اسم دختر فارسی - صفحه 14
بنیان، اساس
دختر
فارسی، آشوری تامیما
منزه، پاک
دختر
فارسی، آشوری تاک آفرین
مرکب از تاک ( درخت انگور ) + آفرین ( آفریننده )
دختر
فارسی تاکدخت
مرکب از تاک ( درخت انگور )، دخت ( دختر )، مرکب از تاک ( درخت انگور ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی تتسگل
نام میوه ای در استان خراسان، نام دختر اخوان ثالث شاعر نامدار معاصر
دختر
فارسی تحفه گل
تحفه ( عربی ) + گل ( فارسی ) گل ارزشمند
دختر
فارسی، عربی ترگل
گل تازه و شاداب
دختر
فارسی
گل تناز
نام مادر لهراسب پادشاه کیانی و دختر آرش
دختر
فارسی
تاریخی و کهن تنی نار
در گویش مازندران شکوفه انار
دختر
فارسی تهمین دخت
دختر پهلوان، دختری که قادر و توانا باشد
دختر
فارسی توان دخت
ترکیب دو اسم توان و دخت ( نیرو و دختر )، ( توان، دخت = دختر )، دختری که نیرومند و توانا باشد
دختر
فارسی توحیدا
توحید، الف اسم ساز ) منسوب به توحید، ← توحید، و
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی تک بانو
بانوی یگانه
دختر
فارسی تی تی سا
تیتی ( شکوفه ) + سا ( مانند )، مانند شکوفه، کنایه از زیبایی و طراوت
دختر
گیلکی، فارسی تی تی گل
گیلکی مرکب از تی تی ( شکوفه ) + گل
دختر
گیلکی، فارسی تی تی نار
گیلکی شکوفه انار
دختر
گیلکی، فارسی تیارام
چشم آرام
دختر
لری، فارسی تیاما
ماه چشمان
دختر
لری، فارسی تیامهر
دختری که چشمانی با محبت دارد
دختر
لری، فارسی تیدآ
تیدا، دختر خورشید، زاییده خورشید، دهتر زیبارو، مرکب از تی به معنای خورشید و دا به معنای زاییده
دختر
فارسی تیساگل
گل خالص، گل ناب، [تیسا ( در طبری ) خالی، گل] ( به مجاز ) گلِ خالص، [تیسا ( در طبری ) خالی + گل] ( ب ...
دختر
مازندرانی، فارسی
طبیعت، گل تیساناز
مرکب از تیسا ( خالص )، ناز ( زیبا )، در گویش مازندران مرکب از تیسا ( خالص ) + ناز ( زیبا )
دختر
فارسی تیوانا
تیوان، توانا، الف نسبت ساز )، منسوب تیوان، ← تیوان
دختر
فارسی جان آرا
زینت دهندۀ جهان، ( مجاز ) زیبا، آرایندۀ جهان، نظم دهنده به جهان، آراینده ی جان و روح، زینت جان
دختر
فارسی جان آرام
آرام کننده جان، باعث آرامش
دختر
فارسی جانبانو
بانویی که چون جان عزیز است
دختر
فارسی جانتاب
فروغ بخش جان، ( مجاز ) جان افروز، ن، ک
دختر
فارسی جاندخت
محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است
دختر
فارسی جانسو
آب حیات دهنده و زندگی بخش
دختر
ترکی، فارسی جمدخت
دختر پادشاه بزرگ، جم ( پادشاه بزرگ ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی جهان آذر
مرکب از جهان ( عالم، گیتی ) + آذر ( آتش )
دختر
فارسی جهان آسا
موجب آسایش و آرامش مردم جهان
دختر
فارسی جهان آوا
مرکب از جهان ( عالم، گیتی ) + آوا ( صدا، بانگ )
دختر
فارسی جهان بانو
بانوی جهانیان
دختر
فارسی جهان ماه
آن که در جهان چون ماه می درخشد، زیبا
دختر
فارسی
کهکشانی جهان مهر
آن که در جهان چون خورشید می درخشد، زیبا
دختر، پسر
فارسی جهانرخ
مرکب از جهان ( عالم، گیتی )، رخ ( چهره، صورت )، گیتی ) + رخ ( چهره
دختر
فارسی چمن رخ
چمن چهر، خوش سیما، ( = چمن چهر )
دختر
فارسی
طبیعت چهراب
دارای چهره ای روشن و لطیف چون آب
دختر
فارسی چهرآذر
آذرچهر، دارای چهره ای چون آتش، ( = آذرچهر )
دختر، پسر
فارسی چهرآرا
آراینده چهره
دختر
فارسی چهرآزاد
نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانی
دختر، پسر
فارسی چهرافروز
روشن کننده صورت، مرکب از چهر ( صورت ) + افروز ( افروزنده، روشن کننده )
دختر
فارسی چهرفروز
چهر افروز
دختر
فارسی چهرمینو
آن که چهره ای زیبا چون بهشت دارد
دختر
فارسی چهره آسا
اصیل، آزاده، ( چهره، آسا ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی چهره گل
آن که چهره ای زیبا چون گل دارد
دختر
فارسی چیدامه
مانند مادرم
دختر
فارسی حریرگل
گلِ ابریشم، ( مجاز ) زیبا و لطیف
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، گل حورآسا
حور ( عربی ) + آسا ( فارسی ) آن که چون حور زیباست
دختر
فارسی، عربی حوراسا
چونان زن زیباروی بهشتی
دختر
فارسی، عربی حورآفرین
حور ( عربی ) + آفرین ( فارسی ) مرکب از حور ( زن زیبای بهشتی ) + آفرین ( آفریننده )
دختر
عربی، فارسی حوراماه
زن زیبای بهشتی
دختر
فارسی، عربی حوراوش
مانند زنان زیباروی بهشتی، چونان زن زیبا روی بهشتی
دختر
فارسی، عربی حورجهان
آن که چهره ای زیبا چون حور دارد، حور ( عربی ) + چهر ( فارسی ) آن که چهره ای زیبا چون حور دارد
دختر
فارسی، عربی حوررخ
آن که چهره ای زیبا چون حور دارد، حور ( عربی ) + رخ ( فارسی ) آن که چهره ای زیبا چون حور دارد
دختر
فارسی، عربی حورزاد
زاده حور، زیبا، حور ( عربی ) + زاد ( فارسی ) زاده حور
دختر
فارسی، عربی حورسا
همانند فرشته، زیبارو
دختر
فارسی، عربی حورسان
زن زیبای بهشتی
دختر
فارسی حورناز
زن زیبای بهشتیِ دارای ناز و غمزه و کرشمه
دختر
فارسی، عربی حوری بانو
حور ( عربی ) + ی ( فارسی ) + بانو ( فارسی ) زن زیبای بهشتی
دختر
عربی، فارسی حوری دخت
حور ( عربی ) + ی ( فارسی ) + دخت ( فارسی ) مرکب از حوری ( زن زیبای بهشتی ) + دخت ( دختر )
دختر
عربی، فارسی حوری رخ
حور ( عربی ) + ی ( فارسی ) + رخ ( فارسی ) آن که چهره ای زیبا چون حوری دارد
دختر
عربی، فارسی حوری زاد
حور ( عربی ) + ی ( فارسی ) + زاد ( فارسی ) زاده حوری، زیبا
دختر
عربی، فارسی حوری لقا
حور ( عربی ) + ی ( فارسی ) + لقا ( عربی )، آن که چون حوری زیباست، نام قهرمان کتاب عاشقانه و غنایی ح ...
دختر
عربی، فارسی حوریسا
همانند حوری و پری، زیبارو، ( حوری = حور، زن زیبا، سا ( پسوند شباهت ) )، شبیه و مانند حوری
دختر
فارسی، عربی خانم گل
خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است، خانم ( ترکی ) + گل ( فارسی ) خانمی که از زیبایی و لطافت چون ...
دختر
ترکی، فارسی
گل خدا نظر
کسی که نظرکرده خداست
دختر
فارسی، عربی خرم بانو
بانوی شاد و خوشحال
دختر
فارسی خرم گل
آن که چون گل خرم و با طراوت است
دختر
فارسی خرمچهر
آن که چهره ای شاداب و با طراوت دارد
دختر
فارسی خرمدخت
دختر شاد و خرم و با طراوت، زن شاداب، ( به مجاز ) زیبارو، دختر شاد و با طراوت
دختر
فارسی خرمناز
زیبا و با طراوت
دختر
فارسی خزرناز
دختری زیبا و قشنگ از قوم خزر، [ ( خزر، ناز = ( در گفتگو ) قشنگ، زیبا، ( در قدیم ) فخر و مباهات، متن ...
دختر
فارسی
طبیعت خندان چهر
آن که چهره ای خندان و متبسم دارد
دختر
فارسی خندان گل
آن که چون گل شاداب و باطراوت است
دختر
فارسی خوردیس
مانند خورشید، درخشان
دختر
فارسی خورسان
مانند خورشید
دختر، پسر
فارسی خورشید بانو
مرکب از خورشید + بانو ( ملکه )
دختر
فارسی خورشیددخت
مرکب از خورشید + دخت ( دختر )
دختر
فارسی خورشیدمهر
آن که مهر و محبتی چون خورشید دارد
دختر
فارسی
طبیعت خوروش
تابان و درخشان چون خورشید، خورشید وش، ( = خورشید وش )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی آتوشه
درخشان، تابان
دختر
فارسی آفرنگ
زیبایی، حشمت
دختر
فارسی آیدل
دل ماه
دختر
ترکی، فارسی ایتوک
مژده، خبر خوش
دختر
فارسی به سان
چون خوب، به مانند نیک، ( به، سان ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی پرسته
ستایش کردنی
دختر
فارسی پرشیان
نام گیاهی است که بر درختان می پیچد، عشقه، پرسیاوشان
دختر
فارسی
طبیعت پرلا
نوعی مرغابی، ( مازندرانی ) پرندهای دریایی، چنگر، گونهای مرغابی که از مرغابیهای معمولی کوچکتر است
دختر
فارسی
پرنده، طبیعت پریور
پری دار، دارنده ی پری، ( پَری، وَر = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب به معنی «دارنده» )، دختری که افس ...
دختر
فارسی درریز
ریزنده ی در، ( مجاز ) گران بها و ارزشمند، ( در = مروارید، لؤلؤ، ریز = جزء پسین بعضی از کلمه های مرک ...
دختر
فارسی، عربی دل آگاه
دانا و هوشیار، عاقل و دور اندیش، بیدار، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دارای معرفت، هشیار، دانا
دختر
فارسی دلخوش
مسرور، شادمان، خرم، شاد، خوشحال، راضی، ( به مجاز ) شادمان و خرسند، ( در قدیم ) با شادمانی و خرسندی
دختر
فارسی راسن
گیاهی خودرو با برگ های پهن و گل های کبودرنگ و دانه های ریز که در گذشته مصرف دارویی داشته، سوسن کوهی ...
دختر
فارسی
طبیعت ریحانا
گل خوشبو
دختر
فارسی، عربی
گل زرسا
مانند زر
دختر
فارسی زلاله
منسوب به زلال، شفاف، ( زلال، ه ( نسبت ) )
دختر
فارسی، عربی ژابیژ
شراره آتش، نام دیگر گیاهی به نام بومادران
دختر
فارسی سارونه
درخت انگور، رَز، تاک
دختر
فارسی
طبیعت