ارمه

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

( آرمه ) آرمه. [ رِ م َ ] ( ع اِ ) دندان. ( مهذب الاسماء ). || سال قحط.
ارمه. [ اُ م َ ] ( اِخ ) مخفف ارمیا. ( غیاث ) ( آنندراج ). و او را با خضر یکی دانسته اند ( ! ). ( غیاث ). رجوع به ارمیا شود.

ارمه. [ اُ رَم ْ م َ ] ( ع اِ ) دندان. ج ، اُرم . ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

( آرمه ) دندان
دندان

گویش مازنی

( آرمه ) /aarme/ پسوندی است به معنی جهت، سو
/arme/ ورم

واژه نامه بختیاریکا

( اَرمِه ) ( معن ) ؛ اگر همه؛ لااقل. مثلاً ارمه خت ری یاریس؛ لاقل خودت بری بیاریش. معادل فارسی ندارد.

پیشنهاد کاربران

ارمه منطقه ای لک نشین در ایلام و محل سکونت طوایف و ایلات لکستان
زنده باد لکستان بزرگ
آرمه در گیلکی قدیم به دندان میگفتن
آرمَه درست است کهنسالان انرا آرمّه میگفتند ریشه ارمه و آرمان یکی است
آرمَه درست است در کهنسالان انرا آرمّه میگفتند ریشه ارمه و آرمان یکی است در پهله فارس - فارس و پارس هردو گویش کهن پارسی است در زبان آریان پ و ف بهم میگراید چون پدر و فادر ( فارس از رامهرمز تا رودان و از
...
[مشاهده متن کامل]
قمشه تا ان کران دریای فارس است رخت وساز و فرهنگ شان و زبانشان با همه گوناگونی یک نهاد است - این فارس را فارس انشان میگفتند تا از ایران که انهم نامش پارس و فارس بوده بازشناخته شود

آرمه: ئیتی فروتنی - پاکی - نگهبان زمین . نام زن در ایران باستان .
به کسر م ویار به گویش فراشبندی ها
به کسر م. ویار به گویش کازرونی ( ع. ش )
تقویت کننده، توانبخش
تقویت کننده، توانبخش، تقویت

بپرس