پیشنهادهای مهدی کشاورز (٣,٤١٠)
گذر بستن، گذر بندی کردن، گذر بند، گذربندی = سد معبر
گذر بند، راهبند، گذر بستن، گذر بندی کردن = سدمعبر کردن
درود ُ سپاس نه از ده ⬅ نوازده ⬅ نوزده = نه در ده، نه بر ده، نه برای ده، نه با ده افزون واژ ( =حرف اضافه ) [از]، به جز چم ( معنی ) بنیادینش، دارای چم ...
تیزبُر
در هندسه می توان از واژه های پُرساز یا نودساز به جای متمم بهره گرفت، کُنج ( زاویه ) پُرساز کنجی ست که کنج کناری خود را تا 90 درجه پر می کند. کنج پس ...
کُنجهای نودساز، کنجهای پُرساز، می توان واژه ی درخوری برگزید و به جای متمم به کار گرفت. این کار در آموزش و پرورش و رسانه ها کاری بایسته و انجام پذ ...
کنج نودساز = زاویه متمم، کنج پشت بند = زاویه مکمل، کنج پساورد
کنج پسآورد، کنج پشت بند، کنج انجامان؛ کنج یا زاویه ای که همراه با کنج کناری خود، کنجی 180 درجه را بسازند. زاویه متمم = کنج نودساز، کنج نودآر
درود و سپاس به کاربران نیک اندیش استاک یا ایستاک ( =ایستاده ) ، واژه ی درخوری برای جایگزینی به جای قائمه است ولی راست، واژه ای با چمها ( معنیها ) ی ...
هخامنشیان نام خود را از "هخامنش" نیای چهارم کورش بزرگ ( کوروش دوم ) و نیای پنجم داریوش گرفته اند. برابر با سنگنبشته داریوش در بیستون، او نیاکان خود ...
تاوانِ گذشته
تاوان دهی، تاوان دادن = جبران، جبران کردن
پذیرش اشتباه و درخواست برای جبران کردن = جُور کشی
جبران ناپذیر، تاوان ناپذیر
جُورِ . . . دادن = جبران کردن، تاوان دادن، او جُورِ کار اشتباهش را داد.
جُورِ . . . دادن، جُورِ . . . کشیدن = جبران کردن، [jowr ] او جُور کار نادرستِ دوستش را داد.
جبران کننده، جُور دهنده
جُور دهنده، جور دِه، جورکش
کوتاهی یا کار نادرست کس دیگری را تاوان دادن ( جبران نمودن )
جوندار در زبان مردمی و عامیانه. بیشتر برای دادن ویژگی نیرومندی به ابزارها، چیزهای بیجان یا برخی مفاهیم به کار می رود: آچار جوندار ( بزرگ و قوی ) شع ...
دانِگان
" زِهراه" " زِه" ، بن کنونی کارواژه " زهیدن" به چم زاییدن ( بچه آوردن ) است، بر همین پایه "درد زه" چم [درد زایمان] دارد. زه به چمِ رویان ( جنین ) و ...
" زَه" یا زِه، بن کنونی کارواژه " زَهیدن" به چم زاییدن ( بچه آوردن ) است، بر همین پایه "درد زه" چم [درد زایمان] دارد. زه به چم بچه و کودک بوده و زهی ...
زهدان = رَحِم " زَه" یا زِه، بن کنونی کارواژه " زهیدن" به چم زاییدن ( بچه آوردن ) است، بر همین پایه "درد زه" چم [درد زایمان] دارد. زه به چم بچه و کو ...
" زَه" که دهخدا آن را زِه گفته، بن کنونی کارواژه " زَهیدن" به چم زاییدن ( بچه آوردن ) است، بر همین پایه "درد زه" چم [درد زایمان] دارد. زه به چم بچه ...
تخته سنگ، خرسنگ = سنگ بزرگ
تکان کُش، رویدادی ناگهانی، سخت، ناگوار و دلهره آور. رخدادی دشوار و ترسناک که به طورناگهانی بر کسی سربار شود. ( در گویش اصفهانی ) تکان کش کردن: آگا ...
سربار، تحمیل کردن = سربار کردن، تحمیل شدن = سربار شدن، آمریکا همیشه بر کشورهای مخالف با خودش، تحریمهایی را تحمیل می کند. آمریکا همیشه بر کشورهای ...
سربار، تحمیل کردن = سربار کردن، تحمیل شدن = سربار شدن، آمریکا همیشه بر کشورهای مخالف با خودش، تحریمهایی را تحمیل می کند. آمریکا همیشه بر کشورهای ...
"با" پیشوند دارندگی، پیشوند "با" نشاندهنده داشتن یک ویژگی ست ( دارندگی ) که با چسبیدن به آغاز یک نام، آن را به فروزه ( صفت ) دگرگون می کند: باخرد، ب ...
در زبان پارسی، حالت دارندگی، هم با پسوند و هم با پیشوند، خود را نشان می دهد. پسوندهای دارندگی مانند"دار"، "مند"، "وَر" و. . که با چسبیدن به پایان ی ...
درود ُ سپاس پیشوند نایِش، پیشوند نفی، نایش = نفی، نفی کردن، پیشوند نایش مانند " نا" و "بی"، نشانگرِ نبودن یا نداشتن یک ویژگی ست و با چسبیدن به واژه ...
خدایانِ گونه ها، ایزدان گونه ها، ایزدان یا فرشتگانی در مینو ( جهان بالا ) که هریک، نماینده ونگهبان پدیده یا گونه خود در گیتی ( جهان پایین ) است. [با ...
گونِگان، گوناگون
"با" پیشوند دارندگی، پیشوند "با" نشاندهنده داشتن یک ویژگی ست ( دارندگی ) که با چسبیدن به آغاز یک نام، آن را به فروزه ( صفت ) دگرگون می کند: باخرد، ب ...
پیشوند دارندگی، پیشوند "با" نشاندهنده داشتن یک ویژگی ست که با چسبیدن به آغاز یک نام، آن را به فروزه ( صفت ) دگرگون می کند: باخرد، باادب، باهنر، باصف ...
# پیشوند نایش# نایش به چم نفی کنندگی که نشانگر نبودن یا نداشتن یک ویژگی است. پیشوند نایش پس از چسبیدن به برخی نامها، آنها را به فروزه ( صفت ) دگرگون ...
پیشوند نایِش، نایش = نفی، نفی کردن، پیشوند "بی" همیشه در آغاز نام می آید و [نداشتنِ] چیزی را نمایان می کند، این پیشوند، نام را به فروزه ( صفت ) دگ ...
"نا" پیشوند نایِش یا نفی است. نایش = نفی، نفی کردن پیشوند "نا" همیشه در آغاز فروزه ( صفت ) می آید و [نبودن] را نمایان می سازد، این پیشوند فروزه را ...
نایِِش واژه، # پیشوند نایش# نایش واژه به چم واژه ی نفی کننده ( نشانگر نبودن یا نداشتن یک ویژگی ) که یا آزادانه در جمله می آید یا در جایگاه پیشوند به ...
همیشه بیاد
درمانگاه گردشی
خورگَرد، گردنده به گرد خورشید ( هر خورشیدی )
پاراکلینیک = پیرابالینی، پاراکلینیکی = پیرابالینیک، پاراکلینیکال = پاراکلینیکی = پیرابالینیک پسوند "ایک" ( ic ) در زبان پهلوی، پسوندی فروزه ( صفت ) ...
پاراکلینیک = پیرابالینی، پاراکلینیکی = پیرابالینیک، پسوند "ایک" ( ic ) در زبان پهلوی، پسوندی فروزه ( صفت ) ساز بوده که همینک به دیس "ای" کوتاه شده ...
در سروده و چکامه می توان واژه "جُفت" را به جای بیت و واژه "لنگه" را به جای مصراع بکار برد.
در زبان پهلوی، [بوره] و [بوری] به چم بیا: بوره بلبل بنالیم از سر سوز / بوره آه سحر از مو بیاموز تو از بهر گلی ده روز نالی / مو از بهر دلارامم شو و رو ...
درود مولانا در بند پنجمِ یکی از ترجیع بندهای دیوان شمس از زبان شمس تبریزی می گوید: "ولی ترجیع پنجم درنیایم جز به دستوری / که شمس الدین تبریزی بفرماید ...
درود کوشن در زبان مردم آذربایگان به چم زمینهای کشت و کار و کشاورزی و باغی روستاییان است. به نظر می رسد این واژه از [کاشتن] به دست آمده که در زبان بو ...
در سروده و چکامه می توان واژه "جُفت" را به جای بیت و واژه "لنگه" را به جای مصراع بکار برد.