اسم پسر با حرف ه - صفحه 2

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

هامر/hamer/

ابر باران زا


پسر

عربی
هامرز/hāmerz/

نام سردار ساسانی، ( اَعلام ) از سرداران دوره ی ساسانی است، که از سرانِ سپاهِ انوشیروان و پرویز پسر ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
هامن/haman/

هامون


پسر

فارسی
هامون/hamun/

دشت و زمین هموار، زمین هموار و بدون پستی و بلندی، نام دریاچه ای در سیستان


پسر

فارسی
هامویه/hamoye/

آخرین پادشاه ساسانی، نام کارگزار یزدگرد سوم


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هامی/hami/

سرگشته و حیران


پسر

فارسی
هامین/hamin/

تابستان


پسر

پهلوی، اوستایی
هانو/hanu/

یاری دهنده


پسر

کردی
همراد/hamrād/

ویژگی دو کس که در همت، سخاوت شبیه به هم باشند، سخاوت، شجاعت و جوانمردی و کرم شبیه به هم باشند


پسر

فارسی
همنواد/ham navad/

از شخصیتهای شاهنامه در زمان ساسانیان


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هنرمند/honarmand/

آن که توانا در خلق آثار هنری است، آن که دارای مهارت و فنی است، ( در قدیم ) آن که دارای فضل و کمال ی ...


پسر

فارسی، کردی
هنی

گوارا، خوب، خوش


پسر

عربی
هوار

قشلاق، خیمةسلطان در قشلاق ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوال/haval/

رفیق، خبر، رفیق ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوبان/huban/

نگهبان خوبی ها


پسر

فارسی
هوبر/hobar/

دربردارنده نیکی، نام میرآخور داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
هوپاد/hupād/

نیک سرشت، ( هو = خوب، پاد = نگهبان )، نگهبان خوب


پسر

فارسی
هوتخش

صنعت گر ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوتک/hotak/

نام روستایی در نزدیکی کرمان


پسر

فارسی
هود

نام پیامبر قوم عاد، نام سوره ای در قرآن کریم


پسر

عربی
هودین/hudin/

دین خوب، آئین نیک، ( هو = خوب، دین ) دین خوب، آن که دارای دین و آئین خوب باشد


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هوراز/horaz/

دوست صمیمی، دوست صمیمی ( نگارش کردی


پسر

کردی
هورامان

منطقةایی در کردستان نزدیک ( نگارش کردی


پسر

کردی
هورداد/hur dād/

تابنده و پر حرارت، ( هور = خور = خورشید، داد = داده )، داده ی خورشید، داده خورشید


پسر، دختر

فارسی
هورزاد/hur zād/

زاده خورشید، ( هور = خورشید، زاد = زاده )، زادهی خورشید، فرزند خورشید، ( به مجاز ) دارای زیبایی و ش ...


پسر، دختر

فارسی
هورشاد/hur šād/

خورشید شاد، آفتاب شادمان، ( هور = خورشید، شاد )، ( به مجاز ) پر حرارت و شاد و خوشحال، ( هور = خورشی ...


پسر، دختر

فارسی
هورفر/hur far/

دارای شأن و شکوه و شوکت فراوان، ( هور = خورشید، فر = شأن و شکوه و شوکت )، آن که دارای شأن و شکوه و ...


پسر

فارسی
هورمز

هرمز


پسر

فارسی
هورمن/hurman/

اندیشه روشن، فکر روشن، ( هور = خورشید، من/ مان = اندیشه و فکر )، ( به مجاز ) ویژگی آن که اندیشه و ف ...


پسر

فارسی
هورمند/hurmand/

درخشان، ( هور= خورشید، مند ( پسوند دارندگی ) ) دارای درخشندگی و روشنی


پسر

فارسی
هورمک

شبان


پسر

اوستایی، پهلوی
هورنگ/hurang/

زیبا و خوب رو، ( هو= خوب، رنگ )، رنگ خوب


پسر

فارسی
هوریار/huryar/

یار و دوست خورشید


پسر

فارسی
هوسکر

شنزار، کویر ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوشدار/hušdār/

هوشیار، باهوش، ( = هوشیار )


پسر

فارسی
هوشور/hušvar/

هوشمند، باهوش، ( هوش، ور ( پسوند دارندگی ) ) ( = هوشمند )


پسر

فارسی
هوفر/hufar/

شأن و شکوه نیک، ( هو = خوب، فر = شأن و شکوه و شوکت )، فرّ و شکوهِ نیک، دارای شأن و شوکت خوب، مرکب ا ...


پسر

فارسی
هوگر/huger/

انس گرفتن، عادت کردن، عادت کردن ( نگارش کردی


پسر

کردی
هولان

چوگان بازی ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوم

نام گیاهی مقدس نزد ایرانیان باستان، ازشخصیتهای شاهنامه، نام مردی پرهیزکار و عابدی کوه نشین از نژاد ...


پسر

فارسی
هونیاک/honyak/

از نژاد خوبان، پهلوی با اصل و نسب


پسر

فارسی
هویاد/hoyad/

نگهبان نیکی


پسر

فارسی
هی را/hira/

فراخ، وسیع، وسیع ( نگارش کردی


پسر

کردی
هیئت

شکل، ساختار و صورت ظاهری هر چیز یا هر کس


پسر

عربی
هیبت/heybat/

جلال، شکوه، رعب


پسر

عربی
هیتاسب/hitasb/

از فرماندهان داریوش اول


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هیدارا/hidara/

لقب حضرت علی ( ع )


پسر

لاتین
هشیار/hošyār/

هوشیار، دارای حواسِ جمع، آگاه، بیدار، ( = هوشیار )، ( اَعلام ) نام ستاره شناسی دانا از پارس که در د ...


پسر

فارسی
هفال

رفیق ( نگارش کردی


پسر

کردی
هلاکو/holaku/

نام پسر تولوی و نوه چنگیزخان مغول


پسر

مغولی

تاریخی و کهن
هلبژارده

انتخاب شده ( نگارش کردی


پسر

کردی
هلبژیر

انتخاب کننده ( نگارش کردی


پسر

کردی
هلبست

شعر ( نگارش کردی


پسر

کردی
هلدیر/heldir/

آبشار، آبشار ( نگارش کردی


پسر

کردی

طبیعت
هلگر

بردارندة، حامل، بلند نگةدارنده ( نگارش کردی


پسر

کردی
هلگورد

بهترین جلودار ( نگارش کردی


پسر

کردی
هلمت

حمله، هجوم ( نگارش کردی


پسر

کردی
هلموت

کنایه از کوهی که صعود به آن دشوار است ( نگارش کردی


پسر

کردی
هلو

عقاب ( نگارش کردی


پسر

کردی
هلورین

ریختن چیزی از بالا به ‏پایین ( نگارش کردی


پسر

کردی
هلکو/halako/

کوه کوچک، تپه، کوةکوچک، تپه ( نگارش کردی


پسر

کردی
هلکوت

فرصت، وقت ( نگارش کردی


پسر

کردی
هلیل/halil/

هلال ماه


پسر

فارسی

کهکشانی
هلیوس

هلیون، خورشید


پسر

عبری



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر