اسم - صفحه 41

فرشته ی عشق

مادر بی همتا

نظیر و همتای مادر، به معنی مانند مادر

ماه مادر

روشنایی بی فروغ و بی پایان

ترکیب دو اسم آنا و مهر ( مادر و خورشید )

ناز مادر

الهه پاکی، الهه باران، گل خوشبو

مادر سر زنده

انوش زاد

استوار

مهین، منسوب به ماه، زیباروی، بزرگترین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مهین

درختی که از آن ماده رزینی بدست می آید، میعه، روانی، ( در گیاهی ) درختی که از آن میعه ی سائله به دست ...

روزه

شاهد، حاضر، کسی که در راه خدا کشته شود، ( شهید، الف اسم ساز )، ( در عرفان ) آن که در پرتو تجلیات مع ...

دلیله، راه روشن، راهنما، هدایت کننده، ( عبری ) ( = دلیله )، ← دلیله

شما دو گروه تکذیب می کنید

بسیار ستودن، مدح و ستایش فراوان، مبالغه کردن در مدح کسی، درود گفتن زیاد و زیاده روی در ستایش کسی

خورشید درخشان

مهاد، گهواره، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مِهاد، مِهاد

زیباترین سخن

گلریز، گل افشان، گلباران، مراسم گلریزی به سر عروس و د اماد یا به سر پهلوان در زورخانه، ( = گلباران )

منسوب به شکور، بسیار شکر کننده، ( شکور، ا ( پسوند یا اسم ساز ) )

نام یک کوه، ( منسوب به رَضوی ) نام کوهی میانِ مدینه و ینبع در جزیرةالعرب

نوعی مرغابی، ( مازندرانی ) پرندهای دریایی، چنگر، گونهای مرغابی که از مرغابیهای معمولی کوچکتر است

نام گیاهی است که بر درختان می پیچد، عشقه، پرسیاوشان

نیک اندیش، نیک خواه، دانا، بخرد

آرام

شفق طلایی

شعله ور

نوردل

ماه نو

بیدار، هشیار

پاکیزگی، ادب، خوش اخلاقی، خوی خوش، رفتارپسندیده

هدایت شده

زیباروی چون ماه

رد، اثر، شون ( در گیاهی ) آقطی ( = شون )

سپیده دم، سحر

چراغ خانه

حالات روانی یک فرد

آنکه دلی پاک دارد، قلب صاف، ضمیر تابناک و دور از آلودگی، ( به مجاز ) عاری از صفت های ناپسند، صادق و ...

درسا، مانند مروارید، ( عربی ـ فارسی ) ( در= مروارید، لؤلؤ، سان ( پسوند شباهت ) )، ( = درسا )، ← درسا

( مجاز ) زیبارو، نوعی از درخت که در هندوستان شایع است، درختِ گل، ( در گیاهی ) نوعی درخت که در سرزمی ...

کافی، کامل، خشنود، شایسته

بغل گرفتن

همانند آب، به روشنی و درخشندگی آب

دختر زیبارو و خوش اندام

گیرنده، [مجاز] جذاب، دلربا، اثرگذار و موثر، فریبنده و زیبا، خوشایند و جذاب و دلنشین، ( به مجاز ) اث ...

شبنم روی گل

زیبا، خوب روی، خوش صورت، دارای چهره ی زیبا و قشنگ

یار و شریک، ( ترکی ـ فارسی ) [تاش = داش ( پسوند ترکی که شرکت، مصاحبت یا همراهی را می رساند، معادل پ ...

بنفشه، ( در کردی و بعضی از گویشهای ایرانی )

آشیانه و خانه

آذر، اخگر، آتش