اسم دختر فارسی - صفحه 15

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

بهان/behān/

منسوب به خوبی و نیکی، خوبان، جمع به


دختر، پسر

فارسی
بهان دخت/behān dokht/

دختر خوب و نیک، ( بهان، دخت = دختر )


دختر

فارسی
بهانه/bahane/

دلیل، علت


دختر

فارسی
بهاور/bahāvar/

قیمتی، گران بها، پر ارزش، مرکب از بها ( ارزش ) + پسوند دارندگی


پسر، دختر

فارسی

تاریخی و کهن
بهتاب/behtāb/

زیبا و قشنگ، خوش سیما


دختر

فارسی
بهترین/behtarin/

زیباترین، قشنگ ترین، دارای بیشترین ارزش، خوبترین، شایسته ترین


دختر

فارسی
بهرامه/bahrāme/

ابریشم، بیدمشک


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
بهرانه/bahrane/

مرکب از بهر ( سود، فایده )، انه ( پسوند نسبت )، فایده ) + انه ( پسوند نسبت )


دختر

فارسی
بهرخسار/beh rokhsār/

بهرخ، ( = بهرخ )


دختر

فارسی
بهرو/beh ru/

خوبرو، نیک منظر، دختر زیبا، خوش چهره، خوبرو و نیک منظر، ( به مجاز ) زیبا


دختر

فارسی
بهروزه/behruze/

خوشبخت، سعادتمند، ( بهروز، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به بهروز، م بهروز، بلور کبود و شفاف، ( بهروز + ...


دختر

فارسی
بهسام/behsam/

بهترین نور و روشنایی


دختر

فارسی
بهستان/behestān/

نیک بنیاد، نام پسر اردشیر سوم پادشاه هخامنشی، ( به، ستان ( پسوند مکان ) )، جای خوبان و نیکان، ( اَع ...


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهمن دخت

دختری که در بهمن به دنطا آمده، دختر بهمن


دختر

فارسی
بهنواز/behnavaz/

مهربان ترین فرد، دختر مهربان، مرکب از به و نواز که بترتیب به معنی بهترین و اسم فاعلی مرخم نوازنده ب ...


دختر

فارسی
بهنورا/behnora/

بهترین نور


دختر

فارسی، عربی
بارنک/barank/

نام درختی است


دختر

فارسی
باریتا/barita/

همتای بی نظیر


دختر

فارسی
بوژنه/bozhne/

شکوفه، غنچه


دختر

فارسی
بوستانه/bustāne/

بوستان، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به بوستان


دختر

فارسی

طبیعت
بوسه/buse/

لمس محبت آمیز توسط لب ها


دختر

فارسی
بویه/boye/

آرزو


دختر

فارسی
بی بی گل

بی بی ( ترکی ) + گل ( فارسی )، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده


دختر

فارسی، ترکی
بی بی ماه

بی بی ( ترکی ) + ماه ( فارسی )، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده


دختر

فارسی، ترکی
بی بی ناز

بی بی ( ترکی ) + ناز ( فارسی )، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده


دختر

فارسی، ترکی
بیتادخت/b.-dokht/

دختر بی مانند، دختر بی همتا و یکتا، ( بیتا، دخت = دختر )


دختر

فارسی
بادامک

بادام کوچک، نوعی درخت بادام


دختر

فارسی
باوند/bāvand/

نام پسر شاپور اسپهبد طبرستان، ( اَعلام ) ) نام پسر شاپور اسپهبد طبرستان که نسبت خود را به کیوس براد ...


پسر، دختر

فارسی، کردی
بایسته/bāyeste/

سزاوار، شایسته، مناسب، لازم، ضروری، واجب


دختر

فارسی
بتیسا/betisa/

دختر زیبا


دختر

فارسی، لاتین
بخت آفرید/bakht-afarid/

آفریده بخت و اقبال


دختر

فارسی
بینادخت/b.-dokht/

دختر بابصیرت، ( بینا، دخت = دختر )


دختر

فارسی
پاپوک/papok/

نعنای دشتی با گل آذینی مانند سنبل در بخش خراسان


دختر

فارسی

گل
بدن گل

آن که بدنی لطیف و زیبا


دختر

فارسی
پاشنگ

خوشه انگور


دختر

فارسی
پالیز/pāliz/

جالیز، باغ، بوستان، گلستان، کشتزار


دختر

فارسی

طبیعت
پامچال/pamchal/

گلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی


دختر

فارسی

گل
پانتی/panti/

نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
پانید/pānid/

شکر سرخ، نام نوعی حلوا، ( = پانیذ ) ( در قدیم )، شکر که در پزشکی هم به کار میرفته است، نوعی حلوا که ...


دختر

فارسی
پانیدا/panida/

پادینا، گل پونه


دختر

فارسی

گل
پانیک/pa nik/

کسی که قدمش نیک است، خوش قدم


دختر

فارسی
پاک آفرین

آفریننده پاک


دختر

فارسی
پاک دین/pākdin/

صاحب دین پاک، درست دین، راست دین، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که در باور و اعتقادش استوار باشد، پاک ...


دختر

فارسی
پاک رخ

پاکیزه رو، زیبا رو


دختر

فارسی
پاک سیما/pāk simā/

زیبارو، صورت زیبا، ( فارسی ـ عربی ) دارای چهره ی پاک و نورانی


دختر

فارسی، عربی
پاک شید/pāk šid/

خورشید درخشان که در پس ابر نهان باشد


دختر

فارسی
پاک فروغ/pāk foruq/

درخشش پاک و بی غبار


دختر

فارسی، عربی
پاک گوهر

پاک گهر


دختر

فارسی
پاکدخت/pak dokht/

دختر پاک و عفیف


دختر

فارسی
پاکشاد/pāk šād/

بی اندوه و بی مسئولیت


دختر

فارسی
پاکناز/pāk nāz/

زیبا و قشنگ به تمام و کمال، ( پاک = کاملاً، یک سره، به کلی، ناز = زیبا و قشنگ )، کاملاً و یک سره زی ...


دختر

فارسی
پاکنوش/pāk nuš/

پاک نوشنده، گوارا


دختر

فارسی
پایون/pāyun/

پیرایه، آرایش، زیور، زینت


دختر

فارسی
پاییز/payiz/

هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو


دختر

فارسی

طبیعت
پاییزان/pāy(’)izān/

هنگام پاییز، ( مجاز ) زیبا و قشنگ، موسم پاییز


دختر

فارسی

طبیعت
پذیره/pazire/

پیشواز، استقبال، فرمانبرداری، قبول امر، آنچه پذیرفته شده، ( در قدیم ) استقبال کننده


دختر

فارسی
بهکامه/behkame/

مرکب از به ( بهتر، خوبتر )، کامه ( آرزو )، خوبتر ) + کامه ( آرزو )


دختر

فارسی
بهیدخت/behi dokht/

دختر نیک و خوب، ( بهی، دخت = دختر )


دختر

فارسی
بهین بانو

مرکب از بهین ( بهترین ) + بانو


دختر

فارسی
بهین دخت/behin dokht/

بهترین و برگزیده ترین دختر، ( بهین، دخت = دختر )، مرکب از بهین ( بهترین ) + دخت ( دختر )


دختر

فارسی
بهینه/behine/

نیکوترین، بهترین، برگزیده، خوبترین، مطلوب ترین وضعیت ممکن برای چیزی با در نظر گرفتن همه ی عوامل مثب ...


دختر

فارسی
بوران دخت

پوران دخت


دختر

فارسی
پرارین/pa (e) rārin/

خوب و نیکو


دختر

فارسی
پرارین دخت/pararin dokht/

دختر نیکو و خوب


دختر

فارسی
پربها/porbahā/

پرارزش، پرقیمت، گران بها، بهاور، ارزشمند، باارزش، قیمتی


دختر

فارسی
پرخیده

از لغات اساطیری است


دختر

فارسی
پردخت/pardokht/

مخفف پریدخت، یا مخفف پریدخت


دختر

فارسی
پردیز

پردیس


دختر

فارسی
پردیکا/pardika/

اسم دختر یکی از پادشاهان ماد بوده


دختر

فارسی
پرزاد/parzad/

مخفف پری زاده، پر + زاد ( زاده )


دختر

فارسی
پرستا/parastā/

پرستار، خدمتکار، فرمانبردار و مطیع، زن و زوجه ی بیمار دار


دختر

فارسی
پرسته/paraste/

ستایش کردنی


دختر

فارسی
پرستوک/parastuk/

پرستو، ( پهلوی، parastuk ) ( = پرستو )، ( = پرستو )


دختر

پهلوی، فارسی

پرنده، طبیعت
پرستک/parastak/

پرستو


دختر

فارسی

پرنده
پرسون/parsun/

هاله، خرمن ماه، ( پهلوی، parhun )، برهون هاله


دختر

پهلوی، فارسی

طبیعت، کهکشانی
پرسیا/persiyā/

منسوب به قوم پارس، ( مجاز ) پارسی، پرشیا


دختر

فارسی
پرسیان/parsiyān/

سیان، گیاهی است که بر درخت پیچد، عشقه، ( در گیاهی ) ( = پیچک، عشقه ) گیاهی زینتی از خانوادهی عشقه ک ...


دختر

فارسی

طبیعت
پرسیانا/parsiyānā/

منسوب به پَرسیان، ( مجاز ) زیبا و لطیف، ( پَرسیان = پرشیان، گیاه پر سیاوشان، ا ( پسوند نسبت ) )


دختر

فارسی

طبیعت
پرسین/persin/

نام ایران ( پارس ) در کتابِ تاریخِ موسی خورنی


دختر

فارسی
پرشاد/poršād/

مملو از شادی و خنده، نام خواهر داریوش دوم پادشاه هخامنشی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
پرشیان/peršiyān/

نام گیاهی است که بر درختان می پیچد، عشقه، پرسیاوشان


دختر

فارسی

طبیعت
پرشیانا/per-shiyana/

سرزمین پارس ها، نام قدیم ایران


دختر

فارسی
پرگام/pergam/

نام امپراطوری ای در زمان سلوکیان


دختر

فارسی
پرگشا/par gošā/

پرگشاینده، پرواز کننده


دختر

فارسی
پرگون/pargon/

لطیف چون پر


دختر

فارسی
پرلا/parelā/

نوعی مرغابی، ( مازندرانی ) پرندهای دریایی، چنگر، گونهای مرغابی که از مرغابیهای معمولی کوچکتر است


دختر

فارسی

پرنده، طبیعت
پرمون/parmon/

زینت و آرایش


دختر

فارسی
پرن/paran/

پروین، ثریا، پرنیان، ( مخففِ پروین )، و، پرنیان پروین و پرنیان


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
پرناز/par naz/

زیبا، قشنگ، مرکب از پر + ناز ( زیبا


دختر

فارسی
پرناک/parnāk/

پرپر، زاغ سیاه، جوان و برنا، پرپَر، [پَرناک با واژهی «پرناک» از ریشهی پهلوی ( apurnāk ) به معنی جوا ...


دختر

فارسی

پرنده، طبیعت
بیدخت/bidoxt/

سیاره زهره، ناهید، ( در نجوم ) زهره، ( اَعلام ) ) زنی زیبا که هاروت و ماروت فریفته ی او شدند، ) شهر ...


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
بیدگل/bid gol/

نوعی گیاه، نام شهری از بخش آران شهرستان کاشان


دختر

فارسی

طبیعت
بیدمشک/mešk bid/

درختی شبیه درخت بید با شکوفه های معطر و دارویی، ( در گیاهی )، نوعی بید که گل های معطر آن در اواخر ا ...


دختر

فارسی

طبیعت
بیژه/bizhe/

ویژه، خالص


دختر

فارسی
بیسان/bisan/

بی همتا، بی مانند، جالیز ( نگارش کردی


دختر

فارسی، کردی
تابا/tābā/

تابنده، درخشان، طاقت، پیچ و تاب زلف، فروغ و روشنایی، فروغ، تابان


دختر، پسر

فارسی
تابان چهر/t.-čehr/

آن که چهره ای روشن و درخشان دارد، روشن رخ، روشن چهره، ( به مجاز ) زیبا رو


دختر

فارسی
تابان دخت/t.-dokht/

( به مجاز ) دختری که زیباروی است و چهره ی او روشن و تابناک است، مرکب از تابان ( درخشان ) + دخت ( دخ ...


دختر

فارسی
تابان رخ

تابان چهر


دختر

فارسی
تابان گل/taban-gol/

گل درخشان و زیبا، مرکب از تابان ( درخشان ) + گل


دختر

فارسی

گل



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر