اسم - صفحه 85
آغاز یک زندگی
پسر
ارمنی واروژان
کبوتر نر
پسر
ارمنی والا علی
ترکیب دو اسم والا و علی ( محترم و شریف )، از نامهای مرکب، والا و علی
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی والا یار
یار عزیز و گرامی، یارِ والامقام و بلندمرتبه، یار محترم، یار دارای ارج و اهمیت، یار شایسته و پسندیده
پسر
فارسی والارضا
ترکیب دو اسم والا و رضا ( عزیز و خشنود )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی والریا
سلامتی
دختر
لاتین وانان
نام یکی از پادشاهان اشکانی، نام روستایی در نزدیکی شهرکرد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن وانتیار
نام پسر ایرج، نام پسر ایرج به نوشته بندهشن
پسر
فارسی وانوش
دریاچه وان، از سمبلهای تاریخ ارامنه
دختر
ارمنی وانیا
هدیه با شکوه خداوند، ( عربی ) ملایم، آهسته ( نسیم )
دختر
فارسی، عربی وانیشا
نهال، جوانه
دختر
مازندرانی وایو
فرشته طوفان
دختر
فارسی وترا
تنها و یکتا، ( وتر = تنها، طاق، یکتا، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به وتر
دختر
فارسی وجاسب
دارنده اسب بزرگ، نام پسر هباسپ از خاندان کیانی
پسر
فارسی وچان
زمان استراحت کوتاه، زمان استراحت کوتاة ( نگارش کردی
دختر
کردی وحدانه
یکی یکدانه
دختر
فارسی، عربی وحیدالدین
یگانه و بی نظیر در دین و آئین، بی نظیر و یگانه در دین، نام دانشمندی از معاصران خاقانی
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی وخش داد
داده روشنایی، یکی از سرداران هخامنشی
پسر
فارسی ودا
نام مجموعه کتابهای چهارگانه هندوان، به کسر واو، نام مجموعه کتابهای چهارگانه هندوان که به زبان سانسک ...
دختر
فارسی ورازبنده
بنده نیرومند، از نامهای ساسانیان
پسر
فارسی ورازپیروز
آن که نیرومند و پیروز است، آن که در زورآزمایی پیروز است
پسر
فارسی ورازتیرداد
نام آخرین فرمانروای ارمنستان از خاندان مهرگان
پسر
فارسی ورازداد
دارنده زور و نیرومندی، نام یکی از شاهزادگان اشکانی فرماندار ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
پسر
فارسی ورازمهر
از نامهای زمان ساسانیان
پسر
فارسی ورازنرسی
از نامهای زمان ساسانیان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ورجا
بلندمرتبه، ارجمند، ( ورج = ارج، ا ( پسوند نسبت ) ) منسوب به ارج، دارای ارج و ارزش، دارای قدر و مرتب ...
پسر، دختر
فارسی وردا
منسوب به ورد، گل سرخ، ( ورد، ا ( پسوند نسبت ) ) منسوب به وَرد
پسر
فارسی
گل وردآفرید
آفریده گل
دختر
فارسی
گل وردان
شاگردان، مریدان، ( اَعلام ) ( = بَردان ) : شاه اشکانی [، میلادی]، که به دست هواداران گودرز کشته شد
پسر
فارسی وردآور
مرکب از ورد ( گل ) + آور ( آورنده )
دختر
فارسی وردگل
گلِ سرخ، ( = گل وَرد )
دختر
فارسی
گل ورزا
کوشا، پیگیر، نام پسر فرشید، پسر لهراسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی ورزاک
نام پدر مهرترسه وزیر یزدگرد اول پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ورزگمهر
بزرگمهر، بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی ورزمیار
حامی اهورا مزدا ( نگارش کردی
پسر
کردی ورزیار
برزگر ( نگارش کردی
پسر
کردی ورزیر
برزگر ( نگارش کردی
پسر
کردی ورشنگ
آفتاب خوشحال، آفتاب خوشحال ( نگارش کردی
پسر
کردی ورگر
با دوام ( نگارش کردی
پسر
کردی ورگیر
مترجم ( نگارش کردی
پسر
کردی ورهران
بهرام در زبان متون پارسی میانه
پسر
فارسی ورونیکا
نام تیره ای از گیاهان که پوپک از آن دسته است
پسر
فارسی وریشه
درخشش، برق، برق ( نگارش کردی
دختر
کردی وژاسپ
وجاسب، دارنده اسب بزرگ، نام پسر هباسپ از خاندان کیانی
پسر
فارسی وژمه
نسیم و یا باد بهاری
دختر
فارسی وساک
نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی، نساک
پسر
فارسی
تاریخی و کهن وسپار
آفریننده همه
پسر
فارسی وستهم
نام سپهبد بابل در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی، ویستهم، گستهم نام سپهبد بابل در زمان یزدگرد پادشاه ساس ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن وستوی
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی وسمه
برگ نیل یا رنگی شبیه نیل، ماده رنگی ای که از نوعی گیاه به دست می اید
دختر
عربی وش
خواستن ( نگارش کردی
دختر
کردی وشان
افشان، کاشتن، تکان شدید ( نگارش کردی
دختر
کردی وشم
بلدرچین، در مازندرانی و گیلکی ( انزلی، رشت، لاهیجان ) به معنی بلدرچین است
پسر
مازندرانی، گیلکی وشنام
دارای نام نیک
پسر
فارسی وفا اندیش
وفا ( عربی ) + اندیش ( فارسی )، وفاپرورد
پسر
فارسی، عربی ولام
پیام، پاسخ، پاسخ ( نگارش کردی
پسر
کردی ولگا
بلندترین رود اروپا
دختر
لاتین، روسی ولیداد
داده ولی، ولی ( عربی ) + داد ( فارسی ) داده ولی
پسر
فارسی، عربی وناز
با وقار، با وقار ( نگارش کردی
دختر
کردی ونسا
نام شهری در ایتالیا
دختر
لاتین ونن
ونون، نام چهارتن از پادشاهان اشکانی
پسر
فارسی ونوشا
منسوب به ونوش و بنفشه، [ونوش ( در مازندرانی ) = بنفشه، ا ( پسوند نسبت ) ]
دختر
فارسی ونون
نام چهار تن از پادشاهان اشکانی
پسر
فارسی وه آفرید
آفریده خوب
دختر
فارسی وه آفرین
آفریننده خوب یا خوبی
دختر
فارسی وه پناه
نام یکی از دادوران مشهور ساسانی
پسر
فارسی وه نوش
بهنوش، مرکب از به ( بهتر یا خوب ) + نوش ( عسل )
دختر
فارسی وه وران
بهوران، آنکه دارای روح و روان نیکوست
پسر
فارسی وهار
فصل بهار، فصل بهار ( نگارش کردی
دختر
کردی وهامان
نام پدر سلمان فارسی
پسر
فارسی وهان
جمع خوبان، بهان
پسر
فارسی وهبرز
نام یکی از دادوران ساسانی
پسر
فارسی وهرام شاپور
نام پادشاه ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
پسر
فارسی وهرام گشسب
نام پدر بهرام چوبین
پسر
فارسی وهرو
خوبروی
دختر
فارسی وهزاد
نام اسب سیاوش، زاده خوب و نیکو، بهزاد، مرکب از وه ( بهتر، خوب ) + زاد ( زاده )
پسر
فارسی وهسود
بهسود، از نامهای زمان ساسانیان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن وهشاپور
نام موبدی مشهور در زمان قباد پادشاه ساسانی
پسر
فارسی وهمهر
نام مرزبان ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن وهنیا
بهنیا، کسی که از نسل خوبان است
پسر
فارسی وهومن
بهمن، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ...
پسر
فارسی وهیستا
بانوی اردیبهشتی
دختر
اوستایی وی ستور
گشوده و منتشر شده
پسر
پهلوی، اوستایی ویارش
بیارش، دو دلیر
پسر
فارسی ویدیا
دانش، آگاهی
دختر
سانسکریت ویراب
از نامهای امروزی زرتشتیان
پسر
فارسی ویراک
هوشمند
پسر
لری ویریا
همت، یکی از کمالات ششگانه که یک بوداسف باید به آن برسد
دختر، پسر
فارسی، سانسکریت ویسپار
از نجبای پارس
پسر
فارسی ویستاخ
دل استوار، دل آسوده
پسر
پهلوی ویگن
پیروزمند، بیژن
پسر
ارمنی ویناسب
نام دوازدهمین جد آذرباد مهراسپند
پسر
فارسی ویوات
گل بنفشه
دختر
فرانسوی
گل ویوان
نام حاکم رُخّج در زمان داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی ویولا
نام نوعی ساز زهی از خانواده ویولن
دختر
لاتین، ایتالیایی
هنری ویولت
گل بنفشه در زبان فرانسوی
دختر
فرانسوی
گل ویویان
زنده و جاندار
پسر
لاتین ویوین
زندگی
دختر
فرانسوی ویکتور
پیروز شدن، ظفریافتن
پسر، دختر
لاتین کاآن
شاه و حاکم
پسر
ترکی