اسم دختر فارسی - صفحه 19

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

رام افزا

افزون کننده آرامش


دختر

فارسی
رام افزون

رام افزا، افزون کننده آرامش


دختر

فارسی
رام بانو

بانوی آرام یا بانوی شاد


دختر

فارسی
رام بهشت/rāmbehešt/

ترکیب دو اسم رام و بهشت ( مأنوس و فردوس )، آرام بهشت، ( اعلام ) رام بهشت دختر یکی از شهربان های باز ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
رامتینا/ram tina/

دارای آرامش


دختر

فارسی
رامدخت/rām doxt/

دختر مطیع و آرام، ( رام، دخت = دختر )، ( رام + دخت = دختر )، دختر آرام


دختر

فارسی
رامسینا/rāmsinā/

رامسین، سازنده و نوازنده، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به رامسین، نام یکی از خدایان آشور


دختر

فارسی، آشوری
رامش دخت/r.-dokht/

دختر شاد و شادمان، ( رامش، دخت = دختر )، ( به مجاز ) دختری که موجب شادی و طرب و نصیب و بهره است


دختر

فارسی
دخت مهر

دختر خورشید


دختر

فارسی
دخشید/dokhšid/

دختر خورشید، ( مجاز ) زیباروی، ( دخ = دختر، شید = خورشید )


دختر

فارسی
در تاج/dartāj/

گل آفتاب گردان، ( در عربی ) عین الشمس، ( در انگلیسی ) sun flower


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، گل
درا/dor®ā/

منسوب به در، ( مجاز ) قیمتی و گران قیمت، ( در = مروارید، لؤلؤ، ا ( پسوند نسبت ) )، ( عربی ـ فارسی ) ...


دختر

فارسی، عربی
درآسا/dor asa/

دُرمانند، به رنگ دُر


دختر

فارسی
دربانو/dor bano/

مرکب از در ( مروارید )، بانو، در ( عربی ) + بانو ( فارسی ) مرکب از در ( مروارید ) + بانو


دختر

فارسی، عربی
دربها/dor baha/

بانوی ارزشمند، نام همسر کورش کبیر، دختری که مانند مروارید ارزشمند است


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
درتا/dorta/

مانند مروارید، همتای دُر، در ( عربی ) + تا ( فارسی ) مانند در


دختر

کردی، عربی، فارسی
درخشا/de (a) raxšā/

نورانی، تابنده، درخشان


دختر

فارسی
درریز/dorriz/

ریزنده ی در، ( مجاز ) گران بها و ارزشمند، ( در = مروارید، لؤلؤ، ریز = جزء پسین بعضی از کلمه های مرک ...


دختر

فارسی، عربی
درزاد/dorzad/

زاده مروارید


دختر

فارسی
درسان/dorsān/

درسا، مانند مروارید، ( عربی ـ فارسی ) ( در= مروارید، لؤلؤ، سان ( پسوند شباهت ) )، ( = درسا )، ← درسا


دختر

فارسی، عربی
درستی/dorosti/

نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
درفام/dor fām/

مانند در، به رنگ مروارید و لؤلؤ، ( مجاز ) زیبارو، ( عربی ـ فارسی ) ( در = مروارید، لؤلؤ، فام ( پسون ...


دختر

فارسی، عربی
دُرفام

مانند در درآسا دُرمانند به رنگ دُر


دختر

فارسی
درفشان

درخشان و روشن


دختر

فارسی
درگل/dor gol/

مروارید گلها، در ( عربی ) + گل ( فارسی ) مروارید گلها


دختر

فارسی، عربی

گل
درنیان/dorniyan/

مانند مروارید، گرانبها، ارزشمند


دختر

فارسی
رزارا/rozara/

زینت دهنده گل رز


دختر

فارسی، فرانسوی

گل
رزرخ/roz rokh/

دختری که چون گل رز زیبا و لطیف است


دختر

فارسی، فرانسوی

گل
رزسا/rozsa/

مانند گل رز


دختر

فارسی، فرانسوی

گل
رزمین/razmin/

پسر جنگجو، پسر مبارز، منسوب به رزم، جنگی، ( به مجاز ) شجاع، دختر جنگجو، دختر مبارز


پسر، دختر

فارسی
رزناز/roz naz/

دختر زیبا چون گل رز


دختر

فارسی، فرانسوی

گل
رزین دخت

رزین ( عربی ) + دخت ( فارسی ) دختر موقر و متین


دختر

فارسی، عربی
رسادخت/re(a)sā dokht/

دختر خوش قد و قامت و زیبا، ( رسا، دخت = دختر )، دختر بلند بالا و موزون


دختر

فارسی
رستاک/rastāk/

شاخه تازه ای که از بیخ درخت در آید، زاده ی درخت مو، شاخه ی تازه ای که از بیخ درخت بر آید، رشتاک، [ا ...


دختر

فارسی
دیاردخت/diyar dokht/

دختر سرزمین


دختر

فارسی
دیباچهر/d.-čehr/

چهره ی چون دیبا، ( مجاز ) زیبارو، ( دیبا، چهر = چهره )


دختر

فارسی
دیبادخت/d.-dokht/

دختر زیبا، دختری نرم و لطیف همچون دیبا، ( دیبا، دخت = دختر ) دختر چون دیبا، ( به مجاز ) زیبارو


دختر

فارسی
دیبارخ/d.-rokh/

دیباروی، که چهره ای دارد چون دیبا از لطافت و زیبائی، دیباچهر، ( = دیباچهر )، ← دیباچهر


دختر

فارسی
دیده/dide/

آنچه دیده شده است، ( مجاز ) چشم، نگاه، نظر، دید


دختر

فارسی
روانشید/ravān šid/

جان چون خورشید، روح چون آفتاب، ( به مجاز ) جان و روان پاک و مبرا را گویند


دختر

فارسی
روپاک/ropak/

دختر زیبا چهره


دختر

فارسی
روزافزون

آنچه روز به روز بر آن افزوده می شود، روز به روز پیشرفت کننده، نام دختر کانون، سپهسالار ماچین در داس ...


دختر

فارسی
روزان/ruzān/

دختر زیبا، بانویی با چهره تابنده


دختر

فارسی
روزچهر/ruz čehr/

تابان، زیبارو، ( روز، چهر = چهره )، کسی که چهره ای مانند روز روشن دارد


دختر

فارسی
پرنچهر/paran čehr/

دارای چهره ای چون پرن، ( مجاز ) زیبا رو


دختر

فارسی
پرندخت/paran doxt/

دختری که مثل پرن زیبا و لطیف است، ( به مجاز ) زیبارو، ( پَرَن، دخت = دختر )، ( پَرَن + دخت = دختر ) ...


دختر

فارسی
پرنددخت

پرندخت


دختر

فارسی
پرنددیس

پرندیس


دختر

فارسی
پرندوش/paran doš/

شب گذشته، پریشب، پرندوشین، پس پریشب


دختر

فارسی
پرندک

پشته، کوه کوچک


دختر

فارسی
پرندین/parandin/

چیزی که از حریر دوخته یا ساخته شده باشد، نرم و لطیف مانند پرند، لطیف و نرم مانند پَرَند، پَرَند، نر ...


دختر

فارسی
پرنون/parnun/

پرنیان، دیبای منقش، ( = پرنیان )


دختر

فارسی
پرنیانه/parniyāne/

پرنیان، حریر چینی منقش


دختر

فارسی
پرنین/parnin/

مانند پر


دختر

فارسی
پرهون/parhun/

هرچیز دایره مانند، هاله، خرمن ماه، طوق، گردن بند، کمربند، دایره ای که با پرگار کشیده شود، هر چیز گر ...


دختر

فارسی
پرو

پروین


دختر

فارسی
پروش/parvash/

لطیف چون پر


دختر

فارسی
پروین رخ/p.-rokh/

صاحب رخساری مانند پروین، ( مجاز ) زیبارو


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
پرک/parak/

ستاره سهیل، تاج


دختر

فارسی
پری پیکر/pari peykar/

آنکه اندامی زیبا چون پری دارد


دختر

فارسی
پری تاج

پری ( موجودی بسیار زیبا ) + تاج، سرآمد پریان


دختر

فارسی
پری جان

مرکب از پری + جان ( واژه محبت آمیز در خطاب به اشخاص، به معنی عزیز )


دختر

فارسی
پری رخسار/p.-rokhsār/

پری چهر، ( = پری چهر )


دختر

فارسی
پری وار/parivār/

پریوش، پری فش، مانند پری، زیبا، ( پری، وار ( پسوند شباهت ) )، پری گونه، پری مانند


دختر

فارسی
پری ویس

نام زنی در ویس و رامین


دختر

فارسی
پریار/paryār/

دارنده ی پَر، ( مجاز ) پریوار، زیبا و لطیف، ( پَر، یار ( پسوند دارندگی ) )


دختر

فارسی
پریچه

پری کوچک


دختر

فارسی
پریرو/p.-ru/

آنکه روی چون پری دارد، پریچهر، پری رخ، خوبرو، زیبارو، ( = پری چهر )، پری چهره


دختر

فارسی
پریزاده/parizade/

پریزاد


دختر

فارسی
پریژه/parizhe/

پری کوچک


دختر

فارسی
پریشا/p.-šā/

ترکیب دو اسم پری و شاد ( فرشته و خوشحال )، ( = پری شاد )، ( پری شاد، پری شاه، شاه پری ها


دختر

فارسی
پریفام/p.-fām/

پری مانند، زیباروی، زیبا چون پری، شبیه به فرشته


دختر

فارسی
پریفر/p.-far/

دختر زیبا و با وقار، دختری که مانند پریان زیباست، شکوهی به سان شأن و شوکت پری، دختری که مانند پریان ...


دختر

فارسی
پرینام/parinām/

ویژگی کسی که شهرت و آوازه او در زیبایی چون پری است، ( پَری، نام = شهرت و آوازه )، ( به مجاز ) زیبار ...


دختر

فارسی
پریهان/parihan/

پادشاه پریان


دختر

فارسی
پریور/parivar/

پری دار، دارنده ی پری، ( پَری، وَر = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب به معنی «دارنده» )، دختری که افس ...


دختر

فارسی
پریکا/parika/

پری


دختر

فارسی
دهما/dehma/

پارسا، پرهیزکار


دختر

فارسی
زر بار/zar bār/

زربخش، آن که زر بارد، آن که زر از دستش بارد و زر بخشد


دختر

فارسی
زراختر/zar akhtar/

ستاره ی طلایی، ستاره ی زرین


دختر

فارسی
زرآسا/zar āsā/

مثل طلا، مانند زر، ( زر، آسا ( پسوند شباهت ) )، به معنی مثل طلا، زرین


دختر

فارسی
زربانو/zar-bano/

بانویی که چون زر می درخشد، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
زربین/zarbin/

سرو کوهی


دختر

فارسی
زرپری/zar pari/

آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست


دختر

فارسی
زرتا/zarta/

همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا


دختر

فارسی
زرتاج/zartaj/

زرین تاج، زر ( فارسی ) + تاج ( فارسی ) زرین تاج


دختر

فارسی
زرخاتون/zar-khatun/

طلا بانو، زر ( طلا ) + خاتون ( بانو )


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
زردخت/zar doxt/

زری دخت، ( = زری دخت )، مرکب از زر ( طلا ) + دخت ( دختر )


دختر

فارسی
زردیس/zar dis/

مثل طلا و زر، ( زر، دیس ( پسوند شباهت، ( به مجاز ) گران قیمت و پر بها، ( زر + دیس ( پسوند شباهت ) ) ...


دختر

فارسی
زرسا/zarsa/

مانند زر


دختر

فارسی
زرشام/zar sham/

نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
زرفام/zar fām/

به رنگ زر، طلایی، ( زر، فام ( پسوند ) )


دختر

فارسی
زرگل/zar gol/

زرین گل


دختر

فارسی

گل
زرگیسو/zar gisu/

گیسو طلایی، مو طلایی


دختر

فارسی
زرمان/zar mān/

مانند زر، بسیار زیبا، ( در اعلام ) یکی از نام های حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) است


دختر

فارسی

مذهبی و قرآنی
زرماه/zarmah/

ماه طلایی


دختر

فارسی
زرمینه/zarmine/

زر به معنی طلا و مینه به معنی محبت کردن


دختر

فارسی
زرناز/zarnaz/

گل گران قیمت با ارزش، مرکب از زر ( طلا ) + ناز ( کرمه )


دختر

فارسی
زرنگیس/zarangis/

زرین گیس زرین گیس


دختر

فارسی
زرنوش/zar nuš/

زر و طلای جاوید، ( زر، نوش = جاوید، جاویدان )، ( اَعلام ) نام شهری که دارا آن را بنا کرده است، ( زر ...


پسر، دختر

فارسی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر