اسم دختر فارسی - صفحه 11
ترکیب دو اسم مهر و آذر ( محبت و آتش )، ( مهر = مهربانی و محبت، آذر = آتش )، آتشِ مهربانی و محبت، ( ...
دختر
فارسی نوازش
از روی مهربانی دست بر سر کسی کشیدن، ( اسم مصدر از نوازیدن )، از روی مهربانی دست بر سر و روی کسی کشی ...
دختر
فارسی نوشه
انوشه، جاوید، زنده، شاد، خوشحال، ( = نوشه )، بی مرگ، خرّم، گوارا، ن، ک، خرم، از شخصیتهای شاهنامه، ن ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پروشا
پروشات، بسیار شاد
دختر
فارسی آهنگ
قطعه موسیقی، اراده، قصد، عزم، نیت، اندیشه، خرد، صوت، سیما، قیافه، ( در موسیقی ) لحن، ملودی، قطعه ی ...
دختر
فارسی
هنری روناس
نام یک گیاه، ( در گیاهی ) گیاهی علفی، پایا و خودرو از خانواده ی روناس که از ریشه و غده ی زیرزمینیِ ...
دختر
فارسی
طبیعت رخشانه
رخشان، نورانی، تابان
دختر
فارسی ملیح سا
دوست داشتنی و مورد پسند، ( ملیح، سا ( پسوند شباهت ) )، همچون ملیح، زیبا و خوشایند، دارای ملاحت، با ...
دختر
فارسی، عربی استاتیرا
نام همسر و دختر داریوش سوم، نام همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) ) نام زن داریوش سوم، ) ن ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن گرد آفرید
گرد آفریده، از شخصیتهای شاهنامه، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) دختر جنگاور ایرانی فرزند گژدهم که با سهر ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن فروردین
نام یکی از فرشتگان در آیین زرتشتی، نام اولین ماه هر سال خورشیدی، فروردهای پاکان و فروهرهای پارسیان، ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت میلانا
منسوب به میلان، میل، خواهش، آرزو، ( عربی ـ فارسی ) ( میلان، ا ( پسوند نسبت ) )، مونث میلان
دختر
فارسی، عربی نازمهر
مهرناز، زیبا چون خورشید، مهرِ نازنین، ( به مجاز ) زیباروی مهربان
دختر
فارسی رزمینا
باغ بلورین، ( به مجاز ) زیبارو، باغ گل مینا
دختر
فارسی عسل ناز
شیرین و زیبا، عسل زیبا و قشنگ، ( به مجاز ) ویژگی دختری که شیرین و قشنگ و زیباست
دختر
فارسی، عربی چکاوک
پرنده ای خوش آواز و کمی بزرگ تر از گنجشک که تاج بر سر دارد، نوعی مرغابی، ( در موسیقی ایرانی ) گوشها ...
دختر
فارسی
پرنده یاس فاطمه
ترکیب دو اسم یاس و فاطمه ( گلی خوشبو و رانده شده از آتش )، از نام های مرکب، یاس و فاطمه
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی هورسا
همانند خورشید، ( = هورآسا )
دختر
فارسی آذین دخت
دختری که وجودش موجب آرایش و ارج بستگانش است، ( آذین، دخت = دختر )، زیب و زینت دختران، کنایه از دختر ...
دختر
فارسی شان ای
ماه پر افتخار و ارزش، ماه دارای شکوه و جلال و عظمت، ( به مجاز ) زیباروی ارزشمند و افتخارآمیز که دار ...
دختر
ترکی، فارسی شهنوش
دارای زیبایی شاهانه، ( شه = شاه، نوش = هر چیز ملایم و ایجاد کننده ی خوشی )، ویژگی کسی که به لحاظ زی ...
دختر، پسر
فارسی گیشا
زیبا و با طراوت، ( گیش = نام گیاهی ( خرزهره )، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به گیش، ( اَعلام ) گیشا نا ...
دختر
فارسی گلرو
آن که چهره ای زیبا چون گل دارد، ( به مجاز ) گلرخ، زیبا رو، گلچهره
دختر
فارسی
گل رزگل
گلِ رز، رز
دختر
فارسی، فرانسوی
طبیعت، گل خزر
زیبا و با طراوت مثل دریا، ( اَعلام ) ) قومی که در سواحل غربی دریای خزر می زیستند و امروزه از میان ر ...
دختر
ترکی، فارسی، عربی
تاریخی و کهن، طبیعت گلسان
گلسا، مانند گل، ( گل، سان ( پسوند شباهت ) ) ( = گلسا )، ( گل + سان ( پسوند شباهت ) ) ( = گلسا )
دختر
فارسی
گل نیک یار
خوب و نیکو، ( نیک، یار ( پسوند دارندگی ) )، دارای صفات خوبی و نیکی، صالح و شایسته، دوست مشفق
پسر، دختر
فارسی گل مهر
گل خورشید، گل آفتاب، گل آفتاب گردان، ( گل، مهر = خورشید )، ( به مجاز ) آفتاب، ( در زبان انگلیسی ) s ...
دختر
فارسی
گل پریمهر
با محبت و نیکوکار
دختر
فارسی خوشه
تعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند، ( در نجوم ) دسته ای از ستارگان، سنبله، تعدادی دانه م ...
دختر
فارسی
طبیعت گلدخت
دخترِ گل، ( به مجاز ) زیبا و لطیف، ( گل، دخت = دختر )، دخترِ دارای صفات گل
دختر
فارسی فرمهر
دارای شکوه و عظمتی چون خورشید، ( فر= شکوه و جلال، مهر )، شکوه و جلال مهربانی و محبت، ( به مجاز ) آر ...
پسر، دختر
فارسی مهی
منسوب به ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ( مَه = ماه، ی ( پسوند نسبت ) )، به مانند ماه
دختر
فارسی
کهکشانی گل نرگس
نرگس، ( = نرگس )
دختر
فارسی
گل صدف ناز
دختر زیبا و دارای ناز و کرشمه، ( صدف، ناز ) ( به مجاز ) دختر زیبا و دارای ناز و کرشمه
دختر
فارسی، عربی آرام دخت
دختر آرام و سازگار، ( آرام، دخت = دختر )، دختری که در زندگی با همه چیز مدارا کند، دختر آرام دختر سا ...
دختر
فارسی به گل
خوب، بهتر، خوبتر، زیباتر از گل، [به ( صفت ) = خوب، زیباتر، ( اسم ) شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نی ...
دختر
فارسی
گل ویشکا
نام روستایی در نزدیکی رشت، ( اَعلام ) نام دهی در خشکِ بیجارِ خمام در استان گیلان
دختر
گیلکی، فارسی سپیناز
مخفف سپید و ناز، ویژگی آن که سپید روی و دارای ناز و کرشمه است، ( مخفف سپید و ناز )، ویژگی آن که دار ...
دختر
فارسی سیمین بر
سیمین تن، سیمین بدن، زیبا، ( در قدیم )، ( به مجاز ) سیم اندام، دارای اندامی سفید
دختر
فارسی قمرسیما
ترکیب دو اسم قمر و سیما ( ماه و چهره )، ویژگی آن که چهره اش مثل ماه می باشد، ( به مجاز ) زیبارو، آن ...
دختر
فارسی، عربی شاریس
نام یکی از توابع قزوین، ( اعلام ) نام روستایی در شهرستان قزوین
دختر
فارسی بهدیس
خوش رنگ، مانند خوبی و نیکی، ( به، دیس ( پسوند شباهت ) )، ( به + دیس ( پسوند شباهت ) )، مانند به ( ب ...
دختر
فارسی سروا
افسانه، داستان، شعر، سرود
دختر
فارسی
تاریخی و کهن بهی
خوبی، نیکی، تندرستی، سلامت، سعادت، ( در قدیم )، نیکویی، نیک بختی، [این کلمه چنانچه بَهی /bahi/ تلفظ ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آب ناهید
نام زنی در منظومه ویس و رامین
دختر
فارسی آبان آسا
مانند آبان، آبان ماه تغییر آب و هوا است و آبان آسا کنایه از کسی است که خلق و خوی متغیر دارد
دختر
فارسی آبان داد
داده آبان، متولد شده در ماه آبان
دختر، پسر
فارسی آبان دخت
دختری که در آبان به دنیا آمده، دختر آبان، نام همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی، آبان، ( اَعلام ) نام ...
دختر
فارسی آبان دیس
مانند آبان
دختر
فارسی آبان سا
مانند آبان
دختر
فارسی آبان سار
مانند آبان
دختر، پسر
فارسی آبان فام
به رنگ آبان کسی که رنگ چهره اش زرد است
دختر
فارسی آبان مهر
ترکیب دو اسم آبان و مهر ( نام فرشته نگهبان آب و مهربانی )، آن که محبت او چون فرشته آبان است
دختر
فارسی آبان یاد
نام یکی از درباریان یزدگرد سوم پادشاه ساسانی، این نام روی کودکانی با رنگ پوست سرخ و سفید گذاشته می ...
دختر، پسر
فارسی آبدیس
مانند آب زلال و شفاف
دختر
فارسی آبروشن
خوشبخت، ارجمند
دختر
فارسی آبناز
نام زنی در منظومه ویس و رامین، کنایه از لطافت پوست، مایه فخر آب
دختر
فارسی آبیژ
شراره، اخگر، آتش، صورت دیگر آیید، کنایه از افراد پر جنب و جوش
دختر
فارسی آپاما
نام دختر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، ( = آپام )
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آپامنه
نام دختر یکی از فرماندهان ایرانی در زمان سلوکیان
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آپرانیک
آب و نور نیکو
دختر
فارسی آپیشن
گویش کرمانی آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
دختر
فارسی آتاشا
منسوب به آتاش، ( به مجاز ) هم نام، [آتاش = آداش = همنام، هم اسم، ا ( پسوند نسبت ) ] منسوب به آتاش
دختر
ترکی، فارسی آتروسا
مانند آتش
دختر
فارسی آتریزاد
بسیار سرخ رو و زیبا، آتشین زاده
دختر
فارسی آتشدخت
کنایه از دختر با شور و حرارت، دختر آتش یا دختری که چون آتش است
دختر
فارسی آتشرخ
دارای چهره ای چون آتش، بر افروخته
دختر، پسر
فارسی آتورینا
متحول کننده، تغییر دهنده، مشتق از واژه آشور که با گذشت زمان ش به ت تبدیل شده است
دختر
فارسی، آشوری آتیسا
آینده نگر
دختر
فارسی آدخت
آتش، دختر آتشین
دختر
فارسی ادلیا
شکر خدا، سپاس از خدا
دختر
فارسی آدورینا
کمک کننده، یاری دهنده، آدور، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی
دختر
فارسی، آشوری آدیا
تیزبین، ژرف نگر
دختر
فارسی آدیشا
منسوب به آتش، ( به مجاز ) زیباروی، ( آدیش = آتش، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی آدیشه
آتش، در گویش خراسان آتش کوچک
دختر
فارسی آذربانو
بانوی آتش، نورانی و زیبا مانند آتش
دختر
فارسی آذرجهان
آتش جهنده، آتشخیز
دختر
فارسی آذرچهر
دارای چهره ای چون آتش، نام پدر آذرداد از خاندان کیانیان، آن که رویی سرخ چون آتش دارد، ( به مجاز ) د ...
دختر، پسر
فارسی آذرخاتون
بانوی آتش، آذر+ خاتون
دختر
فارسی آذردیس
مانند آتش
دختر، پسر
فارسی آذررخ
دارای چهره ای چون آتش
دختر، پسر
فارسی آذرسا
مانند آتش، به رنگ آتش، ( به مجاز ) زیبارو، ( آذر، سا ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی آذرفروغ
درخشنده و زیبا، شراره ی آتش، پرتو و روشنایی آتش
دختر
فارسی آذرمینا
لعلگون، سرخ رنگ، آب آتش گون که در مینا ریزند، کنایه از شراب است
دختر
فارسی آذین گل
زینت گل، زیورگل، کنایه از زیبایی بسیار زیاد
دختر
فارسی
گل آرادخت
دختر آراینده، ( آرا، دخت = دختر ) دختر آراینده و مشاطه گر، دختر آرایشگر
دختر
فارسی آراستی
بنا به روایات نام عموی زرتشت
دختر، پسر
فارسی آراگل
زیبا کننده گلها، آراینده گلها
دختر
فارسی
گل آرام چهر
آن که چهره اش نشانگر آرامش است، ( آرام، چهر= چهره، نژاد )، از نژاد و گوهر آرام
دختر
فارسی ارتادخت
دختر پاک، ( اَرتا، دخت = دختر )، دختر پاک و مقدس
دختر
فارسی آرتنوس
صادق، راستگو
دختر
فارسی آرتونیس
نام دختر ارته باذ، ( اَعلام ) نام دختر ارته باذ که به ازدواجِ «اِوْمِنس» منشی اسکندر در آمد
دختر
فارسی آرتینه
منسوب به آرتین، پاک و مقدس، ( آرتین، ه ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی آرسینا
زن زیبای شجاع و مغرور
دختر
فارسی ارشانوش
مقدسِ جاوید، ( اَرشا = مقدس، نوش = جاوید )، ( اَرشا = مقدس + نوش = جاوید )، از نامهای باستانی
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرشیت
مهربانی، مهربانتر، نام اتاقی در تخت جمشید
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ارشیدا
آرشیدا، بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان، مرکب از آر + شید + الف تانیث، آر به دومعنی به ک ...
دختر
فارسی آرشینا
دوست داشتنی و عاقل ترین
دختر
فارسی آرمانا
امیدوار، آرزومند، امیدوار آرزومند، مرکب از آرمان + الف فاعلی
دختر
فارسی