اسم دختر فارسی - صفحه 17

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

بدرالملوک/badr-ol-moluk/

ماه شاهان


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
بدن گل

آن که بدنی لطیف و زیبا


دختر

فارسی
برزآفرید/barz-afarid/

آفریده با شکوه، نام مادر فرود


دختر

فارسی
برشنا/boroshna/

روشنایی، روشنی


دختر

فارسی
برفا/barfa/

بانوی سپیدی


دختر

فارسی
برگین/bargin/

مانند برگ گل


دختر

ترکی، فارسی
برنادخت/bornā dokht/

دختر جوان، ظریف، ( برنا، دخت = دختر )، خوب و نیک


دختر

فارسی
بریدخت/bari dokht/

دختر پاکیزه و پاکدامن، ( بَری = پاکیزه، مبرا، دخت = دختر )، دختر پاکیزه و پاکدامن و مبرا از گناه


دختر

فارسی، عربی
بلقیا/belghiya/

بلقیس


دختر

فارسی
بلوران/bolurān/

منسوب به بلور، ( بلور، ان ( پسوند نسبت ) )


دختر

فارسی، عربی
بنیتا/benita/

دختر بی همتای من


دختر

فارسی
به آذین/beh āzin/

شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو که آراسته به زیور و زینت است، [به ( صفت ) = خوب، بهتر، خوبتر، زی ...


دختر، پسر

فارسی
به تام/behtām/

ویژگی شخصِ خوب و دارای اخلاق نیکو که به کمال رسیده است، [ به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخ ...


پسر، دختر

فارسی، عربی
به ثنا/beh sanā/

بهترین ستایش


دختر

فارسی
به خاتون/beh khaton/

بهترین بانو، به ( فارسی ) + خاتون ( سغدی ) بهترین بانو


دختر

فارسی
به ستا/beh setā/

بهترین ستایش کننده


دختر

فارسی
بهار زهرا/b.-zahrā/

ترکیب دو اسم بهار و زهرا ( فصل اول سال خورشیدی و روشن تر )، از نام های مرکب، ه بهار و زهرا


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
بهار فاطمه/b.-fāteme/

ترکیب دو اسم بهار و فاطمه ( فصل اول سال خورشیدی و رانده شده از آتش )، از نام های مرکب، ه بهار و فاط ...


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
بهارآفرین/bahar-afarin/

آفریننده بهار


دختر

فارسی
بهارام/behārām/

آرام بهتر، آرامش بهتر، ( بِه = بهتر، آرام )، ( به مجاز ) ویژگی دختری که وجودش موجب آرامش است


دختر

فارسی
بهاردخت/bahār doxt/

دختر زیبا رو، دختر بهار، ( بهار، دخت = دختر )، اسم مرکب ( بهار + دخت ) ( به مجاز ) دختر زیبا رو


دختر

فارسی
بهاررخ/bahar rokh/

آن که چهره ای زیبا و شاداب چون بهار دارد


دختر

فارسی
بهارسا/bahār sā/

مانند بهار، شبیه به بهار، ( بهار، سا ( پسوند شباهت ) )، ( به مجاز ) زیبا و لطیف


دختر

فارسی
بهارگل/bahar gol/

گلی که در بهار می روید


دختر

فارسی
بهارناز/bahar naz/

موجب فخر و نازش بهار


دختر

فارسی
بهارین/bahārin/

منسوب به بهار، بهاری، ( بهار، ین ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) زیبا و با طراوت


دختر

فارسی
بهان دخت/behān dokht/

دختر خوب و نیک، ( بهان، دخت = دختر )


دختر

فارسی
بهتاب/behtāb/

زیبا و قشنگ، خوش سیما


دختر

فارسی
بهرانه/bahrane/

مرکب از بهر ( سود، فایده )، انه ( پسوند نسبت )، فایده ) + انه ( پسوند نسبت )


دختر

فارسی
بهرخسار/beh rokhsār/

بهرخ، ( = بهرخ )


دختر

فارسی
بهرو/beh ru/

خوبرو، نیک منظر، دختر زیبا، خوش چهره، خوبرو و نیک منظر، ( به مجاز ) زیبا


دختر

فارسی
بهسام/behsam/

بهترین نور و روشنایی


دختر

فارسی
بهمن دخت

دختری که در بهمن به دنطا آمده، دختر بهمن


دختر

فارسی
بهنواز/behnavaz/

مهربان ترین فرد، دختر مهربان، مرکب از به و نواز که بترتیب به معنی بهترین و اسم فاعلی مرخم نوازنده ب ...


دختر

فارسی
بهنورا/behnora/

بهترین نور


دختر

فارسی، عربی
بهکامه/behkame/

مرکب از به ( بهتر، خوبتر )، کامه ( آرزو )، خوبتر ) + کامه ( آرزو )


دختر

فارسی
بهیدخت/behi dokht/

دختر نیک و خوب، ( بهی، دخت = دختر )


دختر

فارسی
بهین بانو

مرکب از بهین ( بهترین ) + بانو


دختر

فارسی
بهین دخت/behin dokht/

بهترین و برگزیده ترین دختر، ( بهین، دخت = دختر )، مرکب از بهین ( بهترین ) + دخت ( دختر )


دختر

فارسی
بوستانه/bustāne/

بوستان، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به بوستان


دختر

فارسی

طبیعت
بی بی گل

بی بی ( ترکی ) + گل ( فارسی )، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده


دختر

فارسی، ترکی
بی بی ماه

بی بی ( ترکی ) + ماه ( فارسی )، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده


دختر

فارسی، ترکی
بی بی ناز

بی بی ( ترکی ) + ناز ( فارسی )، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده


دختر

فارسی، ترکی
بیتادخت/b.-dokht/

دختر بی مانند، دختر بی همتا و یکتا، ( بیتا، دخت = دختر )


دختر

فارسی
بینادخت/b.-dokht/

دختر بابصیرت، ( بینا، دخت = دختر )


دختر

فارسی
پاپوک/papok/

نعنای دشتی با گل آذینی مانند سنبل در بخش خراسان


دختر

فارسی

گل
پادینا/padina/

در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می شود


دختر

فارسی
پارامیدا/paramida/

پارامیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومی ...


دختر

فارسی، پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
پاردیس/pardis/

پردیس


دختر

فارسی
پارسادخت/p.-dokht/

ترکیب دو اسم پارسا و دخت ( پاکدامن و دختر )، ( پارسا، دخت = دختر )، دختر پاکدامن و پارسا


دختر

فارسی
پارنا/parna/

نام قله ای در نزدیکی پل دختر


دختر

فارسی
پانتی/panti/

نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
پانیدا/panida/

پادینا، گل پونه


دختر

فارسی

گل
پانیک/pa nik/

کسی که قدمش نیک است، خوش قدم


دختر

فارسی
پاک آفرین

آفریننده پاک


دختر

فارسی
پاک رخ

پاکیزه رو، زیبا رو


دختر

فارسی
پاک سیما/pāk simā/

زیبارو، صورت زیبا، ( فارسی ـ عربی ) دارای چهره ی پاک و نورانی


دختر

فارسی، عربی
پاک شید/pāk šid/

خورشید درخشان که در پس ابر نهان باشد


دختر

فارسی
پاک فروغ/pāk foruq/

درخشش پاک و بی غبار


دختر

فارسی، عربی
پاکدخت/pak dokht/

دختر پاک و عفیف


دختر

فارسی
پاکشاد/pāk šād/

بی اندوه و بی مسئولیت


دختر

فارسی
پاکناز/pāk nāz/

زیبا و قشنگ به تمام و کمال، ( پاک = کاملاً، یک سره، به کلی، ناز = زیبا و قشنگ )، کاملاً و یک سره زی ...


دختر

فارسی
پاکنوش/pāk nuš/

پاک نوشنده، گوارا


دختر

فارسی
پاییزان/pāy(’)izān/

هنگام پاییز، ( مجاز ) زیبا و قشنگ، موسم پاییز


دختر

فارسی

طبیعت
پرارین دخت/pararin dokht/

دختر نیکو و خوب


دختر

فارسی
پردیکا/pardika/

اسم دختر یکی از پادشاهان ماد بوده


دختر

فارسی
پرسون/parsun/

هاله، خرمن ماه، ( پهلوی، parhun )، برهون هاله


دختر

پهلوی، فارسی

طبیعت، کهکشانی
پرسیا/persiyā/

منسوب به قوم پارس، ( مجاز ) پارسی، پرشیا


دختر

فارسی
پرسیانا/parsiyānā/

منسوب به پَرسیان، ( مجاز ) زیبا و لطیف، ( پَرسیان = پرشیان، گیاه پر سیاوشان، ا ( پسوند نسبت ) )


دختر

فارسی

طبیعت
پرشاد/poršād/

مملو از شادی و خنده، نام خواهر داریوش دوم پادشاه هخامنشی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
پرشیانا/per-shiyana/

سرزمین پارس ها، نام قدیم ایران


دختر

فارسی
پرگشا/par gošā/

پرگشاینده، پرواز کننده


دختر

فارسی
پرگون/pargon/

لطیف چون پر


دختر

فارسی
پرنچهر/paran čehr/

دارای چهره ای چون پرن، ( مجاز ) زیبا رو


دختر

فارسی
پرندخت/paran doxt/

دختری که مثل پرن زیبا و لطیف است، ( به مجاز ) زیبارو، ( پَرَن، دخت = دختر )، ( پَرَن + دخت = دختر ) ...


دختر

فارسی
پرنددخت

پرندخت


دختر

فارسی
پرنددیس

پرندیس


دختر

فارسی
پرنیانه/parniyāne/

پرنیان، حریر چینی منقش


دختر

فارسی
پرنین/parnin/

مانند پر


دختر

فارسی
پروین رخ/p.-rokh/

صاحب رخساری مانند پروین، ( مجاز ) زیبارو


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
پری تاج

پری ( موجودی بسیار زیبا ) + تاج، سرآمد پریان


دختر

فارسی
پری ویس

نام زنی در ویس و رامین


دختر

فارسی
پریار/paryār/

دارنده ی پَر، ( مجاز ) پریوار، زیبا و لطیف، ( پَر، یار ( پسوند دارندگی ) )


دختر

فارسی
پریژه/parizhe/

پری کوچک


دختر

فارسی
پریشا/p.-šā/

ترکیب دو اسم پری و شاد ( فرشته و خوشحال )، ( = پری شاد )، ( پری شاد، پری شاه، شاه پری ها


دختر

فارسی
پریفام/p.-fām/

پری مانند، زیباروی، زیبا چون پری، شبیه به فرشته


دختر

فارسی
پریفر/p.-far/

دختر زیبا و با وقار، دختری که مانند پریان زیباست، شکوهی به سان شأن و شوکت پری، دختری که مانند پریان ...


دختر

فارسی
پرینام/parinām/

ویژگی کسی که شهرت و آوازه او در زیبایی چون پری است، ( پَری، نام = شهرت و آوازه )، ( به مجاز ) زیبار ...


دختر

فارسی
پریهان/parihan/

پادشاه پریان


دختر

فارسی
پگامه/pegameh/

مه صبحگاهی


دختر

فارسی
پگاهان/pegāhān/

سحرگاهان


دختر

فارسی

طبیعت
پوپر/pupar/

گیسو


دختر

فارسی
پوران رخ/p.-rokh/

شبیه به پوران، ( مجاز ) زیبارو، سرخ و گلگون


دختر

فارسی، پهلوی

تاریخی و کهن
پوران مهر/p.-mehr/

ترکیب دو اسم پوران و مهر ( سرخ و خورشید )، خورشید سرخ گون، ( به مجاز ) زیبارو


دختر

فارسی، پهلوی

طبیعت، کهکشانی
پیدرا/pidra/

رودی در امریکا


دختر

لاتین، فارسی
تابان چهر/t.-čehr/

آن که چهره ای روشن و درخشان دارد، روشن رخ، روشن چهره، ( به مجاز ) زیبا رو


دختر

فارسی
تابان دخت/t.-dokht/

( به مجاز ) دختری که زیباروی است و چهره ی او روشن و تابناک است، مرکب از تابان ( درخشان ) + دخت ( دخ ...


دختر

فارسی
تابان رخ

تابان چهر


دختر

فارسی
تابان گل/taban-gol/

گل درخشان و زیبا، مرکب از تابان ( درخشان ) + گل


دختر

فارسی

گل
تابان مهر/t.-mehr/

ترکیب دو اسم تابان و مهر ( روشن و خورشید )، خورشید تابان، خورشید درخشان


پسر، دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر