هامون

/hAmun/

مترادف هامون: بادیه، بایر، بیابان، قاع، لم یزرع، نامسکون، وادی، بر، خشکی، جلگه، دشت، مسطح، هموار، کره زمین

متضاد هامون: گردون

معنی انگلیسی:
plain, desert, hamun!, field, prairie

فرهنگ اسم ها

اسم: هامون (پسر) (فارسی) (تلفظ: hamun) (فارسی: هامون) (انگلیسی: hamun)
معنی: دشت و زمین هموار، زمین هموار و بدون پستی و بلندی، نام دریاچه ای در سیستان
برچسب ها: اسم، اسم با ه، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

هامون. ( اِ ) دشت و صحرا و زمین هموار خالی از بلندی و پستی که به تازی قاع خوانند. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( برهان ). قیعه. ( دهار ). ساد. ساده. صحرای بی درخت. قاع صفصف. براز. عراء. ( یادداشت مؤلف ) :
سپه بود بر کوه و هامون و راغ
دل رومیان بد پر از درد و داغ.
فردوسی.
ز هامون برآمد به کوه بلند
برادْرْش بسته بر اسپی سمند.
فردوسی.
چو افراسیابش به هامون بدید
شگفتید از آن کودک نارسید.
فردوسی.
ستور از در شهر بیرون بریم
همه ساز ره را به هامون بریم.
فردوسی.
چو شیر است و هامون ورا مرغزار
جز از مرد جنگی نجوید شکار.
فردوسی.
سپهبد چو لشکر به هامون کشید
سپاه سه شاه و سه کشور بدید.
فردوسی.
از افکنده شد روی هامون چون کوه
ز گرزش شدند آن دلیران ستوه.
فردوسی.
بدینسان همی گرد گیتی بگشت
نگه کرد هر جای هامون و دشت.
فردوسی.
سپهبد به جای دلیران رسید
به هامون به پرخاش شیران رسید.
فردوسی.
نبد هیچ هامون و جای نبرد
همی کوه و سنگ اسپ را خیره کرد.
فردوسی.
چو کاووس لشکر به خشکی کشید
کس اندر جهان کوه و هامون ندید.
فردوسی.
وز آن روی ارجاسپ صف برکشید
ستاره همی روی هامون ندید.
فردوسی.
همیشه تا که بهاران و روزگار بهار
فرونهد ز بر کوه سر به هامون هین.
فرخی.
بر گل تر عندلیب گنج فریدون زده ست
لشکر چین در بهار هیمه به هامون زده ست.
منوچهری.
چو بر جنگ پیلانت باشد شتاب
به هامون برافکن پراکنده آب.
اسدی.
نه ازهامون سودائی تحیر هیچ کمتر شد
نه نیز از صبح صفرائی بجنبید ایچ صفرائی.
ناصرخسرو.
به ناحیت اسدآباد قصری کرد به نام خویش آزرمیدخت اندر هامون. و نشستگاهی بزرگوار بر سر تل. ( مجمل التواریخ ).
اساس ملکی کز بهر خدمتت ننهند
ز نعل اسب حوادث خراب و هامون باد.
انوری.
نقاش ربیع نقشهای بدیع بر اطراف کوه و هامون نگاشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 261 ).
ز بس لشکر که بر خسرو شد انبوه
روان شد روی هامون کوه در کوه.
نظامی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

هامن، دشت، زمین هموار
۱ - (اسم ) زمین وسیع هموار دشت : ((نقاش ریع نقشها بدیع براطراف کوه وهامون نگاشت . ) ) ۲- صحرای بی درخت قاع . ۳- جای پست مغاک : (( بنگر نیکو که ازره سخن ادریس زهامون بدریای خون آورید. ) ) ( شا. لغ. ) ۵- خاک کر. زمین

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. )= هامُن : ۱ - دشت ، صحرا، زمین هموار. ۲ - خشکی .

فرهنگ عمید

۱. زمین هموار، دشت.
۲. [مقابلِِ آسمان] زمین.

دانشنامه عمومی

هامون (خوسف). هامون روستایی در دهستان خوسف در بخش مرکزی شهرستان خوسف واقع در شهرستان خوسف استان خراسان جنوبی ایران است. بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵، جمعیت این روستا ۲۵ نفر ( ۷ خانوار ) بوده است.
عکس هامون (خوسف)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

هامون (سینما)
صحنه ای ازفیلم فیلمی ساختۀ داریوش مهرجویی در ۱۳۶۸ش. فیلم نوعی سینمای ذهنی و شخصی است؛ نوعی جست وجو برای یافتنِ پاسخی که با پرسش های متعدد، متفاوت، و وسوسه انگیز طرح می شود. این که هنر بایستی نفی کند یا اثبات، و تا چه میزان به «برگزیدگان» تعلق دارد؟ پاسخ مهرجویی به این پرسش تا حدود زیادی ذهنیت حاکم بر فیلم را نشان می دهد. داستان فیلم دربارۀ یک روز از زندگی فردی به نام حمید هامون است که درگیر بحران عاطفی، ذهنی، عقیدتی، عشقی، و ایمانی می شود و وضعیت اش در میان واقعیت و خیال، زمان گذشته و حال، و رؤیا و کابوس می گذرد. فیلم هامون از آثار شاخص و ماندگار سینمای ایران است و بازی نظرگیر خسرو شکیبایی از امتیازهای این فیلم به شمار می آید.

جدول کلمات

قاع,دشت

مترادف ها

plain (اسم)
دشت، جلگه، هامون، قاع، میدان یا محوطه جنگ

فارسی به عربی

سهل

پیشنهاد کاربران

در مصر به کاهن اعظمِ دربارِ فرعون ( حالا نمیدونم که همون وزیر اعظمه یا نه ) میگفتن ha amun ( ها امون ) یعنی پادشاه آمون یا کاهن اعظم، یعنی کسی که از سایر روحانیونیشون بالاتره. amun نام خدای برتر مصریان بوده مثل اَهورا در دین زرتشتی برای ما.
...
[مشاهده متن کامل]

مصریان باستان عربی صحبت نمیکردن بنابراین تلفظ این کلمه در زبان عربی که در قرآن ( در رابطه و داستان فرعون ) اومده به آمون میگن اَمان، ها اَمان ha aman.

هامون از واژه همیان به معنای جایگاه و ظرف میاد و در لفظ عامه به گودی در جلگه که در ان جمع میشود می گویند برای همین در جنوب کرمان و سیستان بلوچستان دریاچه هایی که در جلگه هستند رو هامون میگویند مانند هامون جازموریان در جنوب کرمان و دریاچه هامون
با سپاس از وهسودان مرزبان = اینک فهمیدم چرا هموار به چم اتحاد یا با هم بودن نیست چرا که هاموار باید بوده باشد به چم صاف مانند و بعد ها دام به چم ابزار یا لابی برای گستردن تله بکار برده شد که اهنگش ( منظورش ) در پهنه گسترده شده بوده بِچَم هام
...
[مشاهده متن کامل]

دامنه نیز ار همین هام / هامان / دامان / هامون / همن / همند و . . . آمده که نشان میدهد ریشه واژه یا هام بوده یا هِم و نه هَم ( با )

هامون بعنی چزابه چون همانده پری است چون خداهاروت وماروت در همین چهاراه جهان در تپه میشداغ زندانی کرد
هامون بچم هموار است
سپه بود بر کوه و هامون و راغ
دل رومیان بد پر از درد و داغ.
ز هامون برآمد به کوه بلند
برادْرْش بسته بر اسپی سمند.
ستور از در شهر بیرون بریم
همه ساز ره را به هامون بریم.
...
[مشاهده متن کامل]

از افکنده شد روی هامون چون کوه
ز گرزش شدند آن دلیران ستوه.
چو کاووس لشکر به خشکی کشید
کس اندر جهان کوه و هامون ندید.
فردوسی.
همیشه تا که بهاران و روزگار بهار
فرونهد ز بر کوه سر به هامون هین.
فرخی
هر کجا هامون باشد بسیار آب بگیرد و هرجا بلند باشد کم تر گیرد، سفرنامه

ابطح
هامون: در پهلوی هامن hāmon بوده است .
( ( که چون خواستی دیو برداشتی
ز هامون به گردون برافراشتی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 270. )

هامون به معنی پست و همکاری زمین است و نام دریاچه ای در سیستان
نام دریاچه ایی در سیستان و بلوچستان که آب آن از رود افغانستان ( غوغا ) طبق قرارداد ایران و افغانستان وانگلییس بعنوان میانجی بایدتامین شود که دولت جمهوری اسلامی به دلیل اینکه از مرز هوایی انها هر طور که
...
[مشاهده متن کامل]
بخواهد استفاده میکند توان وقدرت گرفتن حق السهم این آب را از انها ندارد واین دریاچه رو به نابودی است خاک بر سر هرچی بی لیاقته

نابودگر کره زمین
قاع
هامون درزبان خلج میشودنابودوریزریز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس