ پهنه ی درونی بدن و استوار نگه داشتن شرایط فیزیکی و شیمیایی جاندار است. کا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

" آهسته وار" تدریج= آهستگی، به تدریج، تدریجی= آهسته، کم کَمک، نرم نرمک تدریجاً، به طور تدریجی= آهسته وار، کم کم، نرم نرم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

" آوند" در دستور زبان واژه ی آوند به چم ظرف نیز می تواند جایگزین خوبی به جای قید باشد ، قید هم همان ظرف زمان و مکان و. . . است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تدریج= آهستگی، به تدریج، تدریجی= آهسته، کم کم، تدریجاً، به طور تدریجی= آهسته وار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور خودکار، خود به خود، به خودی خود، خواهی نخواهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به طور خودکار، خودکاروار، خودبه خود، به خودی خود، خواهی نخواهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودبه خود، به خودی خود، خواهی نخواهی، چه بخواهیم چه نخواهیم، خودکاروار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هنجاردری، دریدن و پاره کردن هنجار ( یک چیز طبیعی، عادی )

پیشنهاد
٠

جدایی ناپذیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رخنه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بایا و بایسته، باینده و بایسته. . جدایی ناپذیر، جدانشدنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابرناک بودن، ابری بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

[شگفتا که گفته اند حقیقت مانند زهرمار تلخه، شنیدن همان و زنجیر پاره کردن همان!] فرمانروایی، شاهنشاهی= حکومت کشوردار، زمامدار= دولت شهرنشینی، شهریگری= ...

پیشنهاد
٠

آیین دانش آموختگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اندیشه پرور، رایساز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اندیشه پرور، رایساز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جُمَنده، تارپا جمنده کوتاه شده ی واژه ی جنبنده است که این واژه گاهی به چم حشره به کار می رود. جمندگان= حشرات= تارپایان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پسرفت، پایین روی ( در واژه ای مانند زوال خورشید )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پایین روی خورشید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

" کَسمان"، "کسمندی" به چهره یا ریخت کَس ( شخص یا هر پدیده ای ) نمایان شدن. کسمند= متشخص

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی "واچَک" همریشه با واژه های واج، واژ، واز، آواز و. . است و بهتر است از همین واژه به جای واژه ی تازی [جمله] بهره گیری شود. واچیدن= جمله ساختن و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژه ی "واچَک" همریشه با واژه های واج، واژ، واز، آواز و. . است و بهتر است از همین واژه به جای واژه ی تازی [جمله] بهره گیری شود. واچیدن= جمله ساختن و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مضاف= افزوده، مضاف الیه= افزونه ( اضافه شونده ) ، حرف اضافه= افزون واژ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مضاف= افزوده، مضاف الیه= افزونه ( اضافه شونده ) ، حرف اضافه= افزون واژ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیم، چیمه= علت چیمش= تعلیل چیمتن= علت آوردن چیمی، چیمیک= عِلّی چیمان، چیمگان= علل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تنش زا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنش زا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلیدواژه به واژه هایی گفته می شود که از نوشتاری بلند برون آوری شده و در بسامدی بالا و نیز غیر اتفاقی گویای جستارهای ارزنده آن نوشته می باشد. سفارش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"یازش" آختن و یاختن به چم بیرون کشیدن است با بن کنونی آز و یاز. می توان نام ستاک ( اسم مصدر ) یازش را به جای استخراج به کار گرفت. آختن، یاختن= بیرو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پربسامد، پیاپی، پی درپی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در انگارش ( ریاضی ) واژه "همتا" می تواند برابر با متمایل نگریسته شود. همتا= متماثل همتایی= تماثل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

[یارو] در آغاز یک بایستار یا قانون برای خودش می شناساند: [در پارسی هیچ واژه ای با واج /ی/ آغاز نمی شود] پس بنابراین به این فرجام دست می یابد که [یار] ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در انگارش ( ریاضی ) به جای تماثل می توان از واژه ی "همتایی" بهره کرفت . همتایی= تماثل همتا= متماثل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

واژه ی [قشقرق] به گمان فراوان برگرفته از نام و سروصدای پرنده ای ست که "کشکرک" نامیده می شود همان زاغ یا کلاغ زاغی پرسروصدا و جارو جنجال که در شهرهای ...

پیشنهاد
٠

فرسودن، پوسیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ایستایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نااُسپُر، ناسپر، در زبان پهلوی واژه ی اوسپوریگ به چم کامل و اَنوسپوریگ به چم ناقص بوده، انوسپوریگ را می توان در پارسی کنونی ساده تر نمود و نوواژه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نااُسپُری، ناسپری، در زبان پهلوی واژه ی اوسپوریگ به چم کامل و اَنوسپوریگ به چم ناقص بوده، انوسپوریگ را می توان در پارسی کنونی ساده تر نمود و نوواژه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاش بند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ی استبعاد آنجایی که به چم بعید دانستن است می توان به جایش از برابرهای پارسی "گمان نداشتن" و یا "باور نداشتن" بهره گرفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باور نکردن، باور نداشتن، گمان نداشتن، دور از ذهن دانستن،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پوزشمندانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

" بُردار" بُردار به جای واژه ی تازی ناقل. بن گذشته از ستاک یا مصدر [بردن] پسوند نام ستاک ساز [ار] بردار به چم برنده چیزی از جایی به جایی، بیشتر به ج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

"پدیدارنده" در برخی گزاره ها واژه ی پدیدارنده را می توان به جای فاکتور/عامل به کار گرفت. در گرمایش زمین چندین فاکتور/عامل موثر بوده است. در گرمایش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آفریننده، سازنده، پدیدار کننده، پدید آورنده، پدیدارنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"خوردار" بن گذشته[خورد] پسوند نام ستاک ( اسم مصدر ) ساز [ار] مانند گفتار، کردار. در برخی جاها که واژه مصرف برای چیزهای خوردنی به کار می رود می توان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به کتابی که هنوز ویراستاری و شیرازه بندی ( صحافی ) نشده می توان گفت " نوشتمان"

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"پندارین" پندارین به جای مجازی، در برابر با راستین ( حقیقی ) فضای مجازی= پندارپهنه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چمبار، چم بار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هیاهو، برگرفته از واژه ی [های و هوی]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همان [های و هوی] بوده که با گرفتن یک میانوند ( ا ) ، به "هیاهو" دگردیس شده. به چم شلوغی و ازدحام.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گنجانده ها، گنجاندگان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی " گنجانده" به جای محتوی. گنجاندِگان یا گنجانده ها به جای محتویات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پدیداری و دیرینگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پدیداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پدید آوری، احداث کردن= پدید آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دورفرمان به جای کنترل از راه دور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"دورفرمان" به جای ریموت کنترل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گُربَنگل یا انگل گربه ای، توکسوپلاسموز انگلی ست که از گربه در جایگاه میزبان بهره گیری کرده و به دیگر پستانداران نیز گسترش می یابد.

پیشنهاد
٠

انگل گربه ای، گُربَنگل ( گربه انگل )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کوچک سری ( میکروسفالی ) یک نابسامانی در رویش عصبی است که در آن سر ( مغز ) بیمار کوچک است. آشکارسازی آن با اندازه گیری دور سر رویان با آوانگاری ( سونو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مِه رگ یا مهرگ به جای آئورت با سپاس از سرور ایرزاد برای پیشنهادهایشان نوواژه ی [مهرگ]، برابر خوبی به جای آئورت است ولی آوایش ( تلفظ ) آن مِهرگ باید ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژه ی فرنود را می توان اینگونه واشکافت: پیشوند فر: به پیش و جلو بودنِ بنِ پس از خود را آشکار می کند. نود: به چم نهاد که در واژه هایی مانند بهنود، خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با نگرش به شناسش ( تعریفی ) که برهان خلف دارد می توان برابرواژه های زیر را به جای آن به کار گرفت: فرنود پس آیند، فرنود پس استوار این فرنود برای استو ...

پیشنهاد
٠

بزرگترین هم بخشیاب ( ب ه ب:بهب )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

"هم بخشیاب" به جای مقسوم علیه مشترک این واژه های دراز و بیهوده تازی را باید از زبان ارجمند پارسی دور ریخت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بخشیاب به جای مقسوم علیه هم بخشیاب به جای مقسوم علیه مشترک پارسی بگوییم پارسی بنویسیم

پیشنهاد
١

هم بخشیاب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اُسپُران به جای مکمل واژه ی پهلوی اُسپور به چم کامل و کارواژه ی اسپوردن به چم کامل کردن بوده است. بن این کارواژه به ریخت امروزی اُسپُر خواهد بود که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اُسپُران به جای مکمل واژه ی پهلوی اُسپور به چم کامل و کارواژه ی اسپوردن به چم کامل کردن بوده است. بن این کارواژه به ریخت امروزی اُسپُر خواهد بود که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نوواژه ی پیشنهادی "اَکَران" به جای [سرمد] سرمد به چم ( معنی ) بی آغاز و بی پایان، خداوندی که آغاز و انجام ندارد. اَ: پیشوند ناینده یا نفی کننده کران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

" اَکَران" اَ: پیشوند نایسته یا نفی کننده کران: مرز، حد اَکران: بیمرز، بی نهایت سرمد به چم بی آغاز و بی پایان، بی سروته به جای این واژه، نوواژه ی ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ی "سَهیگ" در پهلوی به چم شایسته، سزاوار، شایان ( worthy ) به کار می رفته که شاید به ریخت [صحیح] درون زبان تازی شده و با درونشد به بابهای گوناگون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در ریاضی " مُک" به جای صحیح واژه ی [مُک] به چم کامل، بی کم وبیش، درست و دقیق است که در کاربردهای روزانه و عامیانه کاربرد دارد: این کیسه برنج، مک ده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"شمارگان مُک" واژه ی [مُک] به چم کامل، بی کم وبیش، درست و دقیق است که در کاربردهای روزانه و عامیانه کاربرد دارد: این کیسه برنج، مک ده کیلو است. چَمَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

" اُسپور" واژه ای پهلوی ست به چم کامل و با کارواژه ( فعل ) اسپوردن=کامل کردن. ریشه یابی واژه ی اُسپور می پندارم که این گونه باشد: اُس یا اُست که در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

" اُسپور" واژه ای پهلوی ست به چم کامل و با کارواژه ( فعل ) اسپوردن=کامل کردن. ریشه یابی واژه ی اُسپور می پندارم که این گونه باشد: اُس یا اُست که در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ارزیاب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

" ارزیابی" انتقاد یا نقد کردن اگر برای بررسیِ خوب و بد یک جستار ( موضوع ) بی هیچ بدخواهی باشد ( انتقاد سالم ) ، در اینجا برابرواژه ی ارزیابی پیشنهاد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آیین بدرودگویی، آیین بدرودمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدرودمان، درودمان، بدرودگویی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بدرودمان، درودمان، بدرود گویی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

گُسَستار، گُسَلِش، گسست و گسل، بن های گذشته و کنونی کارواژه گسستن ( =جدا شدن، جدایی ) است، می توان از آنها نام ستاک ( اسم مصدر ) ساخت به چم فاصله ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فرگشتن به چم تکامل یافتن. فرگشت= تکامل فرگشته= تکامل یافته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پشتیبانی کردن، هوای ( کسی را ) داشتن، پشت ( کسی ) بودن، اداره کردن. نمونه: تو برو جلو، من دارمت. او با داشتن دستمزد کم، تونسته به خوبی خانواده اش ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شدِگی، شوِش از ستاک شدن، و دگرش پذیری به جای انفعال منفعل= شده، دگرش پذیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بایمان به جای قانون بایمان: بای=بن کنونی از بایستن، مان=پسوند نامساز. بایمان نامواژه ای ست که بایدها را بازنمایی می کند همان کاری که واژه ی قانون می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تند واکنش، زود واکنش گروه های تند واکنش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هنجارش 𐬵𐬀𐬥𐬘𐬁𐬭𐬆𐬱

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

"بِچَمد" ، "چمد" ما واژه ی چم را به جای معنی به کار می بریم، واژه ی [یعنی] کارواژه یا فعلی تازی است به چم [معنی می دهد، قصد می کند]. اینک اگر ما کار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"بایستار" این واژه ی چم رسان و درخور را در پیشنهادهای جناب شمس دیدم و می پندارم که می تواند جایگزین خوبی به جای قانون باشد. نوواژه ی بایستار، نام ست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پس زدن، وازدن، کنار زدن، پسزنی، وازنی، کنارزنی، پسزَنِش، وازنش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درود به جناب ابراهیمی داشتن و داریدن ساخته شده از بن گذشته و کنونی و از یک ریشه اند ولی کاربرد یکسانی ندارند که با هم جابجا شوند، چم ( معنیِ ) داشتن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دوست گرامی اینگونه نگاه به واژه، ویژه ی سروده های دلی و ذوقی و عاشقانه است که جایگاه خود را دارد، در اینجا واشکافی واژه از نگاه ریشه شناسی و به شیو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

پندار پهنه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اینگونه که نگریسته می شود واژه ی "نِبیگ" که از نبشتن یا نوشتن برگیری شده از همه ی برابرواژه ها برای جایگزینی به جای کتاب بهتر باشد. واژه ی نسک را هم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آزمون خداوندی اگر با من نبودش هیچ میلی/چرا ظرف مرا بشکست لیلی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دگریسته شدن، دگرش یافتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نسک نویس، نسخه نویس کسی که در گذشته، از نوشته های کهن نسخه ( نسک ) برداری می کرده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دگریدن یا دگریستن= عوض کردن، تغییر دادن. بِدِگر= عوض کن، تغییر بده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دگریدن یا دگریستن= عوض کردن، تغییر دادن. بِدِگر= عوض کن، تغییر بده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

"پیمایش" واژه ی پیمایش به چم اندازه گرفتن، سنجیدن را می توانیم به جای نقد یا انتقاد به کار گیری کنیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سویِگان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"داریدن" به جای ساپورت کردن [تو برو جلو، من دارمت] [ آموزگار به سرپرست ( گرداننده یا مدیر ) آموزشگاه: من نمی تونم این همه بچه ی تخس رو بدارم!]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"داریدن" به جای ساپورت کردن [تو برو جلو، من دارمت] [ آموزگار به سرپرست ( گرداننده یا مدیر ) آموزشگاه: من نمی تونم این همه بچه ی تخس رو بدارم!]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود بر جناب نقدی ارجمند سخنتان درست است ولی آیا قانونی هست که فرمان دهد پیشوند را نمی توان در جایگاه یک بن جداگانه به آن نگریست و نباید از آن کارواژ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

"کژچیم" چیم= دلیل، علت، کژچیم= چیم و دلیل ناراست و گمراه کننده. 𐬐𐬀𐬲𐬗𐬌𐬨=کژچیم. اگر واژه [دژشوند] نیز به کار رود به گمانم بهتر است که به همین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

واژه ی "چیم"= [دلیل، معنی] است اینک می توانیم از روی آن و با بهره گیری از یک پیشوند، برابرواژه ای به جای مغلطه[=دلیلِ ناراست و گمراه کننده] بسازیم ما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

[کوشیا] نام سرزمین اتیوپی در نسکها ( کتابها ) ی پهلوی. مردم این سرزمین خود را از دودمان کوش فرزند حام پسر نوح پیامبر می دانسته اند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه ی [واژگون] واژه ای ست پارسی که در بنیاد از واژه ی پهلوی [اَپاچ کون] به چم سرنگون یا وارونه گرفته شده. پیشوند [اَپاچ] یا [اَباز] به چمهای دوباره ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی چیم برگرفته از واژه ی پهلوی ابی چیم[𐬀𐬠𐬌𐬗𐬌𐬨]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

"بینام" در پهلوی اَبی نام[𐬀𐬠𐬌𐬥𐬁𐬨]=مجهول، ناشناس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناهنجاری زا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"درشت سری" ناهنجاری مادرزادی که در آن، سر نوزاد هنگام زایش، بزرگتر از اندازه ی هنجار و طبیعی ست. این حالت از روی بسته بودن آبراه مغزی نخاعی در سر رو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"درشت سری" ناهنجاری مادرزادی که در آن، سر نوزاد هنگام زایش، بزرگتر از اندازه ی هنجار و طبیعی ست. این حالت به خاطر بسته بودن آبراه مغزی نخاعی در سر ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مغزآسیبی هرگونه آسیب به مغز در پی کوبش یا ضربه، خونریزی مغزی، سکته، توده خوش خیم یا بدخیم مغزی، عفونت های ویروسیک یا باکتریک مغزی و. . . مغزآسیبی= ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مغزاسیبی، مغز آسیبی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ی آماس را می توان در جایگاه پسوند به جای پسوند لاتین آیتیس ( itis ) به کارگیری کرد مانند مغزاماس به جای انسفالیت یا انسفالایتیس.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مغزاماس، مغز آماس واژه ی آماس به چم [التهاب، ورم] را می توان در جایگاه پسوند به جای پسوند آیتیس ( itis ) لاتین و برای نشان دادن آماس و التهاب یک اندا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مغزاماس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مغزاسیبی، مغز آسیبی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"مغزاماس" می توان واژه آماس به چم [التهاب و ورم] را در جایگاه پیشوند به کار گرفت: مغزاماس به جای آنسفالیت یا انسفالایتیس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

" کاوَکاماس" کاوک= سینوس آماس= ورم، التهاب؛ برابر با پسوند itis ( آیتیس ) در لاتین. آماس در ریخت پسوندی می تواند به دیس [آم] نیز کوتاه شود. کاوکاما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

" کاوَکاماس" کاوک= سینوس آماس= ورم، التهاب؛ برابر با پسوند itis ( آیتیس ) در لاتین. آماس در ریخت پسوندی می تواند به دیس [آم] نیز کوتاه شود. کاوکاما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

می توانیم از واژه ی " گُنج" به جای حجم بهره ببریم و واژه ی گنجایش را به جای ظرفیت به کار بگیریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

می توانیم از واژه ی " گُنج" به جای حجم بهره ببریم و واژه ی گنجایش را به جای ظرفیت به کار بگیریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

" گُنج" گُنج به جای حجم و گنجایش به جای ظرفیت یا حجم درونی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاوَک، کاواک، کاویده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متذکر شدن= به آگاهی رساندن، آگاهنده شدن، گفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گفتن، به آگاهی رساندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پادش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دریافتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باینده= موجب، واجب کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

"باینده" باینده از کارواژه ی [بایستن] ناینده= سالبه ناینده از کارواژه ی [نایستن]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"ناینده" ناینده از کارواژه ی [نایستن] موجبه= باینده باینده از کارواژه ی [بایستن]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"ناینده" ناینده از کارواژه ی [نایستن]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دُژوَند، دژشَوند، شوند و دلیل نادرست و گمراه کننده. واجهای /ژ/ و /ش/ به خاطر داشتن واجگاهِ ( مخرج واجیِ ) یکسان، درکنار یکدیگر که بیایند یکی از آنه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

دُژوَند، دژشَوند، شوند و دلیل نادرست، گمراه کننده. واجهای /ژ/ و /ش/ به خاطر داشتن واجگاهِ ( مخرج واجیِ ) یکسان، درکنار یکدیگر که بیایند یکی از آنها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"رسیده" او اتهام های وارده را رد کرد. او انگ های رسیده را نپذیرفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

" اَنگیده" انگ به چم اتهام یا گناهی که هنوز استوار ( ثابت ) نشده. انگیده ( انگ خورده=متهم ) کسی ست که در جایگاه انگ ( مظان اتهام ) است و هنوز گناهش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گزینمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رگ توده واژه ای ست برساخته که می توان به جای واژه ی بیگانه ی همانژیوم به کارگیری کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رگ توده، رگتوده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"پارش" پارش به جای جزئیت ( جزئی بودن ) و نیز به جای تقسیم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"هَمِش" همیدن یا همادن= کل بودن، کلیت= هر چیز که همگانی بوده و دربرگیرنده همه پارِگان ( اجزاء ) باشد. هماد= کل [مانند نهاد از نهادن] همادی= کلی هماد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"هَمِش" همیدن یا همادن= کل بودن، کلیت= هر چیز که همگانی بوده و دربرگیرنده همه پارِگان ( اجزاء ) باشد. هماد= کل [مانند نهاد از نهادن] همادی= کلی هماد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اینگونه که نگریسته می شود واژه ی نشیمن باید کوتاه شده ی [نشینمان] باشد که به ریخت نشیمن درآمده. بن کنونی از کارواژه ی نشستن پسوند نامسازِ "مان": نشی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آس به چم آسیا یا آسیاب است درواقع آس از گونه های دستی، آبی، بادی و ستورگرد بوده است. و آسیدن به چم آسیاب کردن خواهد بود، می توان پنداشت که کارواژه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سوده، ساییده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"هَماده" یا "هماد" همادن= با هم ( جمع ) کردن، هماد، هماده= با هم جمع شده، مجموع، کل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همادن= هم کردن، باهم ( جمع ) کردن، جمع کردن، [همادن مانند نهادن] هم پسوند مصدرساز " ادن" هم: ( بن کنونی ) ، بهم= جمع کن هماد: ( بن گذشته ) = جمع کرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همادن= هم کردن، باهم ( جمع ) کردن، جمع کردن، [همادن مانند نهادن] هم پسوند مصدرساز " ادن" هم: ( بن کنونی ) ، بهم= جمع کن هماد: ( بن گذشته ) = جمع کرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

همادن= هم کردن، باهم ( جمع ) کردن، جمع کردن، [همادن مانند نهادن] هم پسوند مصدرساز " ادن" هم: ( بن کنونی ) ، بهم= جمع کن هماد: ( بن گذشته ) = جمع کرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نگارین، نگاشته، برنگاریده، نگار شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نگارین، نگاشته، برنگاریده، نگار شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به عهده گرفتن= پذیرفتن

پیشنهاد
٠

پذیرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گل همیشه بهار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود بر جناب روزگاری جناب، اینکه داشبورد یک جعبه ایه سمت راست سرنشین، چه گفتنی داره؟ که یک بار هم نه، دو بار! گفتید اینو که همه می دونند، اگر می تونی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ویژه گرا به جای متخصص، ویژه گرایی= تخصص

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ویژه گرایی به جای تخصص ویژه گرا= متخصص

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دانشی، دانشیک، فراویژه، ویژه گرایانه، نمونه ها: واژه های تخصصی در این رشته واژه های دانشیک در این رشته - این رشته دارای ۸۵ واحد تخصصی است. این ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فراهم آمدن، ساخته شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

همگرایی، همداستانی، هماوایی، هم نگاهی، همدلی، سازگاری، هماهنگی پارسی بگوییم پارسی بنویسیم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه ی عامیانه ی " لق" که درست تر این است که به ریخت [لغ] نوشته شود درواقع کوتاه شده واژه ی [لَغز]از کارواژه ی پارسی "لغزیدن" است به چم [از جا دررفتن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

واژه ی "کاک" را می توانیم به جای واژه ی بیگانه ی بیسکویت به کار ببریم. پارسی بگوییم پارسی بنویسیم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"کاک" ( 𐬐𐬁𐬐 ) نان نازک و خشک، شیرینی خشک کرمانشاه. کاینک از صحن حلاوات برون می آید کاک و فرنی و نمکزی زبر شیرین کار بسحاق اطعمه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

گوهر ( 𐬔𐬋𐬵𐬀𐬭 ) "گوهر" ماده ای که با روش های شیمیایی، واپاشی پذیر به چیز ساده تری نیست. در همۀ اتم های هر گوهر یا عنصر ویژه، شمار پروتون ها یکس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوهر واژه ی گوهر ( =سرشت، ذات ) را می توان به جای واژه ی تازی عنصر ( element ) به کار گرفت. پارسی بگوییم پارسی بنویسیم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

هم باوری، همباوری 𐬵𐬀𐬨𐬠𐬁𐬬𐬀𐬭𐬌

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بخشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خاک ورز، خاکورز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود واژه ی "فروزه" از برساخته های آذرکیوان در ۵ سده پیش است با این شوند ( دلیل ) که فروز به چم روشنی است و صفت یا فروزه واژه ای ست که برای فروزش یا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

درود واژه ی "نشان" چمهای فراوانی دارد بهتر است برای واژه ی [صفت] برابر دیگری گزیده شود، واژه ی "فروزه" از برساخته های آذرکیوان در ۵ سده پیش است با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درود واژه ی "نشان" چمهای فراوانی دارد بهتر است برای واژه ی [صفت] برابر دیگری گزیده شود، واژه ی "فروزه" از برساخته های آذرکیوان در ۵ سده پیش است با ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زادوَر، زادآور. 𐬰𐬁𐬛𐬬𐬀𐬭، 𐬰𐬁𐬛𐬁𐬬𐬀𐬭.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ارزشمند، پرارزش، زندگی بخش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خودپاشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بایسته بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی همانندی . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناشونده، ناشدنی، نشدنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناشونده، ناشدنی، نشدنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پس نگری، پسنگری

پیشنهاد
٠

پَسنِگری کردن، پسنگریستن، پس نگریستن

پیشنهاد
٠

پَسنِگری کردن، پسنگریستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پس نگری، پسنگری، پسنگری کردن، پسنگریستن= عطف بما سبق کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

" بُنِش" بنش از واژه ی بونیشتیه پهلوی به چم بن و پایه و اصل داشتن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پس گردش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آماردار [𐬁𐬨𐬁𐬭𐬛𐬁𐬭 ] آمارداری= حسابداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آمارداری، آماردار= حسابدار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

درود در زبانهای ایرانی برای ژاد یا جنسیت دختر، نامواژه هایی مانند کِچ، کیجا، کیزگ و. . به کار می رود ( بجای فرزند دختر واژه های دُت، دخت و دختر کاربر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سرخاب، سرخبال 𐬯𐬊𐬭𐬑𐬁𐬠 ، 𐬯𐬊𐬭𐬑𐬠𐬁𐬭

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سرخاب، سرخبال [𐬯𐬊𐬭𐬑𐬁𐬠 ، 𐬯𐬊𐬭𐬑𐬠𐬁𐬮] نامواژه [نحام] یک واژه ی تازی است، نام پارسی این پرنده سرخاب است، نامواژه ی سرخبال نیز می تواند درخور ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

واجدان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بازبرخاستن، زندگی دوباره، رستاخیز، بازشکوفایی، رواگ ( رواج ) دوباره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

یکسره مانند شیفت لانگ= پاس یکسره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"یکسره" شیفت لانگ= پاس یکسره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پاس، پاسش[𐬞𐬁𐬯، 𐬞𐬁𐬯𐬈𐬱]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

گون، گونش[𐬔𐬎𐬥، 𐬔𐬎𐬥𐬈𐬱] چگونه= چه حالتی، چه وضعیتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گون، گونش چگونه= چه وضعیتی، چه حالتی

پیشنهاد
١

"دین دبیره" الفبای اوستایی یا دین دبیره ( 𐬛𐬌𐬥 𐬛𐬀𐬠𐬌𐬭𐬈 ) یکی از بهترین و رساترین دبیره ها یا خطهای الفبایی ساخته دست بشر است که در زمان ساسانی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"کِلک" دبیره به چم [خط الفبایی] است و نگاره را نیز می توانیم به جای واژه ی تازیِ [تصویر] به کار ببریم. واژه ی کِلک به چم قلم و خامه است ولی امروزه ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کِلک فرنگی احوال دل به کلک فرنگی نوشته ایم خوش سرمه در گلوی قلم کرده ایم ما. ارادت خان واضح ( از آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گماشتگان، پیشکاران، کاریاران، پادوها، نوکران، چاکران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فرانکی، فرانسیک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تو را من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهی، وزآن دلخستگانت راست اندوهی فراهم، تو را من چشم در راهم.

پیشنهاد
١

کلید در گنج حکیم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همریختی در زیست شناسی: همانندی ساختمان و ریختِ ( شکل ) سازواره هایی که به گونه ها و نژادهای گوناگون وابسته هستند، جور ریختی، در شیمی: همانندی بلوره ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در زیست شناسی: جورریختی، همریختی= همانندی ساختمان و ریخت ( شکل ) سازواره هایی که به گونه ها و نژادهای گوناگون وابسته هستند. در شیمی: جوربلوری، همری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در زیست شناسی: جورریخت، همریخت= جانور یا گیاه و یا گروهی که همسان با جانور یا گیاه و یا گروه دیگری است. در شیمی: جوربلور، همریخت= بلورهای همسان با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شناسش ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

"سُرایش" واژه ی سرایش به جای نظم در ادبیات. سرودن= به نظم درآوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نویسنده ی برزونامه بر پایه ی یکی از دستنویسهای این کتاب، رزمی سرایی به نام "شمس الدین محمد کوسج" است. در دست نویس برزونامه در کتابخانه کمبریج، یک با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

نیک بنگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیک نگریستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نیک نگری، نیک نگریستن= دقت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

وردیدن یا ورتیتن در پهلوی همان گردیدن است در پارسی نو. دگرش واج /و/ به /گ/ از پارسی میانه به پارسی نو بسیار دیده می شود. از این کارواژه ی کهن می تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

وردا= متغیر واژه ی "وَردا" فروزه ی کُناکی از کارواژه ی "وردیدن" است مانند بینا، شنوا، گویا، پویا و. . . وردیدن= گردیدن، تغییر کردن واژه ی وردا را می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ی یوز، بن کنونی کارواژه ی "یوختن" و "یوزیدن"به چم جستن، جستجو کردن است. یوزپلنگ جانوری بوده که از گذشته های دور به سادگی دست آموز انسان می شد و ...

پیشنهاد
٠

دادگاه بازنگری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بازنگری خواستن

پیشنهاد
١

بازنگرخواه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازنگرشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازنگرانه، بازبینانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

میخگاه یا سرآسه، سرآسه: دو قطب زمین در دو سوی آسه ( محور ) زمین جای می گیرند بنابراین نوواژه ی سرآسه را نیز می توان درنگریست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

کارواژه ی وَردیدن یا ورتیتن پهلوی که امروزه در پارسی نو به ریخت گردیدن درآمده به چم چرخیدن، گردیدن، تغییر دادن بوده است. دگردیسی واج /گ/ به /و/ از پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دانش نهان

پیشنهاد
٠

بازنگری خواهی

پیشنهاد
٠

بازدیدن، بازنگریستن بازبینی کردن، بازنگری کردن وادیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بازنگری، بازبینی، بازنگری یا بازبینی پرونده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

" وَردا" کارواژه ی پارسی میانه [وردیدن] همریشه با variation در انگلیک و werden در آلمانی که در پارسی نو به گردیدن دگردیس شده را نیز در زمینه های دانش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

"وَرداندن" وردیدن کارواژه ای کهن از پارسی میانه که امروز به ریخت گردیدن دگردیس شده. ورداندن ( گرداندن ) که کارواژه گذرای ( متعدی ) آن است را می توان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

" وَردیدن" کارواژه ی پارسی میانه وردیدن همریشه با variation در انگلیک و werden در آلمانی که در پارسی نو به گردیدن دگردیس شده را نیز در زمینه های دانش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

" وَردیدن" کارواژه ی پارسی میانه وردیدن همریشه با variation در انگلیک و werden در آلمانی که در پارسی نو به گردیدن دگردیس شده را نیز در زمینه های دانش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

"وَردایی" وردایی از کارواژه ی کهن "وردیدن" در پارسی میانه به چم گردیدن، تغییر کردن. وردش= تغییر= variation وردا= متغیر= variant وردایی= مغایرت= va ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"وَردا" Variation یا واریاسیون که به [تغییر کردن، گردیدن] برگردان می شود همان [وردیدن] در زبان پارسیک ( پارسی میانه ) بوده است. جابجایی واجِ /و/ به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

"وَردش" Variation یا واریاسیون که به [تغییر کردن، گردیدن] برگردان می شود همان [وردیدن] در زبان پارسیک ( پارسی میانه ) بوده است. جابجایی واجِ /و/ به ...

پیشنهاد
٠

خشودن، خشولیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیرانوشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیرانوشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

"ریژه" ریژه: ریز ژه ( پسوند کوچکساز مانند مژه، نایژه ) ریزژه، ریژه به چم بسیار ریز که می تواند جایگزینی به جای واژه ی اتم باشد. شاید گفته شود اتم ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درود جناب علیخانی فرنود ( دلیل ) شما بر این که تکواژ "مر یا مار" در نهمار به چم [بار، دفعه] است چیست؟ در این تارنما یکی از چمهای مر، بار و دفعه گفته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کُمبوزه، سفت چه، سفچه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کم اندامی، کمندامی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ولنگاری، آسانگیری، ساده گیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ولنگار، آسانگیر،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ولنگاری، آسانگیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ولنگارانه، ساده انگارانه، شلخته وار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آسانگیرانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود بر جناب نقدی شاید در برخی گزاره ها آسانگیرانه بتوان "به درستی" را جایگزین [طبیعتا] کرد ولی این برابرِ نازکبینانه و دقیقی برای آن واژه ی بیگانه ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از سویی، از سوی دیگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

از سویی، از سوی دیگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خواهی نخواهی، چه بخواهیم چه نخواهیم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوبش

پیشنهاد

سراینده یا شاعر رزمی پهلوانی ( حماسی ) سده ی هشتم هجری که "برزونامه" از اوست. برزونامه کتابی رزمی ست درباره ی جنگهای برزو فرزند سهراب که به پیروی از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیوست شده به، پیوند شده به، پیوسته به

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

اگر پهلوی را ندانی زبان / به تازی تو اروند را دجله خوان. فردوسی. کلیله به تازی شد از پهلوی / به دینسان که اکنون همی بشنوی. فردوسی نگه کن سحرگاه تا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وارفتن برنج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به انجام رسیدن، انجام پذیرفتن= تحقق یافتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

به انجام رسیدن، انجام پذیرفتن= تحقق یافتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

انجام پذیرفتن، به انجام رسیدن= مُحَقَق شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

انجام پذیرفتن، به انجام رسیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

از رویِ، بر پایه ی= به حسابِ گفته های من را به حساب دشمنی نگذار. گفته های من را از روی دشمنی ندان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

درون شدن به دروازه شهر درون شده ، به خانه بازشدند. ( تاریخ بیهقی ) . دیو و فرشته به خاک و آب درون شد دیو مغیلان شد و فریشته زیتون. ناصرخسرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

فروشکافتن، واپاشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

فروشکاندن، واپاشاندن، فروشکافی کردن، واپاشی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

"درگرفتن" سخن با او به مویی درنگیرد / وفا از هیچ رویی درنگیرد. خاقانی. کدام چاره سگالم که در تو درگیرد / کجا روم که دل من دل از تو برگیرد. سعدی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

از کار افتادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از کار افتاده، خراب شدن= از کار افتادن. خراب کردن= از کار انداختن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود پاسخ به کاربر پارسی: در میان پارسی دوستان " تَرامون" به جای قطر دایره به کار می رود، ترامون از دوبخش "ترا" که پیشوندی کهنست به چم [از سویی به س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در اختیار گذاشتن= در دسترس گذاشتن. در دسترس یا در اختیار گذاشتنِ دانش و آگاهی نیز همرسانی کردن دانش و آگاهی ست. در دسترس گذاشتن یا همرسانی کردن به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هی هر روز با یه نام کاربری نوشته میذاره! ریشه واژه قرمه را که گفتم از غرمه سانسکریت و گرمه اوستایی به چم گرم کردن و پختن گرفته شده، واژه سبزی هم که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مگر قرار است برای ریشه یابی واژه ها سازمان ثبت اسناد و ریشه های تاریخی وجود داشته باشد؟ ریشه یابی واژه ها بر پایه ی همانندی بُن ها و چم ( معنی ) آنها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

خوب گفتی درواقع همون قرقیزها و قزاق ها و اویغورها ترک اند، مردم آذربایگان که از نظر چهره ای ایرانی اند، آذری هایی هستند که در این سه چهار سده ی گذشته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"خانیز" واژه "خانه" به جز چم آشنای آن، گاهی به چم مربع نیز به کار می رود مانند خانه های شطرنج و. . ، یا "چهارخانه" که به نگاره ای با مربعهای فراوان گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

در کتابی که صد سال بیشتر نیست پیدا شده! و نهصد سال گم بوده دنبال نمونه و گواه گشتن کاری بس پرخطا و لغزش است، یابندگان یا شاید بهتر باشد بگوییم جور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ای دانایی که نوشته های مرا نمی پسندی و منفی می دهی یا با گزارش کردن، سعی در پاک کردن آنها داری، خیالی نیست پیگیر کارت باش! ولی منِ بیسواد و خرفت را ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نابایست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

در کتابی که صد سال بیشتر نیست پیدا شده! و نهصد سال گم بوده دنبال نمونه و گواه گشتن کاری بس خطا و لغزش است، یابندگان یا شاید بهتر باشد بگوییم جور کن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نگاره ( گرافی ) میان دندانی به نگاره ای گفته می شود که برای گرفتن آن، فیلم یا تلق به کمک یک ابزارک، پشت دندان های آسیای بالا و پایین ایستا شده و با پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میان دندانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سراسر دندانی، فرتور ( تصویر ) یا نگاره ( گرافی ) سراسر دندانی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رِندنامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

"مُر" مر قانون= نص قانون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تَلک، تلق، طلق. این واژه پارسی ست و به گونه ای سنگ کانی گفته می شود که شفاف و برگه ای شونده است. می توان این واژه را به جای فیلم نگاتیو به کار برد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برآوردی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مَرنویسه، مَرنوشت = ریخت نوشتاری شماره = رقم واژه "مَر" در پارسی کهن همان شماره است که در این چم در سروده های فردوسی و دیگران آمده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"رخداده" واقعیت چیزی ست که رخ داده است/روی داده است جدای از درستی یا نادرستی آن. پس به جای واقعیت می توان گفت [رخداده] و به جای واقعی بگوییم [رخدادی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رخدادی، رویدادی. واقعیت چیزی ست که رخ داده است/روی داده است جدای از درستی یا نادرستی آن. پس به جای واقعیت می توان گفت [رخداده] و به جای واقعی بگویی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دگرنده، دگریده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شناسانده شده، شناسه شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ی نَهمار شاید دگردیس شده ی واژه ی [نه شمار] باشد به چم بیشمار که چم و معنی های بیکران و بسیار بزرگ نیز یافته است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه باید ( وابندی کردن ) باشد که کم کم به چهر گاوبندی کردن درآمده. وابندی کردن به چم وابستن، وابست کردن، زدوبند کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

خط میخی شناسی به شیوه ی پانترکی: یه گوشه سنگنوشته رو می بینه بقیه ش رو بیخیال. اد رو دیده منا رو ندیده! نه تنها اینجا که هر سند و گواهی را بریده بری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کران گر، کَرانگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کرانش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کرانیدن، کرانمند کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی کرانش

پیشنهاد
٠

بیکرانِگی، بیمرزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوبشی وار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کوبِشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر منظور از واژه ی تروما، ضربه ( تنی یا روانی ) باشد می توان واژه ی "کوبش" را به جای آن به کار برد. تروماتیک = کوبشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

"کوبال" کوب پسوند نامسازِ " آل"

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انگاری، انگارشی،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

" نَهمار" به چم بسیار بزرگ، عظیم، و بیشمار، بیکران است و در بالا پادواژه ( متضاد ) عظیم نوشته شده که نادرست است، نمونه هایی از کاربرد واژه ی نهمار د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پسآیند، دُژآمد، دُشامد= پیامد بد و ناگوار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشنهادی، پیشنهاد شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گزاره سازی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنجیده نگر، سنجیده بین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلی، عشقی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهره داشتاری، بهره دارایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دارایش مینوی، دارایش پردازشی ( فکری ) ، داشتاری مینوی یا پردازشی، دارایی مینوی یا پردازشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گرته بهر، بهره رونوشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دگرسویی درود بر جناب کاردو از پیشنهادهای خوبی که برای واژگان بیگانه می گذارید سپاسگزارم. ولی برای این واژه ( تغییر جهت ) ، همسنگهایی که پیشنهاد داده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود [خط میخی شناسِ کی بودی تو شیطون؟!] واژه ی " اَدَم" را در بسیاری جاها به چم و معنی [من] فرض گرفته اند ولی این چم دقیق نیست، اَدَم به چم [منم] اس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سلام بر تو ای هموطن همدردی من را هم بپذیر چیست دردی فرساینده تر از غم از دست دادن فرزند؟ فرزندی که یک عمر با خون دل پروراندی، همان گل نوشکفته ای که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابرمرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"درفش گیاه" درفش گیاه نام یک سرده از راسته قاشق واش سانان است. درفش گیاه یا آنتوریوم، یک گیاه ناآشنا و شگفت استوایی است با برگ های قلب سان کلفت به رن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"درفش گیاه" درفش گیاه نام یک سرده از راسته قاشق واش سانان است. درفش گیاه یا آنتوریوم، یک گیاه ناآشنا و شگفت استوایی است با برگ های قلب سان کلفت به رن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناآشنا، ناشناخته، بی کاربرد، ناهنجار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

" نخشید" نام پارسی این گیاه خانگی است. رشته درخشان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نخشید نام پارسی گیاه آگلونما. رشته درخشان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بهر ه ها، بهرگان، سودبخشی، سودمندی، سوددهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"لوکَژ" لوکژ، نام پارسیِ گیاه پتوس است. لوک در زبان مردم سیستان به گیاه پیچک و عشقه ( داردوست ) گفته می شود؛ گیاه پتوس نیز به خاطر همانندی به پیچک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"لوکَژ" نام پارسی گیاه پتوس است. لوک در زبان مردم سیستان به گیاه پیچک و عشقه ( داردوست ) گفته می شود؛ گیاه پتوس نیز به خاطر داشتن شاخه های کژ، در پا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گیاه آلیوم ( alium ) در زبان پارسی و گویش های رشته کوه زاگرس با نام والَک و والک ستاره ای شناخته می شود. والَک که با نامهای تره کوهی و سیر کوهی نیز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

والَک که با نامهای تره کوهی و سیر کوهی نیز شناخته می شود گیاهی خوراکی از سرده ی سیرهاست. واژه والک اینگونه می نماید که برگرفته از واژه ی برگ، بلگ، و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شکنجه و آزار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"واهَنگ" واج آهنگ، وازآهنگ، واهنگ. واهنگ واژه ای پیشنهادی ست به جای [لهجه]. آهنگِ واجیدن، آهنگ سخن گفتن = واهنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

آهنگ، واهنگ، واج آهنگ، وازآهنگ، واجنگ، وازنگ، واهنگ. شاید واژه ی "واهَنگ" بهترین واژه به جای لهجه باشد. واهنگ= آهنگِ سخن گفتن، آهنگِ واجیدن. وا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انبارک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

" الماسواره" الماسواره ( یا الماس گونه ) از واژه الماس و واره ( پسوندی مانند "سا" به معنی شبیه و مانند ) ساخته شده است. واژاک یااصطلاح الماسواره یا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

الماسواره ( یا الماس گونه ) از واژه الماس و واره ( پسوندی مانند "سا" به معنی شبیه و مانند ) ساخته شده است. واژاک یااصطلاح الماسواره یا شبه الماس ، ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سیم پیچ، کلاف پیچه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کمبودها، کاستی ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"تَف سنج" گونه ای دماسنجِ سنجش از دور است که برای اندازه گیری دمای جسمهای دور به کار می رود. تفسنج یا دماسنج فروسرخ دمای اجسام را تا دمای اتاق با در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شبتاب ماده ای ست که پس از برخورد یک برانگیزنده یِ ( تحریک کننده ) پرانرژی مانند پرتو فرابنفش، پرتو ایکس و گاما، باریکه ی الکترونِ پرشتاب و. . . به ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چشم بین، چشمبین، چشبین. نور مرئی = نور چشمبین، نور روشن، از سرخ تا بنفش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نور دیدپذیر نور چشم بین نور بینایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برانگیزنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برانگیزنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

و همچنین "تاسیک" تاس پسوند نسبت "ایک" که در زبان پهلوی کاربرد داشته و اکنون نیز در چند واژه دیده می شود مانند نزدیک، تاریک و. .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دادخواهی ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زدو بند کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زدو بند، زدو بند کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

کارزار، تازش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آگهی نامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گزینندگی، گزینشگری

پیشنهاد
١

کارزار گزینشگری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

اقدام به . . . کردن؟!!! کارواژه ی [اقدام به . . . کردن] شاید در هر گزاره ای ( جمله ای ) که به کار می رود کارواژه ای بیهوده بوده و تنها کارایی اش دراز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اقدام به . . . کردن؟!!! کارواژه ی [اقدام به . . . کردن] شاید در هر گزاره ای ( جمله ای ) که به کار می رود کارواژه ای بیهوده بوده و تنها کارایی اش دراز ...

پیشنهاد
٠

واژه ی [اقدام به] شاید در هر گزاره ای ( جمله ای ) که به کار می رود واژه ای بیهوده بوده و تنها کارایی اش دراز کردن گزاره است: نیروهای دشمن اقدام به تی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی [اقدام به] شاید در هر گزاره ای ( جمله ای ) که به کار می رود واژه ای بیهوده بوده و تنها کارایی اش دراز کردن گزاره است: نیروهای دشمن اقدام به تی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فراز و نشیب زمین = عوارض زمین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"رسیدن" به جای [منتهی شدن]: این راه به دریا منتهی می شود. این راه به دریا می رسد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رسیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گستردگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیوند افزایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگیزه افزایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

استان مرکزی ( با میانِگی شهر اراک ) نه در مرکز و میانه ایران است و نه مرکز و پایتخت بوده، فقط از روی اینکه زمانی بخشی از استان مرکز یعنی تهران بود، ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

داروی روان کننده شکم و روده، داروی شکم کار کن. وارونه اش داروی شکم سفت کن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مردم شهر انار در استان یزد به جای عُمر، " زاد" هم می گویند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مردم شهر انار در استان یزد به انعام "شاگردونی" می گویند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"بالابود" من ماهانه بیست وپنج میلیون درآمد و بیست میلیون هزینه دارم، [پنج تومن اضافه اش را پس انداز می کنم]. [پنج تومن بالابودش را پس انداز می کنم].

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

بالابود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مهندسی وارونه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"کربن پرتوزا" به جای [رادیو کربن] کربن پرتوزا یا کربن۱۴، کربنی ست که با نیمه عمر ۵۷۳۰ سال فرو پاشیده و به نیتروژن۱۴ دگردیس می گردد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در برخی گزاره ها نیز می توان برآورد کردن و یا اندازه گیری کردن را به جای تعیین کردن به کار برد: از فروپاشی کربن۱۴ یا کربن پرتوزا برای تعیین سن سنگوار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پِیزُگ پرتوزا کربن پرتوزا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درود چرا باید یک کالای ایرانی، نامی بیگانه داشته باشد؟! من در جایگاه یک ایرانی، دوستار خرید کالاهای ایرانیِ خوب هستم ولی هرگز کالای ایرانی که نام بیگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چرخش نما

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

من از فروشگاهی که از روی خودکم بینی یا خودنمایی نام بیگانه بر خود نهاده هیچ خرید نمی کنم. فرهنگ پربار پارسی نیازی به نام های بیگانه ندارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هم نَوَرد، همنورد دژی دید با آسمان هم نورد / نبُرده کسی نام او در نبرد . نظامی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

من از فروشگاهی که از روی خودکم بینی یا خودنمایی نام بیگانه بر خود نهاده هیچ خرید نمی کنم. فرهنگ پربار پارسی نیازی به نام های بیگانه ندارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تاقچه بالا گذاشتن، ناز آمدن، فخرفروشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-١١

بُنمایه های دانشیک از نگاه دوستان: یکی دیوان لغات الترک است که در اصالت آن شک و گمان فراوان است، دیگری داستان های خرافی تورات و سپس نوشته های ابن خلد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بُرِشکاری، بریده بریده کردن نوشتار

پیشنهاد
١

بهره ناروا بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

به به چه جالب چه بامزه، ترش و شیرین و شور هم راهشون رو به ترکی باز کردند؟ گل به خودی های خوبی می زنی جناب خود ترک پندار! شتاب نکن کم کم تلخ و تند و م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-١١

عوامفریبی کار کسی ست که با نامهای گوناگون نوشته گذاشته، یک بار از زبان دکتر! بار دگر از دهن خانم بختیاری!! و گاهی از زیروبند سبکتکین با دروغ بستن به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در سنگنوشته داریوش که کنار آبراه سوئز یافت شده، او رود نیل را پُرآوه نامیده است، در بخشی از سنگنوشته می خوانیم: "داریوش شاه گوید: من پارسی ام از پارس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در سنگنوشته داریوش که کنار آبراه سوئز یافت شده، او رود نیل را پُرآوه نامیده است، در بخشی از سنگنوشته می خوانیم: "داریوش شاه گوید: من پارسی ام از پارس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دست به کار شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از درماندگی و کلافگیِ بسیار، گیج شدن و راهی به جایی نداشتن. یا با فشار روانی آوردن روی کسی، مایه گیجی و سرگشتگی او را فراهم کردن. یا حالتی ست که پس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

درود جناب باقری گرامی در گذشته ی حتا نه چندان دور خوراک مردم تا نزدیک به صد درصد آش و آبگوشت و خوراک های پر آب بود که خراشیدن و تراشیدن جایی در این گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لق زدن یا لق خواندن را می توان به جای فالش خواندن در آواز به کار برد که به ناهماهنگی آواز با آهنگ گفته می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

" لق خواندن" پیشنهادیست به جای واژه ی [فالش خواندن] در آواز و نوازندگی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

لق زدن یا لق خواندن را می توان به جای فالش خواندن در آواز به کار برد که به ناهماهنگی آواز با آهنگ گفته می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لق زدن یا لق خواندن را می توان به جای فالش خواندن در آواز به کار برد که به ناهماهنگی آواز با آهنگ گفته می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

دونسته بیشتر از بانو بختیاری!!! به ترکی آشنایی دارم ولی درسمون هنوز به [هللیک له] نرسیده بود شما ببخشید. اگه من به روت نمیارم که با نامهای جورواجور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هله هوله

پیشنهاد
١

دانستن، آگاهی داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

از ترکی ناامید شدی به تازی پناه بردی [هللیک له!] دیگه چیه؟ درباره سوس، من در نوشته ی پیشین چندبار از واژه [باید] بهره برده ام، نه از [شاید]، گویا از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-١٩

درود در نوشته ی پیشین به روشنی گفتم که واژه ی ساز در آغازِ پارسی نو به هر چیز ساخته ی دست بشر گفته می شد یعنی یک نام همگانی برای هر ابزاری، مانند این ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

روش مندانه، روشمندانه هنجارمندانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رَویه بودن من هر روز عادتا به آنجا می روم. من رویه ام بوده که روز به آنجا بروم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

استان مرکزی نه در مرکز ایران است و نه مرکز و پایتخت است، فقط از روی اینکه زمانی بخشی از استان مرکز یعنی تهران بود، این نام مرکزی روی آن مانده. چند س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پذیرا کردن، پذیراندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باور پذیری، خرد پذیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مگه تاکنون سخن راست و درستی هم برای گفتن داشتی که میگی دیگه حرفی نیست؟! یه مشت دروغهای پانترکها رو بازگویی می کنی اینا که حرف نشد. من ریشه واژه های ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

اینکه واژه ای امروزه به چند ریخت در یک زبان به کار می رود نشان دهنده ریشه دار بودن و پیشینه ی آن واژه در آن زبان نیست. کپیدن در پارسی قبلا به معنی ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

کهنترین بنمایه ای که بطور ضمنی زبان همه ایرانیان را رهنمود می شود، کتاب جغرافیای استرابو است که از جغرافیدان دو سده پیش از خودش ( اراتوستن ) بازگفت م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

واژه " گُر" به چم آتش که کارواژه [گر گرفتن] را می سازد، همریشه است با واژگان" آگر" در کردی ( =آتش ) ، اخگر در پارسی ( =پاره آتش، جرقه ) ، آگ و آگنی د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درود واج/ق/ در تازی مانند پارسی واگویی نمی شود، واج /ق/ در تازی بسیار خشن و سنگین ( با پس وپیش و بالاپایین شدن شگفت و چشمگیر حنجره ) واگویی می شود، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

درود در زبان تازی واج /گ/ نیست، واج/ق/ نیز در تازی مانند پارسی و ترکی واگویی نمی شود، واج /ق/ در تازی بسیار خشن و سنگین ( با پس وپیش و بالاپایین شدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

"با اینکه" نیازی به واژه وجود در اینجا نیست: با وجود اینکه درسم رو خوب خونده بودم، نمره خوبی نگرفتم. با اینکه درسم رو خوب خونده بودم، نمره خوبی نگرف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هوز یا حوز نامی ست که تازیان پس از چیرگی بر ایران، به خوزی ها که باشندگان بنیادین خوزستان بودند دادند. درواقع زمانی که دبیره ( خط ) تازی نقطه نداشت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زی بخش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پرداخت، ویرایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سربرق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کارجامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مِه رگ، مهرگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

زنهار دادن، زنهاره دادن به جای اتمام حجت کردن، اولتیماتوم یا ضرب الاجل دادن. پارسی بگوییم، پارسی بنویسیم.

پیشنهاد
٠

زنهار دادن، زنهاره دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

" زِنهار" واژه ی پارسی زنهار یا زنهاره ( به چم مهلت و هشدار ) را می توان به جای واژه های بیگانه ی [اولتیماتوم، ضرب الاجل، اتمام حجت] به کار برد. پار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

" زِنهار" واژه ی پارسی زنهار ( به چم مهلت و هشدار ) را می توان به جای واژه های بیگانه ی [اولتیماتوم، ضرب الاجل] به کار برد. پارسی بنویسیم، پارسی بگو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه ی پارسی " زنهار" را می توان به جای واژه های بیگانه ی [اولتیماتوم، ضرب الاجل] به کار برد. پارسی بگوییم، پارسی بنویسیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اُکسنده ( اکسید کننده )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنگی دم، تنگ دمی، دُژدَمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"بهره گیری" حق بهره گیری به جای حق آبونمان یا حق اشتراک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

"سرشانه" به جای واژه ی اِپُل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"پیش پرده" به جای آنونس و تیزر و. .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سبزدشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-٢٤

درود "ساز" واژه ای پارسی ست که ریشه آن در زبان پهلوی به ریخت "ساچ"، بُن کنونی از کارواژه ساختن بوده است. این بن در آغازِ راهِ پارسی نو به ریخت "ساز" ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دل گفت مرا علم لَدُنی هوس است / تعلیمم کن اگر تُرا دسترس است گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ / در خانه اگر کس است، یک حرف بس است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تباه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژه ی "پِی جو" را می توان به جای واژه بیگانه [پیجر] نیز به کار برد. پی جویی کردن=پیج کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پی جویی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پی جویی، پی جویی کردن به جای پیج کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"بر" اینجا به چم هوش و یاد و حافظه است که از واژه های [بیر ] و [ویر] گرفته شده: بپرسید نامش ز فرخ هجیر /بگفتا که نامش ندارم به ویر فردوسی مرا گوئی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاسخ به بانو الیاسی: این بیت به این چم: در کارزار یا میدان عشق، اندازه نگه دار و تندروی نکن دریا جای شنا آموختن نیست. میدان عشق را به دریای ناآرام ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر مگر برای من شرط و شروط تعیین نکن. برای من اگر مگر نذار.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اگر، اگر که

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. روشنگری، بازنمود ۲. ستودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود در پاسخ به جناب قوطوری باید گفت زبان ترکی یک زبان پسوندی است به این چم که در پایه، پیشوند و میانوند در این زبان کاربرد نداشته است و هر پیشوندی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرد نخست، خرد فراگیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"خودبار" واژه ای پیشنهادی به جای کامیون. خودرو بار، خودرویی برای باربری، که واژه ی خودبار از آن به دست می آید. خودباره به جای وانت و کامیونت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"پنداردانشیک" واژه ای پیشنهادی ست به جای [علمی تخیلی] پارسی بگوییم پارسی بنویسیم💐

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جای جهل مرکب می توان از واژه ی کهن/دُژآگاهی/بهره برد، دژآگاهی = جهل مرکب دژآگاه = جاهل مرکب، دارنده جهل مرکب: در این کارگه مرد هشیار جوی / نه دنگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

جناب ! ! !ِ تاریخدان! به روشنی پیداست که کتاب هایی که می خوانی فراتر از مرزهای بسته ی یک کتاب پانترکی نیست وگرنه اینقدر با آگاهی و اطلاعات سطحی مطلب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

"برونداد" گاهی می توان از برونداد به جای واژه تازی نتیجه بهره برد: نتیجه ی این جنگ از قبل مشخص بود. برونداد این جنگ از پیش آشکار بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

جناب ! ! !ِ تاریخدان! نام می تونه عوض بشه ولی شخصیت نه؛ نشون به اون نشون که طرف اومده یه نامی رو خودش گذاشته که ندانسته داره پرده از روی شخصیتش برمی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

خرد فراگیر، خرد نخست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در برخی گزاره ها می توانیم "سنگر گرفتن" را به جای گارد گرفتن یا موضع گرفتن به کار بریم: او جلوی این سخن من گارد گرفت یا موضع گرفت. او جلوی این سخن م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در برخی گزاره ها می توانیم "سنگر گرفتن" را به جای گارد گرفتن یا موضع گرفتن به کار بریم: او جلوی این سخن من گارد گرفت یا موضع گرفت. او جلوی این سخن م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در برخی گزاره ها می توانیم "سنگر گرفتن" را به جای گارد گرفتن یا موضع گرفتن به کار بریم: او جلوی این سخن من گارد گرفت یا موضع گرفت. او جلوی این سخن م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

افزاره ها، افزارِگان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

جناب قاضی تاریخدان! نام واژه ی ارشک را نخستین بار در میان شاهان هخامنشی می بینیم، کجای کاری؟! نام اصلی شاه یازدهم هخامنشی ارشک بود که با نام اردشیر چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در زبان کهن بخش خاوری اسپاهان مانند اژیه ( زبان پهلوی ) ، واژه " گُرَهنه" به آدم آزمند و همیشه گرسنه گفته می شود. گرهنه ریخت دیگری از گرسنه است، جاب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در برخی گزاره ها می توان [دیده شدن] را به جای [ وجود داشتن] به کار برد: در جنگلهای ایران گونه های گیاهی و جانوری فراوانی وجود دارد. در جنگلهای ایران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در برخی گزاره ها می توان [دیده شدن] را به جای [وجود داشتن] به کار برد: در جنگل های ایران گونه های گیاهی و جانوری فراوانی وجود دارد. در جنگل های ایرا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"واروواژه" گونه ای بازی با واجهاست به گونه ای که با جابجایی واجهای یک واژه یا گزاره بتوان واژه یا گزاره ی چَمدار ( معنادار ) تازه ای ساخت. در نمونه، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پندار - دانشیک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

این واژه که به نظر می رسه انگلیک باشه برابرهای خودش رو در پارسی داره. ما در زبان خودمون نیازی به این واژه های بیگانه نداریم، زبان پربار پارسی به دست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در نگاه من تا می توان باید واژگان بیگانه را که واژه های تازی را هم در بر می گیرد از فرهنگ زبانی خودمان بزداییم. اینها وامواژه نیستند، اینها خوره اند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جناب آدینات با درود به شما در زمان اشکانی به ویژه در نیمه نخست آن، رواج فرهنگ یونانی چشمگیر بود؛ واژه ای که شما آورده اید ( zonos ) هم به گمان بسیار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رُکرُکی در اصفهان به ویژگیِ خوراکیهایی که پس از پخته شدن به خوبی نرم نمی شوند و همچنان زیر دندان، کمی سفت ( ترد مانند ) می مانند می گویند رک رکی. ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رُکرُکی در اصفهان به ویژگیِ خوراکیهایی که پس از پخته شدن به خوبی نرم نمی شوند و همچنان زیر دندان، کمی سفت ( ترد مانند ) می مانند می گویند رک رکی. ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آوابَر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گاهی می توان از کارواژه های " کنار زدن" و یا " کنار گذاشتن" به جای [حذف کردن] بهره برد: من به خاطر سلامتی، شیرینی و غذای چرب را از رژیم غذایی خودم حذ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گاهی می توان از کارواژه های " کنار زدن" و یا " کنار گذاشتن" به جای [حذف کردن] بهره برد: من به خاطر سلامتی، شیرینی و غذای چرب را از رژیم غذایی خودم حذ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"رگ ابزار" واژه ای پیشنهادی ست که می توان از آن به جای آنژیوکت یا برانول بهره گرفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رگ گشایی به جای واژه ی بیگانه آنژیوپلاستی. در این کار که پس از رگ نگاری ( آنژیوگرافی ) و شناسایی جای تنگی در رگها انجام می پذیرد با کمک بادکنک یا ف ...

پیشنهاد
٠

جراحی میانبُر معده گونه ای تنشکافی یا جراحی ست که برای کاهش وزن، بر روی معده و بخش آغازین روده باریک ( دوازدهه ) انجام می شود. بدین روش که از معده ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لوله سرمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"خونابه" واژه خونابه را هم می توان به جای بخش مایع خون ( پلاسما ) به کار برد هم به جای سرم تزریقی که آب مورد نیاز در خون را فراهم می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

/رگ اَبزار/ با کمی آسانگیری می توان آمیخته واژه ی "رگ ابزار" را به جای واژه های بیگانه ی آنژیوکت یا برانول به کار گرفت. رگ ابزار یا برانول ابزاریست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بالاپوش پوشاک گرمی که بالای ( روی ) دیگر جامه ها پوشیده می شود. واژه بالاپوش را می توان به جای واژگان بیگانه ی کاپشن، اورکت یا پالتو به کار گرفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بالاپوش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

می توان واژه ی بالاپوش را به جای کاپشن و اورکت و. . به کار برد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جراحی میانبُر معده گونه ای تنشکافی یا جراحی ست که برای کاهش وزن، بر روی معده و بخش آغازین روده باریک ( دوازدهه ) انجام می شود. بدین روش که از معده ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جراحی میانبُر معده گونه ای تنشکافی یا جراحی ست که برای کاهش وزن، بر روی معده و بخش آغازین روده باریک ( دوازدهه ) انجام می شود. بدین روش که از معده ک ...

پیشنهاد
٠

جراحی دور زننده، جراحی میانبر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رگ گشایی، رگّشایی. به جای واژه ی دراز و بیگانه ی [آنژیوپلاستی] آنژیوگرافی= رگ نگاری. همه دانشوران و گروه های دانشیک بایسته است که از خودنمایی و ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

/رگ اَبزار/ با کمی آسانگیری می توان آمیخته واژه ی "رگ ابزار" را به جای واژه های بیگانه ی آنژیوکت یا برانول به کار گرفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریز پارژه ها، ریزپارژِگان. پارژه:: پاره=تکه، خرده__ ژه=پسوند کوچکساز مانند نایژه، مژه ( موی ژه ) ؛ پارژه= ذره، خرده ریزه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریز پارژه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گاهی می توان " توانستن" را به جای موفق شدن به کار برد: پژوهشگران موفق شدند با استفاده از نانو ذرات، پرده گوش مصنوعی تولید کنند. پژوهشگران توانستند ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گاهی می توان " توانستن" را به جای موفق شدن به کار برد: پژوهشگران موفق شدند با استفاده از نانو ذرات، پرده گوش مصنوعی تولید کنند. پژوهشگران توانستند ب ...

پیشنهاد
٠

پیشاب خودبه خود، خودبخودیِ پیشاب، شاش رَوی، شاشرَوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لَش، لَس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لَش، لَس، لش و لس به چم بی حس، ناتوان، فلج، بی حرکت. لاش و لاشه نیز به این فرنود این گونه نامیده شده که یک بدن بی حس و بی حرکت ( بیجان ) است.

پیشنهاد
١

زبانزدی ست با این چمار: راز نگه دار نیست یا راز خودش را هم نمی تواند نگه دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به جای /نسبت به/ می توان "از" یا "به" یا "درباره یِ" یا "درسنجش با"را به کار برد: سیر نسبت به پیاز پرخاصیت تر است. سیر از پیاز سودمندتر است. جهان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

از / به، در بسیاری از گزاره ها می توان "از" یا "به" را به جای [نسبت به] به کار برد: من نسبت به انجام این کار خوشبینم. من به انجام این کار خوشبینم. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آمیخته واژه ی چرب الکل ( چربلکل ) به جای کلسترول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

/چَربَلکُل/ واژه ای برساخته به جای کلسترول. کلسترول گونه ای چربیِ آمیخته شده با الکلی به نام استرول است. پس می توان آمیخته واژه ی چرب الکل ( چربلکل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"چَربَلکُل" کلسترول گونه ای چربی آمیخته شده با الکلی به نام استرول است. بنابراین من واژه ی چرب الکل ( چربلکل ) را به جای آن پیشنهاد می دهم. زبان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فنیل کتونوری= فنیل_کتون - اوری: در این بیماران اسید آمینه ی فنیل آلانین با کتونهایی مانند پیروات و استات و لاکتات پیوند خورده که مقدار شان در خون و ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برداشت شدن، به دست آمدن. با انجام این کار دستاوردهای بسیاری منتج شد. با انجام این کار دستاوردهای بسیاری برداشت شد یا به دست آمد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برداشت، منتج شدن=برداشت شدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برداشت کردن، من از خواندن این کتاب این نتیجه را گرفتم که. . . من از خواندن این کتاب این برداشت را کردم که. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تیزبُر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مرگ ومیر، واژه مرگ ومیر چمار ( معنا ) جمع را در خود دارد و نیازی به جمع بستن ندارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گزافکار، گزاف کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در برخی باره ها می توان "شناساندن" را به جای تعیین کردن به کار برد: زادروز پورسینا به نام روز پزشک تعیین شد. زادروز پورسینا به نام روز پزشک شناسانده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نمونه، در نمونه، نمونه ای، برای نمونه، نمونه وار، بنمونه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برجای مانده ها، بازماندگان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ساختمایه، سازمایه، بُنساز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این واژه که به نظر می رسه انگلیک باشه برابرهای خودش رو در پارسی داره. ما در زبان خودمون نیازی به این واژه های بیگانه نداریم، زبان پربار پارسی به دست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

همون okay کردن خودمون!!! این واژه که به نظر می رسه انگلیک باشه برابرهای خودش رو در پارسی داره. ما در زبان خودمون نیازی به این واژه های بیگانه نداریم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود به جناب داداش پور اگر ممکن است درباره پرسش تان توضیح بیشتری بدهید.

پیشنهاد
٠

نگاره یا گرافی تک دندان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چاره اندیشی

پیشنهاد
٠

چاره اندیشیدن گره گشودن

پیشنهاد
٠

انجمن چاره اندیشی انجمن گره گشایی

پیشنهاد
١

زهدان نگاری، روش نگاره سازی یا عکسبرداری رادیولوژی از زهدان ( رحم ) : با فرستادن داروی حاجب ( جذب کننده پرتو ایکس ) به درون زهدان، این دارو با فشار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تخم راهه نگاری، با فرستادن داروی حاجب ( جذب کننده پرتو ایکس ) به درون زهدان یا رحم، این دارو با فشار به درون لوله های زهدانی یا تخم راهه ها نیز می ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماستبندی، شیرفروشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گُنده تر از دهان سخن گفتن، گنده گویی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد / از سر پیمان برفت بر سر پیمانه شد صوفی مجلس که دی جام و قدح می شکست / باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد آتش رخسار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دانسته،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

احساس شاش کردن، پر شدن شاشدان یا مثانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انگلیک، از نژاد اَنگِل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

/خودبارَک/ خودبار = کامیون، خودرو باربر. خودبارک = وانت، کامیونت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گرماپویایی به جای ترمودینامیک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جناب فرهنگستان . . . واژه ی ترمودینامیک از نگاه دستوری، نام ( اسم ) است، واژه ی گرماپویا که شما در جایگاه برابرواژه به جای ترمودینامیک گفتید فروزه ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

"خودبار" خودرو باربر، به جای کامیون می توان نوواژه ی خودبار رابه کار گرفت. باید و باید واژه های بیگانه را کنار گذاشت که دربردارنده ی واژه های تازی ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگلیسی ( اِنگِلیک ) ، واژه انگل ( نژاد مردم انگلیس ) ، همراه با پسوند نسبت سازِ "یک" که یک پسوند از زبان پارسی میانه یا پارسیک است. انگلیک= اِنگلی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

/انگلیک/ در پارسی میانه یا پارسیک ( پهلوی ) ، پسوند "یک"، پسوند نسبت ساز بوده است که به ریخت "ی" در زمان کنونی کوتاه شده است. پسوند "ی" دارای کاربرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درود گرامیان! گمان نکنم این همه بگو مگو درباره ی این جستار و موضوع سودمند و راهگشا باشد، اردوان در نامه ای که به اردشیر می نویسد با زبان سرزنش او را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آبرومند، آبرودار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ماندبر، برماندبر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

درود همه جانداران دارای زندگی اند ولی نه همانند و یکسان. یک گیاه دارای تراز زندگی گیاهی ست نه بالاتر. یک جانور دارای زندگی جانوری ست نه بالاتر. ول ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ابوریحان بیرونی کیخسرو را همان کوروش دانسته. شاید خسرو دگردیس شده نام کوروش باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودایستا، خودپایا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خودایستا، خودپایا

پیشنهاد
٠

با منت گذاشتن و به رخ کشیدن کاری که پیشتر برای کسی انجام شده، اشک او را در آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

درود بودن مشتقهای یک واژه در زبان تازی، نشان دهنده تازی بودن آن واژه نخواهد بود، ممکن است وامواژه ای به تازی درون شده باشد و با دیدن اندکی دگرش و تغی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

آشنا، شناخته ( شده ) ، کاربردی، بهنجار، هنجارمند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ناآشنا، ناشناخته، بی کاربرد، ناهنجار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی " بَشن" به چم بدن، تن. بشنه = بدنه، پیکره، سطح یک چیز.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بَشنه، بَشن در گویشهای جنوبی و میانی ایران به چم تن و قد و بالاست و بشنه به چم بدنه و یا سطح یک جسم است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بَشن در لهجه اسفهانی هم به چم تن و بدن و قد و بالاست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بَشنه = بدنه، سطح و رویه یک چیز، واژه بَشن به چم ( معنی ) تن، بدن، قد و بالا

پیشنهاد
٠

گره گشایی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گره گشایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بُنه، خانمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بُنه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

آروم باش پسر جوگیر نباش و عصب نچسبون! روش قورمه کردن گوشت برای نگه داری درازمدت تنهابرای آذربایگان یا کردستان و. . . نبوده، شاید همه جای ایران کاربرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جناب داداش پور درود بر شما درست است که شور و انگیزه و به گفته شما تب پیش نیاز برای انجام هر کاری ست ولی برای هر کار چاره ای نیست جز اینکه باید از راه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود ُ سپاس آیا خوبی و خوشی به یک چم ( معنا ) هستند؟ می توان گفت: نه هرگز! انسان در زندگی با هر چیزی می تواند خوش باشد ولی آن خوشی ها به ناگزیر و صدد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درود / شناسواژه / شناسواژه یا حرف معرفه و تعریف در زبان پارسی، واکه ( واج صدادار ) / اِ/ است که به ریخت /ه/ در پایان نام می آید درواقع /ه/ در پارسی پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرموش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

/آبَژدَر/ آب اژدر، اژدر آبی، اژدرمارِ رود آمازون، آناکوندا = آبژدر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اژدر آبی، آب اژدر، آبژدر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود جناب راد، واژه هایی مانند ساماندهی، سازماندهی، آراستگی، همترازی، سروسامان دادن، هماهنگ کردن، تراز کردن و. . . و همچنین واژه هایی که دیگر کاربرا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

[در دانش رایانه] شِیر کردن = همرسانی کردن ( چیزی را به همدیگر رساندن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرهمند، هوشمند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نگارینا = ای نگارین، ای آراسته، ای دلبر زیباروی نگارینا دل و جونُم ته دیری / غم پیدا و پنهونُم ته دیری نمی دونُم که این درد از که دیرُم / همی دونُم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نمود ظاهر یک چیز = نمود آن چیز

پیشنهاد
٠

( با هم ) در میان گذاشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رهاندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی بار، چناری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باغی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درود جناب اشکبوس عزیز جان همه این واژه هایی که گفتی ( خُرد، خِرَد، کوتاه، کوچک ) ریشه در زبان چند هزار ساله ی پهلوی دارند. ولی این واژه ها در ترکی چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کولبر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کوچاندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوی و مَنِشی بر آمده از خودکم بینی و برتر دانستن فرهنگ و زبان غربی. در گذشته های دور عربزدگی در ایران رواج گسترده ای داشت ولی در یکی دو سده ی گذشته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غربزده کسی ست که بی چون و چرا، فرهنگ غرب را در همه چیز خود از گفتار تا رفتار نمایان می سازد. غربزدگان امروز، فرزندان عربزدگان دیروزند. سالها دل طلب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شد / تشتش فتاد از بام ما نک سوی مجنون خانه شد می گشت گرد حوض او چون تشنگان در جست و جو / چون خشک نانه ناگهان در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنجش خِرَد ناب ( به آلمانی: Kritik der reinen Vernunft ) نخستین کتاب از سه گانه ی فلسفه ی انتقادی از ایمانوئل کانت است که نخستین بار در سال ۱۷۸۱ چاپ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گویه ها، گویِگان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برزیستی، برزیستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نهادِگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود / از گوشه ای برون آی ای کوکبِ هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود / زِنهار از این بیابان وین راهِ بی نهایت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

درود این که شما دنیا را جایی پر از کاستی و ستم و بدی و سیاهی و. . . می پندارید از روی نگاه نادرست شما به دنیاست، آری این دنیا آمیخته با کمبودها و نار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ندانم کاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود جناب دلشاد، در نگاه شما انسان و جهانی که این انسان درآن ست چگونه پدید آمده؟ آیا به دست شیطانی ستمگر یا نادان یا هوسباز؟ این شیطانی که می گویید چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چالش پذیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بخشندگی، دست و دل بازی، ولخرجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

/دُژآگاهی/ دژآگاهی = جهل مرکب دژآگاه = جاهل مرکب، دارنده جهل مرکب: در این کارگه مرد هشیار جوی / نه دنگ و دژآگاه و بسیارگوی. خسروانی. به هر سوش د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیمان شکنانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دُژیار، دشیار ( یار بد ) برپایه پیشنهاد یکی از کابران ( م بیک ) در زیر واژه های خائن و خیانت. با سپاس از ایشان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی دردی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درود جناب پارسوماش دای قزی هم شد دلیل؟! خود واژه قز یا قیز هم به گمان بسیار، ترکی نیست*. آیا شما نمی دانید واژه های دا، دایک، دایه، داییک، دالگ و. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوناگونی باور، ناسازگاری باور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شکاف دهکها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

/گُسَست، شکاف، گوناگونی/ اختلاف میان کشورهای دارا و ندار در حال افزایش است. شکاف ( یا گسست ) میان کشورهای دارا و ندار رو به افزایش است. باید از ا ...

پیشنهاد
٠

شکاف دهکی، شکاف دهکها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روا دیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روادید، رواداد، پروانه، پذیرشنامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دلوَرز یا دل ورز، دلورز = پرحوصله، باحوصله. دلورزی = حوصله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

واژه قورت در قورت دادن به چم خوردن یا بلعیدن، به گمان بسیار از واژه "خورد" گرفته شده است. قورت دادن = خورد دادن، خورد رفتن، خوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

درود آیا درباره یک واژه ساده نیاز به این همه فلسفه بافیست؟! اینکه در ترکی کارواژه های داغلاماق یا داغیلماق یا هرچیز دیگری هست نکته درخور نگرشی نیست ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

/گپ زدن/ جمله زین سویی از آن سو گپ مزن / چون نداری مرگ، هرزه جان مکن. مولوی چون زن صوفی، تو خائن بوده ای / دام مکر اندر دغا بگشوده ای که ز هر ناشس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

/گُسَست/ فاصله ی بین کهکشانها هر لحظه در حال افزایش است. گسستِ میان کهکشانها هر دم رو به افزایش است. 🟢 پارسی بنویسیم، پارسی بگوییم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساختار درختی ارزنده ترین کاربرد درختواره این است که آگاهی و دانش به شیوه ای درست و سامانمند، نگارش، ذخیره و دسته بندی می شود. با جدایی شاخه ها از اصل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کم خوری، بدخوری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود در پاسخ به جناب مدبر شما از کجا می دانید که 2500 سال پیش، سرزمین یا دره پازیریک ترکنشین بوده؟ دیرینه ترین یادمان ترکی، سنگنبشته اورخون است که کم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

و اینک. . ، و اکنون. .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بگذریم. .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

درود آیا درباره یک واژه ساده نیاز به این همه فلسفه بافیست؟! اینکه در ترکی کارواژه های داغلاماق یا داغیلماق یا هرچیز دیگری هست نکته درخور نگرشی نیست ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سختی کشی، خون دل خوری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

/خون دل خوردن/ گر خون دل خوری فرح افزای می خوری / ور قصد جان کنی طرب انگیز می کنی. سعدی شیرازی سالها اهل ادب باید که خون دل خورند / تا چو صائب آشنا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گشوده، گشوده شده، گرفته شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

/انگیزاننده/ انگیزه بخش، دولت، رسانه و دانشگاه، موتورهای محرک مردم یک کشور هستند. دولت، رسانه و دانشگاه، انگیزاننده[انگیزه بخش] مردم یک کشور هستند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گرفته شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به چنگ آوردن، به چنگ آوری به جای اِشغال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بسی، به فراوانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بسی، به فراوانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از آن میان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سفارش دهنده، سفارشگر،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سفارش دهنده، سفارشگر، سپارنده، در بانک: سپرده گزار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود خوددریافت، توانمندی تازه ای است که در ایران از کمابیش سال نود خورشیدی به پاره ای از دستگاههای خودپرداز برخی بانکها افزوده شد به اینگونه که دستگا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیدرنگ، در دم، هماندم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

واپاشی، واکاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

درود / شناسواژه / شناسواژه یا حرف معرفه و تعربف در زبان پارسی، واکه ( واج صدادار ) / اِ/ است که به ریخت /ه/ در پایان نام می آید درواقع /ه/ در پارسی پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود / شناسواژه / شناسواژه یا حرف معرفه و تعربف در زبان پارسی، واکه ( واج صدادار ) / اِ/ است که به ریخت /ه/ در پایان نام می آید درواقع /ه/ در پارسی پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود / شناسواژه / شناسواژه یا حرف معرفه و تعربف در زبان پارسی، واکه ( واج صدادار ) / اِ/ است که به ریخت /ه/ در پایان نام می آید درواقع /ه/ در پارسی پ ...

پیشنهاد
٠

این زبانزدی اصفهانی ست که می گوید: "هوو هوو را خوشگل می کنه، یاد یاد را کدبانو" به چم: هماورد و رقیب، مایه پیشرفت می شود. واژه "یاد" به جز آن معنای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

/تاریغ سرآمد/ تاریخ سررسید/ کارواژه "سرآمدن" به چم به پایان رسیدن است بنابراین از واژه "سرآمد" به جای انقضا می توان بهره برد. همچنین از کارواژه "سر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

اینگونه می توان پنداشت که واژه " آستین" شاید در آغاز به ریخت دَستین ( =دستی، بخشی از جامه برای پوشاندن دست ) بوده که برای واگویی ساده تر به ریخت داست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود عربگرایی که چه بگویم عربزدگی برخیها هم نوبره به خدا! همه جهان می دانند که شماره "صفر" در دستگاه شمارگان دهدهی دارای کاربرد است و دستگاه دهدهی هم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

غوته گر

پیشنهاد
٠

کوره هسته ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوره، کوره هسته ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

/فناورانه/ در پیوند با فناوری یا تکنولوژی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فن آور ( فناور ) به جای تکنسین یا تکنولوژیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فن آور، فناور = تکنسین فناوری = تکنولوژی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چرکسها از مردمان قفقازی هستند نه ترک، با زبان چرکسی که پیوندی با ترکی ندارد. حرفای برخی ها، گفته مینورسکی خاورشناس رو به یاد آدم می ندازه!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنبل، سست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سستی، تنبلی، کوتاهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

چَم = معنی، معنا؛ دهخدا: معنی را نیز گویند که روح لفظ است ، چه لفظ را به منزله جسم و معنی را روح آن گرفته اند، چنانکه هرگاه گویند: این سخن چم ندارد، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه قورت در قورت دادن به چم خوردن یا بلعیدن، به گمان بسیار از واژه "خورد" گرفته شده است. قورت دادن = خورد دادن، خورد رفتن، خوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کُل، چُل، شُل، شَل، کُله، چوله، شُله و . . همگی از یک ریشه اند به چم کج، کوتاه، ناراست، ول . . . کج و کُله، کج و چُله کارواژه ی کُلیدن = شَلیدن = لنگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفشدوزک یا پینه دوز پینه به چم ( معنی ) [تکه ای پارچه یا چرم که به جامه یا کفش پاره بدوزند، وصله. ] پینه دوز = وصله دوز به کفشهای پاره، کفشدوز چون پش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفشدوزک یا پینه دوز پینه به چم ( معنی ) [تکه ای پارچه یا چرم که به جامه یا کفش پاره بدوزند، وصله. ] پینه دوز = وصله دوز به کفشهای پاره، کفشدوز چون پش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفشدوزک یا پینه دوز پینه به چم ( معنی ) [تکه ای پارچه یا چرم که به جامه یا کفش پاره بدوزند، وصله. ] پینه دوز = وصله دوز به کفشهای پاره، کفشدوز چون پش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دل ورزی = حوصله، دل ورز = پرحوصله، نادل ورز = بی حوصله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دل ورز = پر حوصله، با حوصله، دل ورزی = حوصله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

درود آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست / وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست حال متکلم از کلامش پیداست / از کوزه همان برون تراود که در اوست هرزه گویی سو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

درود ُ سپاس گفتاری که اینجا هست یک گفتار دانشی و فنی است دلیل ندارد که گفته ها، رنگ و رویکرد مذهبی پیدا کند و سخن از اسلام و مومنان و. . . به میان آی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه "دنگ" به چم: گیج، پخمه، نادان، خنگ و خرفت وادنگ = به گیجی، به خنگی و نادانی. وادنگ کردن یا وادنگ آوردن به چم: خود را به خنگی و خرفتی و گیجی زدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه "دنگ" به چم: گیج، پخمه، نادان، خنگ و خرفت وادنگ = به گیجی، به خنگی و نادانی. وادنگ کردن یا وادنگ آوردن به چم: خود را به خنگی و خرفتی و گیجی زدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه "دنگ" به چم: گیج، پخمه، نادان، خنگ و خرفت وادنگ = به گیجی، به خنگی و نادانی. وادنگ کردن یا وادنگ آوردن به چم: خود را به خنگی و خرفتی و گیجی زدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

/ شوخی پذیر، قابل شوخی/ این واژاک ( اصطلاح ) بیشتر در فرازها ( جمله ها ) ی منفی به کار می رود: این کار شوخی بردار نیست = در این کار نمی توان ساده انگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دبه کردن، وادنگ آمدن یا وادنگ کردن = نکول کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دبه کردن، وادنگ آمدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

درست، دانشی، دانشیک، دانشورانه، بنیادین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی/ اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی آه از نفس پاک تو و صبح نشابور / از چشم تو و چشم تو و حجره فیروزه تراشی پلکی بزن ای مخز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مچل کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مچل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

درود ُ سپاس در پاسخ به کاربر Ko�: اتگار چشمهات آلبالو گیلاس می چینه! در رویه ای از فرهنگنامه سانسکریت که جناب فرتاش بارگزاری کرده اند واژه Kas [رفتن، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچیان یا کوفچ ها عرب نبودند بلکه به گمان بسیار، گروهی چادرنشین از پشتونها بودند همچنانکه هنوز هم هستند. اگر عرب بودند مقدسی که بیگمان عربی می دانست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انبارنامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

در زبان تاتی ( آذری ) ، به ریخت " کِژمِژ " گفته می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود سرمه، اکسید یا سولفید سرب و روی است که از کوره های گدازش سرب و روی به دست می آید. سرب در پی سادگی برون آوریِ آن از کان ( معدن ) ، یکی از کهنتری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لیزابه لیزابه = تراوش لعابدار و روان غده ها = موکوس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پشت تاپویی یا به گفته اصفهانیها پشت تاپوی به آدم دنیا نادیده، خجالتی و بی سر و زبان و بی دست وپا گفته می شود. پشت تاپوی یعنی که انگار یارو تاحالا از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

شاید [بُش یا پُش یا بوش] در بشقاب ( بوشقاب، پشقاب ) ، ریخت دگرگون شده ی واژه ی [پیش] باشد ولی اگر به گفته برخی دوستان، بش را به چم تهی و خالی بدانیم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

" بَوِش" سُراینده شاهنامه استاد سخن پرداز فردوسی واژه بَوِش ( =بودن ) را به چم تقدیر و سرنوشت به کار برده است: هر آن چیز کو خواست اندر بَوِش / بر آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودخواسته، آگاهانه، ئانسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناخواسته، نادانسته، ناآگاهانه

پیشنهاد
٠

ماداَندامه، مادگی

پیشنهاد
٠

نراَندامه، نرِگی

پیشنهاد
١

ماداندامه، مادگی

پیشنهاد

نراَندامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زَهار، شرم اندام، شرمگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اندام نر، نرگی، کیر، نر ندامه به جای آلت رجولیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نر اندامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بهاشکنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

روانساز، روانکن، روان کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هدف شکنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کوبه، کوبش، زنش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عادت ماهانه، قاعدگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

[دوره زنانگی]: ماهینِگی، دشتان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرتور یا نگاره سراسر نمای دندانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه اندامک را می توان بجای پروتز ( اندام ساختگی یا مصنوعی ) نیز بکار ببریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اندامیار = ارتز، بریس اندامک = پروتز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"سراسرنمای دندانی" دستگاه پرتونگاری ( رادیوگرافی ) پانورکس یا سراسرنمای دندانی: یک ابزار شناسایی باارزش برای دندانپزشکان است. در سنجش با دیگر روش ها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

" نگاره سراسرنمای دندانی" گونه ای نگاره، فرتور یا تصویر پرتونگاری ( رادیوگرافی ) ست که از آرواره بالا و پایین و دندانها انجام می شود. - دستگاه راد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جنبش گیر، جنبش کاه، ویراینده، اندامیار بِرِیس یا اندامیار در پزشکی و توانبخشی: ابزارهایی که پیرامون اندام گذاشته و پوشیده می شود تا از جنبش اندام کاس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بهم ریختگیها، آشفتگیها، ناهماهنگیها، نابسامانیها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیرادندانی، پیرامون دندانها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اندامک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرزینه، مرزداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرزدار، مرزینه دار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جای گذار، کارگذار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تفتیدگی، افروختگی که دربردارنده ی آماس، داغی، قرمزی وگاهی درد یا سوزش است. در پزشکی می توان واژه پارسی تفتیدگی یا افروختگی را به جای واژه تازی التها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تفتیده، افروخته، تفتیدگی یا افروختگی به جای التهاب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دمابان، دمابان چای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

/ اوهر ریخت کهن ابهر است نه اهر/ یعقوبی تاریخنگار وگیتاشناس سده سوم هجری درباره نامگذاری ابهر چنین می گوید؛ [ابهر شهری مشهور میان قزوین و زنجان و همد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه سراسرنما به جای واژه ی بیگانه پانوراما برساخته شده است. سراسرنمایی = پانورامیک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سراسرنمایی/ سراسرنما = پانوراما

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

" سراسرنمایی" واژه ای برساخته است به جای واژه ی بیگانه ی پانورامیک. سراسرنما = پانوراما

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سراسرنما = پانوراما سراسرنمایی = پانورامیک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناخوشی، بیماری، درد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناخوش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جغرافیدان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گیتاشناس، گیتی شتاس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود برخی بنیاد و ریشه واژه آستارا را به تالشی [هوسته رو] دانسته اند به چم " آهسته رو". برخی دیگر نیز گمانه ی [اُستورو[ را درست می دانند به چم "کنار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نزدیک به باور، به گمان بسیار، باور پذیر، باور کردنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

/چیره دل/ به ایران زمین باز کردند روی / همه چیره دل گشته و رزم جوی ( دقیقی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

نا - هار = ناخورده، گرسنه/ در گذار از زبان پهلوی به پارسی نو، برخی دگرش واجها دیده می شود ماننددگرش واج /ه/ و /خ/ به یکدیگر، برای نمونه هوپ خوب / هُش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

واژگان از ترکی در سومری؟! خیلی راحت می گویید این واژگان ترکی است پس اگر سومری همان نیاترکی نباشد دستکم ترکی در آن زمان بوده؟! نتیجه گیری به همین سادگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود به نظر می رسد واژه یقه از "یوغ" گرفته شده باشد و آن چوب بندی است که برای کشیدن خیش و شخم زدن به گردن گاو و اسب می انداختند. چنین ابزاری در ان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شوهر، شویبانو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود واژه چکش در پهلوی به دیسه چکوچ و در اوستا به ریخت چکوک وجود دارد و واژه ای پهلوی - پارسیست. بودن این واژه در ترکی مانند هزاران واژه دیگر پهلوی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

درود پاسخ به کاربر بهزاد واژه جان به همین ریخت وهمچنین ریخت کهنتر آن " گیان" در زبان پهلوی نمایان است که از واژه " گیه" در اوستایی به چم زندگی به دست ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درباره پسوند وان: تکواژهای وان و گان در جایگاه پسوند دارای یک چم ( معنا ) هستند که نشان دهنده جا می باشند، دگرش واجِ /و/ به /گ/ از پارسی میانه به پار ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود نام باکو در نوشته های کهن ارمنی به دیس [باکاوان یا باکوان] نگارش یافته که از دیدگاه جناب کسروی بخش نخست آن باکا یا باک همان بَغَ اوستایی و وان ه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

چهرایی، به رنگ چهره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

صورتی، گلی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تخم راهه، لوله نخم بر، لوله ای ست از تخمدان به رحم ( زهدان ) ، دارای مژکهایی ست که یاخته ی تخمک و یا تخم را از تخمدان به زهدان می برد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

لوله تخم بر، تخم راهه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ماهینگی، دشتان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣١

درود خان یک واژه ترکی و مغولی است! یعنی چه؟ بلاخره یا باید ترکی باشد یا مغولی یا شایدم سغدی باید بُنمایه های تاریخی را دید، به هر روی اگر گمانه ی زبا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زبانزدِ [بلبلی که خوراکش زردالو هلندر باشه بهتر از این نمی خونه!] این زبانزد را در پاسخ به سرور و کارفرمایی گویند که در برابر دستمزدی اندک و کم ارزش، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انجام قانون،

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

انجام شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دنده مرده گونه ای حرکت خودروست که در آن دور موتور و سرعت خودرو کمتر از حد نیاز برای دنده داده شده به گری بکس یا جعبه دنده است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

انجام پذیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی خیال، بی تعصب، آدم بسیار دیر رنج، کسی که در برابر ریشخند یا توهینهای دیگران، بی واکنش یا دیر واکتش است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جنگلی، کوهی، خودروو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بهره بری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه بهره بری به جای واژه مصرف

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پاسخ به کاربر بالا من از خودم چیزی نگفتم، ، کانیشکا بزرگترین شاه کوشانی در سنگنبشته خود ( نامور به رباطک ) زبان این سنگنبشته را [ آریائو] می نامد که ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

هَلَندِر گونه ای زردالوی کوچک، کمتر خوشمزه، پُربار و ارزان بها که هم بهره بریِ تازه خوری دارد و هم در فراهم آوری لواشک و پر زردالوی خشک ( ترشاله ) کا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

چارسو، چارسوک چترنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاشت، سور

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

همی می چکد گویی از روی او / همی بوی مشک آید از موی او ( فردوسی ) وآن قطره باران که برافتد به گل زرد / گویی که چکیده ست گل زرد به دینار ( منوچهری ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب مقطر = چکیداب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

"چکیداب" آب چکیده، آب چکانده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

درود اردشیر پاپکان، اردشیر پور پاپک، بنیانگذار پادشاهی ساسانی. این نام در بُنمایه های پهلوی ساسانی که دارای پیشبنه 1800 تا 1400 ساله هستند دیده می ش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

درود اردشیر پاپکان، اردشیر پور پاپک، بنیانگذار پادشاهی ساسانی. این نام در بُنمایه های پهلوی ساسانی که دارای پیشبنه 1800 تا 1400 ساله هستند دیده می ش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

"وهیشت آباد اردشیر" [بهشت آباد] نام شهر بصره در ایرانِ ساسانی. بصره یا بسراه، بس راه؛ شهری که در آن راهها بسته می شود به دریا.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

واژه ی جانِور در بنیاد خود [جان آور / جاناور] بوده به چم باشنده ی جاندار و زنده، واژه ای ست که کاربرد در زبان پهلوی نیز داشته است. واژگانی مانند دا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود ُ سپاس آینه در زبان پهلوی به دیسه "ایوینَگ" ( ewenag ) آمده که برگرفته از ریخت پارسی باستان آن " ادَیَنَکَ" است، دَی به چم ( معنی ) دیدن و ادینک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

درود ُ سپاس به کاربر بالا: نامواژه ارشک در بُنمایه های پارسی باستان به دیس " اَرَشکَ " دیده می شود که در بنمایه های یونانی به ریخت " آرسِس" و در ارمن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درهمرَوی، درهم روی، درهم نهشت، نِهِشتن به چم نهادن، گذاشتن، نشستن است و "درهم نهشت" = درهم گذاشتن، درهم رفتن = تداخل با بکارگیری چندین باره ی نووا ...

پیشنهاد
١

در دست گرفتن، در دست بودن، مال خود کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

درود و سپاس از کاربر آرش. کاربر گرامی؛ من زبانهای ترکی و مغولی را به هم ربط و پیوند ندادم و پیرو دیدگاه زبان شناسانی هستم که دیدمان و نظریه زبانهای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود واژه فسقلی از فسقل و اینگونه می نماید که فسقل، تازی شده ( معرب ) واژه پشکل ( = سرگین کوچک گوسفند ) باشد. فسقلی، واژه ای ست برای خواری و کوچک شم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پسین به چم [بعدی و آخرت] است. جهان پسین = جهان آخرت دنیا = گیتی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

بُن و بَر = علت و معلول /به جای واژه های تازی، برابر پارسی آنها را به کار ببریم. می توانیم به جای واژاک یا اصطلاح برهان علیت بگوییم "فرنود بُنابَر"

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آوا نمایی، آوا نمایشی وسایل صوتی تصویری = ابزارهای آوا نمایی رسانه های آوانمایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

درود * مگه میوه غیر آویزون هم داریم؟!* برخی کاربران جوری می گویند گیلاس یعنی دانه یا گردی آویزان و روی این چمار و معنا پافشاری می کنند که انگار دیگر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

درود ُ سپاس واژه آلو، واژه ای پهلوی ( پارسی میانه ) است که آن را به ریخت آلوگ در پهلوی می بینیم مانند شفتالوگ، هلوگ، زردالوگ در پهلوی، در همین راستا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود ُ سپاس برخی از کاربران واژه گیلانار به چم آلبالو را واژه ای گیلکی دانسته اند برای اینکه واژه گیل یا گیلان در آن است و کاربران ترک آذری زبان، گیل ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نوواژه ی "همپَر" ( به جای wingman ) ، واژاک یا اصطلاحی ست برای نامیدن هواگردی که در پشت سر هواپیمای پیشگام در پرواز است. و "پهپاد همپَر" مفهومی پیشن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( در آرایش پرواز هواپیماهای جنگنده ) هواپیمای پشت سر هواپیمای پیشگام، خلبان هواپیمای دوم، خلبانی که بیرون از فرمان دسته هوایی پرواز می کند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود دوستی که در بالا گفتند بهتر بودبه جای واژه ی پهپاد، پرپاد ساخته می شد این نکته را در نظر نگرفته اند که نامهای دیگری مانند خهپاد و شهپاد هم ساخنه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

از واژه "دارابی" می توان به جای گریپ فروت بهره برد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیشداشت به جای عَرضه، پیشداشت و درخواست = عرضه و تقاضا به گفته شادروان دهخدا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

به کاربر بالا اوستایی همان زبان یا گویشی از پارسی ست که در نَسک اوستا بکار رفته، این نسک و گونه ی زبانی آن در دسترس است آنگاه شما می گویی هستیِ زبان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

" کارآماد" آماده به کار شدن یا عملیاتی شدن = کارآماد شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

برآورد نادرست، بد برآوردی، سنجش نادرست، بد سنجشی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

درود واژه آغوش از نگاه تاریخی در بنمایه های کهن پهلوی دیده می شود در زمانی که هنوز ترکی به نوشتار در نیامده بود که بخواهد چیزی را از آنِ خود بداند. ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود رودخانه مقدس ترکان؟!!! کجا هست این رودخانه؟ تقدسش را از کجا آورده؟ اگر قرار باشد گروهی از مردم رودخانه ای را مقدس بدانند آن مردم باید اصولا یکجا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

ژادیک، زادیک دانشی که درباره زاد و نژاد جانداران پژوهش می کند. پسوند یک ( ایک ) پسوندی از زبان پهلوی ست که برابر با "ی" نسبت می باشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

" کوژی" کوژ بودن، برآمده بودن، کوژپشتی ز کوژی پشت من چون پشت پیران / ز سستی پای من چون پای بیمار ( فرخی ) ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت / ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

" زیست کشت افزار" دانشی درپیوند با دستگاه های کشاورزی و صنایع خوراکی. رشته [مکانیک زیست کشت افزار] یا [مکانیک بیو سیستم]، رشته ای دانشگاهی و شاخه ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیست شیمی، دانشی ست که درباره آمیختگیها و دگرشها ( کنشها و واکنشها ) ی شیمیاییِ مولکولهای آلی ( کربن دار ) در بدن جانداران پژوهش می کند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیست شیمیدان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیست کشتار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نیام داران، گیاهان نیام دار مانند گونه های بنشن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نیام، گیاهانی که میوه آنها به ریخت نیام بوده و دانه ها درون نیام می رسند را نیام داران یا لگوم داران گویند مانند بنشنها: لوبیا، نخود، ماش و. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درختچه گل فردوسی که به زبان دانشیک، اریترینا کریستا گالی نامیده میشود، گیاهی از خانواده نیام داران بومی برزیل، آرژانتین، اوروگوئه، پاراگوئه است. گل ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خوش مزاج، بِه مزاج

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

امیر بهاءالدین برندق خجندی ( ۷۵۷–۸۳۵ قمری ) در این دو بیت می گوید: چون به میدانِ طرب رانی بُراقِ عیش را / هم ز عینِ مردمی باید که چینی هفت سین سبزه ی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

یادکرد، اشاره کردن = یاد کردن، نشان دادن، نام بردن او در جای جای کتابش به فرهنگ و آیین ایرانی اشاره کرده است. او در جای جای کتابش فرهنگ و آیین ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نشان دادن، نمایاندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دفترچه، کتابچه، نبیگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

داستانک

پیشنهاد
٢

"پیشخوان" این واژه را فرهنگستان زبان به جای داشبورد پیشنهاد کرده است. زبان پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.

پیشنهاد
١

پیشخوان خودرو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیشخوان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ی " بُنابَر" را می توان از آمیختنِ بُن و بَر [به چم علت و معلول] ساخت وبه جای واژه علیت به کار گرفت. فرنود بُنابَر = برهان علیت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

" بُنابَر" واژه بُنابر آمیزه ای از: بُن و بَر = علت و معلول در گفتمان فلسفی می توان از نوواژه بُنابر به جای علیت بهره برد؛ فرنود بنابر = برهان عل ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

" بُن" بن به چم پایه، ریشه و اساس است که در پارسی سره و در گفتمان فلسفی به جای واژه علت به کار رفته است. بُن و بَر = علت و معلول نوواژه ی" بُنابَر" ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" بَر" بر به چم میوه، نتیجه و بار است که در پارسی سره و در گفتمان فلسفی به جای واژه معلول به کار رفته است. بُن و بَر = علت و معلول نوواژه ی" بُنابَ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در زبان پهلوی "دشت ی تازیکان" ( به زبان امروز: دشت تازیان ) نامی بود که به سرزمین عربها یا عربستان گفته می شد. همچنین در شاهنشاهی ساسانی و در شمال م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

واژه " تَسوک" در زبان پهلوی که در پارسی نوین به دیس "تسو" در آمده به چم [یک بیست و چهارم از هر چیزی] یا یک چهارمِ دانگ است: چو دیناریست شش دانگ ای بر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دل ایرانشهر یا آسورستان نام سرزمین کنونی عراق در دوران ساسانیان بود. آسورستان یا آشورستان همان قلمروهای کشور های آشور و بابل بود که بدست کوروش پادش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خون زهر، خونزهر گوشتزهر = میوتوکسین پِیزهر = نوروتوکسین

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گوشت زهر، گوشتزهر زهر و سمی که پس از درونشد به تن، زمینه ساز از کار افتادگی ماهیچه و مرگ آن می شود. پِیزهر = نوروتوکسین خونزهر = همو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

"پِی زهر" ، "پِیزهر" پِی به چم عصب و پیزهر به چم زهر و سمی ست که دستگاه عصبی را از کار می اندازد. گوشتزهر = میوتوکسین خونزهر = هموتوکسین

پیشنهاد
١

"چلیپای بینایی" جایی در کف مغز، روی بخش زین ترکی استخوان پروانه ای که استخوان کفی جمجمه است. در چلیپای بینایی، عصبهای بیناییِ دو چشم به همدیگر رسیده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درود به کاربر بالا سپاس از شما برای پیشنهادهایتان ولی دوست گرامی [مرداندن؟!] را چگونه و بر پایه چه دستور زبانی ساخته اید؟ این کارواژه یا بنواژه [میرا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" کانا نمایی" واژه " کانا" به چم نادان و جاهل است: اگر چه گو سرو بالا بود / جوانی کند پیر کانا بود. ( فردوسی ) که پیر فریبنده کانا بود / اگر چند پیر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آیا ما می توانیم بگوییم که زبان پارسی نو با زبانهایی مانند کردی، بلوچی، پشتو و. . . دستکم پیوندی در حد پسرعمو را باهم دارند یا نه؟ هفت پشت غریبه که ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تنگ چشمانه، رشک ورانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ارجمند، ارج پذیر، ارزشمند، آبرومند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نگاره یا شکلی مانند چشم یا یک بیضی که دو سوی آن به جای گرد بودن تیز باشد. برای چنین نگاره ای می توان همان نام هلیله را بکار برد یا هلیلگی یا اینکه ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" کوژی" کوژ و برآمده بودن، محدب بودن = کوژی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" باشنده" مرده بُدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم/ دولت عشق آمدو من دولت پاینده شدم گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن / گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" باشندگان" سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه ) . و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او ق ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" باشندگان" سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه ) . و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او ق ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

" باشندگان" سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه ) . و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او ق ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

گوجه، گویچه است به پارسی به چم گوی کوچک که در اصل به الوچه سبز گفته می شده و هنوز هم گفته می شود چون بدرستی که مانند گوی کوچکی ست. در سده گذشته این ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

درست است که ما پارسی هزار سال پیش مانند شاهنامه را به خوبی درمی یابیم که زمینه ساز جایگیری این زبان در جایگاه زبانهای کلاسیک جهان شده ولی هرگز نمی تو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

جایگیری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دماپویایی، گرماپویایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

" گرماسخت" به جای ترموسِت؛ گرماسخت به بَسپار ( پلیمر ) هایی گفته می شود که در پی گرمادهی به آنها، پیوندهای عرضی با واکنش های شیمیایی پدیدار می شود و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

" گرماسخت" به جای ترموسِت؛ گرماسخت به بَسپار ( پلیمر ) هایی گفته می شود که در پی گرمادهی به آنها، پیوندهای عرضی با واکنش های شیمیایی پدیدار می شود و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خریدنامه، فروشنامه، پرداختنامه، هزینه نامه هر یک از این پیشنهادها را می توان در جایگاه درخور خود به کار گرفت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

خریدنامه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنشیار، کنش یار کاتالیزگر

پیشنهاد
١

کنش یار، کنشیار، کاتالیزگر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

شتابدهی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شتابدهی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

به جای [در نتیجه یِ] می توان گفت: در پیِ، به دنبالِ، پی آمدِ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

یخدان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بیمارخویی = اعتیاد / بیمارخو = معتاد ( در معنای همگانی اعتیاد ) افیون زدگی = اعتیاد / افیون زده = معتاد ( در معنای ویژه اعتیاد )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

"بیمارخو" [در چمار ( معنا ) همگانی] - بیمارخویی = اعتیاد " افیون زده" [در چمار ویژه] - افیون زدگی = اعتیاد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گرمالیان به جای ترمولومینسانس واژه " لیان" واژه ای پارسی به چم [درخشان، تابان] است و آمیخته واژه ی گرمالیان، واژه ای برساخته به جای واژاک ( اصطلاح ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

" مردمی " واژه مردم در بنیاد خود به چم انسان و مردمی به چم انسانیت: من اندر برف و باران ایستاده / تو چشم مردمی برهم نهاده ( فخرالدین اسعد گرگانی ) ...

پیشنهاد
١

" گرمالیان" واژه " لیان" واژه ای پارسی به چم [درخشان، تابان] است و آمیخته واژه ی گرمالیان، واژه ای برساخته به جای واژاک ( اصطلاح ) تِرمو لومینِسانس ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

سالگشت، سال گشت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سالگشت: هنگام گردش سال کهنه به سال نو در آغاز نوروز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

گیرنده، دریافت کننده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

گرفتن، به دست گرفتن، دریافت کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود در پاسخ به کاربر بالا اینکه [در پارسی گل باید غُل می شد] را از کجا آوردی؟ واژه " غُل"، بن و ریشه بنواژه "غُلیدن" است و پیوندی با گل ندارد. همان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دارسنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه ی "شیر" که اکنون به چمهای جانور جنگلی، مایه نوشیدنی و در سده گذشته به شیر آب هم گفته شده درواقع به چم همان مایه نوشیدنی است. آن جاندار جنگلی در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در پاسخ به کاربر بالا هنگامی که گفتمان بر تاریخ کهن ایران زمین می رود دیگر سخن از بخشبندی زبانها به پارسی وکردی و آذری و لری و. . . چندان درست نیست. ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢١

هرکسی چهره و شخصیتی جداگانه برای خودش دارد و پیوند داشتن با پیغمبر و امام مانند همسر، فرزند، برادر و. . به تنهایی مایه بالندگی و افتخار یا رهایی و نج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آژدار آج = دنده، نوار یا زبره ی تایر آجدار به چم دنده دار، زبره دار آژ به چم هاشور، نوار و آژدار = نواردار، پرفراژ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جای عرصه ( خانه ) می توان گفت " زمینه" وبه جای اعیانی: ساخت، ساختمان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به جای عرصه ( خانه ) می توان گفت " زمینه" وبه جای اعیانی: ساخت، ساختمان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ی " تِرِنگ" در گویش اسفهانی به چم سفت ( بستن ) است. ترنگ کردن یا ترنگ بستن. این واژه با افتادن واج /ر/ به تنگ دگردیس می شود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بی آهنگ، ناهنگ ( ناآهنگ ) سخن ناهنگ یا بی آهنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آهنگین، خوشاهنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بی آهنگ، ناهنگ ( ناآهنگ )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

خوشنوا، هماهنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

خوشنوایی، هماهنگی هارمونیک = خوشنوا، هماهنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود بر شما و همه اندیشه ورزان سپاسمندم به پاس روشنگری که برای واژه "بنواخته" نمودید، با این پرتو افکنی، می توان این پیشنهاد را [بُنِ واژه شده] چمید ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به جز، مگر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود بر مرد بزرگوار جناب فرتاش مرا شرمسار از سخنتان کردید. به گمانم "واختن" واگویشِ پهلویِ کارواژه ی "باختن" باشد که به جز چم شکست خوردن، چمار بازی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چگونی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مگر، به جز، جز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مگر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

خوشایند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود ُ سپاس بر شما جناب فرتاش! اینکه شما مرا شایسته پرسشتان دانستیدو دیدگاه مرا خواستید از بزرگواری شما بود وگرنه بنده خودم را در این اندازه ها نمی ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ارزش داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

با ارزش بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

نمایاندن، وانمود کردن، نمایش دادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کارواژه آمیزه ای

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دلبخواهی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درخور نگرش، نگرش پذیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

روپوشه ای، روبافتی = اپیتلیال، پوششی = اپیتلیوم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

مواد زهرناک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

خوردنیها، ماتکان خوراکی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خورشی، خورشتی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

چنگاری، یاخته های چنگاری = سلولهای سرطانی

پیشنهاد
١

خودافزایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود به جناب فرتاش باید بگویم بنده کسی نیستم و این شایستگی را ندارم که درباره چنین جستارهایی، سخنی برای گفتن داشته باشم و این کار را بر دوش ادیبان زب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بریده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه زنگ در زبان پهلوی نام گونه ای ابزار موسیقی بوده که این چمار ( معنا ) در سده های پسین و در سروده های شاعران دیده می شود: چه آواز نای و چه آواز چن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

زنگوله = زنگ - پسوند کوچکسازِ [گوله]، پسوندکوچکساز [گوله] به جز واژه زنگوله، در واژه "دیگوله" هم دیده می شود به چم دیگ بسیار کوچک ( کوچکتر از دیگچه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نابلد، تازه کار، خام ( در جایگاه فروزه = صفت ) ناشیانه، خامیانه ( در جایگاه بندواژه = قید )

پیشنهاد
١

پرتوسنج گرمالیان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پرتوسنج

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پرتوسنجی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ناشیانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نابلد، تازه کار، بازیکن بی تکنیک = بازیکن نابلد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

صفویان ترک نبوده بلکه از مردم بومی آذربایگان ( آذری ) بودند و نیاکان آنها ازجمله شیخ صفی الدین اردبیلی که نیای او به "فیروزشاه زرین کلاه" می رسد همگی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

شاید بتوان گفت نخستین شناسنامه یا بهتر بگوییم مدرک شناسایی، سنگ نوشته ای بجا مانده از دوران هخامنشیان است که از بایگانیهای پادشاهی ایران به دست آمده، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

تراش بن کنونی کارواژه ی تراشیدن، از کارواژه پهلوی " تاشیتن" به دست آمده است به چم ستردن مو و جز آن. این واژه در سغدی به ریخت " تش ( بریدن ) بوده است ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گندانبار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آب انبار، آبدان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ممکن الوجود= شدنی واجب الوجود = بودنی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

واجب الوجود = بودنی ممکن الوجود = شدنی

پیشنهاد
٣

اِسپاش جامه، سپاش ( س بیصداست ) در زبان پهلوی به چم فضا بوده است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کارجامه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چنگار ( سرطان ) ، یاخته هایی که به شیوه ی بی رویه ای بخش شده، خودافزایی کرده و با افزایش چندین برابری، به بافتهای پیرامون هم دست اندازی می کنند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

یونیفرم، لباس کار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

کارگزاران، زمینه سازها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

چارپر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ماتِکان به چم ( معنی ) مواد، ماتریال، نیازگان، خمیرمایه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تکانشی تکانشی، گفتار، رفتار یا واکنشی عجولانه و ناگهانی ست که بی اندیشه و سنجش انجام پذیرد.

پیشنهاد
٠

سلام بر جناب قندی ( بهتر است همیشه از نام اصلیتان بهره بگیرید نه فرنامهای ناآشنا! ) شما که می پذیرید نیروهای ادراکی انسان اینقدر محدود است و آن هم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

ناآشنا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر نیروی باد را به انرژی حرکتی برای آسیاب گندم تبدیل نماید چطور؟ باز هم آگاهی حقیقی به خدا ندارد؟ حتما باید ابتدا نیروی باد را به انرژی برق تبدیل کن ...

پیشنهاد
٠

درود ُ سپاس شاید و گویا برداشت نادرستی از گفته من به وجود آمده باشد، ما نیز خداوند را تنها در دوردستها و بیرون این جهان نپنداشته ایم: سوره ق آیه 16: ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

باورمندانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

کرانه دار، کرانمند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

کارجامه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

کِنِسک، دوزاری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کِنِسک در گویش اسفهانی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دوزاری، دوزاری بیشتر به چم آدم بی ارزش است ولی پیوند دادنی به آدم خسیس هم هست کسی که دوزاری اندیش است.

پیشنهاد
٠

سلام و درود بر شما به کارگیری واژه بالا از سوی اینجانب در [جهان بالا=معنویت] تنها رویکرد تمثیلی و انگاری داشت و منظور و خواسته من، مفهوم مادی این واژ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بسته، مرزینه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

انگاری، انگاره ای

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیوند دادنی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بربستن، پیوند دادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بربستن، پیوند دادن، وابسته کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بربستن، پیوند دادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بربسته شدن، پیوند شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

اطلاق شدن = بربسته شدن، پیوند شدن، اطلاق کردن = بربستن، پیونددادن. واژه دوزاری گاهی به آدم خسیس هم بربسته می شود ( اطلاق می گردد ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه "دوزاری" گاهی به آدم خسیس و گداصفت نیز بربسته می شود ( نسبت داده می شود ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درود در پاسخ به نویسنده نوشته های بالا کدام علم؟ دانش تجربی یا ریاضی هیچکدام راهگشای انسان به سوی خدا نیست. دانشی که از راه تجربه به دست آید نسبی ست ...

پیشنهاد
٠

درود در پاسخ به نویسنده نوشته های بالا کدام علم؟ دانش تجربی یا ریاضی هیچکدام راهگشای انسان به سوی خدا نیست. دانشی که از راه تجربه به دست آید نسبی ست ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

رساندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

نام کاربری، شناسه کاربری، شناسه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

کشیدن غذا، کشیدن خوراک، چیدن غذا، چینش خوراک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

"راکیزه" یکی از چمها ( معانی ) واژه ی "راک"، رشته است و راکیزه به چم [رشته ای] است از این روی که راکیزه یا میتوکندری، اندامکهایی هستند که معمولا رشته ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

"راکیزه" یکی از چمها ( معانی ) واژه ی "راک"، رشته است و راکیزه به چم [رشته ای] است از این روی که راکیزه یا میتوکندری اندامکهایی هستند که معمولا رشته ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فراژِنگان: ژنگان یا ژنوم یک اجتماع میکربی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گودالهای بسیار ژرف اقیانوسی که دارای 6000 تا 11000 متر ژرفا ست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

فراپیام یا خدمات پیام چندرسانه ای ( MMS ) در گوشیهای همراه گونه ای از خدمات پیام کوتاه است که در آن، افزون بر توانایی فرستادن پیامهایی با درازای بیش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

وادادن ( در برخی جاها )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

رایانگاری، رایانویسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

رایانگار، رایانویس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

پایشگر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

خوار ُ بار فروشی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گذر بستن، گذر بندی کردن، گذر بند، گذربندی = سد معبر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

گذر بند، راهبند، گذر بستن، گذر بندی کردن = سدمعبر کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود ُ سپاس نه از ده ⬅ نوازده ⬅ نوزده = نه در ده، نه بر ده، نه برای ده، نه با ده افزون واژ ( =حرف اضافه ) [از]، به جز چم ( معنی ) بنیادینش، دارای چم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تیزبُر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

در هندسه می توان از واژه های پُرساز یا نودساز به جای متمم بهره گرفت، کنج پرساز کنجی ست که کنج کناری خود را تا 90 درجه پر می کند. کنج پساورد یا کنج ...

پیشنهاد
١

کنجهای نودساز، کنجهای پُرساز، می توان واژه ی درخوری برگزید و به جای متمم به کار گرفت. این کار در آموزش و پرورش و رسانه ها کاری بایسته و انجام پذی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کنج نودساز = زاویه متمم، کنج پشت بند = زاویه مکمل، کنج پساورد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کنج پسآورد، کنج پشت بند، کنج یا زاویه ای که همراه با کنج کناری خود، کنجی 180 درجه را بسازند. زاویه متمم = کنج نودساز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود و سپاس به کاربران نیک اندیش استاک یا ایستاک ( =ایستاده ) ، واژه ی درخوری برای جایگزینی به جای قائمه است ولی راست، واژه ای با چمها ( معنیها ) ی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

هخامنشیان نام خود را از "هخامنش" نیای چهارم کورش بزرگ ( کوروش دوم ) و نیای پنجم داریوش گرفته اند. برابر با سنگنبشته داریوش در بیستون، او نیاکان خود ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تاوانِ گذشته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تاوان دهی، تاوان دادن = جبران، جبران کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پذیرش اشتباه و درخواست برای جبران کردن = جُور کشی

پیشنهاد
١

جبران ناپذیر، تاوان ناپذیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جُورِ . . . دادن = جبران کردن، تاوان دادن، او جُورِ کار اشتباهش را داد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

جبران کننده، جُور دهنده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جُورِ . . . دادن، جُورِ . . . کشیدن = جبران کردن، [jowr ] او جُور کار نادرستِ دوستش را داد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جُور دهنده، جور دِه، جورکش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

کوتاهی یا کار نادرست کس دیگری را تاوان دادن ( جبران نمودن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جوندار در زبان مردمی و عامیانه. بیشتر برای دادن ویژگی نیرومندی به ابزارها، چیزهای بیجان یا برخی مفاهیم به کار می رود: آچار جوندار ( بزرگ و قوی ) شع ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دانِگان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

" زِهراه" " زِه" ، بن کنونی کارواژه " زهیدن" به چم زاییدن ( بچه آوردن ) است، بر همین پایه "درد زه" چم [درد زایمان] دارد. زه به چمِ رویان ( جنین ) و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

" زَه" یا زِه، بن کنونی کارواژه " زَهیدن" به چم زاییدن ( بچه آوردن ) است، بر همین پایه "درد زه" چم [درد زایمان] دارد. زه به چم بچه و کودک بوده و زهی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

زهدان = رَحِم " زَه" یا زِه، بن کنونی کارواژه " زهیدن" به چم زاییدن ( بچه آوردن ) است، بر همین پایه "درد زه" چم [درد زایمان] دارد. زه به چم بچه و کو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

" زَه" که دهخدا آن را زِه گفته، بن کنونی کارواژه " زَهیدن" به چم زاییدن ( بچه آوردن ) است، بر همین پایه "درد زه" چم [درد زایمان] دارد. زه به چم بچه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تخته سنگ، خرسنگ = سنگ بزرگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تکان کُش، رویدادی ناگهانی، سخت، ناگوار و دلهره آور. رخدادی دشوار و ترسناک که به طورناگهانی بر کسی سربار شود. ( در گویش اصفهانی ) تکان کش کردن: آگا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

سربار، تحمیل کردن = سربار کردن، تحمیل شدن = سربار شدن، آمریکا همیشه بر کشورهای مخالف با خودش، تحریمهایی را تحمیل می کند. آمریکا همیشه بر کشورهای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سربار، تحمیل کردن = سربار کردن، تحمیل شدن = سربار شدن، آمریکا همیشه بر کشورهای مخالف با خودش، تحریمهایی را تحمیل می کند. آمریکا همیشه بر کشورهای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

"با" پیشوند دارندگی، پیشوند "با" نشاندهنده داشتن یک ویژگی ست ( دارندگی ) که با چسبیدن به آغاز یک نام، آن را به فروزه ( صفت ) دگرگون می کند: باخرد، ب ...

پیشنهاد
٢

در زبان پارسی، حالت دارندگی، هم با پسوند و هم با پیشوند، خود را نشان می دهد. پسوندهای دارندگی مانند"دار"، "مند"، "وَر" و. . که با چسبیدن به پایان ی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درود ُ سپاس پیشوند نایِش، پیشوند نفی، نایش = نفی، نفی کردن، پیشوند نایش مانند " نا" و "بی"، نشانگرِ نبودن یا نداشتن یک ویژگی ست و با چسبیدن به واژه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

خدایانِ گونه ها، ایزدان گونه ها، ایزدان یا فرشتگانی در مینو ( جهان بالا ) که هریک، نماینده ونگهبان پدیده یا گونه خود در گیتی ( جهان پایین ) است. [با ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

گونِگان، گوناگون

پیشنهاد
٢

"با" پیشوند دارندگی، پیشوند "با" نشاندهنده داشتن یک ویژگی ست ( دارندگی ) که با چسبیدن به آغاز یک نام، آن را به فروزه ( صفت ) دگرگون می کند: باخرد، ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشوند دارندگی، پیشوند "با" نشاندهنده داشتن یک ویژگی ست که با چسبیدن به آغاز یک نام، آن را به فروزه ( صفت ) دگرگون می کند: باخرد، باادب، باهنر، باصف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

# پیشوند نایش# نایش به چم نفی کنندگی که نشانگر نبودن یا نداشتن یک ویژگی است. پیشوند نایش پس از چسبیدن به برخی نامها، آنها را به فروزه ( صفت ) دگرگون ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پیشوند نایِش، نایش = نفی، نفی کردن، پیشوند "بی" همیشه در آغاز نام می آید و [نداشتنِ] چیزی را نمایان می کند، این پیشوند، نام را به فروزه ( صفت ) دگ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

"نا" پیشوند نایِش یا نفی است. نایش = نفی، نفی کردن پیشوند "نا" همیشه در آغاز فروزه ( صفت ) می آید و [نبودن] را نمایان می سازد، این پیشوند فروزه را ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

نایِِش واژه، # پیشوند نایش# نایش واژه به چم واژه ی نفی کننده ( نشانگر نبودن یا نداشتن یک ویژگی ) که یا آزادانه در جمله می آید یا در جایگاه پیشوند به ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

همیشه بیاد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درمانگاه گردشی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

خورگَرد، گردنده به گرد خورشید ( هر خورشیدی )

پیشنهاد
٢

پاراکلینیک = پیرابالینی، پاراکلینیکی = پیرابالینیک، پاراکلینیکال = پاراکلینیکی = پیرابالینیک پسوند "ایک" ( ic ) در زبان پهلوی، پسوندی فروزه ( صفت ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پاراکلینیک = پیرابالینی، پاراکلینیکی = پیرابالینیک، پسوند "ایک" ( ic ) در زبان پهلوی، پسوندی فروزه ( صفت ) ساز بوده که همینک به دیس "ای" کوتاه شده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در سروده و چکامه می توان واژه "جُفت" را به جای بیت و واژه "لنگه" را به جای مصراع بکار برد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در زبان پهلوی، [بوره] و [بوری] به چم بیا: بوره بلبل بنالیم از سر سوز / بوره آه سحر از مو بیاموز تو از بهر گلی ده روز نالی / مو از بهر دلارامم شو و رو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

درود مولانا در بند پنجمِ یکی از ترجیع بندهای دیوان شمس از زبان شمس تبریزی می گوید: "ولی ترجیع پنجم درنیایم جز به دستوری / که شمس الدین تبریزی بفرماید ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

درود کوشن در زبان مردم آذربایگان به چم زمینهای کشت و کار و کشاورزی و باغی روستاییان است. به نظر می رسد این واژه از [کاشتن] به دست آمده که در زبان بو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

در سروده و چکامه می توان واژه "جُفت" را به جای بیت و واژه "لنگه" را به جای مصراع بکار برد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

در سروده و چکامه می توان واژه "جُفت" را به جای بیت و واژه "لنگه" را به جای مصراع بکار برد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نویسه و واج /گ/ با نام "گاف": این واجِ بی کاربرد در تازی، در زبان پارسی، درست مانند واجِ /ک/ به دو شیوه ساخته و واگویی می شود یعنی مانند واج ک، دارا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

نویسه و واج /و/ با نام "واو"، به جز واکه های ( واجهای صدادارِ ) [اُ] و [او] که برای نمونه در واژه های "خوش" و "گوش" به کار می روند، این نویسه در پارس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

نویسه و واج /و/ با نام "واو" به جز واکه های ( واجهای صدادارِ ) [اُ] و [او] که برای نمونه در واژه های "خوش" و "گوش" به کار می روند، این نویسه در پارسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

جا گرفتن، اندوختن یا اندوخته کردن. جا گذاشتن، اندوخته گذاشتن به جای رزرو گذاشتن، جا نگه داشتن، اندوخته نگه داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

جا گرفتن به جای رزرو کردن، واژه " اندوخته" هم به جای رزرو، کمابیش درخور است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

کشیدن به جای سِرو کردن در فارسی به جای "سِرو کردن غذا یا خوراک"، می گوییم " کشیدن غذا یا خوراک". زبان پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

نامواژه اژدها را می توان در جایگاه هماَرز و برابر به جای دایناسور به کار برد. اژدها، خزنده و سوسماری بسیار بزرگ است در فرهنگ اسطوره ای مردمان جهان، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیش کردن[در] = بستن در تا جایی که لای در باز بماند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

در گویش اصفهان، تُریدن به چم چرخیدن، دُور خوردن، تُر یا دُور شایدبا واژه tour به چم گردش یا جهانگردی و turn به چم چرخ، چرخیدن همریشه باشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در گویش اصفهان، تُریدن به چم چرخیدن، دُور خوردن، تُر یا دُور شایدبا واژه tour به چم گردش یا جهانگردی و turn به چم چرخ، چرخیدن همریشه باشد.

پیشنهاد
٢

خواهش دعا کردن، نیک خواهی کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درخواست نیکخواهی، خواهش دعا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

لابه کنان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

در گویش مردم اسفهان، لُوه زدن، همان لابه کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

لابه، لابه کردن = التماس کردن، لُوه زدن ( گویش اسفهانی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

به گویش اصفهانی [لُوه] لوه زدن = التماس کردن، اصرار بسیار کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

چِزاندن، از بنیاد ( در اصل ) به چم برشته کردن، تفت دادن، آب کردن دنبه تا نزدیک به سوزاندن است. در فرهنگ عامیانه به چم با سخن آزار دادن، زخم زبان زدن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش اسفهان، "جِز زِدَن" به چم [سوزش در جایی از تن داشتن] ( بیشتر در پی یک سوختگی کوچک )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در گویش اسفهانی کارواژه [کار دادن] به چم [کارایی داشتن، قابل استفاده بودن] است: این دستگاه هنوز کار میده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

اینگونه دگرشِ واج در واژگان، تنها ویژه ی واج /ن/ به /م/ نیست، دگرش به چ: هنگامی که در واژه ای واج /ج/ بیصدا باشد و پس از آن واج /ت/ بیاید، /ج/ به /چ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

اژدها، نامواژه اژدها را می توان در جایگاه هماَرز و برابر به جای دایناسور به کار برد. اژدها، خزنده و سوسماری بسیار بزرگ است در فرهنگ اسطوره ای مردما ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

میانجی، میاندار، پیوندگر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

میاندار، میانجی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

/میانه/ در برخی جاها واژه میانه ( میونه ) را می توان به جای رابطه به کار گرفت: این دو برادر رابطه خوبی با هم ندارند. این دو برادر میانه خوبی با هم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دگرش به میم، اگر در واژه ای، واج /ن/ بیصدا باشد و پس از آن، واج /ب/ بیاید در هنگام واگویی ( تلفظ ) ، دگرش /ن/ به /م/ پدید می آید مانند واژه های شنبه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درود نویسه و واج [ک]: این نویسه ( ریخت نوشتاری واج ) در زبان تازی نماینده تنها یک واج است ولی در زبان پارسی نماینده دو واج، واج ک را در واژگان [کاهو، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سوزن قفلی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

میخ شستی، شست میخ، شسمیخ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پاسخ به جناب باقری: داوش و ادعایی که بی سند دانشیک و گواهی تاریخی پیش انداخته شود چه ارزشی دارد؟ کوشکنلر! را از کجا آورده ای؟ برای کوچرو بودن آنها چه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش مردم اصفهان نیز " مُک" به چم کامل و درست است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

مُکوار، مُک = کامل، تمام

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

در زبان پارسی گاهی، واژاکها ( اصطلاحها ) ی " کف رفتن" یا " کف زدن" به جای قاپیدن، قاپ زدن یا ربودن به کار می رود و کفرو یا کفزن، نام کُناک ( اسم فاعل ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خودگردانی ( خودسالاری یا استقلال درونی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

پیوندی؛ خویشاوندی که پس از پیوند همسری پدید می آید. نَسَبی = تباری؛ خویشاوندی که در پیِ هم تبار و همخون بودن پدید آمده است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیوند همسری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ناپایدار = نِسبی، تباری = نَسَبی، پیوندی = سببی

پیشنهاد
٢

/ پذیرفتن، روامند شناختن / ایران، استقلال بحرین را به رسمیت شناخت. ایران، خودسالاری بحرین را پذیرفت. ایران، خودسالاری بحرین را روامند شناخت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مانترا واژه ای ست در سانسکریت به چم اندیشه ی رها و آزاد، و این اندیشه رها و بی قید و بند، در بنیاد همان سخن ایزدی یا گفتار وَرجاوند اهورایی ست، برابر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود واژه "من" با درونمایه ( مفهومِ ) اندیشه و منش، واژه ای ست کهن و بکار رفته در اوستا، سرش سبز باد و تنش ارجمند / مَنَش برگذشته ز چرخ بلند ( فردوس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

نویسش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دورو؛ کسی که نمودش همان بودش نیست. بیرونش با درونش همسان نیست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

درود کارواژه کَپیدن در پارسی کنونی به چمِ عامیانه ی خوابیدن ( به رو افتادن ) است ولی در گذشته چمِ ربودن و گرفتن را داشت: در خون جگر بسی تپیدم / تا بو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فراخواندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

کَپی به چم میمون که در زبان پهلوی " کپیگ" گفته می شد به گمان بسیار، از ریشه "کپ" گرفته شده، ریشه ای که اکنون به ریخت "قاپ" در قاپیدن به کار رفته، تک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دهخدا واژه بوزینه را نادانسته واز روی دست فرهنگنویسان پیش از خود به ابوزینه! پیوند داده ( با چه معنا و چه سندی، خدا می داند ) ولی اینگونه نیست، این و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دهخدا واژه بوزینه را نادانسته واز روی دست فرهنگنویسان پیش از خود به ابوزینه! پیوند داده ( با چه معنا و چه سندی، خدا می داند ) ولی اینگونه نیست، این و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

درود کارواژه کَپیدن در پارسی کنونی به چمِ عامیانه ی خوابیدن ( به رو افتادن ) است ولی در گذشته چمِ ربودن و گرفتن را داشت: در خون جگر بسی تپیدم / تا بو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درود سنگنبشته رَباطَک در سال 1372 در روستایی در نزدیکی شهر رباطک در خاور استان سمنگان در شمال افغانستان یافت شد. این سنگنبشته، فرمانی حکومتی ست که ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به دست آمده - مستفاد شدن = به دست آمدن، دریافت شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

واژه "مآب" واژه ای تازی ست که در ادبیات کنونیِ پارسی در جایگاه پسوند و برای نشان دادن گرایش به کار رفته است. به جای آن می توان از پسوند "گِرا" یا " ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شکوه گرا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

شکوهمند، باشکوه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

زندگی اعیانی = زندگی باشکوه، شکوهمند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

عربگرایی، عرب مآبی/ خوی و مَنِشی بر آمده از خودکم بینی و برتر دانستن فرهنگ و زبان تازی. این خوی و منش کم کم جای خود را به غربزدگی ( فرنگی مآبی ) دا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

عربگرا، عرب مآب / کسی که بی چون و چرا، زبان و فرهنگ عرب را در همه چیز خود از گفتار تا رفتار نمایان می سازد. این خوی و منش را در یکی دو سده گذشته در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

نویسش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود نویسه و واج [ک]: این نویسه ( ریخت نوشتاری واج ) در زبان تازی نماینده تنها یک واج است ولی در زبان پارسی نماینده دو واج، واج ک را در واژگان [کاه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

با نگرش به "سنگنبشته رباطک" که در سال 1372 در شمال افغانستان ( نزدیک شهر رَباطَک ) یافت شد تبار ایرانی کوشانیان استوار می گردد. این سنگنبشته، به فرم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

ناراست، نادرست، دروغی، دروغین، دروغکی، الکی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلاهبرداری، گوشبُری، دغل بازی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

کارایی، بهبود، افاقه کردن = کارایی داشتن، کارا بودن، بهبود دادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١١

زبان نیاترکی یا ترکی قدیم چندان پیشینه کهنی ندارد که بتوان با استناد به آن برای واژگان ریشه یابی صد درصدی کرد، ریشه واژه ها را باید در بنمایه های زبا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه های بیگانه رو بریزید دور. زبان ما نیازی به این چرند و چارها ندارد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دیر انجام، کم انجام، ناروامند، نا آیینمند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُک شدن، مُک = کامل، تمام

پیشنهاد
٠

درود سنگنبشته رَباطَک در سال 1372 در روستایی در نزدیکی شهر رباطک در خاور استان سمنگان در شمال افغانستان یافت شد. این سنگنبشته، فرمانی حکومتی ست که ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

بی چون و چرا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

بدرد نخور، ناکارآمد، سرریز، بیهوده، بیخودی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

بر دوشِ، به گردنِ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بُرونریزی، دفع کردن = برون ریختن، زدن یا مشت کردن در فوتبال

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به جای " سِیو کردن" در فوتبال، می توان گفت " توپ گیری". شوربختانه، کار گزارشگران ورزشی به ویژه فوتبال، شده روامند کردن و رایج کردن واژگان بیگانه. ش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

توپگیری ( در فوتبال )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

آبگردان، آبگردون

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

یگانه ها، یگانگان/ برجِستِگان، کسانی که در کاری یا چیزی، بی همتا بوده یا دارای ویژگیهایی برجسته و کمیاب هستند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

آزمونگر، آزمونکار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود از هرکس پرسیده شود که کدامیک از واجهای پارسی در زبان تازی یا عربی کاربرد ندارد واجهای پ، ژ، گ، چ را به شیوه آمیخته پژگچ یا گچپژ یاد می کند ولی ت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درود از هرکس پرسیده شود که کدامیک از واجهای پارسی در زبان تازی یا عربی کاربرد ندارد واجهای پ، ژ، گ، چ را به شیوه آمیخته "پژگچ" یاد می کند ولی اینگونه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درود ُ سپاس شاید ایشان با رهسپاری در زمان و دیدار با نیاکانِ پهلوی زبانِ خودشان، چمار و معنای بختن را رهایی و نجات دادن یافته اند! جناب واژه شناس!، آ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

هم بهره، همبست، همباز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود ُ سپاس و بازهم از خود بافتن و برای خود تنیدن، بریدن و دوختن. درونمایه و مفهومِ بخشیدن را هم به اندازه [به اشتراک گذاشتن] پایین آورده! بخشیدن ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

فراگیرانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پُری، شلوغی، ازدحام

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنیدگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

می توان در کاربری کلیپس برای بستن موی سر، واژه موگیر را به کار برد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

به جای ترافیک به آن چم ( معنا ) که در میان پارسی زبانان کاربرد دارد ( شلوغی و کندی رفت ُ آمد ) می توان همان "راهبندان" را به کار برد و به جای چم بنیا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

"بالاسری" به جای ضربه چیپ در فوتبال می توان گفت ضربه بالاسری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گیره، موگیر: برای نگه داشتن مو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

اسماعیل جرجانی در پیشگفتار کتاب خود ذخیره خوارزمشاهی ( سده 6 ) واژه "بازگشتن" را به جای مراجعه به کار برده است: [ و این کتاب چنان جمع کرده آمده است ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

گاهی "به جان خریدن" او برای بزرگ کردن بچه هایش، سختیهای بسیاری به جان خرید.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

این گونه که در نگاه می آید و آوای آن به گوش می رسد دو گونه واج /ک/، درواقع دو واج جدا از هم هستند، به دو فرنود ( دلیل ) : 1 ) ناهمسانی در واجگاه دارن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

" کاغذوَرز " کاغذورز، واژه ای پیشنهادیست برای نامیدن هنرمند اوریگامی کار. کاغذورزی = اوریگامی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

" کاغذوَرزی" هنر کاغذ و تا. کاغذورزی، آمیخته واژه ای ست که به جای واژه بیگانه اوریگامی پیشنهاد می گردد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کاغذوَرزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کاغذوَرزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تارآواها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ساختِ آوای هر یک از واجها ( حرفهایِ ) الفبا از سوی بخشهای گونه گون دهان و گلو، مانند واجهای ب، پ، م که از برخورد لبهای بالا و پایین به یکدیگر ساخته ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" آواسازی" ساختِ آوای هر یک از واجها ( حرفهایِ ) الفبا از سوی بخشهای گونه گون دهان و گلو، مانند واجهای ب، پ، م که از برخورد لبهای بالا و پایین به ی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

واجهای کامی، واجهایی که از برخورد بُن زبان به بخش پسین کام ( نرم کام ) آواسازی می شوند: واجهای ق، ک، گ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

واجهای کامی، واجهایی که از برخورد بُنِ زبان به بخش پسین کام ( نرم کام ) آواسازی می شوند: واجهای ق، ک، گ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

راهگذر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

واجگاه، جایگاه آواسازی برای هر واج ( حرف ) مانند دو لبی، لبی دندانی، دندانی، کامی، گلویی ( حلقی ) و. .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

واجگاه، جایگاه آواسازی برای هر واج ( حرف ) مانند دو لبی، لبی دندانی، دندانی، کامی، گلویی ( حلقی ) و. .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

واجهای گلویی یا چاکنایی در پارسی واجهای /ء/، /ه/ واجهای چاکنایی به شمار می روند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

واجهای ( حروف ) کامی: ق، ک، گ واجهایی هستند که از برخورد زبان به بخش پسین کام ( نرم کام ) آواسازی می گردند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

واجهای ( حروف ) کامی: ق، ک، گ واجهایی هستند که از برخورد زبان به بخش پسین کام ( نرم کام ) آواسازی می گردند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٤٨

درود [ یه جوری میگه proto - turkic هرکی ندونه خودشو آماده می کنه با یه زبان چند هزار ساله ای، پیشاتاریخی، یا فسیلی چیزی روبرو بشه ، نه عزیزجان این خب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

گیتیک، گیتایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

فراهستی، پساهستی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گاهی " فراهنجار"

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

فراهنجار

پیشنهاد
٣

فراهستی، پساهستی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پَسا، فرا ، ماوراء بنفش = فرابنفش، ماوراءالطبیعه = پساهستی، فراهستی

پیشنهاد
٥

پساهستی، فراهستی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشا، پیش از

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

ته مانده

پیشنهاد
٠

سودبخشهای بجامانده، سودآورهای پسامرگ

پیشنهاد
٠

سودبخشیهای بجامانده، سودآوریهای پَسامرگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

سودبخش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

سودبخشی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ته مانده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش از پایان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٣٩

درود جناب رضایی، سخن بر سر واژه "کاوورماک" نبود که شما آن را در نیاترکی نشان می دهی، آری کاوورماک یا قاوورماق کارواژه ای ترکی ست به چم پختن، تفت دادن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٥

درود جناب رضایی، سخن بر سر واژه "کاوورماک" نبود که شما آن را در نیاترکی نشان می دهی، آری کاوورماک یا قاوورماق کارواژه ای ترکی ست به چم پختن، تفت دادن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به زبانزد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به آشنا سخن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

کُلمن = سرمابان، سردبان، فلاسک = دمابان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

فلاسک = دمابان، کلمن = سرمابان، سردبان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

چالش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دیگبر به چم دیگ کوچک نیست بلکه ظرفی است در اندازه میان دیگ و دیگچه. دیگ، دیگبر، دیگچه، دیگوله . به جای قابلمه های کم وبیش بزرگ، می توان از واژه دیگ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

دیگبر به چم دیگ کوچک نیست بلکه ظرفی است در اندازه میان دیگ و دیگچه. دیگ، دیگبر، دیگچه، دیگوله . به جای قابلمه های کم وبیش بزرگ، می توان از واژه دیگ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

روی کردن، رویکرد/ خدا به او عنایت کرده است = خدا به او رو کرده است. عنایت شما باعث موفقیت ما شد = رویکرد شما مایه پیروزی ( یا سربلندی ) ما شد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

در زبانهای باختری ایران، واژه "پَتی" به جای [خالی] به کار می رود که شاید با empty در انگلیسی همریشه باشد. پَتی در زبان پارسی نیز به چم برهنه و لخت ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١١

واژه قرمه در ترکی، کارواژه ای ( فعلی ) می سازد که دارای معنای سرخ کردن، بریان کردن یا پختن است. ( قوورماق ) این واژه ( قرمه ) به گمان بسیار، ریشه در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به چشم، در نگاهِ نخست، نماش ( نمایَش ) ، انگار، پنداری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به چشم، در نگاهِ نخست، نماش ( نمایَش ) ، انگار، پنداری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" کُلیدن" در گویش اسفهانی همان لنگیدن است. ستاک " کُل" که بن این کارواژه است به چم کج، خمیده و کوتاه است. کلیدن = کج راه رفتن در پی کجی یا کوتاهی ی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کَل به چم نر، نیرومند، بزرگ و ریش سفید، ریشه واژه کلان که واژگانی مانند کلانتر، کلانسال و. . برگرفته از آن است. در گذشته پیشوند کَل در آغازِ نام مرد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ناکارآمد، بی کاربرد، بیکار، بیخودی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ناکارآمد، بی کاربرد، بیکار، بیخودی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به درد نخور، بیهوده، بیخودی، ناکارآمد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پتو: پَت - پسوندِ [و] نسبت. پت به چم موهای نرم و نازک ( کُرک ) که از پشم بز جدا می گردد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

گردشی، برای نمونه: مکانیک سیار = مکانیک گردشی، بازنوکار گردشی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

آشوب، به راستی که بودنِ چنین واژگان ناهنجاری مانند اغتشاش و. . . در زبان پارسی مایه شگفتی ست!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

"شوت" در پارسی به چم گیج و منگ برابرست با "شیت" به همان چم در زبانهای باختری ایران مانند کردی و لری. بسیاری از واژگان دارای آوای کشیده [او] در پارسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

باز آغاز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

می توان آمیخته واژه ی "بستان سرا" را به جای [ویلا] به کار برد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

سرا، بُستانسرا، باغسرا/ بلبل بستان سرا صبح نشان می دهد / وز در ایوان بخاست بانگ خروسان بام ( سعدی ) آورده اند که عابد به شهر اندر آمد و بستانسرای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

"بازنوگاه" - بازنوگاه / باز نو گاه: جایی که خودروها و دستگاهها در آن دوباره بازسازی و نو می گردند، تعمیرگاه، مکانیکی. - بازنوکار: کسی که کارش دوبا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

"بازنوکار" می توان از واژه ی [بازنوکار] به جای مکانیک و تعمیرکار بهره برد. باز نو کار، کسی که کارش دوباره نو کردن و بازسازی دستگاههاست. بازنوگاه = ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بازنوگر، بازنوکار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بازنو کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

باز نو، بازنو، بازنو کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

گِراندن، گیراندن. که از گُر گرفته شده و به چم گر گرفتن و سوختن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

گیراندن در گویش اسفهانی، در اصل به چم روشن کردن آتش و چراغ بوده است و سپس برای روشن کردن همه ابزارهای برقی مانند چراغ برق و. . . نیز به کار رفت. در ...

پیشنهاد
٢

بالا کشیدن،

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

ناپویا، ایستا، بیکار، خاموش، خوابیده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گوش آشنا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دیدارنامه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مادگان کانی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رگ بَند، رگبند/ هنگامی که واژگان پارسیِ معنارسان دردسترس است چه نیازی به واژگان بیگانه است؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

رگ بَند، رگبند/ زبان پارسی، در پیِ ویژگی درونی و سرشتی خود، برای هر واژه دانشیک دارای توانمندی واژه سازی ست و نیازی به واژگان بیگانه ندارد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

واژه قرمه در ترکی، کارواژه ای ( فعلی ) می سازد که دارای معنای بریان کردن یا پختن است. ( قوورماق ) این واژه ( قرمه ) به گمان بسیار، ریشه در پارسی باس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

دورچین، واژه دورچین دارای معنای جمع است به چم خوراکیهایی که در کنار خوراک اصلی گزارده می شود و به جای مخلفات، نیاز به گفتن [دورچینها] نیست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژه دورچین را به جای واژه عربی مخلفات نیز می توان به کار برد به چم خوراکیهایی که در سفره ودر کنار خوراک اصلی گزارده می شود مانند سبزی، ماست، ترشی و. ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنخواه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تنخواه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

درود در پاسخ به کاربر بالا: کسی ترکها و درواقع مردم آذربایگان را "غریبه های مهاجر" ندانسته، آری ایران، میهن هزاران ساله همه ایرانیان ازجمله مردم آذر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

از این رو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٤٢

درود دلیل آوردن از زبان نیاترکی یا نیامغولی که کاربر بالا آن را دستاویز نموده چندان دانشورانه نیست. این دو زبان آنچنان کهن نیستند که با دیدن واژه ای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٣

درود بودن واژه ای در زبان نیاترکی دلیل بر ترکی بودن آن واژه نیست، باید ریشه آن واژه را در زبانهای کهنتر هم جستجو کرد. بنمایه ها یا منابع زبان ترکی ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

[[دیگوله]] دیگ اوله = دیگ کوچک، کوچکتر از دیگچه. در گذشته ظرفی که برای پختن دیزی به کار می رفت دیگول، دیگوله یا دوگوله نامیده می شد. این نام را همچ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دیگوله یا دیگول یا دوگوله، ظرفی کوچکتر از دیگچه برای پخت دیزی. این نام را می توان به جای قابلمه نیز به کار برد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

درود واژگان دخت و دوختر در پهلوی به چم دختر ( فرزند مادینه برابر با daughter ) و واژه کَنیچَک در زبان پهلوی به چم دختر ( ژاد یا جنس دختر برابر با gi ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود دیسه ی درست واژه بوالهوس، " بُلهوس" است به چم پرهوس، واژه هوس واژه ای پارسی ست و "ال" نمی گیرد: بلهوسی بر سر راهی رسید / جلوه کنان چارده ماهی بد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٦

درود واژگان دخت و دوختر در پهلوی به چم دختر ( فرزند مادینه برابر با daughter ) و واژه کَنیچَک در زبان پهلوی به چم دختر ( ژاد یا جنس دختر برابر با g ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١١

درود واژگان دخت و دوختر در پهلوی به چم دختر ( فرزند مادینه برابر با daughter ) و واژه کَنیچَک در زبان پهلوی به چم دختر ( ژاد یا جنس دختر برابر با gi ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نوواژه " رَوابین" را می توان به جای مَحرَم به کار گرفت. روابین به چم کسی ست که دیدن او روا ( حلال ) است. محرم به چم حرام شده ( برای زناشویی ) است د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

[رَوابینی]، نوواژه روابینی را می توان به جای محرمیت به کار گرفت. روابین = محرم، روابینی یعنی حالتی میان دو نفر که کنش دیدن میان آن دو آزادانه تر ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

[رَوابینی]، نوواژه روابینی را می توان به جای محرمیت به کار گرفت. روابین = محرم، روابینی یعنی حالتی میان دو نفر که کنش دیدن میان آن دو آزادانه تر ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

رَوابین = مَحرَم، روابینان = محارم، روابینی = محرمیت، روابین: کسی که دیدنش روا ( حلال ) است. محرم به چم حرام شده، به کسی می گویند که پیوند زناشوی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

رَوابینان، روابین = محرم: کسی که دیدنش روا ( حلال ) است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پالایه، سختی گیر، تفاله گیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در برخی آوندها و ظرفهای آشپزخانه می توان " تُفاله گیر" را به جای صافی به کار برد. تفاله گیر = صافی چای. یا به جای صافی یا فیلتر در دستگاه آب شیرین ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

گاهی از "در پوششِ" می توان به جای [به عنوانِ] بهره برد. جاسوسان به عنوان مبلغ مذهبی و پزشک به ایران آمدند. خبرچینان در پوشش دین رسان و پزشک به ایرا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دین گستر، دین رسان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چارپا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

عربزدگی، عربگرایی, تازیگرایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

عربزده، عربگرا، تازیگرا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود ُ سپاس برخی در اینجا می گویند ساو در ترکی یعنی صدا، وحی یا پیام خداوندی و ساوالان هم یعنی گیرنده وحی. جدای از اینکه آیا واقعا واژه ای به نام سا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

درود جناب آذری؛فرنود و دلیل شما بر اینکه نامهایی مانند سبلان یا . . . به زمانی پیشتر از پیدایش ایرانی زبانها در آذربایگان برگردد چیست؟ نامهایی مانند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بیرون دادن، فرمودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرمایش، دستور مانا، دستور پایدار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در زمینه نرخ و قیمت می توان از واژگانی مانند پایدار، پابرجا، پاینده، استوار، ماندنی، مانا و. . به جای واژه بیگانه و تازی مقطوع بهره برد.

پیشنهاد
٠

دگرش ناپذیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رویگردانی، دلزدگی، سردی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رویگردان، دلزده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

منتهی الارب با ارزشترین و گسترده ترین واژه نامه عربی - فارسی است که به دست میرزا عبدالرحیم پوری شیرازی در سال 1257 ه ق در هند نگارش یافته است. منتهی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گفته، گویمان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جلدینه، پوشینه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

دو درجا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

نام درست این شهر همان " مَمولو" است که از سوی باشندگان لرتبار این شهر نامیده می شود. ولی شوربختانه و به شیوه ای عرب مآبانه، به طور رسمی معمولان!!! ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آسایش صد درصد، آسودگی یکسره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

مطلق به چم "بی قید و شرط" و "بی چون و چرا" است یعنی رها، آزاد. طلاق نیز یعنی رهایی، جدایی. اگر کسی چم واژه ای را نداند دلیل بر بی چم بودن آن واژه نی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

به جای صورت کسر در مزداهیک ( ریاضی ) ، می توان از واژه بخشده ( بخش شده ) و به جای مخرج می توان از بخشیاب بهره برد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

بخشیاب به جای مخرج کسر در مزداهیک ( ریاضی ) همان بخشیاب که در بالا هم یاد شده پسندیده و چم رسان است. به جای صورت کسر نیز می توان واژه بخشُده ( بخش ش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمای پرسش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

خوراکنامه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

خوراکنامه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

"آرامشگاه" واژه آسایشگاه بیشتر برای سالمندان به کار می رود، می توان به جای استراحتگاه، واژه آرامشگاه را نیز در کنار آسایشگاه به کار گرفت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

خستو شدن = اعتراف کردن/ بزرگان دانا به یک سو شدند / به نادانی خویش خستو شدند ( فردوسی ) به هستیش باید که خستو شوی / ز گفتار بیکار یک سو شوی ( فردوسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه ی " اَست" ( به اوستایی: 𐬀𐬯𐬝 ( ast ) به چم استخوان و هسته، ریشه و دیسه نخستین واژه استخوان بوده که در زبان پهلوی به دیس اَستوخوان ( astuxan ) ...

پیشنهاد
٠

اِستانِش = استاندارد سازی استانده = استاندارد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

اِستانده = استاندارد، استاندارد شده، استانش = استاندارد کردن، استاندارد سازی، درواقع به جای سازمان استاندارد نیز باید سازمان استاندارد سازی گفته شو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

درود از جناب حسنی به خاطر این نوشتار ارزشمند سپاسگزارم. ولی با عرض پوزش چند نکته نیز درخور نگرش خواهد بود: 1 ) شما که می گویید نام سبلان هیچگاه به د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

گام نخست، آغاز ( کار )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

گام نخست، آغاز کار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود جناب امیر حسین با سپاس از نوشته یتان ولی باید دانست که کهنترین بنمایه ترکی ( ترکی باستان ) که در مغولستان یافت شده، سنگنبشته اورخون است که مربو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

سازمان یافته، ساختارمند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود دیسه ی درست این واژه " بُلهوس" است به چم پرهوس، واژه هوس واژه ای پارسی ست و "ال" نمی گیرد: بلهوسی بر سر راهی رسید / جلوه کنان چارده ماهی بدید ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

درود پسوند "وار" دیس دیگر "بار" و "دار" از کارواژه ی "داشتن" است. دو کاربرد گسترده این پسوند بدینگونه است: 1 ) در واژگانی مانند دیوانه وار، فرشته وا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدین گونه، بدینسان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انبوه فروشی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انبوه فروش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در راستایِ . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

روشنگریها، گزارشها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

خرناس می تواند با واژه هِناس، هناسه یا هه ناس که در گویشهای ایرانی به چم نفس است همریشه باشد. شاید خُرهناس بوده ( خرخر نفس کشیدن ) که کم کم خرناس شد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

درود ُ سپاس کارواژه های سرمک یا ساریماق یا سرک در ترکی بیشتر برای معنای بسته بندی کردن به کار می رود و به جای معانی گستردن یا پوشاندن یا احاطه کردن ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بَهری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

چَمار: چم آر = آورنده معنی، دارای معنا و مفهوم؛ دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم. شهید بلخی [سده 3 و 4] ( از فرهن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

چَم = معنی، معنا؛ دهخدا: معنی را نیز گویند که روح لفظ است ، چه لفظ را به منزله جسم و معنی را روح آن گرفته اند، چنانکه هرگاه گویند: این سخن چم ندارد، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

درود واژه وُل به چم گل در گویش پهلوی بابا طاهر همدانی: مسلسل زلف بر رو ریته دیری / ول و سنبل به هم آمیته دیری پریشان چون کری آن تار زلفان / به هر تار ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

" گُواژه" به چم شوخی، طعنه گُواژه که خندانمَندَت کند / سرانجام با دوست جنگ افکند. بوشکور بلخی ( سده 3 و 4 ) گواژه بسی باشدت بافسوس / نه مرد درفشی و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بندبازی، سودازدگی و مالیخولیا، ویژگی برخی کاربران! طرف اومده به بند و باز هم بندال شده؛ واژه "بند" بن کنونی کارواژه بستن که این کارواژه به همین ریخت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

"باز" بن کنونی کارواژه باختن به چم بازی کردن است و "بازی" به ریخت "وازیگ" در زبان پهلوی کاربرد داشته. سر شهریاران به رزم اندر است / ترا دل به بازی و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زایمان نخست، شکم نَخری = نخستین بارداری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مُک، درسته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

لَتّه ( Latte ) در گویش اصفهانی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

ارزیدن، صرف کردن، ارزش داشتن، کِراش کردن. صرف نمی کنه = کراش نمی کنه = ارزش نداره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کُتکُتی در گویش اسفهانی همان غضروف یا نرمه استخوان است که جویدنی و خوردنی ست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

گُتره ای، گوتره ای، واژه الکی، پیوندی با دست و دستساز ندارد و به چم بختکی و شانسی یا بیهوده و بی دلیل است که شاید با واژه Lucky = خوش شانس همریشه با ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

پسند، پسندیدن = ترجیح دادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دیگول یا دیگوله یا دوگوله همان دیگچه یا دیزی است که بیشتر از سفال ساخته می شد و آن را مانش ( تشبیه ) به کاسه سر کرده اند. دیگ ول = دیگ چه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

just به چم ( معنی ) تازه و هم کنون، می تواند با واژه "جَخت" ( تازه، همین الان ) همریشه باشد. جخت تازه = just now

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش اسپهانی ( اصفهانی ) نیز جخت و جخت تازه به چم اکنون، تازه و همین الان می باشد که شاید با واژه just انگلیسی که یکی از چمهای آن اکنون و همان دم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اِسکه در گویش اسفهانی. هاپچه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تنه دادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

تنه دادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

باید که ادبیات حقوقی یا "فرهنگ داتیک" در ایران در گذر زمان و تا اندازه ای که می شود از واژگان تازی پیراسته گردد. هرچند شوربختانه چنین کاری را امروز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

باید که ادبیات حقوقی یا "فرهنگ داتیک" در ایران در گذر زمان و تا اندازه ای که می شود از واژگان تازی پیراسته گردد. هرچند شوربختانه چنین کاری را امروز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در اندازه، در حد امکان = تا می شود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

زیر پیگرد، در پیگرد، در زیر پیگرد

پیشنهاد
١

پدیده های ناگهانی یا پیش بینی نشده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تازگی، پیدایش

پیشنهاد
٠

تازگی و دیرینگی بنیادین

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تازگی و دیرینگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیدایش جهان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

شایمند، روا، شدنی، پیش بینی پذیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پذیرفتنی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بوم، بوم و بر بوم و بوم و بر به چم ناحیه، منطقه و سرزمین در سروده های سرایندگان: بفرمود تا قیصر روم را / بیارند سالار آن بوم را ( فردوسی ) دل خزینه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

بوم، بوم و بر بوم و بوم و بر به چم منطقه، ناحیه و سرزمین در سروده های سرایندگان: بفرمود تا قیصر روم را / بیارند سالار آن بوم را ( فردوسی ) دل خزینه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بوم به چم متن، زمینه ( کاغذ و پارچه ) گزارنده نقش دیبای روم / کند نقش دیباچه را مشک بوم ( نظامی ) در و دیوار و بوم آسمانه / نگاریده به نقش چینیانه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرساز = صنعتگر فرسازی = صنعتگری فرساخت = صنعت فرساختها = صنایع

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

فرساز = صنعتگر فرساخت = صنعت فرساختی = صنعتی فرساختها = صنایع

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

افزاره واژه ای ست به جای قطعه در فرساخت ( صنعت ) . افزاره مکانیکی افزاره الکترونیکی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

کُشَن = کشت افزار نوواژه "کشن" به چم ابزار کشتن که آمیخته از تکواژهای [کُش= بن کنونی کارواژه کشتن] و [ - َ ن = پسوند ابزار] را می توان به جای واژاک ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود ُ سپاس ناسزا گویی در هیچ شرایطی پذیرفتنی نیست. همراه با پوزش خواهی از سوی این برادر کوچکتر، کاربر بالا از کجا می داند کسانی که نام برده، یک کس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود در برخی باره ها به جای محکوم کردن می توان گفت " زیرخشم گرفتن، نکوهش کردن، سرزنش کردن، زشت شمردن : دولت ایران این اقدام تروریستی را محکوم کرد. د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود در برخی باره ها به جای محکوم کردن می توان گفت " زیرخشم گرفتن، نکوهش کردن، سرزنش کردن، زشت شمردن : دولت ایران این اقدام تروریستی را محکوم کرد. د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

وادار شدن، او به رد مال و پرداخت جریمه و دو سال زندان محکوم شد. او به بازگشت مال و پرداخت تاوان و دو سال زندان وادار شد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

کارِش می توان این واژه را به جای اقدام، فعالیت و. . به کار گرفت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آدمکشی، هراس افکنانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود ُ سپاس "گیج" واژه ای ست پارسی - پهلوی که در فرهنگنامه لغت فرس اسدی ( سده 5 ) آمده به معنای [احمق و ابله] و همچنین در معنای [خودستای و صاحب عجب و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شترگلو نامواژه ای که از گذشته های دور برای نامیدن لوله های خمیده به کار می رفت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شترگلو واژه "شترگلو" را برای هرچیز خمیده ( U شکل یا S شکل ) می توان به کار برد مانند راه آب ( سیفون ) زیر سینی ظرفشویی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سینی ظرفشویی یا لگن ظرفشویی به جای سینک ظرفشویی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تُهی گشت از آمیخنه واژه ی "تهی گشت" می توان به جای معنای انگاری ( مجازی ) خَلَا بهره برد مانندمعنای خلا در واژاک ( اصطلاح ) [خلا قدرت] که به جای این ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

نادادگرانه، نادادمند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

نیکی، سود، چاره، چاره کار نیکمندانه، سودمندانه، گاهی نیز خردمندانه او صلاح کارش را بهتر می داند. او چاره ی کارش را بهتر می داند. این سخن درست است و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نیکی، سود، چاره، چاره کار نیکمندانه، سودمندانه، گاهی نیز خردمندانه مصلحتِ کار=چاره ی کار این سخن درست است ولی گفتنش به مصلحت یا صلاح نیست. این سخن د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

سود اندیش، نیک اندیش، چاره اندیش سودخواه، نیکخواه،

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نیک اندیشی، نیک خواهی سود اندیشی، سود خواهی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناهومنی، نامردمی، نامردانه، ناجوانمردانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دست اندازانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

هنجارمند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ناهنجار، ناهنجارمند

پیشنهاد
٧

آریو اروپایی با نگرش به اینکه واژه آریا در بنمایه های پارسی باستان و اوستایی و سانسکریت در چمار ( مفهوم ) نژادی و آیینی برای تیره های ایرانی و هندی ...

پیشنهاد
٤

زبانهای آریو اروپایی با نگرش به اینکه واژه آریا در بنمایه های پارسی باستان و اوستایی و سانسکریت در چمار ( مفهوم ) نژادی و آیینی ( دینی ) برای تیره ه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود واژه صد یا سد، برگرفته از واژه ی سَت در پهلوی و سَتِم ( satem ) در اوستایی ست. نام این شماره در سانسکریت شَـتَ و در جایگاه پسوند به دیس شَتَم ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٤٣

درود در عربی از ریشه سه واجی ( د م ر ) واژگانی مانند دمار، تدمیر و . . ساخته شده ولی این نشان دهنده عربی بودن این ریشه نیست مانند بسیاری از ریشه های ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحت الشعاع قرار دادن = کنار زدن، زیردست کردن، خدشه دار نمودن، ناتوان کردن

پیشنهاد
٠

ناتوان شده بودن، کنار زده بودن، زیردست بودن،

پیشنهاد
٠

کنار زدن، زیردست کردن، خدشه دار نمودن، ناتوان کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٢

درود به همانگونه که در بالا هم گفتم، بودن یک واژه در گویشهای یک زبان، دلیل خدشه ناپذیر و دست اولی نیست به ویژه در ترکی که گویشورانش، قبیله هایی کوچرو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

خواستگاه که در جایگاه برابر پارسی برای مقصد آورده شده نادرست است، خواستگاه به چم مبدا است. به جای مقصد، پیشنهادهای دوستان مانند رسشگاه و یا هدفگاه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود ُ سپاس در نامواژه ی قورباغه: "قور"، آوا و صدای برآمده از این جانور است. "باغه"، ریخت دیگری ست از واژه های پَک، بک، بق، وک، وزک، وزغ که در گویشه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

نمونه ها، باره ها در برخی موارد = گاهی مورد = نمونه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

در برابرِ . . . در برخورد با . . . دستخوشِ. . . در معرض دیدن = در برابر دیدن در معرض گناه = در برخورد با گناه در معرض اتهام = دستخوش بزه وری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در معرضِ . . . = در برابرِ . . . در برخورد با . . . دستخوشِ. . . در معرض دیدن = در برابر دیدن در معرض گناه = در برخورد با گناه در معرض اتهام = د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

درود ُ سپاس آری، با درخواست پوزش، باید بگویم که برگردان واژه رگ به استانبولی که [gemi] نوشته بودم نادرست است واین خطا از روی اشتباهی که برای برگردان ...

پیشنهاد
١

دادنامه مردمان داتنامه مردم آگهی نامه هودگان مردم بخشنامه داتیکان هومنی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

هودِگان مردم هودگان هومنی داتیکان هومنی داتنامه مردم = اعلامیه حقوق بشر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

آگهی، آگهی نامه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درود سلام بر حسین و به روانهایی که درآمیختند به فنایش گداختند در خونش و زنده گشتند در زنده بودنش بیا! - ای تک سوار جاده نور! / جدا کن بندها، از دست ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شفاف، شیشه گون

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

ترانما = شفاف ترانمایی = شفافیت "ترا" پیشوندی ست به چم " از سویی به سوی دیگر" مانند نمونه های ترادیس، تراداد، ترابری، ترامون و . . . ترانما هم به چ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تفنگدار، جنگی، جنگوَر جنگ آماد، جنگاماد = آماده جنگ مسلح کردن سربازان = جنگاماد کردن سربازان مسلح کردن توپ و تفنگ و. . = جنگی کردنِ . . . یا جنگاماد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

جنگی کردن جنگ آماد کردن، جنگاماد کردن، آماده جنگ کردن جنگی کردن یا جنگاماد کردن [نیروها یا جنگ افزارها] به جای مسلح کردنِ [آنها] جنگاماد=جنگ آماد=م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کودن، خرفت، ناگیرا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

گاند در زبان بلوچی به چم شکم است و گاندو یا گاندی در این زبان، به چمار ( مفهوم ) شکمو است که در جایگاه یک نامواژه برای نامیدن سوسمار بزرگ بلوچستان به ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

گاندو، سوسمار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کارتَن، کارتَنه، کارتون جانوری که کارش، تنیدن و بافتن است. ز دام کارتنه چون مگس فرار کند؟ / فضای روزی او بسته راه پروازش. رکن بکرانی

پیشنهاد
١

ابزار پزشکی ابزارهای پزشکی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ابزارها، دستگاهها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

ابزارمندی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

ابزارمند، ابزارمند کردن، ابزارمند شدن با سپاس از دیگر پیشنهادهای خوب دوستان، به جای "مجهز به" نیز می توان به سادگی از واژه ی "دارایِ" بهره گرفت: ای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دارایِ. . . این مکان مجهز به دوربین مدار بسته می باشد. اینجا دارای دوربین مدار بسته می باشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پاک از، بی بهره از

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود ُ سپاس یک از ده ⬅ یکازده ⬅ یازده = یک در ده، یک بر ده، یک برای ده، یک با ده افزون واژ ( =حرف اضافه ) [از]، به جز چم ( معنی ) بنیادینش، دارای چ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

افزون واژ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

افزایشی، افزایش پلکانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

انگ خوردن، بزه ور شدن برچسب خوردن ( عامیانه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

انگ زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به خود دیدن، از سر گذراندن کشور ما دوره های خشکسالی بسیاری را تجربه کرده است. کشور ما دوره های خشکسالی بسیاری را به خود دیده است. ( یا از سر گذراند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

گاهی می توان به جای تجربه کردن، از آمیخته کارواژه ی " از سر گذراندن" بهره برد: او روزهای سختی را تجربه کرده است. او روزهای سختی را از سر گذرانده است ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود به گفته کاربر بالا باید با اندیشه ای ژرف تر یعنی با روشی درستتر که بر پایه بنمایه های استوارِ تاریخی باشد، فرضیه ها و دیدمانهای مطرح شده را بررس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

زخمپوش=پانسمان زخمپوش کردن=پانسمان کردن، زخمپوشی نکته: واژه های زخمبند و زخمبندی به جای واژه ی بانداژ درخور هستند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

"زخمپوش" می توان از واژه زخمپوش به جای پانسمان و از واژه زخمبند به جای بانداژ بهره برد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

"چِمای" چمای: چم آی = آمدنِ چم و معنا = یعنی چمای = یعنی = معنی می دهد زبان، چمای ( یعنی ) ابزاری برای تراداد دانسته ها رایانه چمای کامپیوتر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

نمایه ای ست برای سنجش میان وزن با قد وزن ( به کیلوگرم ) بخش بر قد ( به متر ) به توان دو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

نمایه به جای شاخص

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

توده جِرم در فیزیک ( مقدار ماده باشنده در پیکره یا جسم ) = توده مانند: جرم اتمی = توده اتمی، جرم مولکولی = توده مولکولی و نیز توده بدنی: وزن بدن بخش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

نمایه نمایه به چم نمایش دهنده یا نمایاننده: نمای، بن کنونی کارواژه نماییدن و نمایاندن و "ه" پسوند نامساز همچم با شاخص = مشخص کننده، آشکار کننده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تنه، پیکره، جسمی به ابعادِ . . . = پیکره ای به راستِگانِ . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

راستِگان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

دربرگیری، دربرگیرندگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تن شکافی، کُنِش تنشکافی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

توده بیگانه یا توده بیرونی جسم خارجی ( foriegn body ) در پزشکی، به چیزی بیگانه با بدن جاندار گفته می شود که در آن رخنه یا فرو رفته و یا در پی "کُنِش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تنِگان، پیکرها، پیکره ها، تودِگان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

" اندازش" با نگاه به گفته درست جناب کاویانی که حجم و گنجایش یکسان نیستند و با نگرش به اینکه واژه ی اندازه دارای چمارِ ( مفهوم ) حجم نیز هست، می توان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

توده آسمانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تُنُک، نازک در برخی باره ها: کمرنگ، کم مایه، شُل، آبکی

پیشنهاد
١

افسوس خوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

نظر گویی، نگر گویی، نظر دهی پیشنهاد دهی، پیشنهادگویی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

دانش نمایی، هنرنمایی برتری جویی، برتری نمایی خودنمایی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

گفتگو برانگیز، گفتگو خواه گفت برانگیز، گفت پذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اِسپی مزگت یا اسپیه مزگت ( مسجد سپید ) نیایشگاهی ست در نزدیکی شهر تالش که در زمان ساسانی کاربری آتشکده و پس از آن تا دوران صفویان کابرد مسجد داشته ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بنده هرچه در معانی akmak یا akish جستجو کردم معنی سپری شدن، حرکت کردن یا رفتن و یا سفید شدن ندیدم، برای نمونه در استانبولی، واژه بیاض برای ساخت کاروا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

پیش نیازها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

درود ُ سپاس اگر بخواهیم آبادیس را دستاویز کنیم که همین تارنما واژه عورت ( که ربط وپیوندش با قشلاق چیه نمی دونم ) را هم عربی گفته! ( برای خودتون بابا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دستی

پیشنهاد
١

به کار این دستگاه درحال استفاده است / این دستگاه به کار است. درحال استفاده از این دستگاه هستم / دارم این دستگاه را به کار می برم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دیدنی ( به چم قابل دیدن ) ، دیدپذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دریافتنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

گاهی به جای قابل درک می توان از واژه های پذیرفته و پذیرفتنی بهره برد: این کار یا سخن او برای من قابل درک نبود. این کار یا سخن او برای من پذیرفتنی نب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

توانا، گیرا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

مستعد = گیرا، گیرنده؛ توانا - استعداد = گیرایی، گیرندگی؛ توانایی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

درونی، سرشتی، نهادی، نهادینه، ودر برخی جاها خدادادی استعداد ذاتی = گیرایی درونی، هوشمندی خدادادی و. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

گیرایی، گیرندگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به ناچار، به ناگزیر، ناگزیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

درود از قشلاق تا کندو!، از خانه به دوشی تا یکجانشینی !! جایگاه روشنگری درباره بسیاری از واژه ها و پسوندها که برخی کاربران پیش کشیده اند، اینجا نیست، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بیجا، نابجا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بیجا، نابجا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

نادیده گرفتن، ندید گرفتن، چشم پوشی کردن، چشم پوشاندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

با چشم پوشی از، با نادیده گرفتنِ، با ندید گرفتنِ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

نمونه اش، نمونش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

آنِ سپهر و زمین و زمان آنِ اوست / روان و خرد زیر فرمان اوست. فردوسی رازدار من توئی ای شمع و یار من توئی/ غمگسار من توئی من آنِ تو، تو آنِ من. منوچهری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

"از" از آن=به خاطر آن از آن گریستم که ما بندگان چنین خداوند را خدمت می کنیم با چندین حلم و کرم. . . ( تاریخ بیهقی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

در پی داشتن، زمینه ساز شدن نمونه: نخوردن چربی و شیرینی، باعث کاهش گِرانه ( وزن ) می شود. نخوردن چربی و شیرینی، کاهش گرانه ( وزن ) را درپی دارد یا زم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

هم نگری، هم اندیشی، رایزنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

"پُکِشی" پکشی از پکش از کارواژه پکیدن. این واژه در زبان شناسی نیز چمار ( مفهوم ) رسانتر است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود ُ سپاس در یک همچندی ( معادله ) ، برای برآوردِ ندانسته ها ( مجهولها ) ، باید دانسته ها ( معلومها ) ی آن معادله کنارهم چیده شده و با راه حل درست ر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سازش نامه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سازشنامه، پیمان نامه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

میان کشوری گزینه ی بهتر و موشکافانه تری درسنجش با دیگر همچم ها به ویژه جهانی یا جهان گستر است. نمونه در پیکارهای ورزشی: جام جهانی به پیکارهای ورزشی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

شاخه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رسته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

رسته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به گفته ادیبان گذشته عرب، واژه ی "عسکر"، تازی شده واژه ی لشکر است. دکتر "جهینة نصر علی" نیز در کتاب "کلمات الفارسیة فی المعاجم العربیة" که سه هزار و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دربرگیرانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بودشدنی، هستی پذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

شدنی، روا، آزاد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

شیوه نامه، دستورِ کار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شاید این واژه در آغاز سیاستدار بوده که با گذشت زمان به دیس سیاستمدار دگردیس شده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

خِرَند یا خَرَند در برخی از شاخه های گویش اصفهانی، به حیاط گفته می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

با، به یاریِ، به دستِ، در پیِ، برای، از برای. با میانجیگری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

با، به یاریِ، به دستِ، در پیِ، برای، از برای. با میانجیگری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

با، به یاریِ، از سویِ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

با، از راهِ، از سویِ، به یاریِ، به دستِ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

با، به یاریِ، از سویِ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

والا تیمسار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیمسار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود ُ سپاس "کاوَک" کاوک بجای واژه سینوس در کالبدشناسی ( آناتومی ) کاوک کوتاه شده واژه "کاواک" است به چم گودال، چاله، پوک، میان تهی و آشیانه بن کنون ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

"دهلیز" دهلیز = راهرو یا دالان سرپوشیده، راهرو میان در و خِرَند ( حیاط ) در خانه های پیشین پیاده به دهلیز کاخ اندرون / همی رفت بهرام بی رهنمون. فردوس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

"کاوَک" کاوک بجای سینوس در کالبدشناسی ( آناتومی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

نگریستنی، نگاه پذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سنجیدنی، سنجش پذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ترابرپذیر [در زمینه کالاها] واگیردار [در زمینه بیماریها]

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

استوار، درست، باورپذیر،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بایسته انجام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستوری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بایسته انجام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بایسته انجام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بایسته انجام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بایسته ها، نیازها، نیازمندیها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

برابری، جور درآمدن، همترازی، همتراز شدن واژه انطباق ساخته شده از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] که این واژه نیز تازی شده تبک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

همخوانی، همترازی مطابقت از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] ساخته شده که این واژه همان تپک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارسی است که پس از تازی شدگی به ریخت طبق ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جور درآمدن، همتراز بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

برابرسنجی کردن، همتراز کردن، همساز کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

برابری، جور درآمدن، همترازی مطابق از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] ساخته شده که این واژه همان تپک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارسی است که پس از تازی شدگی به ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

هنگام برابرگزینی برای اینگونه واژگان تازی، نیاز و بایدی در جمع بستن واژه پیشنهادی نباید باشد، می توان واژه ای را در جایگاه یک واژاک ( اصطلاح ) و یا ...

پیشنهاد
٠

ناقطبش، ناقطبی کردن

پیشنهاد

ناقطبی کردن، ناقطبیدن، ناقطبش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

"پذیرفته" پذیرفته، همسنگ درستی بجای [مورد قبول] است که حالت کُنیکی ( مفعولی ) دارد، ولی واژه "پذیرا" مانند بینا یا شنوا، فُروزه کُناکی ( صفت فاعلی ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

کُناکی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود ُ سپاس "تک" واژه ای پارسی ست به چم تنها که از [تاگ] در پهلوی گرفته شده و تا ( یکای شمارش ) و تا ( =لنگه، نمونه ) از همین واژه کهن پهلوی بدست آمد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

سازش، سازگاری، هم اندیشی، همدلی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سازگاری، سازش، هم اندیشی، همدلی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بهبودی زودهنگام درمان زودهنگام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

عربزدگی برخی دوستان گفته اند نگوییم شَفا، بگوییم شِفا! اینکه این واژه در عربی چگونه و به چه معنایی گفته شده، ربطی به ما و زبان ما ندارد، این واژه از ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

عجله کن = زودباش، بجُنب، دست بجنبون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

زود باش، بجنب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

کارپذیر، پایبند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

کارپذیر، پایبند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ناپایبند، کارگریز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پایبند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

پاسخگویی هازمانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شهری، هازمانی ( اجنماعی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نام تیره کیانرسی یا کیان ارثی از ویسِ ( =طایفه ی ) چهارلنگ بختیاری نام این تیره از پایه و بنیاد هرچه که بوده، بی گمان به ریخت [کیان ارثی] نبوده بلکه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

"کار نَوردی" واژه ماموریت که درواقع به چم "گماشتگی" ست امروزه در چمار ( مفهوم ) سفر کاری هم بکار می رود، بنابراین در این چمار، می توان از آمیخته واژ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

کیان

پیشنهاد
١

دولت هوشمند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

وجود داشتن = پدیدار بودن، فراهم بودن، بودن کارواژه "بودن" را می توان همیشه و بدرستی بجای "وجود داشتن" بکار برد: وجود داشت = بود وجود دارد = هست وجود ...

پیشنهاد
٠

نارسانه ای، بی رسانه ای

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

آمیخته واژه ی " کار ناروا" که کاربر علی پیشنهاد کرده اند، زیبا و شایسته کاربردی شدن است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

برون ناشدنی، بی برونرفت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به چشم آمدن، گمان رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به چشم آمدن، گمان رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به چشم آمدن، گمان رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

در برخی واژاکهایی ( اصطلاحاتی ) که در آنها ممنوع بکار رفته می توان بجای این واژه از واژه [نَه] بهره برد: سیگار کشیدن ممنوع = سیگار نه! بوق زدن ممنوع ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

در جایی که سخن از واژگان باشد، "پادواژه" جایگزین بسیار خوبی برای متضاد است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه نیافتنی، درون ناشدنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه نیافتنی، نارفتنی، نیامدنی بی درونشد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

راهیافتن، درون شدن ورود = راهیابی، درونشد، درونرَوی، در برخی جاها: آمدن، رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پدیدار بودن، فراهم بودن، بودن وجود دارد = هست وجود داشت = بود وجود داشته باشد = باشد، بوده باشد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آفریده شدن، فراهم شدن، هستی یافتن، پدیدار شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جای داشتن، جای گرفتن بجای کارواژه "واقع شدن"، دربرخی جاها می توان از جای داشتن ( یا گرفتن ) بهره برد: ایران در پهنه ( منطقه ) ی خاورمیانه واقع شده. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

واژه "درگاه" بجای کانال تلویزیونی یا کانال اینترنتی هم بکار می رود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیره بودن، حکمفرما بودن، چیرگی،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

دورِ هَمی، نشست، مهمانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

درود ُ سپاس جا گرفتن به ترکی=palave etmek / اشغال کردن=İşgal etmek معنی اصلی almak = دریافت کردن و alak = مربوط. دیگر واژه های نامربوط کاربر بالا را ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

"تپش" و "واتپش" بجای سینوس و کسینوس یک تپش قلب دارای دو بخش فشردگی و گشودگی ( انقباض و انبساط ) است، با فشرده شدن ماهیچه بطن چپ، انبوهه ای از خون به ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

"تپش" واژه سینوس در دانش کهربائیک ( الکترونیک ) ، به یک دوره ی نوسان رفت وبرگشتی یا جنبش اُفت وخیزدار گفته می شود. ما به این جنبش یا نوسان رفت وبرگش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

گویا این واژه در پارسی همیشه در پیوند با [به ذهن] یا چیزی همانند این می آید، متبادر شدن به ذهن=به ذهن آمدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

"درباره ی" / "در سنجش با " در برخی باره ها می توان از واژه ی "درباره یِ" بجای "نسبت به" بهره برد: من نسبت به برادرم خوشبینم/من درباره ی برادرم خوشبین ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

"تختال" تکه های بزرگ تاسی ( مکعبی ) از پولاد که فراورده میانی و پیش از ساخت ورق پولادی می باشد. گونه ای برش بزرگ از سنگ است که دارای ستبری ( ضخامت ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

"تختال" 1 - تکه های بزرگ تاسی ( مکعبی ) از پولاد که فراورده میانی و پیش از ساخت ورق پولادی می باشد. 2 - گونه ای برش بزرگ از سنگ است که دارای ستبری ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

" تَختاس" تختاس= تخت تاس، مکعبی که از یک یا دو راستا، تخت یا کشیده شده باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

" تاسی" برگرفته از "تاس" به چم مکعب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

"تاس" واژه تاس بجای مکعب همچنین می توان آمیخته واژه ی " تختاس" را ساخت و بجای مکعب مستطیل بکار برد. تختاس= تاس یا مکعبی که در یک یا دو راستا، تخت یا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه تاس را می توان بجای مکعب بکار برد و همچنین آمیخته واژه ی " تَختاس" را بجای مکعب مستطیل. تختاس= تخت تاس، تاس تخت شده، پهن شده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

برون ریزی، برونریزی، برای هرچیزی بجز انسان: برونریزی ( تخلیه ) بار از پشت کامیون. بروندهی یا برون فرستی برای انسانها: بروندهی ( تخلیه ) ساکنان ساختم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

درود ُ سپاس این پنداشت که نامهای بیگانه ای مانند تلویزیون و. . . که یکسره روامند و جا افتاده شده اند را بتوان کنار گذاشت و برای نمونه نامی مانند "دور ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شنواک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

با سپاس از جناب امیر حسین بهره گیری از پیشوند "ترا" ( به چم از سویی به سوی دیگر ) برای ساخت نوواژه ای بجای تلفن بسیار بجا ودرست است ولی به نگاه این ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

فرهنگ توده، باور عامیانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دم گرگ؛ همانندگویی ( استعاره ) از پگاه دروغین یا دم نخست روشنایی که در پایان شب از سوی خاوران پدیدار شود و گمان رود که پگاه است ولی پگاه راستین نیست ...

پیشنهاد
١

از نخستین نسک ( کتاب ) ها به پارسی ودر دانش پزشکی، گمان می رود نوشته شده به سال 370 ه ق باشد بدست ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی بخاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

" ترگویه" ترجمه، ترگومان برگردان، گردانش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

ترگومان، همچنین " ترگویه" و " گردانش"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

برگرداندن، ترگویه کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

پدافندپذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

" تراکافت" ترا پیشوندی ست به چم " از این سو به آن سو" و "کافت"، بن کنونی از کارواژه کافتن=کاویدن، جستجو کردن. تراکافت بجای دیالیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ترادیس نیم واکه ای = تبدیل شدن واتها ( حروف ) نیمه صدادار ( نیم واکه ) به یکدیگر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بدرد نخور، بیهوده، ناکارامد، سر ریز، بیخودی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بدرد نخور، ناکارامد، بی سود، سر ریز، بیهوده، بیخودی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بدرد نخور، ناکارامد، سر ریز، بیهوده، بیخودی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

در گذرانِ . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

" تَرا" پیشوندی ست در زبان پهلوی به چم و معنای " از این سو تا آن سو" که اکنون نیز برای ساخت نوواژگان بکار می رود: ترابری=بردن از جایی به جای دگر ترا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

همسِتیزی، هم ستیزی = تعارض ( ناسازگاری دوسویه ) هم ستیز = متعارض ( هر یک از سوهای ناسازگار با دیگری )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

همسِتیز، هم ستیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

"از همین رو" بخاطر همین است که = از همین روست که

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بار آوردن، پروراندن، پرورش دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

بار آوردن، بارآوری، بارآورش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

با بودنِ . . . به رغم وجود. . . = با اینکه. . . هم بود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

کاستی، ریزش، کمبود می توان این واژه ها را جمع بست یا نبست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

کاستی، ریزش، کمبود می توان این واژه ها را جمع بست یا نبست و بجای واژه بیگانه و نازیبای کسورات بکار گرفت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

درود ُ سپاس # گوشگان# واژه "جوشَقان" که در ایران برای نامگذاری چند روستا یا شهرک بکار رفته، نامی کهن و ریشه در زبان پهلوی دارد. این واژه در بنیاد خ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

سیم پیچ، چنبره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

" زُرفین"، حلقه یا چنبری بوده که به چارچوب کوبیده می شد و هنگام بستن در، زنجیر در را به آن قفل می کردند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

چنبره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بجای تفسیر، گاهی می توان از یکی از واژگان "خوانش" و یا "برداشت" بهره برد. تفسیر شما از این سخن که سعدی گفته، چیست؟ برداشت ( یا خوانش ) شما از این سخ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

در زبان پهلوی واژه ی "واژی تاژ" هست به چم قاری، دعاخوان، نمازگزار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اگر کارواژه پهلویِ "وردیدن" به چم گردیدن، دگرگون شدن را درنگرش آوریم، واژه "وردا"، فروزه کُناکی ( صفت فاعلی ) آن خواهد بود. بر این پایه، وردا به چم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پسابراه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

گنداَنبار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

میزراه، پیشابراه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

گمیزدان، میزدان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاشدان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

اینگونه که به نگر آید، "کیف از واژه ی پارسی "کیپ" به چم پُر، بسته شده و به هم آمده، گرفته شده است. واژه کیپ در زبان لری نیز به دیسه "گِپ" کاربرد دار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

در زبان لری، "گِپ" به چم بسته شده و به هم آمده است که در پارسی به دیسه "کیپ" و به چم به همان اندازه، انباشته و تنگ هم بکار می رود. می نمایاند که واژ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

" قُور" یا "غُور شدگی" یا "غُوری" = فتق = هِرنی، به چم برجسته شدن یا برآمدگی ناهنجار بخشی از بدن در پی بیرون زدگیِ همه یا بخشی از یک اندامِ درونی ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

با سپاس از جناب باقری بریزیدن یا بریزاندن که در اصفهان به دیسه پیلیزاندن گفته می شود به چم سوزاندن مو ( به ویژه برای کله پاچه ) بکار می رود و همریشه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناکارآمد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کارآمد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

پودی، برگرفته از پود در تار وپود که رشته هایی در طول و عرض پارچه هستند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تاری، برگرفته از تار در تاروپود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

برون ریزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

متروپل، نمادی از یک کشورداری ناکارآمد و ناشایست. متروپل یعنی گندیدگی، فساد، کرم خوردگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ناشایست، بی جربزه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

پاسخ گفتن، پاسخگویی، برآوردن، پذیرش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پُرسه؛ در زبان پارسی و بخشهایی از ایران، به مجلس ترحیم و ختم، پُرسه گفته می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ستاره، چهره، هنرپیشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

چهره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

باشندگان، آفریدگان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

فراهم شدن، پدیدار شدن، آفریده شدن، درست شدن، ساخته شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

فراهم کردن، آفریدن، ساختن، پدید آوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

آمدِگان، درخواستگر ( ان ) ، درخواست کننده، خواهان،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

آمدِگان، درخواستگران، در خواست کنندگان، خواستاران

پیشنهاد

آمدِگان، درخواست کنندگان، درخواستگران

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

درود ُ سپاس اینکه استاد دهخدا واژه هزینه را هم معنی و مبدل خزینه دانسته، چیزی شگفت است هرچندکه خودش این دیدگاه را با واژه " ظاهرا " همراه کرده و آن ر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

سر زدن، رو کردن، روی آوردن، روی آوری من برای آگاهی کامل از ریشه واژگان، به منابع پهلوی هم مراجعه می کنم. من برای آگاهی بُوَنده از ریشه واژگان، به بُ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

سر زدن، رو کردن، روی آوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

درود ُ سپاس واژه "خاویار" در پارسی به چم خایه دار ( دارای تخم ) است. واژه "خاگ" به چم تخم مرغ از واژه پهلوی "خایَگ" گرفته شده است. استاد دکتر علی ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه "ماندارین" که نام زبان رسمی چین است ( چینی ماندارین ) ، از واژه سانسکریت "مانترین ( mantrin ) به چم وزیر گرفته شده که پس از ورود به زبان بازرگان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

درود ُ سپاس واژه خون از واژه باستانی - اوستایی " وُهون" بدست آمده که در زبان پهلوی، واژه وهون به دیسه های هون و خون ساده گردیده است، این واژه به ریخت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

برنده، آورنده، جابجاگر، درواقع معنای درست حامل، بَردارنده است که جناب شمس گفتند که نام کُناک ( اسم فاعل ) از برداشتن است. در جاها و باره های گوناگون ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

جابجاگر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

فرنودین ( با فرنود و دلیل ) گواهمندانه، خردمندانه، بخردانه. دانشورانه، خردورزانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اگر واژه استدلالی، در جایگاه فروزه ( صفت ) باشد هماَرزهای زیر شایسته جایگزینی با آن است: گواهمند، از روی گواهی. فرنودین، از روی فرنود ( دلیل ) . دا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود ُ سپاس آنطور که گفته شده واژه [پول] نخستین بار در زمان اشکانیان، از واژه " اِبُل" یونانی گرفته شده و در پهلوی پول شده است. ابل در یونان، یکای و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود ُ سپاس صیدلیه که تازیان به داروخانه گویند واژه ای ست برگرفته از صندل و این واژه نیز برگرفته از درخت چَندَن هندی ست که چوبی خوشبو و دارویی دارد: ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نظر می رسد که واژه "باجه" دگردیس شده واژه "بازه" باشد، یعنی سوراخ، دریچه یا روزنه ای که در سقف باز می کردند برای روشنایی و برون رفت دود، که در معم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

درود ُ سپاس واژه های "باره و بارو" که به دیسه "وار" ساده می شوند به چم دیوار هستند ( مانندwall در انگلیسی ) و "دی" ساده شده دژ و دز. دیوار در اصل به ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

درود ُ سپاس دگرش واج "و" به " گ" در زبان پهلوی، پدیده ای روامند و پرکاربرد بود که نمونه هایی از آن در زیر می آید: [ویزاردن به گزاردن]، [ویداختن به گ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

معمول= شناخته شده، پرکاربرد، فراگیر، انجام پذیر، شدنی به طور معمول= مانند همیشه، همآره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

پرکاربرد، روامند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

فراگیر، روامند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

"چهارخانه بندی" برای یافتن آسان جاها و سازه های باشنده در یک نقشه، می توان نقشه را با خطهای ترازی ( افقی ) و ستونی ( عمودی ) بخشبندی کرد، به چنین نمو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

درود ُ سپاس جناب باقری! به راستی که نوشته بالا، از شما بسیار دور از ذهن و باور نکردنی بود. آیا می توانید بیشتر روشنگری نمایید و بگویید که این ابزار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

درود بر سرور گرامی جناب فرتاش با روشنگری شما که بر پایه بنمایه های پهلوی، فرنودین و پشتوانه دار [و به روز ] شده است، پیوند و همریشه بودن واژه هایی ما ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

نیروبخش، توان افزا، توانبخش مانند: قرص یا آمپول توانبخش ( تقویتی ) ویتامین ب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

"فرازمان" صعود= فرازمان صعود کردن= فراز رفتن، فرارفتن، اوج گرفتن، بالا رفتن گروه کوهنوردی به چکاد ( قله ) دماوند فراز رفت ( صعود کرد ) فرازمان ( صع ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

درود ُ سپاس جناب رحمتلو ( البته با آوایش عجیب استانبولی! ) کدام سایت گفته که واژه دایی ترکی است؟ تارنمای آبادیس یا دهخدا و دیگران که چنین چیزی نگفته ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود ُ سپاس به مو در ترکی، توک یا ساچ یا بیرچک گفته می شود برابر با مو یا زلف یا گیسو و کاکل. به کرک و پشم هم یون و قَزیل گفته می شود. قیل اگر کارب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود ُ سپاس آیا کسی هس که منو در یافتن واژه، کارواژه، سرواژه، بندواژ، تکواژ یا هر چیزی ( از هر زبانی که باشه ) یاری کنه که پیوندی با این اکمک نداشته ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود ُ سپاس "سرواژه" واژه ای ست که از واتها ( حروف ) نخست دو یا چند واژه ساخته می شود. یا واژه ای ست که برای نشان دادن انبوهه ای از واژگان به کار م ...

پیشنهاد
٣

پادبَر یا ناهمتابر مانند: "سگوش پادبر" بجای مثلث مختلف الاضلاع

پیشنهاد
٣

سِگوش پادبَر، سگوش ناهمتابر

پیشنهاد
٢

هَمساگ؛ "سگوش همساگ" بجای مثلث متساوی الساقین

پیشنهاد
٢

سگوش همساگ

پیشنهاد
٣

همتابَر، "سگوش همتابر" بجای مثلث متساوی الاضلاع

پیشنهاد
٩

همسوبر؛ نگاره ای با برها ( اضلاع ) همسو ( موازی ) ، کوتاهترین و شاید بهترین همسنگ بجای نام دراز و سنگین متوازی الاضلاع. #درخور نگرش سرپرستان آموزش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

نگاره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود ُ سپاس کهنترین پل بر روی زاینده رود که نامش را از روستای کناری خود ( شهرستان ) گرفته و اکنون این روستا یکی از بخشهای خاوری شهر اصفهان شده است. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

"بخشُده" بجای مقسوم در دانش مزداهیک ( ریاضی ) بخش شده، بخشیده، بخشوده = بخشده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود ُ سپاس # بارمان# می توان از واژه "بار" ( به چم دفعه و مرتبه ) به همراه پسوند مصدرساز "مان"، برای هماَرز سازی برای واژه [ضرب] در مزداهیک ( ریاضی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

مضرب = بارگان بارگان = جای بارگرفتن، در اینجا به چم عددِ چندباره یا چند برابر شده، ( همتراز با دهگان، صدگان، هزارگان ) 10و 15 و 20، بارگانها ( مضرب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دریافتنی، آموختنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

درود ُ سپاس واژه قاشق که در پهلوی و پارسی کپچه و کفچه بوده، در زبان کردی کاوچک ( kawchek ) گفته می شود. کاو به چم فرورفته یا گود، و چک پسوند کوچکساز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

درود ُ سپاس اینگونه بنظر می آید که اگر واژه قورمه در ترکی از قورماق به معنای بریان کردن و سرخ کردن گرفته شده باشد، در اصل از واژه پارسی گُر ( گر گرفت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

با سپاس از سرور فرتاش به پاس کوشش و رنجه ای که برای شناساندن واژگان پهلوی و اوستایی بر خود هموار می نمایند. من هم با بهره گیری از بن "بخش" و پسوند ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به پاسِ، برای، بهرِ، به بهانه، ازآنکه = بابتِ

پیشنهاد
١

بخشیاب هموَند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

کاروَندی، کارگزاری، کارگشایی، کنشگری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

سامان یافته، سازمان یافته، بسامان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

ساماندهی، سازماندهی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

هماره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

درود ُ سپاس زبانهای لری، لکی، کردی، پارسی، آذری، بلوچی، گیلکی، تالشی و. . . و واژگان همانندی که در این زبانهاست همگی ریشه در زبان پهلوی دارند. در گ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

درود ُ سپاس "رزم آوران" ورزش رزمی ایرانیست که در سال 58 بدست استاد بزرگ مجید رجایی پایه گذاری گردید. پلکان پیشرفت در این ورزش دربرگیرنده هفت خان و س ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

درود ُ سپاس روانشاد استاد دهخدا و فرهنگنویسان دیگری که از او پیروی کرده اند تاج سر ما هستند ولی هرچه ایشان گفته اند که آیه قرآن و وحی منزل نیست که در ...

پیشنهاد
٢

درآیمان و فرستمان بجای واردات و صادرات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود ُ سپاس بجای واژه صادر می توان از نوشتن یا نگاشتن یا گواهی کردن بهره برد: شناسنامه به نام نوزاد نوشته شد یا گواهی شد ( صادر شد ) . گسیل کردن به ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

درود ُ سپاس "درآیمان و فرستمان" بجای واردات و صادرات کارواژه درآمدن، بهترین هماَرز برای ورود است که واژه درآمد نیز از آن بدست می آید، بن کنونی این ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

درود ُ سپاس "درآیمان و فرستمان" بجای واردات و صادرات کارواژه فرستادن بهترین هماَرز برای صدور است و از بن همین کارواژه می توان واژه ای ساخت بجای صادر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

وارد=درون ، وارد شدن = درون شدن یا درون رفتن همچنین وارد به چم زبردست و کاردان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

واژه جوز ( gowz =گردو ) با واژه هایی مانند کوژ، قوز، غوزه، کوزه، کاسه، کوس ( طبل ) ، ک س ( زهار زن ) ، قوس ( کمان ) و. . ، همگی از یک ریشه و به چم "ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

واژگان غوزه، کوزه، کاسه، کوس ( طبل ) ، ک س ( زهار زن ) ، قوس ( کمان ) ، کوژ، قوز، جوز ( gowz =گردو ) و. . ، همگی از یک ریشه و به چم "برآمده وگرد" است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

مو شکافانه، تیزبینانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

نازک کار، ریزه کار نازک بین، باریک بین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

درود ُ سپاس هنگامی که برخی دوستان می بینند به زبانی سخنورند که بیشینه واژه هایش را واژگان پهلوی - پارسی ( که زبان نیاکانشان بوده ) و سپس تازی فراهم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

فراهم کردن، سرشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

درود ُ سپاس جناب بهداروند! بگمانم شما این واژه را با واژه شاید عربی "زِین" جابجا گرفته اید که در زینت و زینب بکار می رود. تکواژ " زیب" از کارواژه" ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

درود ُ سپاس واژه "سخت" در زبان پهلوی به همین ریخت سخت کاربرد داشت. ریشه این واژه به زبان باستانی نیاآریایی باز می گردد به گونه ای که این واژه در زبا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

درود ُ سپاس ممکنه دوستان از بنمایه ها ( منابع ) ترکی باستانی، یکی را بنویسند؟ اگر منظور دیوان لغات الترک باشد این کتاب صد سال پیش پیدا شده! ولی ادعا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

گیریم که، با پذیرش به فرض درستی این سخن= با پذیرش درستی این سخن/ گیریم که این سخن درست باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

گیریم که، با پذیرش به فرض درستی این سخن= با پذیرش درستی این سخن/ گیریم که این سخن درست باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

درود ُ سپاس کارواژه "گستردن" به چم پهن کردن، در زبان پهلوی به دیسه " ویسترتن" بکار می رفت، ( پیشوند "وی" در پارسی به " گُ" دگرش می یابد ) ریخت نخستی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

برخورد، برخوردمان برخورد کردن بجای تصادف کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

می توان از کهن واژه مهستان به جای مجلس[ملی] بهره برد. مهستان جایی ست برای رایزنی و تصمیم گیری بزرگان برای کارها و رویدادهای کشور. در تراز پایینتر می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

کومیک، کوم ( کُم ) در لری و گویشهای جنوبی به شکم، کُم گفته می شود که می تواند جایگزنی برای واژه معده باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

درود ُ سپاس کاربر بالا ابتدا دم از فرهنگ و ادبیات زده سپس خود نیز در یک چرخش 180 درجه ای در همان راهی گام می زند که رونده آن را سرزنش کرده بود! - و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

کوت ( quote ) می تواند همریشه با واژه "گفت" پارسی باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

حکایت، روایت، حدیث، قول، نقل = گویمان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

نوشتار درستتر این شماره ( 18 ) ، هژده است، دگرش یافته واژه هشتده: مرا بود هژده پسر در جهان از ایشان یکی مانده است این زمان ( فردوسی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود ُ سپاس داستان استر و جشن پوریم به گمان بسیار، داستانی ساختگی بدست یهود است چراکه چنین رویدادی به این بزرگی ( کشتار حدود 80 هزار کس به همراه وزیر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خدیو، نامی همتراز بجای صاحب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

تیک واژه ای که می توان بجای ثانیه در زمان سنجی بکار برد که از آوای برخاسته از جنبش "پره تیک شمار" ( عقربه ثانیه شمار ) بدست می آید. واژگان پارسی کوت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

پره یا پرک، تیغه واژه کژدمه که برگردان و گرته برداری از عقربه است، واژه ی درخوری نیست، درواقع عقربه هیچ همانندی با کژدم یا دم خمیده آن ندارد. در پرو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جِدی= سخت، سفت و سخت، سنگین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

درود ُ سپاس واژه "غُن" در برخی شهرهای خراسان معنای گِرد و جمع کردن دارد؛ ( رختهایت را غُن کن ) به چم ( رختهایت را جمع کن ) ، همچنین واژه "غُند" نیز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

مولوی در مثنوی معنوی: یار تو خرجین تست و کیسه ات / گر تو رامینی مجو جز ویسه ات ویسه و معشوق تو هم ذات تست / وین برونیها همه آفات تست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

کیس یا کیسه در پارسی همریشه با سیست ( cyst ) در انگلیسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژگان پوچ، پوک، هوچ، هیچ و هیش ( در گویشهای گونه گون ) همریشه هستند که نمونه آن در انگلیسی ( pouch ) به چم کیسه و ( pack ) و ( pocket ) و در فرانسه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

پشتکار سختگیری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

میخگاه، نام ستاره قطبی یا جُدَی در زبان پهلوی ست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

درود ُ سپاس این واژه من درآوردی جدید الساخت دیگه چیه؟ از کجا آوردی؟ واژگانی مانند نوساز، نوساخته، نوین، تازه ساخت، نونهاد و. . به فراوانی در دسترس هس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

درود ُ سپاس سرزمین شما؟! کجا هست این سرزمین شما؟ اگر منظورت آذربایگان باشد که سرزمین همه ایرانیان است نه فقط شما، چسبیده به پوست و گوشت ماست. مانند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

درود ُ سپاس جناب دودانگه! در سخنی که از بیرونی نقل کردی و همچنین در سخنی که از پورسینا در جای دیگری نقل کرده ای، آن دو بزرگوار گفته اند که زبان پارسی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

می گویند زبان سومری، پیوندی یا التصاقی بوده وزبان ترکی هم چون پیوندی است پس سومریها ترک بودند!!! آخه این چه جور دلیل آوردنه؟ هم اکنون اقوام بسیاری در ...