اسم دختر فارسی - صفحه 14
( به مجاز ) پسندیده، زیبا و دلنشین، محبوب، مطلوب، خوشبو، خوب، زیبا، دلنشین
دختر
فارسی دلپذیر
دل پسند، دلخواه، پسندیده، مرغوب، آنچه انسان بپسندد و به آن دل ببندد، مطبوع
دختر
فارسی دلجو
دلخواه، پسندیده، شایسته، نوازش کننده، تسلی دهنده، مهربان، ( به مجاز ) خوب، زیبا پسندیده، ( در قدیم ...
دختر
فارسی دلربا
رباینده دل
دختر
فارسی دلستان
دل ستاننده، دلربا، دلبر، دلکش، معشوق، محبوب، بسیار زیبا و جذاب، نوعی عقیق
دختر
فارسی دلگشا
شادی آفرین و فرحبخش، ( در موسیقی ایرانی ) رِنگی در دستگاه سه گاه، ( در تصوف ) صفت فیاضی و فتاحی خدا ...
دختر
فارسی
هنری دلکش
جذاب، خوب، و زیبا، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
دختر
فارسی
هنری رخسار
چهره، صورت، گونه
دختر
فارسی روا
جایز، لایق، سزاوار، شایسته، [اگر به کسر «ر» ( رِوا ) خوانده شود به معنی بارداری، برومندی، فراوانی و ...
دختر
فارسی روزافزون
آنچه روز به روز بر آن افزوده می شود، روز به روز پیشرفت کننده، نام دختر کانون، سپهسالار ماچین در داس ...
دختر
فارسی زمزمه
صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهسته، صدایی که از سازهای موسیقی شنیده می شود، آهنگ
دختر
فارسی زنبق
گلی درشت به رنگهای بنفش، سفید، یا زرد
دختر
فارسی زیبارو
دارای چهره ی زیبا
دختر
فارسی ژرفا
عمیق، عمیق ترین یا دورترین نقطه جایی
دختر
فارسی ساتراپ
حاکم ایالت های ایران باستان، استاندار، داریوش هخامنشی سرزمین ایران را به ناحیه تقسیم کرده و اداره ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ساویس
گرانمایه و با ارزش، چیز گرانمایه، نوعی پنبه
دختر
فارسی سبزه
گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است، سبزه وار، چمن زار، گندمگون
دختر
فارسی سبزه قبا
سبزه ( فارسی ) + قبا ( عربی ) پرنده ای به رنگ آبی لاجوردی و دم آبی مایل به سبز
دختر
فارسی، عربی سبزینه
سبزرنگ، گندمگون
دختر
فارسی سپند
اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند، اسفند، اسپند، ( = اسفند
دختر، پسر
فارسی سپیدار
درختی از خانواده بید با برگهای براق، ( در گیاهی ) نام چند نوع گیاه درختی از خانواده بید با برگ های ...
دختر
فارسی
طبیعت ستاک
شاخه تازه رسته و نازک
دختر
فارسی سخن
کلام، گفتار، ( به مجاز ) دانش ادبیات، ادب، ( در قدیم ) شعر، نظم
دختر
فارسی پریکا
پری
دختر
فارسی پژهان
بژهان، آرزو، غبطه، خواهش دل، خواهش
دختر
فارسی تلاطم
آشفتگی
دختر
فارسی تلین
نام نوعی درخت افرا
دختر
فارسی تیسان
نام دو ستاره است
دختر
فارسی
کهکشانی خوبرخ
زیبارو، ( در قدیم ) خوب رو ( ی )
دختر
فارسی خوشابه
خوشاب، درخشان، تر و تازه، روشن، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به خوشاب
دختر
فارسی در تاج
گل آفتاب گردان، ( در عربی ) عین الشمس، ( در انگلیسی ) sun flower
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، گل دل آرای
دل آرا، محبوب، معشوق، ( = دل آرا )، ← دل آرا
دختر
فارسی دل بیدار
آگاه، بیدار دل، روشن ضمیر
دختر
فارسی دلان
منسوب به دل، ( مجاز ) از جنس روح و جان، [دل= ( به مجاز ) نماد درونی ترین بخش وجود یا عمق جان که نشا ...
دختر
فارسی دیبارخ
دیباروی، که چهره ای دارد چون دیبا از لطافت و زیبائی، دیباچهر، ( = دیباچهر )، ← دیباچهر
دختر
فارسی دیده
آنچه دیده شده است، ( مجاز ) چشم، نگاه، نظر، دید
دختر
فارسی رخ فروز
شادی آور و موجب روشنی چهره، ( در گاه شماری ) روز هفتم از هر ماه شمسی، روز هفتم از ماههای ملکی
دختر
فارسی آتریا
بانوی آتش
دختر
فارسی آذرمیدخت
پادشاه ساسانی و دختر خسروپرویز
دختر
فارسی
تاریخی و کهن افروزان
افروختن، افروزاندن، افروزانیدن
دختر
فارسی افروشه
نوعی حلوا، ( = آفروشه )
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آیریا
آریا، ( = آریا )
دختر
فارسی پارسه
مردم پارس، پارسی در پارسی باستان به صورت پارسه نوشته می شده است و پارسی به معنای مردم پارس است، س پ ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پاک دین
صاحب دین پاک، درست دین، راست دین، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که در باور و اعتقادش استوار باشد، پاک ...
دختر
فارسی پذیره
پیشواز، استقبال، فرمانبرداری، قبول امر، آنچه پذیرفته شده، ( در قدیم ) استقبال کننده
دختر
فارسی پرسیان
سیان، گیاهی است که بر درخت پیچد، عشقه، ( در گیاهی ) ( = پیچک، عشقه ) گیاهی زینتی از خانوادهی عشقه ک ...
دختر
فارسی
طبیعت پرهون
هرچیز دایره مانند، هاله، خرمن ماه، طوق، گردن بند، کمربند، دایره ای که با پرگار کشیده شود، هر چیز گر ...
دختر
فارسی پری وار
پریوش، پری فش، مانند پری، زیبا، ( پری، وار ( پسوند شباهت ) )، پری گونه، پری مانند
دختر
فارسی پودنه
پونه، گیاهی معطر، ( = پونه )
دختر
فارسی
طبیعت تاران
تیره، تار، تاریک، [تار ( = تارک )، تارک سر، فرق سر، ان ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به تار، تارک، ( به م ...
دختر
فارسی ثناگو
ستایشگر، مداح
دختر
فارسی روپاک
دختر زیبا چهره
دختر
فارسی روشنان
ستارگان
دختر
فارسی سپاروک
کبوتر
دختر
فارسی سپیدرو
سفیدرو، زیبارو
دختر
فارسی سرافشان
ویژگی کسی که سر می دهد و فداکاری می کند، ( در قدیم ) جنباننده ی سر از ناز و کرشمه و یا از کبر و غرور
دختر
فارسی شاهنای
نام نوعی ساز
دختر
فارسی
هنری شمیده
بوییدن، ( اسم مفعولِ شمیدن )، مشموم
دختر
فارسی فتات
دختر جوان
دختر
فارسی فراته
نوعی حلوا، حلوایی که از آب انگور و نشاسته و آرد گندم و مغز بادام و گردو درست کنند، باسلق، ( به ترکی ...
دختر
فارسی قیطران
گیاهی زینتی از تیره شمعدانی
دختر
فارسی
گل گل پیرا
کسی که کارش پیرایش دادن و تربیت کردن گل است، باغبان، گل کار، گل آرا، پیرایش دهنده ی گل، آن که گل را ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گوهرافشان
گوهرریز، گوهربار، منظور فصیح و بلیغ، نثار کننده ی گوهر، ( به مجاز ) فصیح و بلیغ، ( به مجاز ) گوهر ا ...
دختر
فارسی لاله سار
لاله سر، مرغی است خوش آواز و سر سرخ، لاله زار، ( لاله، سار ( پسوند مکان ) )
دختر
فارسی
پرنده، طبیعت لاله سان
مانند لاله، لاله وش، ( مجاز ) زیبارو، ( لاله، سان ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی
طبیعت، گل لوترا
لهجه، شکسته زبانی
دختر
فارسی ماهوار
مانند ماه، مثل ماه، [مجاز] زیبا، نیکوروی، ماهیانه، شهریه، ( ماه، وار ( پسوند شباهت ) )، شبیه به ماه ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرافزا
افزاینده محبت، آن که بر مهر و محبت خود بیفزاید، مهر افزاینده، مهر فزاینده، آن که به محبت و مهربانی ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی نیلپر
نیلوفر، ( = نیلوفر )
دختر
فارسی
گل هدیش
ایزد نگهبان خانه
دختر
فارسی هلیانه
نام یک گیاه، ( در گیاهی ) شاه ترج، شاهتره که مصرف دارویی دارد
دختر
فارسی
طبیعت هیری
گل همیشه بهار، ( در گیاهی ) ( = خیری ) گل شب بو، گلی که شبها بوی خوش دارد
دختر
فارسی
طبیعت ونوسا
منسوب به ونوس، زهره، ( ونوس، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی، فرانسوی سمن سا
آن که شبیه سمن است و دارای چهره ای سفید، ( سَمن، سا ( پسوند شباهت ) )، آن که شبیه سمن است و دارای چ ...
دختر
فارسی شاد دل
خوش طبع و خوشحال
دختر
فارسی عطرآگین
دارای بوی خوش، معطر، خوشبو، ( به مجاز ) دلپذیر و خوش
دختر
فارسی، عربی فرا
برخوردار از فرّ ایزدی، [فرّ ( اوستایی ) = فروغ یا موهبت ایزدی، ا ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به فرّ، که ...
دختر
فارسی فرسا
نام یک گیاه، ( در گیاهی ) ( = دار فلفل، فلفل سبز ) گیاهی بوته ای از خانواده ی فلفل که ریشه و میوه ی ...
دختر
فارسی گزینه
برگزیده و انتخاب شده، گزیده
دختر
فارسی گل ریزان
گلریز، گل افشان، گلباران، مراسم گلریزی به سر عروس و د اماد یا به سر پهلوان در زورخانه، ( = گلباران )
دختر
فارسی
گل گنجا
گنجایش
دختر
فارسی مهرپرور
ترکیب دو اسم مهر و پرور ( خورشید و پرورش دادن )، پرورنده ی محبت و دوستی، مهر انگیز، ( به مجاز ) زیب ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی نقشینه
منسوب به نقش، اشیای گران بها
دختر
فارسی، عربی نیران
غیر ایران
دختر
فارسی نیل فام
نیل رنگ، به رنگ نیل، ( نیل، فام ( پسوند برای رنگ ) )، کبود
دختر
فارسی، سانسکریت نیک رو
خوش رو، زیبارو، خندان
دختر
فارسی علیم ا
علیم، دانا، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی گل پاک
گلِ پاکیزه و روشن و درخشان، ( مجاز ) زیباروی با طراوت و پاکیزه، مبرا از گناه، [گل، پاک = پاکیزه، رو ...
دختر
فارسی
گل گل واژه
زیباترین سخن
دختر
فارسی گلبام
گلبانگ، نام لحنی از لحن های موسیقی ایران در قدیم، از الحان موسیقی قدیم ایران
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلمر
گلِ مُر، گیاهی درختچه ای گرمسیری از خانواده ی سماق، گلِ گیاه یا درختچه ی مُر، ( مجاز ) زیبا و لطیف، ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلناری
منسوب به گلنار، به رنگ گلنار، سرخ
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلور
دارنده ی گل یا دارنده ی صفات گل، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گل، وَر ( پسوند دارندگی ) )
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلینه
گلین، به رنگ گل سرخ، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به گلین، و
دختر
فارسی
طبیعت، گل لیوزاد
نام دختر آدم
دختر
فارسی ماهینه
منسوب به ماه، ( به مجاز ) زیبا و دوست داشتنی، ( ماه، اینه ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی محیان
وقت و هنگام چیزی
دختر
فارسی مرمری
منسوب به مرمر، ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر، به رنگ مرمر، ( مرمر، ی ( پسوند نسبت ) )، ساخته شده ...
دختر
فارسی
طبیعت مهاندخت
دخترِ بزرگان، ( به مجاز ) بزرگ زاده، ( مِهان، دخت = دختر )، ( اَعلام ) مادر فیروزبن مهران دختر یزدا ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن مهروی
مه رو، ماه روی، که رویی چون ماه دارد، ( مجاز ) زیبا و جمیل، ( = مَهرو )، ( مَهرو
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی